کد خبر:22786
پ
6-1

گزارش نشست ۱۰۷: «گیاهان در قرآن (نگاهی نو با مفاهیمی تازه)»

صد و هفتمین نشست مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب با عنوان «گیاهان در قرآن» با سخنرانی دکتر بهرام گرامی برگزار شد.

میراث مکتوب – یکصد و هفتمین نشست مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب با عنوان «گیاهان در قرآن (نگاهی نو با مفاهیمی تازه)» با سخنرانی دکتر بهرام گرامی در تاریخ ۹ خرداد ۱۳۹۷ در کتابخانۀ این مؤسسه برگزار شد.

مشروح این گزارش را در ادامه می خوانید:

با نام خدا و با سلام و سپاس از جناب دکتر ایرانی، سرکار خانم پیری و دیگر برگزارکنندگان این جلسه.

ابتدا و قبل از هرچیز می‌پردازیم به شرح پوستر بسیار زیبای این نشست که محتوای آن عمده برگرفته از جلد کتاب گیاهان در قرآن است. این تصویر ساقۀ خوشۀ خرما را نشان می‌دهد که در قرآن هلال آخر ماه به آن تشبیه شده است. ذکر کلمۀ “رسیده” برای خوشه برابر با کلمۀ “قدیم” یعنی خوشۀ سال قبل است.

و شاعران فارسی زبان همین مضمون را در شعر آورده‌اند:

قمر  را بیست و هشت آمد منازل / شود با  آفتاب آنگه مقابل

پس از وی همچو عُرجون قدیم است / ز تقدیر عزیزی کو علیم است

                                (گلشن راز، شیخ محمود شبستری)

اِی شده ماه تمام از غایت حُسن و جمال / چاکر از هجران رویت عاد کالعُرجون شود

                                                                                (سنایی)

گفتۀ دانا چو ماه نو به فزون است / گفتۀ نادان چنان کهن‌شده عُرجون

                                                                               (ناصر خسرو)

قبل از ورود به ساحت قرآن، اشاره‌ای کوتاه می‌کنم به دو کتاب دیگر، تورات و انجیل، و بعد می‌پردازیم به موضوع اصلی این جلسه که قرآن است. کتاب مقدس یا bible که آن را در کلیسا در دست و بر سینۀ کشیشان می‌بینیم، از جهت کمّی دو سوم آن عهد عتیق است و عهد جدید. عهد عتیق را ما ایرانیان عموماً تورات میگوئیم که شامل ۳۹ کتاب است. وقتی میگویم کتاب، شما فرض کنید سوره. در مورد قرآن  ما در دو سطح نشانی میدهیم. میگوئیم سورۀ فلان آیۀ فلان، امّا در مورد تورات و انجیل نشانی در سه سطح است: میگوییم کتاب یا سورۀ فلان، بعد بخش فلان و بعد آیۀ فلان.

عهد عتیق یا تورات شامل ۳۹ کتاب است یا ۳۹ سوره. بسیاری از یهودیان فقط به پنج کتاب اول میگویند تورات، زیرا این پنج کتاب (پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه) از آغاز تکوین جهان تا وفات حضرت موسی را شامل می‌شود و معلوم است که سی و چهار کتاب یا سورۀ دیگر مربوط به حضرت موسی نیست و به همین دلیل عدهای آن را اصلاً جزئی از تورات نمیدانند.

یهودیان را کلیمی نیز مینامیم، زیرا آنان پیرو موسی کلیم‌الله هستند و این لقب کلیم‌الله به این خاطر است که موسی قُرب و شرف تکلّم یا مکالمه با ذات حقّ را داشته که سؤال و جواب می‌کردند، دربارۀ چوبدستی او که این چه چیزی است در دستت و با آن چه کار میکنی؟ چوبدستی است که گوسفندهایم را با آن میرانم، و بعد هم تبدیل آن به اژدها. بنابراین لفظ کلیمی به سبب لقب کلیم‌الله است.

عهد جدید را انجیل می نامیم که حسابش کاملاً فرق دارد. تورات را یهودیان و قرآن را مسلمانان کتابِ آسمانی میدانند، ولی انجیل چنین چیزی نیست. تصور عامّه این است که انجیل هم وحی شده است، در حالیکه انجیل خاطرات اشخاص میباشد. انواع انجیل وجود دارد، ولی در بین آنها چهار تا معروف تر هستند که به آنها “اناجیل اربعه” گفته میشود. این انجیلها تقریباً ۴۰ تا ۷۰ سال بعد از عیسی مسیح نوشته شدهاند، یعنی توسط بعضی که حتی عیسی مسیح را ندیده بودند.

شاه سلطان حسین به شخصی به نام خاتون آبادی دستور داد که این اناجیل اربعه را از عربی به فارسی ترجمه کند. همانطور که میدانیم اصل این ها بیشتر یونانی و عبرانی است. ترجمه آن بسیار روان و شیرین است و توسط پژوهشگر ارجمند جناب دکتر رسول جعفریان، رئیس کنونی مرکز اسناد و کتابخانه دانشگاه تهران، تصحیح شده و توسط میراث مکتوب انتشار یافته است. اگر کسی علاقه مند است که بداند در انجیل چه میگذرد این اناجیل اربعه بسیار کمک می‌کند. فارسی روانی هم دارد.

چون انجیل بازتاب عقاید و نظرات و خاطرات اشخاص هست، لذا انجیل‌ها با هم یکسان نیستند، مثلاً در یک جا هست که عیسی مسیح به درخت انجیر نزدیک میشود و گرسنه هم بوده و به این درخت که هیچ گونه میوهای نداشته است نفرین میکند که تو از این پس هرگز ثمری نخواهی داشت. در یکی از انجیل‌ها درخت فی‌الحال خشک می‌شود و در انجیل دیگر آمده که فردا آمدیم و دیدیم که درخت خشک شده است. در یکی آمده که صبح زود بود رفتیم آنجا، در انجیل دیگر نزدیک ظهر بوده است. این اختلافات ناچیز است، ولی وقتی کتاب مهم باشد این اختلافات هم مهم میشوند. ما مسلمانان در قرآن حتی یک قرائت یا اِعراب پایین و بالا را مورد بحث قرار میدهیم، در حالیکه انجیل‌ها فرقهای زیادی با هم دارند.

————————————

 در کتاب گیاهان قرآن به طور قراردادی گیاهان و درختان را به دو قسمت تقسیم کردهام یکی آنهایی که اسمشان را میگذاریم درختان و گیاهان زمینی مثل نخل، انار، زیتون، عدس و پیاز که ما آنها را دیده ایم و می شناسیم و دیگر گیاهانی که نظیر آن در روی زمین نیستند ولی در قرآن به آنها اشاره شده است. در این گروه دوم، درخت ممنوعه است که آدم و حوا از آن خوردند و از بهشت اخراج شدند.

در اینجا مقایسهای بین تورات و قرآن می کنیم. اولاً در تورات مار افسون و گمراه میکند و در قرآن شیطان. دوم در تورات اول حوا میخورد و بعد به آدم میدهد، و به همین دلیل انگشت ملامت به سوی حوا و به سوی زن هست، ولی در قرآن این موضوع مسکوت است و معلوم نیست چه کسی اول میخورد و چه کسی دوم. به همین دلیل مثلاً در اشعار مولوی یک جا گفته حوا خورده و یک جا گفته آدم خورده است.

اینکه چه درختی بوده هیچ کس نمیداند. حتی معلوم نیست که از کجای این گیاه خوردهاند، میوه، دانه، برگ معلوم نیست. به این درخت میگویند درخت شناخت خوب از بد یا به انگلیسی میگویند knowledge tree یا درخت معرفت که چشم و گوش را باز میکند.

در فرهنگ دینی مغرب زمین، همانطور که در این تصاویر میبینیم، در دست زنی یک سیب است. در این تصاویر اولاً مار را میبینیم و در هر چهار تصویر، مارها سرشان به سمت حوا هست، مثل اینکه دارند او را افسون میکنند. ثانیاً در همۀ عکسها این حوا هست که دارد سیب را میدهد به آدم بخورد. غربی‌ها میگویند سیب و شاعران فارسی زبان گفته اند گندم و تا بخواهیم در این مورد شعر داریم، از حافظ است که:

خال شیرین که بر آن عارض گندم گون است / سِرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست

خال شیرین در مقابل خال سیاه و تند و تیز است که شاعران آن را به فلفل تشبیه کردهاند، یعنی همانطور که آن دانۀ گندم آدم را فریب داد، این خالی هم که تو در رخسار داری مرا میفریبد.

نان جو خور، در بهشت سیرچشمی سِیر کن / گَرد عُصیان بهر گندم بر رخ آدم نشست

                                                                        (صائب)

[توقع را کم کن و زیاده‌خواه مباش. به‌دنبال گندم که نان خوبی هست مباش، با همین نان جو قناعت کن.]

خرمن بباد بردهی از بهر گندمی / وینم عجب که روضۀ رضوان طلب کنی

                                                                        (خواجوی کرمانی)

در قرآن کلمۀ شجر یعنی درخت آمده، ولی گندم که درخت نیست. شاعران ما نیم نگاهی به درخت دارند و نیم نگاهی به گندم که در این بیت از عطار ملاحظه میکنید:

همانطور که دیدیم شاعران ما آن شجر را گفتهاند گندم و کاری هم نداشتهاند که در اصل چه چیزی بوده است.

یک چنین وضعیتی هم طوبی دارد. واژه طوبی فقط یک بار در قرآن آمده است.

می بینیم که معنی طوبی هیچ ربطی به درخت ندارد، ولی در همۀ فرهنگ‌های فارسی، طوبی را به درخت بلندقامت بهشتی معنا کرده‌اند که در هر خانه از بهشت شاخی از آن وجود دارد. بسیاری از شاعران قامت موزون یار را به طوبی تشبیه کرده‌اند که پنداری شاعرانه است.

جنّت طلبان هر چه بجویند ز طوبی / در قامت چون سرو خرامان تو یابند

                                                         (کمال خجندی)

باغ بهشت و سایۀ طوبی و قصر و حور / با خاک کوی دوست برابر نمی‌کنم

                                                         (حافظ)

پیش تو چه گویم سخن ار سدره و طوبی / بخرام که با قدّ بلندت همه پستند

                                                         (جامی)

سدره در قرآن چند بار آمده است که یکبار آن سدرهالمنتهی است که بالاترین مرتبه و حریم عرش الهی است که میگویند پیامبر اسلام در معراج تا آنجا بالا رفته است. اینکه سدره با سدرهالمنتهی و درخت سدری که به آن کُنار هم میگویند و برای شستشوی سر از آن استفاده میکنند یکی است یا تفاوت دارد مورد مناقشه است. و نیز درخت سدار که روی پرچم لبنان است با سداری که در تورات بیش از صد بار نامش آمده و در همۀ ساختمانها به‌کار می‌رفته چه تفاوت‌ها و قرابتهایی دارد.

شاعران ما به‌خوبی میدانستند که در قرآن طوبی چه معنایی دارد، از جمله:

طوبی لَهُم که سر به ره او فکندهاند / بُشری لهم که از دو جهان پاکشیدهاند

بُشری لهم = بشارت بر آنها.                                         (فیض کاشانی)

و شاعران دیگر که در اشعارشان هر دو طرف را گرفتهاند یعنی اشعاری که در آنها معنای قرآنی طوبی با پندارهای شاعرانه توأم آمده است:

زاب چشم زائرانِ روضه اش “طوبی لهم” / شاخ طوبی را به جنّت قُوّت نشو و نماست

                                                        (سلمان ساوجی)

[خوشا به حال بهشتیانی که نشو و نمای درخت بهشتی طوبی از اشک آنهاست.]

تا هوای طوبی قدّ تو دارد جان ما / هست مُنزَل آیت “طوبی لهم” در شأن ما

                                                        (عمادالدّین نسیمی)

[تا زمانی که آرزوی قامت بلند تو در دل ماست، ما شأن نزول آیۀ “طوبی لهم” هستیم.]

—————————————-

ترنج

در سورۀ یوسف، چون گروهی از زنان زلیخا را برای عشق به یوسف ملامت می‌کردند، زلیخا مجلسی ترتیب داد و از آنان دعوت کرد تا یوسف را ببینند.

فَلَمَّا سَمِعَتۡ بِمَکۡرِهِنَّ أَرۡسَلَتۡ إِلَیۡهِنَّ وَأَعۡتَدَتۡ لَهُنَّ مُتَّکَ‍ٔٗا وَءَاتَتۡ کُلَّ وَٰحِدَهٖ مِّنۡهُنَّ سِکِّینٗا وَقَالَتِ ٱخۡرُجۡ عَلَیۡهِنَّۖ فَلَمَّا رَأَیۡنَهُۥٓ أَکۡبَرۡنَهُۥ وَقَطَّعۡنَ أَیۡدِیَهُنَّ وَقُلۡنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا مَلَکٞ کَرِیمٞ (آیۀ ۳۱/یوسف)

و چون (زلیخا) بدگویی ایشان را شنید، (کسی را) نزد آنان فرستاد و برایشان مجلسی مهیّا ساخت و به هر یک کاردی داد و (به یوسف‏) گفت بیرون آی بر آنان. آنگاه که او را دیدند بس بزرگش یافتند و دست‌های خود را (بی‌اختیار‏) بریدند و گفتند منزّه است خدا، این نه آدمی که همانا جز فرشته‏ای ارجمند نیست.

ما در ایران مُتَکّا را با تشدید “ک” میگوییم که نادرست است. باید با تشدید “ت” گفت مُتَکا یعنی محل اتّکا. خیلی روشن میگوید وَأَعتَدَت لَهُنَّ مُتَّکَاً یعنی به آنها یک بالش یا متّکا داد یا در اختیارشان گذاشت. صحبتی هم از ترنج و خوردنی نیست. در سراسر شعر قدیم فارسی، واژه مُتَّکا، برخلاف شیوۀ تلفّظ امروزی آن، به درستی با تشدید تّ آمده است:

گر خلق تکیه بر عمل خویش کرده‌اند / ما را بس است رحمت و فضل تو مُتَّکا

                                                                                (سعدی)

بر فرشِ خاک تکیه زدن شرط عقل نیست / چون تختگاه عالم جان مُتَّکای توست

                                                                            (خواجوی کرمانی)

در ترجمۀ فارسی تفسیر طبری از عربی به‌درستی آمده است: “برساخت ایشان را تکیه‌گاهی و بداد هر یکی را از ایشان کاردی و گفت بیرون شو بر آنان” ولی در ترجمۀ بلعمی از تاریخ طبری این داستان پردازی بی‌پایه آمده است: “پس این زن عزیز، یوسف را به خانه اندر بنشاند و آن زنان را به مجلس اندر بنشاند برابر آن خانه که یوسف اندر آن بود وَأَعۡتَدَتۡ لَهُنَّ مُتَّکَ‍ٔٗا و هر کسی را ترنجی پیش نهاده و پیش از آنکه طعام خورده بود و به مجلس شراب اندر نشسته و معنای مُتَّکا (متک) ترنج است بدین جایگاه. هر اسپرغمی که آن را به کارد ببرند چون خربزه و ترنج و سیب و امرود و بهی این همه نبات نقل‏ اندر مُتَّکا خوانند چنین گفتند مردمانی که ایشان نُکَت لغت دانستند و تفسیر کردند که این مَتک به همۀ کتابها اندر ترنج گفتند.”

آنهایی که طرفدار معنای ترنج برای متّکا هستند میگویند که زلیخا کارد به زنان نداده که متّکایشان را پاره کنند، لابد او میوه‌ای داده است. شاید میوه‌ای داده باشد ولی ما اجازه نداریم که در ترجمۀ قرآن به جای متّکا ترنج بگذاریم.

چگونه می‌شود که دهها و صدها ملیون عرب مسلمان که با این زبان بزرگ شدهاند و بسیاری از آنها ادیب زبان عربی هستند نمیدانند که مُتَکا معنی میوه هم میدهد و فقط ما در ایران معنی ترنج را برای متّکا می‌دانیم. این را هم اضافه میکنم که در ترجمه‏های غیرفارسی قرآن کریم مطلقاً از ترنج یا میوه‌ای دیگر نام برده نشده، زیرا این برداشت نادرست مختصّ مترجمان و مفسّران و شاعران فارسی زبان بوده است. همۀ اینها پندارهای شاعرانۀ زیبایی هستند که شاعران ما خوراکی ممنوعه را گندم بگویند، طوبی را درخت بدانند، و زنان دست و ترنج را با هم بریده باشند و جای ایرادی هم نیست. ولی این نادرستی‌ها نباید به ساحت قرآن راه پیدا کند. در منظومۀ یوسف و زلیخا از جامی آمده:

        پری‏رویان مصری حلقه بسته / به مسندهای زرکش خوش نشسته

        ز هر خوان آنچه می‌بایست خوردند / ز هر کار آنچه می‌شایست کردند

        چو خوان برداشتند از پیش آنان / زلیخا شُکرگویان مدح‌خوانان

        نهاد از طبع حیلت‌ساز پُر فن / ترنج و گزلکی بر دست هر تن

        به یک کف گزلکی در کار خود تیز / به دیگر کف ترنجی شادی انگیز

        گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی / روا بود که ملامت کنی زلیخا را

                                                                (سعدی)

        آنها که ندانند ترنج از کف خونین / دانند که انکار زلیخا نتوان کرد

                                                           (خواجوی کرمانی)

………………………………..

ذرّت

در بیش از ۲۵ آیه، واژه‌های “حَبّ”، “سُنبُله” و “زَرع”، با توجّه به قرائن و اشارات مختلف، به ترتیب به دانه، خوشه و کشتزار گندم یا جو اشاره دارد. با این حال، برخی آن را به ذرّت که پس از کشف قارّۀ آمریکا به دیگر نقاط برده شده است نسبت داده‌اند. این تعبیر نادرستِ دانه به ذرّت احتمالاً به پیروی از واژۀ corn در بعضی متون انگلیسی بوده که در بعضی کشورها به معنای کلّی غلّه یا گندم است. در ایران نیز، از جمله فارس، وقتی می‌پرسند وضع غلۀ امسالتان چطور است؟ منظور لزوماً این نیست که وضع گندم و جو چطور است، بلکه منظور این است که به‌طور کلّی وضع محصول چه گونه است، کما اینکه در شیراز “غلۀ این خانه” به معنای “اجارۀ این خانه” است. کلمه مستغلات هم به معنای املاک اجاره‌ای است.

…………………………………

طَلۡحٖ یا طَلۡعٖ؟

وَطَلۡحٖ مَّنضُودٖ (٢٩) وَظِلّٖ مَّمۡدُودٖ (٣٠) وَمَآءٖ مَّسۡکُوبٖ (٣١) وَفَٰکِهَهٖ کَثِیرَهٖ (٣٢) / واقعه

خوشه‌های منظّم موز [نخل] (۲۹) و سایۀ کشیده (۳۰) و آبی ریزان (۳۱) و میوۀ بسیار (۳۲)

مَّنضُود به معنای به نظم و ترتیب درآمده، مانند رشتۀ مروارید، است. واژۀ طلح در زبان عربی وجود ندارد و فقط در این آیه آمده است. به اعتبار کلمۀ مَّنضُود (به معنای منظّم و مرتّب)، طلح را به موز معنا کرده‌اند.

واژۀ طلح شکل دیگری از طلع به معنای خوشۀ تازه برآمدۀ نخل است که به صورت لایه‌های منظّم و مرتّب است. ظِلٍّ مَّمْدُودٍ یا سایۀ کشیده در آیۀ بعد (۳۰) نیز با سایۀ نخل بیش از سایۀ کوتاه موز متناسب است. گفتنی‌ست که در آیۀ ۱۰ سورۀ ق طلع با نضید آمده که همان مفهوم روی هم چیده شده را دارد:

اَلنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَهَا طَلْعٌ نَضِیدٌ (۱۰)/ ق “و نخلهای بلند خرما که خوشۀ روى هم چیده دارند.”

طلع یعنی میوه نوبرآمدۀ نخل یعنی میوهای که تازه تشکیل شده است. وقتی بالای نخل را نگاه میکردند میگفتند طلع دارد یعنی ان شاالله میوه میدهد. جایی خواندم که کلمات طلوع، طالع، مطلع، مطالعه، اطلاع همه با طلع هم‌خانواده هستند. به نظر من این طلح منظود همان طلع منظود است که کاتب “ح” را به جای “ع” نوشته است.

ریزی دانۀ خردل در اشعار شاعران فارسی زبان مضمون قرار گرفته است:

با کمال تو فلک یک نقطهست / با وقار تو زمین یک خردل (انوری)

میازار عامی به یک خردله / که سلطان شبان است و عامی گله (سعدی)

هر که را خر ساخت شهوت نیم خردل، گو به عقل

خود به فهم خُرده بینان نیم خردل هم خر است (جامی)

در مصراع اول، خر نام حیوان و نیم خردل کنایه از مقدار ناچیز است. در مصراع دوم، خر به معنای بزرگ و نصف خردل یعنی خر به مقدار زیاد اشاره دارد. در واقع می‌گوید اگر حتّی نصف خردل هم فریب خورده باشی، همان هم زیاد است، زیرا نصفِ خردل خر است و به معنای زیاد.

…………………………………

فوم یا ثوم؟

در آیۀ ۶۱ سورۀ بقره از چند محصول گیاهی نام برده شده است:

وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖ فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاۖ …  از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند …

در زبان عربی به سیر خوراکی می‌گویند ثوم، در حالیکه در آیۀ بالا فوم آمده است که به احتمال بسیار همان ثوم بوده که به سبب شباهت بسیار در نوشتن “ث” و “ف” کاتب خطا کرده است. کلمۀ فوم در هیچ متن عربی دیده نشده است و در تمام فرهنگهای عربی ذیل واژۀ فوم فقط به همین آیه ارجاع داده شده است.

…………………………………

وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ

وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ  (آیۀ ۴ سورۀ ۱۳/ رعد)

و امّا بخش اصلی این گفتار و شاید انگیزۀ اصلی از این گفتار در مورد ترجمۀ عبارتی از قرآن برای نخستین بار است. در آیۀ ۴ سورۀ ۱۳/ رعد عبارت وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ هست که به قبل و بعدش پیوستگی ندارد. اگر معنای صنوان را بدانیم، معنی غیر صنوان نیز معلوم است. قبل از آنکه به معنی آن بپردازم، ببینیم دیگران جای این عبارت چه گذاشته‌اند. قدری وقت می‌گیرد، ولی با هم مرور می‌کنیم:

ترجمۀ فارسی نَخِیلٌ صِنوانٌ وَ غیرصِنوان [همراه با منابع آنها]

۱٫ خرمابُنانِ از یک ریشه رُسته و از یک ریشه نارُسته [ترجمۀ زین‌العابدین رهنما]

۲٫ نخل‌هایی که دو تنه از یک ریشه رُسته است یا یک تنه از یک ریشه [ترجمۀ عبدالمحمد آیتی ]

۳٫ خرمابُن‌هایی روییده از یک ریشه و نه از یک ریشه [ترجمۀ سید جلال‌الدّین مجتبوی]

۴٫ خرمابُنانِ هم ریشه و ناهم ریشه [ترجمۀ سیّدعلی موسوی گرمارودی]

۵٫ درختان خرمای دو ساقه (از یک ریشه دو تنه بروید) و یک ساقه [ترجمۀ مصباح یزدی]

۶٫ خرمابُن از یک ریشه رُسته و از یک ریشه نارُسته [ترجمۀ جلال‌الدّین فارسی]

۷٫ خرمابُن رُسته از یک بن و نارُسته از یک بن [ترجمۀ محمدباقر حجتی]

۸٫ درخت خرمای چنگ شاخه‌ای و غیرچنگ شاخه‌ای [زیر نظر علی مشکینی]

۹٫ نخل، از یک بن و غیر یک بن [ترجمۀ ابوالقاسم پاینده]

۱۰٫ درختان خرما چند شاخه و تنه از یک ریشه یا غیر یک ریشه [ترجمۀ شیخ محمود یاسری]

۱۱٫ خرمابُنانِ به هم از یک بیخ رُسته و جز آنکه به هم از یک بیخ رُسته، [سورآبادی، به تصحیح سعیدی سیرجانی]

۱۲٫ به یک جا بوَد نخل روی زمین/ همه نخل‌ها گونه گون همچنین [ترجمۀ شعری امید مجد]

۱۳٫ خرمای چند دو تا از یک اصل رُسته و غیر آن [ترجمۀ عباس مصباح زاده]

۱۴٫ نخل‌ها که برخی یک ریشه و بُن دارند و برخی بیشتر از یک ریشه [ترجمۀ طاهره صفارزاده]

۱۵٫ نخلستان آن هم نخل‌های گوناگون (درشت و ریز و سیاه و قرمز و زرد) [ترجمۀ یحیی نظیری]

۱۶٫ و درختان خرمایی است که بر یک ریشه و غیر یک ریشه می رویند. [ترجمۀ انصاریان]

۱۷٫ و خرما، همانند و ناهمانند [ترجمۀ بهاءالدین خرمشاهی]

۱۸٫ و درختان خرما چه از یک ریشه و چه از غیر یک ریشه [ترجمۀ فولادوند]

۱۹٫ و زمینی برای نخلستان آن هم نخلهای گوناگون [ترجمۀ الهی قمشه‌ای]

۲۰٫ و نخلها، که گاهی بر یک پایه می‏رویند و گاهی بر دو پایه [ترجمۀ مکارم شیرازی]

ترجمۀ انگلیسی عبارت “نَخِیلُ صِنوان وَ غیرصِنوان” و منابع آنها:

۱٫ Palm trees, having one root and (others) having many.

۲٫ Palms, in pairs, and palms single.

۳٫ Palms, growing together (from one root) and not growing together.

۴٫ Date palm trees, some forked, some with single trunks.

۵٫ Palm trees, growing out of single root or otherwise.

۶٫ Palm trees, with roots joined together and with roots not joined.

۷٫ Date palms, like and unlike, or it may be “growing thickly or alone”.

۸٫ Palm trees with roots joined together and with roots not so joined.

۹٫ Date palms, growing in clusters and otherwise.

۱۰٫ Palm trees, (growing) several from a root or otherwise.

۱۱٫ Date palms of single and many roots.

۱۲٫ Palm trees, growing from one root and distinct roots.

۱۳٫ Groves of palms, single and clustered over.

۱۴٫ Palm trees with single and double trunks.

۱۵٫ Palm trees, growing out of single roots or more.

۱۶٫ Date palms, some growing from one root and others from separate roots.

۱۷٫ Date palms, from the same root and otherwise.

۱۸٫ Palm trees, dioecious and non-dioecious.

۱۹٫ Date palms, growing in clusters from one root but standing alone.

۲۰٫ Date palms, growing together from one root and others not so growing

ترجمۀ فارسی از انگلیسی عبارت “نَخِیلُ صِنوان وَ غیرصِنوان”:

۱٫ نخل‌هایی با یک ریشه و (نخل‌های دیگر) با ریشۀ بسیار،

۲٫ نخل‌های جفتی و نخل‌های تکی،

۳٫ نخل‌هایی که با هم (از یک ریشه) می‌رویند و نخلهایی که با هم نمی‌رویند،

۴٫ نخل‌های خرما، بعضی منشعب و بعضی با تنه‌های منفرد،

۵٫ نخل‌هایی که از یک ریشه می‌رویند و نخل‌های غیر از آن،

۶٫ نخل‌هایی با ریشه‌های به هم پیوسته و با ریشه‌های ناپیوسته،

۷٫ نخل‌های خرما، همانند و غیرهمانند، یا شاید “با رویش متراکم یا منفرد”،

۸٫ نخل‌هایی با ریشه‌های به هم پیوسته و با ریشه‌های نه چندان به هم پیوسته،

۹٫ نخل‌های خرما روییده به صورت مجتمع و نوع غیر از آن،

۱۰٫ نخل‌هایی هر چند تا (روییده) از یک ریشه یا نخل‌های غیر از آن،

۱۱٫ نخل‌های خرما با یک ریشه یا بسیار ریشه،

۱۲٫ نخل‌های روییده از یک ریشه و روییده از ریشه‌های متمایز،

۱۳٫ نخلستان‌هایی با نخل‌های منفرد و نخل‌های سربه هم آورده،

۱۴٫ نخل‌هایی با تنه‌های منفرد و مضاعف،

۱۵٫ نخل‌هایی روییده از ریشه‌های منفرد یا غیرمنفرد،

۱۶٫ نخل‌های خرما، بعضی روییده از یک ریشه و بقیه از ریشه‌های جداگانه،

۱۷٫ نخل‌های خرما روییده از یک ریشه و نخل‌های غیر از آن،

۱۸٫ نخل‌های دوپایه و غیردوپایه،

۱۹٫ نخل‌های خرما روییده به صورت مجتمع از یک ریشه ولی با تنۀ قائم منفرد،

۲۰٫ نخل‌های خرما روییده با هم از یک ریشه و نخل‌های دیگر نه چندان روییده،

نَخِیلٌ صِنوانٌ وَ غیرصِنوان در تفاسیر معروف عربی:

تفسیر ابن کثیر تألیف اسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی

تفسیر التحریر والتنویر تألیف محمدالطاهر بن عاشور

تفسیر القرطبی تألیف محمدبن احمد الانصاری القرطبی

تفسیر البغوی تألیف حسین بن مسعودالبغوی

تفسیر کَشّاف

تفاسیر عربی بالا نیز “صِنوان” را به نخلهای روییده از یک ریشه معنی کرده‌اند.

همان طور که ملاحظه شد چه مترجمان فارسی زبان و انگلیسی زبان و چه مفسّرین عرب زبان همه بالاتّفاق عبارت مورد نظر را تقریباً به‌صورت “نخل‌های روییده از یک ریشه و روییده از چند ریشه” یا “خرمابن رُسته از یک بن و نارُسته از یک بن” معنا کرده‌اند که صرفنظر از عدم انطباق با اصل، فی‌نفسه عباراتی نادرست و فاقد معناست. احتمالاً مترجمان و مفسّران خودشان هم از این معنا راضی نبوده‌اند، ولی از دیگران پیروی کرده‌اند.

برای دریافت معنای نَخِیلٌ صِنوانٌ وَ غیرصِنوان توجّه به دو نکته لازم است:

نخست آنکه نخل از گیاهان دو پایه است و نر و مادۀ آن بر روی دو پایه یا درخت جدا از هم قرار دارند و این چیزی است که مصریان قدیم و اعراب قبل از اسلام هم از آن خبر داشتند. اسفناج نیز دوپایه است، ولی چون از برگ آن استفاده می‌کنیم و نه از میوه و دانۀ آن، بنابراین تلقیح و آمیزش آن مورد توجّه ما نیست. من خود در بحرین، قطر، مسقط و دمشق دیده‌ام که در بازار تره‌بار شاخه‌های پُرگردۀ نخل را برای فروش گذارده‌اند که نخلداران می‌خرند و کسانی در بالای درخت گرده‌افشانی را با دست انجام می‌دهند.

        دیگر آنکه در لغت‌نامۀ دهخدا و فرهنگ‌های مختلف صنو با معانی پسر، فرزند مذکّر، برادر تنی و عمو (همه با مفهوم مذکّر) آمده است. به‌علاوه، در لغت نامۀ دهخدا برای واژۀ صنو معانی چوب بی‌قدر و هیچ‌کاره، گو (گودال) معطّل و بیکار و خالی، و چاه متروک و به آب نرسیده (همه با مفهوم بی فایدگی و بی حاصلی) آورده شده است.

        عبارت نَخِیلٌ صِنوانٌ وَ غیرصِنوان به معنای نخل‌های نر و غیرنر (ماده) است. به همین سادگی! باید بگویم که از صدر اسلام تا به حال حتی یک مورد ترجمه یا تفسیر قرآن به نخلهای نر و ماده معنی نکرده است. تصریح دو جنس در این آیه تضمینی برای باروری و ثمردهی درخت دوپایه یا دوجنسی نخل است.

        مقالۀ نَخِیلٌ صِنوانٌ وَ غیرصِنوان ۶-۷ سال  پیش در مجلۀ ترجمان وحی در قم چاپ شد و در کتاب گیاهان در قرآن هم با چکیدۀ فارسی، عربی و انگلیسی آمده است. بعد از تهیّۀ چکیده به فرانسه و آلمانی، برای دانشگاه‌ها و مراکز اسلام شناسی و قرآن شناسی جهان فرستاده خواهد شد.

        جالب آنکه دو واژۀ صِنو و قنو یا صِنوان و قنوان به ترتیب به معنای نخل بی‌بار و بار نخل در مقابل هم قرار دارند. در آیۀ ۹۹ همان سورۀ رعد آمده: … وَمِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِ‌هَا قِنْوَانٌ دَانِیَهٌ … با ترجمۀ … و از شکوفۀ درخت خرما خوشه های سر فروهشته (در دسترس) [پدید آوردیم‏] … و با این حال، معنای نَر را از صِنو دریافت نکرده‌اند. نکته دیگر آنکه در آیۀ ۳ همان سورۀ رعد، یعنی آیۀ بلافاصله قبل از آیۀ صنوان، آمده که از هر بار و بری زوجی دوگانه آفریده شده است.

        علاوه بر آن، در سه آیه از قرآن به زوجیّت گیاهان یا نر و ماده بودن آنها تصریح شده است:

        ۱٫ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّن نَّبَاتٖ شَتَّىٰ (آیۀ ۵۳/ طه)

   پس به وسیلۀ آن (باران) رُستنی‌های گوناگون را به صورت زوجها رویاندیم.

        ۲٫ فَأَنۢبَتۡنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوۡجٖ کَرِیمٍ (آیۀ ۱۰/ لقمان)

پس در آن (زمین) انواع گیاهان را به صورت زوج ارزشمند رویاندیم.

        ۳٫ سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ وَمِنۡ أَنفُسِهِمۡ وَمِمَّا لَا یَعۡلَمُونَ (آیۀ ۳۶/ یس)

   منزّه خدایی که از آنچه زمین می‏رویاند و از خودشان و آنچه نمی‏دانند همه را نر و ماده آفریده است.

        طنطاوی در تفسیر جواهر در ذیل عبارت “زوجین اثنین” می‌گوید:

خداوند در زمین از هر صنفی از میوه‌ها زوج قرار داده، یعنی دو تا، یکی نر و یکی ماده، که ازدواج آنها در گلهاشان صورت می گیرد، علم جدید هم این موضوع را کشف کرده و ثابت کرده که هر درخت و زراعتی میوه و دانه نمی بندد مگر اینکه نر و مادۀ آن با هم درآمیزند، چیزی که هست گاهی عضو نر با خود ماده و درخت و بوته ماده هست، مانند بیشتر درختان، و گاهی عضو نر در یک درخت است و عضو ماده در درختی دیگر، مانند درخت خرما.

        تفسیر المیزان نظر طنطاوی را بدین گونه مردود دانسته است:

گفتار وی هر چند از حقایق علمیه‌ای‌ست که هیچ تردیدی در آن نیست، ولیکن ظاهر آیۀ کریمه با آن مساعدت ندارد، زیرا ظاهر آن این است که خود میوه‌ها زوج و دو تا هستند، نه اینکه از درختی خلق می شوند که آن درخت‌ها زوج و دوتایی باشند، و اگر مقصود، درخت‌های آنها بود، مناسب بود بفرماید: و کل الثمرات جعل فیها من زوجین اثنین ــ  و همه میوه‌ها را از دو جفت قرار داد. سپاسگزارم bgrami@yahoo.com

گزارش تصویری این نشست را می‌توانید در اینجا ببینید.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612