میراث مکتوب – بزرگداشت استاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، تاریخنگار برجسته و استاد دانشگاه تهران عصر روز دوشنبه 7مهرماه 1393 در محل انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
در این مراسم که با حضور استادان و دوستداران اهل علم و دانش و اعضای خانواده وی برگزار شد، دکتر مهدی محقق، حجتالاسلام والمسلمین محمدجواد حجتی کرمانی، حجتالاسلام و المسلمین سید محمود دعایی، دکتر سید حسن شهرستانی، دکتر احسان اشراقی، دکتر محمدتقی امامی و استاد جمشید کیانفر به بیان دیدگاههای خویش نسبت به این استاد فرزانه پرداختند.
در ابتدای این مراسم مهدی محقق رئیس انجمن آثار مفاخر فرهنگی در سخنانی با اشاره به برگزاری یکصد و سی و یکمین نشست انجمن با یاد استاد باستانی پاریزی گفت: من از 55 سال قبل استاد باستانی را میشناختم؛ از زمانی که مدیر مجله ادبیات دانشکدۀ ادبیات بود و اولین مقاله من را نیز با عنوان تاثیر زبان فارسی در زبان عربی در دو شماره از آن منتشر کرد. همین مساله موجب ارتباط بنده با او شد و در سالهای حضورم در کانادا نیز ادامه یافت که مقالاتی از خودم را برایش میفرستادم و او منتشر میکرد.
باستانی در هر موقیعتی به یاد زادبوم خود بود
وی افزود: باستانی همیشه و در هر موقعیتی به یاد زادگاه و مولود خود بود و مجلسی را به یاد ندارم که وی در آن میبود از کرمان صحبت نمیکرد. البته این سنتی در ادبیات فارسی است که همه بزرگان و دانشمندان سعی دارند درباره زادگاهشان کتاب بنویسند.
همچنین حجتالاسلام محمدجواد حجتی کرمانی، نیز در ادامه مراسم با بیان بیتی از غزل استاد باستانی پاریزی سخنانش را شروع کرد و گفت: به راستی که اگر این طبع زیبا، عشق، احساس و عاطفه ایشان نبود، این همه آثار تاریخی پر از اندرز و کیاست و دراست از این استاد گرانقدر بر جای نمیماند.
وی به سابقه آشنایی بیش از 50 سال خود زمانی که استاد پاریزی از سیرجان به کرمان آمده بود، اشاره کرد و سپس به بیان خاطراتی از استاد پاریزی با پدر خود پرداخت که باستانی هم همواره در ذهن داشت و در زمان حیات خود به آنها اشاره کرده بود.
استاد باستانی در مقابل هیچ قدرتی کرنش نکرد
حجتالاسلام سیدمحمود دعایی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات نیز در ادامۀ این مراسم در سخنانی اظهار داشت: زمانی که من در ابتدای انقلاب سرپرست روزنامه اطلاعات شدم سعی کردم با بسیاری از بزرگان و نامآوران مقاربه کنم. در همین احوال بود که روزی علی حجتی کرمانی برای من مقاله ای به قلم استاد باستانی آورد که به گفته خودش مقدمۀ استاد بود بر کتابی از وی که قرار بود منتشر شود و او مایل بود قبل از انتشار کتاب این مقدمه را منتشر کنیم که این اتفاق هم افتاد. فردای آن روز آقای باستانی تماس گرفت و معترض این کار شد و من هم پاسخ دادم که ماجرا چه بوده و ما این را در روزنامه هم اعلام میکنیم و میگوییم که لیاقت داشتن مقاله از شما را نداریم و این اتفاق آغاز آشنایی من با آقای باستانی بود.
دعایی افزود: پس از آن مدتی بعد صدرالدین عینی (استاد زبانشناس دانشگاه تاجیکستان) به ایران آمد و با حضور وی مجلسی در روزنامه تشکیل دادیم و در آن از استاد باستانی پاریزی دعوت کردیم که سخنرانی کند. این مراسم باعث تفاهم تازهای میان ما شد و دکتر باستانی نیز کم کم پذیرفت که ما از آنهایی نیستیم که باید از آنها فاصله بگیرد. رفته رفته در مواردی من واسطۀ میان او و مسئولان میشدم تا انتقادهایش را به گوش آنها برساند و به گردهشان تازیانه بزند و البته در موارد بسیاری آن مسئولان هم تازیانه را میپذیرفتند. در همین ایام بود که دکتر باستانی مقالات و گزارشهایش را نیز برای انتشار به اطلاعات میداد.
وی در ادامه با ذکر خاطراتی از باستانی در ایام بستری بودنش در بیمارستان مهر گفت: در مدت بستری بودنش شاهد بودم که فرزندانش مانند شمع گرد وجود او میچرخند. هر وقت که وی به دفتر ما میآمد من با لهجه و رسوم کرمانی از او استقبال میکردم که بسیار دوست میداشت و چند بار خواستار ثبت و ضبط آن هم شده بود. او صفا و صمیمیت و در عین حال تواضع و فروتنی بینظیری داشت. در مقابل هیچ قدرتی کرنش نکرد. در زمان پهلوی وقتی فرح او را بدون اطلاع به عضویت هیئت امنای تشکیلاتی فرهنگی در کرمان درآوردند نپذیرفت. خودش میگفت به روزنامه اطلاعات رفتم و خواستار انتشار تکذیبیه پذیرش این منصب شدم که نپذیرفتند و در نهایت به صورت یک آگهی این تکذیبیه را منتشر کرد.
تاریخ نگاری آمیخته با طنز
سپس دکتر حسن شهرستانی، عضو هیأت علمی دانشگاه هنر با تشبیه تاریخنگاری باستانیپاریزی به ابوالفضل بیهقی، مورخ نامی عنوان کرد: چرا کتاب تاریخ بیهقی در میان تاریخهای نوشته شده زمان خودش شهرت و دوام بیشتری یافته است؟ دلیل این دوام و شهرت کتاب مورخ نامی ابوالفضل بیهقی تنها به سبب اطلاعات گسترده نویسنده آن نیست بلکه بهره بردن مورخ از نثر ادبی آمیخته با طنزی است که خواننده را با خود همراه میکند. باستانی پاریزی در تاریخنگاری عصر ما مصداق بیهقی با طنازی افزون است. باستانی همانطور که بیهقی تاریخ را به اصطلاح امروز خطی نمینویسد، هر جا که یک نکته اثرگذار تداعی میشود آنرا ذکر میکند؛ والا تاریخ نگاری دورۀ غزنویان چه ربطی با انوشیروان و بوذرجمهر دارد که در برخی روایت های این تاریخ از آن استفاده شده است. این سیر در تاریخ و حاشیه نگاری تنها به ذوق و قلم بیهقی برمیگردد که خواننده را از دادن اطلاعات بیشتر درباره یک موضوع بینصیب نمیگذارد.
وی در ادامه با بیان وجه تشابه تاریخنگاری باستانیپاریزی با بیهقی بیان کرد: اما این گذر از تاریخ خطی و تداعی معنایی در تاریخنگاری باستانیپاریزی همراه با ارائه اطلاعات و بیان خاطرات غوغا کرده است و گاهی در مکتب تاریخنگاری وی حاشیه آن قدر اهمیت مییابد که از همین حاشیهها میتوان یک تاریخ محلی درباره کرمان نوشت. در عین اینکه تعصب باستانیپاریزی به روایت کرمان در هر نوشتهای بسیار ارزشمند است و گونهای از تک نگاری محلی که نوعی غیرت و تعصب والا و شیرین را میرساند که در دم زدن و حکایت از سیرجان، پاریز و ماهان میتواند خود روایتگر یک تاریخ اجتماعی شیرین باشد.
شهرستانی ادامه داد: صداقت و صمیمت در تاریخنگاری و آثار باستانیپاریزی موج میزند مانند سادگی و خلوصی که در نگارش سطوری از خاطراتش که در سفر به مکه و در طواف هفتم خانه خدا به چشم میخورد. وی در زمان طواف هفتم کعبه از خدا مدد میطلبد تا به او توان نگارش کتابهای هفتگانهاش را عطا کند که به این آرزو و خواسته هم میرسد.
دکتر حسن زندیه، مدیر گروه تاریخ دانشکده تاریخ و ادبیات دانشگاه تهران پیام دکتر محمود نیلی احمدآبادی، سرپرست دانشگاه تهران را با این کلمات قرائت کرد و گفت: ایران عزیز همواره عرصه حضور شخصیتهای علمی و فرهنگی بوده است که بر اعتبار، هویت، اصالت، تداوم و تکامل ملتها و فرهنگهای متمدن جهان تاثیر بهسزایی داشته است و ملت بزرگ ایران با بیشینه فرهنگی درخشان و قدمتی به بلندای تاریخ، معرف مصادیق بارزی است که در صیانت از این امانت ارزشمند، شهرت جهانی داشته و بر خود وظیفه میدانند که اندیشه والای این چهرههای تابناک را ارج نهند و مقام شامخشان را پاس بدارند.
وی در ادامه افزود: استاد فرهیخته و عالم توانا، روانشاد «دکتر محمدابراهیم باستانی» از زمره مردان بزرگ و توانمندی بود که علم و ادب ایران زمین به او مباهات داشته، ایشان را از مفاخر بیبدیل و جاودانه میداند که در روزگار معاصر با پرورش بوستان تاریخ این مرز و بوم، بر ماندگاری سپهر فرهنگ این مملکت کهن، همت گماشتهاند.
زندیه اظهار کرد: دانشگاه تهران به عنوان «نماد آموزش عالی کشور» بر خود میبالد که عرصه فعالیتهای بزرگمردی چون باستانیپاریزی بوده و بیتردید پاسداشت مقام والای وی را وظیفه خود میداند.
باستانی مورخی جامع بود
در ادامه مراسم دکتر احسان اشراقی، استاد دانشکده تاریخ دانشگاه تهران با قرائت شعری از سرودههای باستانی گفت: در میان دو عدم این دو قدم راه چه بود/ که کشیدیم به این مرحله بس خالیها
دلخوشی همچو سرابم پی خود برد ولیک/ حیف از آن کوشش طی کردن دشواریها
وی با اشاره به دوستی دیرین با باستانیپاریزی عنوان کرد: من از سال 1324 با وی آشنا شدم. باستانی از کرمان و من از قزوین برای تحصیل در دانشسرای عالی به تهران آمده بودیم. پس از فراز و نشیب بسیار برای اقامت ما دو اتاق در مدرسه شیخ عبدالحسین داده شد که وضعیت یکی از اتاقها چندان مناسب نبود. باستانی در نامهای با اشعاری طنز از کیفیت این اتاقها گله کرد و نامه را برای محمدعلی جمالزاده، نویسنده و داستانویس شهیر فرستاد. جمالزاده در پاسخ به نامه باستانی نوشت: «اکنون که جوانی و منزل نداری، نگران نباش اما با استعداد و قریحهای که در وجودت هست آینده درخشانی در انتظارت است پس نگران نباش» و همین شعر و نامهنگاری موجب دوستی دیرینه میان این دو تن شد.
وی با برشمردن ویژگیهای تاریخنگاری باستانیپاریزی افزود: وی یکی از ارکان استوار ادب و تاریخ ایران زمین به شمار میرفت و مورخی جامع بود که با شیوه بدیع تاریخنگاریاش موقعیت خاصی در میان مردم تاریخخوان کسب کرد. به نظرم این حواشی آمیخته به شعر، اسطوره و داستان به شکل انبوه و مزامین دلانگیز و طنزهای عبرتآمیز باستانیپاریزی را نمیتوان از متن کتابهایش کنار گذاشت زیرا تاریخنگاری وی با آراستن تاریخ با شعر، داستان، حماسه، جغرافیا و مزامین شیرین سبب جلب توجه مردم شده بود، آمیختگی که وی در نوشتن تاریخ با آن، مهارتی ویژه کسب کرده بود از ویژگیهای ممتاز سبک نگارش وی در تاریخ شمرده میشد.
باید تاریخ تلخ را با شیر و شکر آموخت
سپس جمشید کیانفر مصحح کتاب های تاریخی در ادامۀ مراسم بیان کرد: اگر چه من توفیق دانشجویی و شاگردی دکتر باستانیپاریزی را نداشتم اما این سخن وی را بارها شنیده و خواندهام که شادروان در اکثر کلاسهای درس برای پذیرفتهشدگان سال جدید خطاب به دانشجویان میفرمود که به شما بگویم توقع نداشته باشید که شما از این کلاس مورخ و نویسنده خارج شوید و اگر از بین شما دو یا سه نفر هم همانند اقبال آشتیانی و امثال وی در این کلاسها پرورش یابد ما به مرادمان رسیدهایم. بقیۀ شما هم اگر مدیر و کارمند و سبزیفروش و کاسب شوید ما را بس. و در ادامه میگفت اگر آمدهاید با تاریخ خواندن در دانشگاه تهران مورخ و نویسنده شوید ول معطلید. اینجا محلی برای آشنایی با مقدمات کار و تلنگرهای اولیه است. باقیاش بر عهده خودتان و جنم و همت شماست.
این پژوهشگر تاریخ ادامه داد: با اینکه شاگرد وی نبودم اما از طرفی خود را شاگرد دکتر پاریزی میدانم؛ چراکه از وی زیاد خواندهام و بهره بردم. در خارج از کلاس درس ایشان، دست بوسشان بودم و نکتهها آموختم و با واسطه و بی واسطه از محضرشان کسب فیض کردم.
کیانفر افزود: دربارۀ شیوۀ تاریخ نگاری استاد فراوان سخن گفتهاند. او را روایتگر تاریخنگار مردمی خواندهاند و گروهی خلاف آن. اما هنر او در تاریخنویسی را میتوان در جملهای از خود وی نقل کرد که «باید تاریخ تلخ را با شیر و شکر آمیخت و به کام مردم شیرین کرد.»
وی در ادامه سخنانش تاکید کرد: شادروان پاریزی از معدود کسانی بود که به اشتباهات خود اقرار میکرد و خود به بازنگری و اصلاح اشتباهاتش در تاریخ میپرداخت و از نخستین کسانی بود که با شهامت به این اصل بدیهی که انسان جایزالخطا بلکه واجب الخطاست اقرار و شجاعانه پیش و بیش از دیگران به اشتباهات و نوشتههای خود توجه میکرد و خودمشتمالی را آفرید.
شادروان پاریزی تاریخ را برای درک اکثریت مردم مینوشت
محمدتقی امامی، استاد تاریخ دانشگاه تهران از دیگر سخنرانهای این مراسم به آشنایی خود با مرحوم پاریزی و خاطراتی از وی پرداخت و گفت: آشنایی من با مرحوم پاریزی از سال 1350 و پس از اخذ دکترای خود از ترکیه شروع شد که با شرکت در مجالسی در خانه استاد مجتی مینوی جذب این استادان شدم و تصمیم به معیّت آنها به عنوان شاگرد گرفتم و در آن سالها بود که در محضر استاد پاریزی در دانشگاه تهران از نزدیک شاهد رفت و آمدهای مردم برای زیارت، طرح سوالات تاریخی، گرفتن امضا و درخواست نوشتن مقدمه بودم.
وی نیز درباره شیوۀ تاریخنگاری استاد پاریزی چنین گفت: شادروان پاریزی مورخ مردمی بود و تاریخ را برای درک اکثریت مردم که آگاهی تاریخی نداشتند مینوشت و آنها را به تاریخ علاقهمند میکرد زیرا نوشتن تاریخهای مکرر حوادث یا سرگذشت حکام، مردم را با تاریخ بیعلاقه و بیگانه کرده بود و میلی برای مطالعه تاریخ در آنها نگذاشته بود.
امامی ادامه داد: به دلیل ویژگی مردمی بودنش نیز از بنده حقیر که همواره در خدمتش بودم و به عنوان ماموری که تجربه نخستین اصلاحات ارضی را در ایران داشتم سوالاتی میکرد و چون درباره دهات، محیط زندگی، داستانها و ضربالمثلهای ایلات و عشایر آذربایجان اطلاعاتی داشتم، مطالبی را جویا میشد و در تمام نوشتههای خود هر مطلبی را که از هر کسی میشنید، قید میکرد و تمام این عوامل بود که باعث ایجاد صمیمیت بین استاد و شاگردانش شد.
این استاد تاریخ دانشگاه تهران بیان کرد: استاد پاریزی سایهبان مردم عادی بود. به طوری که بارها شاهد کمکها و مساعدت وی در ارسال نامههایی به مراکز دولتی بودم که برای گشودن گره مردم انجام میداد.
باستانی آرزو میکرد آخرین روز عمرش را در کلاس درس سپری کند
در پایان این مراسم، حمید باستانیپاریزی ضمن تشکر از انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و مدعوین برای این بزرگداشت، نوشتهای از خواهر خود، حمیده باستانیپاریزی را قرائت کرد که بخشی از آن چنین بود:
«از من خواستهاید که به مناسبت مراسم بزرگداشت پدر، که به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار میشود، چند سطری را به رشته تحریر درآورم. مسلما انجام این کار برای من که برخلاف پدر و مرام او در زمینهای متفاوت یعنی مهندسی فعالیت دارم، بسیار دشوار و حتی ناممکن است.
چگونه میتوانم در رسای پدری بنویسم که خود قلمی سحرآمیز داشت که پیر و جوان، زن و مرد و خرد و بزرگ را از هر طبقه اجتماعی و فرهنگی به خود جذب میکرد و به خواندن وامیداشت. پدر برخلاف این شعر منسوب به مولانا که میگوید: من گنگ خوابدیده و عالم تمام کر/ من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش. آن خواب دیدهای که توانایی و شجاعت آن را داشت که هرآنچه را دیده و شنیده بود، با قلمی شیرین به دیگران بگوید و منتقل کند و خوانندگان کتابها و مخاطبان او نیز آن قدرت شنوایی و درایت را داشتند که هر چه را مینویسد با لذت تمام بخوانند و نکات نهفته آن را دریابند.
پدر زندگانی را با تمام خوبیها و بدیها، زشتیها و زیباییها دوست میداشت و ارج مینهاد، منّتی بر دنیا نداشت و برآنچه نداشت تاسفی نمیخورد. شاید تنها تاسفی که در چشمان پدر در بستر بیماری دیدم، تاسف آن بود که دیگر نمیتواند بنویسد. خود روزی به من گفت که زندگی باید ارزش زنده ماندن را داشته باشد. روزی که دیگر نتوانم بنویسم، بخوانم و تحقیق کنم، دیگر آرزوی ماندن نخواهم داشت…
و باز آرزوی او این بود که آخرین روز عمرش روزی باشد که در کلاس درس مشغول به تدریس است. آرزویی که البته برآورده نشد. اما پدر با پشتکاری بینظیر تا آخرین توانی که داشت تا روزهای آخر به دانشگاه میرفت تا با دانشجویان دیدار کند. (… و چه خوشبختی بالاتر از این که انسان در تمامی عمر به کاری مشغول باشد که از آن لذت میبرد.)
در پایان این مراسم نیز با اهدای لوحی از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی خدمت خانواده استاد دکتر باستانیپاریزی از کوششهای آنها قدردانی شد.