میراث مکتوب- نشست «واقعه کربلا و تاریخنگاری سده نخست» با سخنرانی علی بهرامیان، عضو شورای عالی علمی و معاون علمی مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، برگزار شد. آنچه در زیر می خوانید متن سخنان ایشان در این نشست است:
همیشه مایه شگفتی من بوده است که واقعه کربلا با وجود اهمیتی که به خصوص برای ما شیعیان و ایرانیان دارد، به آن درجه که باید و شاید از منظر تاریخی بررسی نشده است. البته من در جریان تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده است هستم و به ارزش آن تحقیقات به اندازۀ خودم وقوف دارم، ولی چنین گمان می کنم که هنوز برای شناخت واقعه کربلا راه درازی در پیش داریم و میتوانم بگویم هنوز خیلی کارها را نکردهایم.
ما این واقعه را بیشتر از منظر عقیدتی دیدیم و تاریخ را هم به خدمت این اهداف گرفتیم. به اضافۀ اینکه جنبههای داستانی و دراماتیک و آداب و رسوم هم به آن افزودیم. بعدها در روزگار ما مسائلی مطرح شد که براین موضوع پرده های دیگری کشید، مثل اینکه امام حسین(ع) قیام کرد یا نکرد؟ قصد تشکیل حکومت داشت یا نداشت؟ مسألۀ علم امام و از این قبیل. این مسائل در فضایی تاریک مطرح میشد و موانعی هم برای فهم قضیه ایجاد کرد و نتوانستیم قضیه را از حیث تاریخی درست ببینیم. اتفاقا لازم است از منظر تاریخی واقعه را بشناسیم و به سوالات در حد مقدورجواب بدهیم. حتی در فضای اهل فکر و روشنفکری گاهی در این زمینه نظراتی مطرح میشود که عجیب است. اصولا در فضای روشنفکری در روزگار ما مطالعه و تحقیق گویی معنا ندارد و افراد فکر میکنند چون شاعر یا فیلمساز خوبی هستند میتوانند درباره همه چیز نظر بدهند.
ضرورت بازپژوهی منابع تاریخی درباره واقعه کربلا
نکته اول درباره موضوع بحث این است که وقتی ما میخواهیم از واقعه کربلا سخن بگوییم چه منابعی در دست داریم. واقعه کربلا با همه اهمیتش یکی از حوادث سده نخست است و میبایستی هر چیزی که درباره تاریخنگاری سده نخست به آن میرسیم در مورد واقعه کربلا هم جاری کنیم و واقعه کربلا را هم در همان چارچوب قرار دهیم.
مورخانی مثل طبری و بلاذری، واقعه کربلا را از طبقه اخباری های قبل از خود، خصوصا ابومخنف نقل کرده اند. سوال این است که مورخان این طبقه، این واقعه را چطور در آثار خودشان نقل کرده اند؟ مسئله اصلی این است که آنها چه منابعی داشتند؟ روایات چطور به منابع بعدی راه پیدا کردند و این وسط چه اتفاقاتی افتاده است؟ چرا این را میگویم؟ برای اینکه برخی فکر میکنند بدون شناخت تاریخنگاری سده نخست میتوانند واقعه کربلا را بشناسند. حال آنکه برای کار در زمینه کربلا باید بسیار خوب و عمیق از سیر تاریخنگاری سده نخست اطلاع داشته باشید و بدون اطلاع دقیق از این مسئله کار پژوهش به سرانجام نخواهد رسید.
اصلا ابومخنف کیست؟ ابنندیم در «الفهرست» فهرستی از آثار او به دست میدهد و می دانیم که یکی از کتابهایش «مقتلالحسین» بوده است. متاسفانه مقتل الحسین او که در اختیار طبری و بلاذری بوده، به دست ما نرسیده است و آنچه از ابومخنف در دست داریم روایتهایی است که غالبا این دو مورخ و برخی دیگر از مورخان نقل کرده اند. ابومخنف آثار دیگری هم به صورت موضوعی داشته است. سوال این است که شیوۀ او در آثار دیگرش چه بوده است. آیا می توانیم از نشانه هایی حدس بزنیم که او در چه دورهای مشغول نوشتن کتاب خودش بوده است. تا زمانی که اثر یک نفر را مستقیم در دست ندارید نباید جانب احتیاط را از دست بدهید، چرا؟ چون ما کتاب او را به صورت مستقیم در دست نداریم و نمیدانیم کسی که از کتاب او مطالبی را انتخاب کرده است چه چیزی را پسندیده و نقل کرده و احیانا چه روایاتی را کنار گذاشته است. آیا خود ابومخنف هم روایات موجود در زمان خود را در باب واقعۀ کربلا گزینش کرده بوده است؟ پاسخ به این پرسش ها اگر ناممکن نباشد، آسان نیست. به هر حال آنچه در دست داریم مطالبی است که طبری و بلاذری نقل کرده اند و گمان نمی کنم آنها احتمال می داده اند که آثار ابومخنف از بین میرود.
نکته دیگر این است که واقعه کربلا دو بال دیگر هم دارد: یک قسمتش در مدینه میگذرد و از خبر مرگ معاویه شروع میشود بعد به مکه و کوفه میرسد. بال دیگرش در شام است. اگر دقت کرده باشید همین ابومخنف از یکجایی به نقل حوادث کوفه میپردازد: سیدالشهدا(ع) مسلم را به کوفه میفرستد، بعد اتفاقاتی می افتد و کوفیان مسلم را تنها میگذارند و او سرانجام دستگیر میشود. ابنزیاد سپاهی تشکیل میدهد تا در ایران شورش دیلمیان را سرکوب کند، بعد این سپاه به کربلا میرسد.
جای خالی وقایع کوفه در مقتل ابیمخنف
ابومخنف راوی مقتلالحسین است و به همین سبب، از جایی به بعد خصوصا وقتی سپاه کوفه به کربلا میرسد، کوفه را رها میکند و از کربلا گزارش میدهد و جز یکی دو خبر مختصر، در حال حاضر نمیدانیم در کوفه چه میگذشت. واقعا در کوفه چه میگذشت؟ ما از شیعیان کوفه اطلاعی نداریم. چرا آنها به سیدالشهدا(ع) نپیوستند؟ آیا ابومخنف در همین کتاب خود احیانا روایاتی آورده بود و مورخان نقل آن روایات را ضروری نمی دانسته اند، یا او روایات حاکی از حوادث کوفه درست در میانۀ واقعۀ کربلا را در کتاب دیگری آورده بود؟ ما تا حالا بیشتر روی این موضوع تمرکز کردیم روایات شفاهی کربلا چه زمانی کتبی شده است، حال آنکه بحث «تدوین» و چینش اخبار و روایات هم اهمیت خاص دارد. از روی اسناد ابومخنف که خوشبختانه طبری نقل کرده اینطور به نظر می رسد که کسانی قبل از ابومخنف هم نسبت به گردآوری اخبار کربلا اهتمام داشته اند.
ممکن است مواد تاریخی خامی که به دست ابومخنف می رسید شامل چیزهای مختلفی بوده باشد. ابومخنف قسمتهای مربوط به کربلا را در کتاب مقتل الحسین آورده و محتمل است که روایتهای دیگری هم از کوفه در جریان واقعه کربلا در دست داشته که در کتاب دیگری آورده باشد و شاید هم اصلا نیاورده باشد. چرا اطلاعات ابومخنف از کوفه درست در زمانی که امام حسین(ع) شهید میشود اینقدر اندک است. آیا او عمد داشت که روایات این دوره را کنار بگذارد ؟ ملاحظه می شود که در اینجا بحث تدوین اهمیت پیدا میکند؛ یعنی با چند مرحله از گردآوری مواد خام تاریخی مواجه هستیم. تازه همان روایت گزینش شده را طبقه بعدی، به شیوۀ خاص خود در آوردند.
نکته مهمتر این است که منابع ابومخنف چه بود؟ ظاهرا قید ابومخنف این بوده است که گزارش او یا از شاهدان عینی باشد یا کسانی که از شاهدان عینی نقل میکنند. با این وجود مسائلی هست که ابومخنف از آنها اطلاع ندارد یا در روایتهای منقول از او موجود نیست. مثلا گزارش او از قسمت مدنی و حجازی کربلا در صورت کنون بدون سند نقل شده است. به این ترتیب، آیا او شایعات را ذکر میکند؟ چون از محل حادثه دور بوده است. از این طرف درباره شام هم اطلاعات قابل توجهی به دست نمی دهد. گزارش ابومخنف حتی در مورد کوفه هم یکسری سوالات ما را بیپاسخ میگذارد، گویا راویانش به مراکز قدرت نزدیک نبودند یا اگرهم بودند ترجیح میدادند نگویند.
اینجا من سوالی دارم: همه خوانده اید که سپاهی که ابنزیاد ترتیب داد، قرار بوده دیلمیها را سرکوب کند. مگر قرار نبود این سپاه سرکشان و شورشیان را در جایی در ایران سرکوب کند، پس چرا این سپاه بعد از واقعه کربلا به کوفه برگشت؟ چرا در روایت ابومخنف سبب بازگشت این سپاه روشن نیست؟ ابومخنف نمی دانست یا نمی خواست بگوید؟ آیا شیعیان کوفه از خودشان سوال نکردند این چه وقت برای سپاه تشکیل دادن برای سرکوب دیلم است؟ آیا ابنزیاد در این شرایط که امام حسین(ع) عازم کوفه است قصد داشت شهر را خالی کند؟ ما می دانیم که بسیاری ازبزرگان شناخته شده از شیعیان در این سپاه شرکت نکردند، ولی به امام هم نپیوستند. چرا؟ آیا این اندازه بی خبر مانده بودند؟ روایت ابومخنف به این دست سوالات پاسخ نمیدهد و شما ناچار باید لابلای سطور را بخوانید.
واقدی، تاریخنگاری کلاسیک سده نخست
غیر از ابومخنف، مورخان دیگری هم بودند که حوادث این دوران را ثبت و ضبط کردند. یکی از کسانی که میخواهم از او نام ببرم واقدی است. تراث واقدی بسیار ارزشمند است و توجه به میراث او میتواند کاشف از نکات بسیارباشد. واقدی هم کتاب خاصی «مقتلالحسین» تألیف کرده بود و می دانیم که او به مواد تاریخی قابل توجه بسیاری دسترسی داشته و او هم مواد تاریخی خودش را کمابیش مثل ابومخنف به صورت موضوعی نوشته است. اما یک امتیاز واقدی این است که مواد تاریخی طبقه قبل از خود را رونویسی نمیکرده است.البته ما در حال حاضر به درستی نمیدانیم که مواد تاریخی چگونه به دست این طبقه از مورخان میرسیده است. احتمالا کسانی را میفرستاده اند و از افراد مطلع اطلاعات جمعآوری می کرده اند. به هر حال اگرخواسته باشیم از یک تاریخنگار کلاسیک در این دوره نام ببریم، او واقدی است که روح تاریخنگاری به کمال در او بوده است.
متاسفانه کتاب مقتلالحسین او هم امروز موجود نیست، ولی شاگردش ابن سعد در «الطبقات الکبیر» قسمت هایی از مقتل او را نقل کرده است. گزارش ابن سعد در این کتاب از وقایع کربلا غالبا مبتنی برروایت های واقدی و ابومخنف است. جالب است که ابن سعد فقط به مقتل الحسین استادش واقدی اکتفا نکرده و به مقتل تألیف ابومخنف هم توجه داشته است. به هر حال، برخی اطلاعات در مقتل الحسین واقدی بوده که گویا در کتاب ابومخنف نبوده است؛ مثل نامهای که مروان بن حکم به ابن زیاد نوشت.
ما باید همه اینها را گردآوری کنیم تا ببینیم مورخان آن سده چطوری این قضیه را گزارش میکنند. نکته دیگر اینکه گذشته از خود واقعه، باید کارهای دیگری هم بکنیم تا بتوانیم نوری بر این حادثه بیندازیم. یکی شناخت شهر کوفه است: ترکیب جمیعی کوفه چگونه بود؟ اقتصاد این شهر چگونه بود؟ پژوهش هایی در مورد شهر کوفه انجام شده است، ولی هنوز باب تحقیق گشسوده است. قسمت عمده ساکنان کوفه از وقت بنیاد این شهر از موالی یعنی ایرانیان و غیر عرب ها بودند. به خصوص کاسبان خردهپا و تجار، ایرانی بودند و می شود گفت که اقتصاد کوفه تا حد قابل توجهی در دست موالی بود. اما مایۀ نهایت شگفتی است که در اخبار واقعه کربلا که ابومخنف و واقدی و دیگر مورخان آورده اند کوچکترین اطلاعی درباره اینها نمیبینید، یعنی هیچ اشارهای به فعالیت موالی نیست. آیا بود و گفته نشد؟ آیا شیعیان کوفه می خواستند این قضیه را بدون حضور موالی پیش ببرند؟ جالب است که فقط چهار پنج سال بعد از واقعۀ کربلا، در قضیه مختار، بار قیام روی دوش موالی بود.
برای محقق تاریخ کشف علل مهم است. لشکری که سر از کربلا درآورد چگونه تشکیل شد؟ آیا ابن زیاد که هنوز جوان بود، اتاق فکر داشت که توانست این نقشه را اینطور دقیق و حساب شده پیش ببرد؟ شخص خودش چقدر نقش و تأثیر داشت؟.
نکته دیگر اینکه به نظر بنده شناخت قضیه کربلا بدون پیگیری و تحقیق در باب چند مفهوم ناقص خواهد بود ؛ یکی مفهوم خلافت است. اصلا خلافت چه بود و چطور بعد از وفات پیامبر(ص) نهاد خلافت جای اسلام را گرفت و تبدیل به دین جدیدی شد. صحابه چه نقشی در تشکیل این دین جدید داشتند؟ ما که میگوییم امام حسین(ع) برای حکومت رفته بود یا نرفته بود، فکر نکرده ایم که اصلا نظام خلافت مورد تایید ائمه بود یا نبود؟ امام حسین اصلا این سیستم را قبول داشت؟ در همین گزارشها ایشان در نامه به مردم کوفه قدری از حرفهایشان را زده اند. همین الآن هم هدف گروههای تروریستی که از احیای اسلام دم می زنند و برای آن خودشان و دیگران را به بدترین صورت به کشتن می دهند، احیای خلافت است. مفهوم دیگر بیعت است؛ اصلا بیعت چیست؟ چرا اگر کسی بیعت نمیکرد خارج از دین محسوب میشد. مگر بیعت نکردن موجب میشد خون شخص حلال شود. چرا و چگونه بیعت تبدیل به مفهومی دینی اسلامی شد که بشود به خاطر آن سر پسر پیامبر(ص) را برید. مفهوم دیگر مفهوم اطاعت است. چطور شد اطاعت به مفهومی دینی تبدیل شد. خلاصه، دشمنان امام حسین(ع) از اسلام فقط خلافت و بیعت و اطاعت را فهمیده بودند.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی