کد خبر:22780
پ
rahmanian-1

گزارش نشست ۱۰۳: معرفی و بررسی کتاب «نویسندۀ رستم التواریخ کیست؟»

صد و سومین نشست متن‌پژوهی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب با موضوع «معرفی و بررسی کتاب “نویسندۀ رستم‌التواریخ کیست؟”» برگزار شد.

میراث مکتوب – یکصد و سومین نشست متن‌پژوهی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب با عنوان «معرفی و بررسی کتاب نویسندۀ رستم‌التواریخ کیست؟» چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۲۰ در محل مؤسسه برگزار شد. این جلسه دو ساعت و هیجده دقیقه به درازا کشید. مقدمهٔ این جلسه با مدیرعامل مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب دکتر اکبر ایرانی و مدیریت آن با علی بهرامیان بوده است. به ترتیب استادان جمشید کیانفر و داریوش رحمانیان به سخنرانی پرداختند و در ادامه نویسندهٔ کتاب «نویسندهٔ رستم‌التواریخ کیست؟» در جایگاه حاضرشده و به ایراد سخنرانی پرداخته و به پرسش‌های حضار پاسخ دادند.

در ابتدای جلسه دکتر اکبر ایرانی، مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب بعد از تعارفات اولیه به وظایف مؤسسهٔ تحت هدایت خود اشاره کرده و از اهمیّت توجه به «معرفی متن و مؤلف» سخن گفتند. ایشان افزودند مخاطبین کتاب‌ها باید از ارزش‌ها و ویژگی‌های کتب خبردار بوده و بدانند که کتاب‌ها بر چه اساس و منطقی تصحیح و چاپ می‌شوند. از این‌رو نظرها را به بُعدِ متن‌شناسی در مقدمه‌ٔ کتاب‌ها جلب کرده و از مصححان کتاب‌ها خواست که دربارهٔ اهمیّت متون و معرفی مؤلفین کتب شایسته‌تر بنویسند. ذیل همین موضوع به کارهای مستقلی که پیش‌تر در مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب انجام شده پرداختند و افزودند: «کتابِ دربارهٔ رستم‌التواریخ هم در همان مجموعه کارهای پژوهشی‌ای است که مؤسسه قبول کرده آن را منتشر کند.» بعد از این به معرفی مختصر سخنرانان مشغول و دربارهٔ «اسم مستعار» بطور عام و «نویسندهٔ رستم‌التواریخ» بطور خاص طرح مسأله کرده و بعد گوی سخن را به مدیر جلسه علی بهرامیان سپردند.

بهرامیان بعد از تعارفات اولیه از توجهات عمومی به کتاب رستم‌التواریخ سخن گفت و از پدیده بودن کتاب رستم‌التواریخ در تاریخ‌نویسی ایران خبر داد. او افزود: «در گذشته‌های دور اصولاٌ تألیف و انتشار کتاب و استنساخ کتاب آفت‌هایی داشته است به دلیل اینکه تا وقتی کتاب چاپ نشده بود ممکن بود هر کسی  ادعای مالکیت آن را کند.» اما « رستم‌التواریخ شاید ما از این جهت با پدیده‌ای روبرو هستیم. مطالب آن هم مطالب خاصی است و صحنه‌های خاصی را نشان می‌دهد و به‌طرز خاصی روایت می‌کند و آن عبارتی که مؤلف محترم این کتاب استفاده کردند تردستی است. یعنی طوری نوشته است که در عین حال که شما می‌خواهید بپذیرید اما گویی با یک مطلب هزل یا طنز روبرو می‌باشید و تکلیفتان روشن نیست و مطالب جدی هم بعضاً زیاد دارد.»

بهرامیان در ادامه خاطره‌ای از مرحوم استاد زریاب خویی را بیان کرده و گفتند نظر ایشان این است که احتمالاٌ نویسندهٔ رستم‌التواریخ بابی بوده و از نوشتن کتاب منظور خاصی داشته است. آقای بهرامیان از قول زریاب خویی افزودند: «اگر نگاه کنید وقتی حکایت‌های ناجوری از دورۀ صفویه می‌گوید روی کلمه «پادشاه اسلام پناه شیعه پناه» تأکید می‌کند. علاوه بر اینکه مکرر می‌گویند که در پنجاه سال آینده اتفاقی خواهد افتاد که تقریباً با ظهور باب کم و بیش نزدیک است.» همچنین آقای بهرامیان به گفته‌های آقای جعفریان در این باره اشاره کردند. بعد از بهرامیان، جمشید کیان‌فر به سخنرانی پرداختند.

جمشید کیان‌فر، مصحح و پژوهشگر در ابتدا به سابقهٔ کاری خود در مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب و نحوهٔ آشنایی خود با آقای جلیل نوذری می‌پردازد. وی با توجه به فضائل و آثار رستم‌الحکماء از شناخته نبودن رستم‌الحکماء و نشان نداشتن از او در منابع دورۀ قاجار اظهار تعجب کرده و می‌افزاید:‌ «چطور می‌شود که وقتی عباس‌میرزا دیده باشد و فرمانفرما دیده باشد و شجاع‌السلطنه دیده باشد و سیف‌الدوله در اصفهان دیده باشد و ملک آرا در گیلان دیده باشد ولی از این اثر هیچ نشانه‌ای نباشد و کسی نخواهد از آن استفاده کند؟». همچنین افزود اگر چگونگی رسیدن نسخه رستم‌التواریخ به کتابخانه ملک و کتابخانه توبینگن ردیابی می‌شد اطلاعات بیشتری بدست می‌آمد، مخصوصاٌ که مرحوم حاج‌حسین‌آقا مَلِک در ضبط کتب غالباٌ گزارش مبسوطی از چگونگی خرید کتب و حواشی آن تهیه می‌کردند. در ادامه به دلایل برجسته‌ای که برای پاسخ‌گویی معمای مطروحه در کتاب «نویسندهٔ رستم‌التواریخ کیست؟»آمده اشاره کرده و می‌گوید: «سه دلیلی که ایشان آورده‌اند برای من خیلی مهم است. چون خودم به‌نوعی اُنس و اُلفتی با نوشته‌های هدایت دارم و این کار و کار آقای نوذری را هم خوانده ام. این سه دلیل برای من خیلی اهمیت دارد:

یک. این که هر دو نفر در تشکیلات حسینعلی فرمانفرما در شیراز بوده‌اند. و هدایت علاوه بر تاریخش کتابی دارد به نام مجمع الفصحا که نوعی تذکره الشعرا است و در آنجا شرح حال خیلی از شعرا با نمونه شعرشان را آورده است. اما دریغ از اینکه سطری را به رستم‌الحکما اختصاص داده باشد. مگر می‌شود در تشکیلات شاهزاده‌ای که برای خودش حکومت نیمه مختاری دارد که دو تن افرادی باشند یکی اهل سیف و قلم باشد و یکی صرفاٌ اهل قلم و آن اهل قلم تذکره‌ای را تدوین کند اما کوچکترین اشاره‌ای به فردی که در آن شهر زندگی می‌کند و با او در یک دربار است نکند. در حالی که ده‌ها شاعر گمنام از مناطق مختلف را هدایت آورده است که هم شرح حالشان را آورده است و حتی اگر چیزی نداشته یک یا دو بیت از کارهای ایشان را آورده است. پس چگونه می‌شود از این آدم غفلت کند؟ […] دومین مورد در کتاب سفارت خوارزم حل می‌شود. حال ضمن اینکه در جای جای روضه‌الصفای ناصری هم هدایت از خودش، خانوادش از پدرخوانده اش صحبت می‌کند و حرف به میان می‌آورد اما در سفارتخانه خوارزم آن جایی که میرسه به چهار ده کلاته میگه: اینجا زادگاه من است. اصلِ زادبودم اینجا بوده است. آبا اجدادم اینجا اسکان داشتند. هنوزم فامیل‌هایم اینجا هستند. و نشان میدهد در محیطی است که از آنجاست و خودش را از اولاد کمال اسماعیل شاعر مشهور می‌داند.

برمیگردیم به خود رستم‌الحکما و باز می‌بینیم که این آدم هم آبا و اجدادش از اهل چهار ده کلاته است. در همونجا بوده منتها به جای کمال اسماعیل، بابا اسماعیل اجدادش است. این باباکمال خیلی قشنگ است! نکتۀ دیگری که است این که هر دو به ماوراءالنهر سفر می‌کنند. رستم‌الحکما سفر می‌کند می‌رود به آنجا و می‌خواهد یکی از بستگانش را که در آنجا اسیر بوده را ببینید و نجات بدهد و بازگرداندش. اما هدایت به‌عنوان یک سفیر رسمی دربار در دورهٔ ناصری و زمان صدرات امیر میرود. و امیر هم رسماٌ بهش میگوید “فرستاد باید فرستاده‌ای” و بعد میگوید “خوب ببین و خوب نگاه کن و خوب یادداشت بردار و راهها را خوب بشناس”. […] خیلی از مورخان ما علم جغرافیایی خوبی دارند اما گاهی اوقات برای برخی مناطق این علم جغرافیایی‌شان کمی میلنگد و دچار خطا می‌شوند.اما جالب این است که هر دو آدم اطلاعات جغرافیایی خوبی راجع به مناطق جنوب ایران دارند. و نشان می‌دهد هر دو در آن تشکیلات بودند و هر دو مدعی‌اند اهل جنوبند و در شیرازند و این اطلاعات با هم همخوانی دارد. گاهی اوقات صحبتی که از دو نقطه و سه نقطه می‌شود می‌بینیم که در دوتا هر کدام با یک مضمون دیگری این مطالب آمده است. این دلایل برای من اهمیتش بیشتر است.»

بعد از کیان‌فر، داریوش رحمانیان به سخنرانی پرداخت. ایشان در سخنرانی خود دو بار تأکید کردند که ادله کتاب را «برای اینکه بگویند رستم‌الحکما به‌احتمال قریب به یقین همان رضاقلی‌خان هدایت است من به نسبه قانع کننده و مجاب‌کننده و کافی دیدم» اما نقد خود را نیز مطرح ساخته و از لزوم کارهای مکمل کتاب مورد بحث گفتند.  ایشان به حکایت دکتر بهرامیان از مرحوم زریاب خویی پرداخته و از اهمیت چگونگی تبدیل شدن روایت رستم‌التواریخ و رستم‌الحکماء به یک مسأله و معما گفتند و اشاره کردند که جلیل نوذری پیشینهٔ پژوهش را خوب بررسی کردند اما پژوهش او کاستی‌هایی نیز دارد که ناشی از این می‌باشد آقای نوذری به معنای تخصصی کلمه مورخ نبوده و از بسیاری از روش‌های تاریخ‌پژوهی و تفسیر و تبیین تاریخ غافلند و همچنین باتوجه به اینکه آقای نوذری چون در ماهشهرمقیم‌اند به بسیاری از مراکز و منابع تحقیق دسترسی نداشته‌اند و به همین دلیل نشانه‌های آن در پژوهش دیده می‌شود. آقای رحمانیان ادامه دادند در پژوهش حاضر می‌شد افراد بیشتری را در دایرهٔ بررسی‌ها قرار داد، مخصوصاٌ اهمیت آنها کمتر از موارد بررسی شده نیست، مثل نواب تهرانی، حاجی میرزا آقاسی، خاوری شیرازی و و و.

در ادامه رحمانیان به فصل یازده کتاب و از نظر ایشان مهمترین فصل کتاب یعنی فصلی که باید چرایی پنهان شدن مؤلف روشن می‌شد ایراد وارد کرده و استدلال “اینکه این بحث‌ها بوی خون می‌داد و به خاطر همین بیشتر از این به‌موضوع نپرداختم” را قابل قبول ندانست. ایراد دیگری که آقای رحمانیان بر این پژوهش وارد کردند این بود که: «باز به لحاظ  مباحث مربوط به نسخه‌شناسی شما به چند بحث اساسی دقت نکردید. یکی شمار آثار غیر از رستم‌التواریخ است که به نام این شخص ثبت شده، پس بنابراین من اینجا نوشتم که چرا نویسنده رستم‌التواریخ بعلاوه دیگر آثار رستم‌الحکما پشت یک نام قلمی پنهان شد و آن وقت من از شما می‌پرسم که اگر قرار است ما دربارهٔ تطبیق رضاقلی خان هدایت با رستم‌الحکما کار کنیم. شما البته در حد توان خودتان کار کردید. اما اینجا می‌بایست نسخ دیگر منتشر شده و یا منتشر نشده از آثار هر دو را در بیاریم و بعد آن جاها و آن نسخه‌ها را هم باز در ربط مراحل زندگی سیاسی، اداری و فکری هر دو نفر.» آقای رحمانیان مورد دیگری نیز اضافه کردند که: «بنظر من نقدی که به شما وارد است اینه که صرفاٌ به‌شخص توجه می‌کنید. یعنی شما کاملاٌ سوژه‌ محور مسأله تحقیق را پیش می‌برید.» بعد از رحمانیان، جلیل نوذری مؤلف اثر به سخنرانی پرداختند.

نوذری دربارۀ سیر ذهنی خود در روند پژوهش و همچنین روش تحقیق کارشان صحبت کرد و گفت: «کتاب همراه با جلد اول بدایع الوقایع محمود واصفی هر دو باهم منتشر شد.هر دو هم به نوعی از بابت حکایاتی که خیلی‌ها به خاطر آن به این کتاب رستم التواریخ مراجعه می‌کنند اشتراکاتی دارند ولی این کتاب برجسته ‌شد. وقتی که من کتاب را خوندم اولین واکنش من این بود که این کتاب سه فرض دارد و من با هر سه فرض آن مشکل دارم:

فرض اول اینکه “رستم‌التواریخ یک کتاب تاریخ است” که در فرمایشات دوستان نیز بود.

فرض دوم اینکه نگارش کتاب به نوعی در اواخر دوره زندیه و اوایل دورۀ قاجار بوده است.

و فرض سوم اینکه نویسنده‌ای دارد که خودش می‌گوید من محمدهاشم شهیر به آصف و معروف به رستم الحکما هستم.»

نوذری اعلام کرد که با هر سه فرض یا گزارهٔ گفته شده مشکل داشته و آنها را نپذیرفته و ابتدای تحقیق و پژوهش نیز اینچنین آغاز گردید. او دربارهٔ روند پژوهش گفتند  در حد توان هر آن چیزی که در مورد رستم‌التواریخ نوشته شده بود را جمع و با تحلیل ادبی و زبانی شالودهٔ کار را پی ریخته‌ و «ذهن و زبان نویسنده را هم تحلیل کردم. این آدم آدمی است که دغدغه اش این است؛ این طور فکر می‌کند؛ دارای گرایشات دانشنامه‌ای است؛ کتاب جمع میکند؛ به خط علاقمند است؛ واژگان را اینطور بکار می‌برد؛ و مانند آن. اینها را تهیه کردم و آمدم به روشی که انتخاب پیمانکار می‌کنند کار کردم یعنی این که گزینه ها را تحلیل کنم تا به یک فهرست کوتاه برسم. برای این کار کتاب از صبا تا نیمای یحیی آرین‌پور را مأخذ قرار داده و هر که را آرین‌پور درباره اش نوشته بود دنبال کردم و آن را هم تحلیل کردم که این به این می خورد یا نمی خورد. چون در رستم‌التواریخ به پادشاهی محمد شاه اشاره می‌کند پس هیچ فرد بزرگی که تا زمان محمد شاه فوت کرده باشد نمی‌تواند نویسنده این کتاب باشد. می‌ماند افرادی که در دوره محمد شاه و بعد از او زنده هستند. در حد توانم فهرستی در آوردم و اسامی را یک یک خط زدم: ایشان نیست، ایشان نیست، ایشان سیاسی است و مانند آن.

برای من سه مرحله کار به این صورت مطرح بود:

یک. می‌خواهم به یک اجماع برسیم که باور کنیم رستم‌الحکمائی وجود ندارد. در واقع ما با نامی مواجه‌ایم که اگر قرار بود خودش را در جایی نشان می‌داد باید تا حال نشان می‌داد. چنین کسی وجود ندارد اما به محض این که این موضوع مطرح می‌شود، قدم بعدی این است که پس نویسنده این کتاب چه کسی است؟

دو. وقتی رسیدید به اینکه ایشان چه کسی هستند، قدم بعدی این است که پس چرا خودش را پنهان کرده است؟

سه. و اگر دلایلی هم در توجیه این پرسش یافتیم، باید جواب بدهیم حالا که فهمیده‌ایم ایشان دلایلش فلان است آیا این تأثیری بر ارزیابی ما از جایگاه رستم‌التواریخ دارد؟ در واقع حالا که می‌دانیم رستم‌التواریخ را مثلاٌ رضاقلی‌خان هدایت نوشته است، آیا فرق می‌کند با موقعی که نمی‌دانستیم؟ و اساساٌ در خوانش ما از تاریخ قاجار یا تاریخ قبل از قاجار یا ایران باستان چه تفاوتی پدید می‌آورد.»

نوذری دربارهٔ مجموعهٔ پژوهش‌هایی که تا آن موقع بر روی رستم‌التواریخ شده می‌آورد که سه رأی دربارهٔ این کتاب وجود دارد: «یکی را آقای ابوالحسن فیاض انوش می‌نویسد برمبنای هر آنچه که رستم‌الحکما خودش گفته است. این همان نگاه غالب پژوهشگرهای ما در چهل پنجاه سال اخیر بوده است. نگاه دوم نگاهی است که می‌گوید نویسنده بابی است. حقیقتش آنقدر برای من روشن بود که بابی نیست و انقدر این مسأله بی‌اهمیت بود که من در کتاب به آن نپرداختم و اگر لازم باشد می‌گویم که در واقع آن جملهٔ آخر را چطور تحلیل کنیم. و نگاه سوم این است که بعضی‌ها گفتند نویسنده اصلاٌ تعادل شخصیتی ندارد که استاد رحمانیان جوابدادند.»

نوذری در ارتباط با روش تحقیق خود نیز ذکر می‌کند: «برای اینکه من نتیجهٔ نهایی را بگیرم دو دسته یافته‌ داشتم: یک راه تحلیل زبانی بود (ذهن و زبان متن و ذهن و زبان نویسنده). یکی دیگر از راه‌ بررسی اسناد. شاید اختلاف نگاه من با دوستان این جا این باشد که من اهمیت سند را در درجه دوم تحلیل قرار می‌دهم. یعنی اگر قرار باشد من در دانشگاه باشم و قرار باشد دانشجویی داشته باشم به دانشجویانم می‌گویم که “شما بروید تحلیل کردن را یاد بگیرید”. همیشه که سند نیست. تازه سند خیلی راحت است! مثل این می‌ماند که یک دوربین دارید که مثلاٌ یکی رفته جلوی بانک یا فلان مغازه دزدی کرده یا جنایت کرده. اگر قرار بود برای همه چیز دوربینی بود، لزومی نداشت ادارهٔ آگاهی‌ای وجود داشته باشد که حادثه را تحلیل کند. باید شرلوک هولمزی باشد تا روشهای تحلیلی به کار گیرد تا دقیق بگوید جنایتکار کیست. برای من ارجحیت با آن روش‌های تحلیلی است که مرا به پاسخ نزدیک کرد. همان روز اول اگر می‌فهمیدم که ایشان مال چه دوره‌ای است، مال چهار ده کلاته است، کاری نداشت اصلاٌ. آن وقت اگر از من سوال می کردند که شما چه کار کردید می‌گفتم که فرق من با بقیه این است که من روضه‌الصفا و رستم‌التواریخ را بدون اینکه یک ویرگول را جا بیندازم خواندم. چون شما حواستان نبود و من حواسم بود متوجه شدم. اما به این راحتی نیست و به همین خاطر تحلیل برای من مهم تر است تا سند.»  او می‌افزاید با روش انتخاب پیمانکار لیست تهیه شده از افراد را کوتاه و کوتاه‌تر کرده و در نهایت به این نتیجه رسیدم که پاسخ مسأله رضاقلی‌خان هدایت است.

آقای نوذری همچنان به ایرادی که آقای رحمانیان بر فصل یازده گرفته‌اند پاسخ دادند و گفتند: «آقای دکتر! فقط رضاقلی خان نبود که ترسید! خود من هم ترسیدم بیشتر از این مسئله را دنبال کنم!!»

در انتها آقای نوذری برای ادامهٔ پژوهش در این قضیه چهار راه را پیشنهاد دادند:

یک. یا باید یک بررسی تطبیقی بین این دو نویسنده یعنی رستم الحکما و رضاقلی خان هدایت انجام شود و بگوید که من اینها را که تو می گویی ندیده ام و این دو باهم همخوانی ندارند.

دو. یا این که یک سندی پیدا شود. یک کسی بگوید که ما چیزی پیدا کردیم. این رستم‌الحکما که موضوع بحث ما است اینجا اسمش آمده است و این از چشم‌ها پنهان مانده بود.

سه. یا بگویند که روشی که شما به کار بردید خطاست و روش بدیل آن این است.

چهار. یا این که بگویند روش شما درست است اما یافته‌تان خطاست.

تا موقعی که این اتفاق نیافتد دو حالت بیشتر متصور نیست. یا رستم‌الحکما وجود ندارد و فقط رضاقلی‌خان هدایت هست! و یا نه، ما کماکان در نقطهٔ صفر هستیم، باز برگشتیم به سال ۱۳۴۸ و بحث برایمان هنوز در همان نقطهٔ اولش است.»

آقای رحمانیان به چهار موردی که آقای نوذری پیشنهاد کردند مورد پنجمی نیز افزودند و آن اینکه کار آقای نوذری با روش‌ها و رویکردهایِ مکمل ادامه پیدا کرده و گسترش و ژرفا پیدا کند.

آقای نوذری درمورد اشاراتی که به مذهب نویسندهٔ رستم‌التواریخ شده بود پاسخ دادند: «گویا این مسأله خیلی‌ها است که کتاب را یک نفر بابی نوشته است. ببینید در سرتاسر کتاب هیچ اشاره‌ای نیست. ایشان می‌گوید من شیعه‌ام. تنها بحثی که ایشان بابی است در آخر کتاب آمده است که من برای خودتان می‌خوانم. عین متن را از روی آخرین نسخه کتاب می‌خوانم. ببینید که چقدر این قضیه شباهت دارد به خسن و خسین هر سه دختران مغاویه‌اند! ایشان مسخره دارد می‌کند: “این کتاب مستطاب یازده سال پیش از ظهور حضرت خلیفه الله صاحب الامر (ع) به دست رستم‌الحکما غلام آن جناب نوشته شد،” آن جناب کیست؟ “همان سلطان صاحبقرانی که عرب هاشمی نسب و سفاک روس”،. سفاک یعنی خون ریز چون قرار است که بیاید و با روسیه بجنگد “و اهل آنکارا است و در سال ۱۲۶۲ از جانب عرض غری ]یعنی کوفه و نجف[ بیرون می‌آید و عالم ‌گیراست. بی‌شک ‌و شبه صاحب الزمان همان است و در سال ۱۲۵۲ و ۵۳ حادثهٔ عظیمه درایران رونما می‌شود که برهان این قول سدید و این کلام مستدام است. العاقل یکفیه الاشاره! تمام شد این کتاب در سنه ۱۲۱۵٫ شد چاکر مهدی مظفر/ شمس الوزرای هفت کشور”

چاکر کیه؟ چاکر نام شعری هدایت است. مهدی کیه؟ مهدی خان شحنه است. شمس الوزرا کیه؟ آخرین لقب رضاقلی‌خان نیر ‌الملک است. ایشان شمس است. و آن بالا ما در «محمد علی باب» نَه عربِ هاشمی‌نسب می‌بینیم، نه سفاک روس می‌بینیم، نه اهل آنکارا می‌بینیم، نه سال فلان ظهور کرده و نه از ارض غری بیرون آمده است. کل ماجرا به سخره گرفتن است و اگر لازم باشد خواهم گفت که چگونه این مسخره به این جا راه پیدا کرد.»

آقای بهرامیان: پیوندهای بابی هم در کتاب دیده نمی‌شود.

آقای رحمانیان: آقای زرین‌کوب گفت به‌گمان من ماده تاریخ است.

در انتها از بین حضار یک محترمه و یک محترم پرسش‌هایی خود را مطرح کردند. محترمه پرسیدند که آیا درباره «خط» نویسندهٔ رستم‌التواریخ یا همان رستم‌الحکماء با خط رضاقلی‌خان هدایت تحقیق و بررسی‌ای صورت گرفته است؟ که آقای نوذری پاسخ دادند: خیر!

و آن محترم (آقای حسن حسینعلی) هم بعد از طرح اینکه: «شناسایی هویت رستم‌الحکماء از دغدغه‌های ۲۰ سالهٔ بنده بود.» اشاره کردند: بنده هم مخالف این می‌باشم که نویسندهٔ رستم‌التواریخ بابی‌مذهب بوده باشد و در مقام پرسش از (نقد به) آقای جعفریان می‌گویم که با مستندات اندک و ضعیف این قضیه را مطرح کرده‌اند. و در انتها پیشنهادی به مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب داشتند مبنی بر اینکه: «میراث مکتوب می‌تواند یک گروهی را یا یک نفر را تقبل کند که کل کتاب‌های رضاقلی‌خان هدایت و رستم‌الحکماء را چاپ کند. این پیشنهاد من است. تا وقتی این آثار چاپ نشود، چونکه همه دوستان با یک زاویه دیدی به این اثر نگاه کردند. این یک کار جامعی است که می‌شود انجام داد.»

گزارش تصویری این نشست را در اینجا ببینید.

.

نشست 103

.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612