رضا داوری اردکانی به مناسبت هفته پژوهش، در مراسم رونمایی از شماره اول نقدنامه علوم انسانی و دو اثر دیگر درباره وی، در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی حاضر شد. او با اشاره به موضوع شماره اول «نقدنامه» که کتاب «فارابی، مؤسس فلسفه اسلامی» است و توسط شورای بررسی متون علوم انسانی منتشر شده، گفت: «وقتی گفتم فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است، میخواستم بگویم که فارابی فلسفه را ادامه میدهد، اما مسیر را عوض میکند. یک «گشت تازهای» ایجاد میکند. آنچه برای من مهم بود، تشخیص این گشت است که این گشت چگونه رخ میدهد.»
داوری در آغاز این نشست گفت: این جلسه به معنای احترام به علم و پژوهش است. امسال در این پژوهشگاه لطف بزرگی به من شده است. ابتدا همایشی در نقد آراء من برگزار شد. بسیاری در این همایش از درِ همنوایی وارد شدند؛ برخی نقد کردند و بعضی بدون اینکه وارد بحثی شوند، مخالفت کردند. من از این هر سه گروه متشکرم. اما گروه دیگری به شخص من پرداختند. سفارش میکنم که وقتی در کار علم هستید، به شخص کار نداشته باشید. «اُنظُر إلی ما قالَ و لا تَنظُر إلی مَن قال»، کلمهای است از مولای بزرگ ما امام علی (ع). اما بحث و نقد و مخالفت در آراء، کار علم است.
او ادامه داد: چند ماه بعد مجلهای در اینجا منتشر شد به نام نقدنامه که همۀ مباحث آن اختصاص داشت به کتاب «فارابی، مؤسس فلسفه اسلامی» که مجموعۀ مقالات من است. پنجاه، شصت سال پیش، در دانشگاه تهران به همت بزرگان علم و فرهنگ کشور سمیناری بینالمللی در مورد فارابی برگزار شد. کسانی که به فلسفه اسلامی آشنا بودند، از هموطنان و افراد نامداری از خارج کشور، از جمله «محسن مهدی» در آن حضور داشتند. من هم یک سخنرانی ایراد کردم، تحت عنوان «فارابی، مؤسس فلسفه اسلامی».
این استاد فلسفه با بیان این پرسش که منظور از این مؤسسبودن چیست؟ گفت: کاش اساتیدی که نقد کردند، وارد این بحث میشدند و عیب آن را میگفتند. آیا فارابی اصلاً مؤسس هست یا نیست و اگر هست، چگونه مؤسس است و این «مؤسّسبودن» چه معنایی دارد؟ مبنای من روشن است. در اینکه فارابی آراء یونانیان را آموخته و تحتتأثیر آنان بوده، تردیدی نیست. اعتراف خودش است که اگر من در عصر ارسطو بودم، در زمره بزرگترین شاگردان او بودم. این سخن تعارف نیست. هرکس در فلسفه به معنای مابعدالطبیعه اثری دارد، شاگرد افلاطون است. در این تردید نیست. نه اینکه از جای دیگر نیاموخته باشد، اما مسیر فلسفه از یونان آغاز شده است.
او ادامه داد: حکمت را با فلسفه اشتباه نکنیم. حکمت همیشه بوده است. از آغاز خلقت آدم حکمت بوده و همیشه هم خواهد بود؛ البته کموزیاد میشود. حکمت چیزی بیش از فلسفه است. حکمت تقسیم به نظر و عمل نمیشود. ما امروز حکمت نظری میگوییم، اما فلسفه نظری را در نظر داریم؛ وگرنه حکمت نظری نداریم. حکمتْ عمل و نظرِ آمیخته است. نهجالبلاغه که میخوانیم، سراسر حکمت است؛ از بای بسمالله تا تای تمّت.
این استاد فلسفه گفت: من وقتی گفتم فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است، میخواستم بگویم که فارابی فلسفه را ادامه میدهد، اما مسیر را عوض میکند. یک «گشت تازهای» ایجاد میکند. آنچه برای من مهم بود، تشخیص این گشت است که این گشت چگونه رخ میدهد.
قبل از فارابی فحل دین به فلسفه پرداخته بودند. فلسفه در اسکندریه، در شام، در انطاکیه و در خراسان و مرو مورد بحث و چونوچرا بوده و آثار مهمی نوشته شده است؛ یعنی اینطور نبوده که از زمان ارسطو تا زمان کندی، هیچ کاری در فلسفه انجام نشده باشد. اما آنچه فارابی پیشنهاد کرده، مطلب تازهای است که امیدوارم موردبحث و نقد دوستانم قرار بگیرد. آن مطلب این است که فارابی تلقی از ماهیت را تغییر داده است. برای ارسطو، ماهیت، ماهیتِ امر موجود است. برای فارابی ماهیت تعریف دیگری دارد. ماهیت امکان است. اگر ملتفت این تحول بزرگ در مهمترین مسئلۀ فلسفه که اساس فلسفه است، نشویم، مشکل حل نمیشود.
این تشخیص فارابی مبنایی شد برای گشایش راه تازه. او در این گشایش، اصل وحدت دین و فلسفه را طرح کرد. سیاست را که پیش آورد، برای نشاندادن وحدت دین و فلسفه بود. وحدت که میگویم، یعنی سیر به سوی وحدت. او که وحدت ایجاد نکرده، او طرح وحدت کرده است. این طرح آغازی شده برای تاریخ فلسفه اسلامی که دین و فلسفه به هم نزدیک میشوند یا کوشش میشود این هماهنگی و همراهی صورت بگیرد.
منبع: ایبنا