کد خبر:34228
پ
۴۳۵۲۳۵

عشق در حروف نیاید و در کلمه نگنجد

جعفر مدرس‌صادقی، نویسنده، مترجم و ویراستار ایرانی، براساس تصحیح مشهور هلموت ریتر و روایت‌های مختلف نسخه‌هایی که دراختیار او بوده، ویرایشی نو از سوانح ارائه کرده است.

میراث مکتوب- «عشق عجب آینه‌ای است، هم عاشق را و هم معشوق را، هم در خود دیدن و هم در معشوق دیدن و هم در اغیار دیدن.» (احمد غزالی، سوانح، ویرایش جعفر مدرس‌صادقی)
سوانح نوشته احمد غزالی، با ویرایش جعفر مدرس‌صادقی، در قالب مجموعه بازخوانی متون، به تازگی توسط نشر مرکز منتشر شده است. احمد غزالی (۵۲۰-۴۵۲)، برادر کوچک‌تر ابوحامد محمد غزالی (۵۰۵-۴۵۰)، حکیم و فقیه و دانشمند نامدار اهل توس و نویسنده دو کتاب مشهور کیمیای سعادت و احیای علوم دین است که اولی روایت فارسی دومی است. اگرچه احمد در علوم اسلامی نام و شهرت محمد را نداشت، اما در میان اهل تصوف و علاقه‌مندان به عرفان، جایگاهی رفیع‌تر از برادرش داشت. او هم مثل برادرش درس‌های مقدماتی را در توس فرا گرفت و با برادرش به نیشابور رفت و شاگرد ابوالمعالی جوینی بود. چندان در بند دنیا نبود و از همان سال‌های نیشابور، به خلاف برادر که وارد دستگاه و دیوان شد، راه عزلت‌گزینی و درویشی گزید و در میان جوامع کمتر آفتابی می‌شد. با این همه می‌گویند او بود که برادر ارشد را از راه به در کرد و به طریق تصوف کشاند. اهل سفر بود و شاگردان و مریدان زیادی داشت. حکیم سنایی و عین‌القضات همدانی مشهورترین شاگردان او هستند.
سوانح رساله‌ای کوچک به زبان پارسی نوشته احمد غزالی درباره عشق است. او خود درباره این رساله چنین نوشته است: «این حروف مشتمل است بر فصول چند که به معانی عشق تعلق دارد. اگرچه حروف عشق در حروف نیاید و در کلمه نگنجد، زیرا آن معنانی ابکار است که دست حروف به دامن خدر آن ابکار نرسد… دوستی عزیز که به نزدیک من به جای عزیزترین برادر است و مرا با او انسی است از من درخواست کرد که آنچه تو را فرا خاطر آید در معنی عشق، فصلی چند اثبات کن تا به هر وقتی مرا با او انسی باشد و چون دست طلبم به دامن وصل نرسد، به آن تعلل کنم و به ابیات او تمسکی می‌سازم. اجابت کردم و چند فصلی اثبات افتاد، قضای حق او را، چنان‌که تعلق به هیچ جانب ندارد، در حقایق عشق و احوال و اعراض عشق، تا او چون درماند، به این فصل تعلل کند.»
جعفر مدرس‌صادقی، نویسنده، مترجم و ویراستار ایرانی، براساس تصحیح مشهور هلموت ریتر و روایت‌های مختلف نسخه‌هایی که دراختیار او بوده، ویرایشی نو از این متن ارایه کرده است. او مجموعه‌ای از نامه‌های عین‌القضات همدانی را هم که به منزله تفسیر و تکمله‌ای بر رساله سوانح تلقی کرده، به این متن افزوده است. عین‌القضات همدانی، در بیست و یک سالگی احمد غزالی را دید و به عبارتی، تنها بیست روز محضر او را درک کرد. همین بیست روز کافی بود که شیفته و مرید او شود و به شرح و بسط دیدگاه‌ها و اندیشه‌های استاد بپردازد. او فصلی از کتاب مشهور تمهیدات را به حقیقت و حالات عشق اختصاص داده و در سرآغاز آن نوشته است: «اندر این تمهید عالم عشق را خواهیم گسترانید. هر چند که می‌کوشم که از عشق درگذرم، عشق مرا شیفته و سرگردان می‌دارد و با این همه، او غالب می‌شود و من مغلوب. با عشق کی توانم کوشید؟»
به نوشته مدرس‌صادقی، در مقدمه خوب و خواندنی که بر کتاب نگاشته، عین‌القضات شاگرد خوبی برای غزالی‌ها نبود. او درس و بحث محمد را برای احمد رها کرد و مباحث و مطالب احمد را هم در نوشته‌های خود به قدری بسط داد و به تفسیر و تاویل آمیخت تا همه کس به رمز و رازی که در آن بود، پی ببرد. به نوشته مدرس‌صادقی، «عین‌القضات تجسم عینی آن عاشقی است که در سوانح احمد غزالی به معشوق می‌پیوندد و با او یکی می‌شود. سوانح احمد غزالی با عین‌القضاتی که تمهیدات و مکتوباتش را نوشت، ادامه پیدا کرد و با آن عاشقی که در همدان به دار آویختند، به نقطه پایان رسید.»
البته بهانه حاسدان و کین‌توزان به آنچه عین‌القضات در تمهیدات نوشته بود، خلاصه نمی‌شد. به نوشته مدرس‌صادقی، آنها به نوشته‌های جوانی او و آموزه‌هایی که از امام محمد غزالی آموخته بود، هم گیر دادند و اتهام‌هایی به او بستند. او را به طرفداری از اسماعیلیان و به ادعای نبوت و خدایی متهم کردند و جواز قتل او را صادر کردند. قاضی را به همدان برگردانند و در سی و چند سالگی، در ششم جمادی‌الاخر ۵۲۵ در حیاط خانقاهی که درس می‌داد، به دار آویختند. خود قاضی از سال‌ها پیش چنین واقعه‌ای را پیش‌بینی کرده بود: این چه بلاست که من به آن مبتلا شده‌ام و کدام روز بود گویی که سر خویش در سر کار زبان و قلم خویش کنم و هم هر روز هفت یا هشت مجلس علم رنگارنگ با خلق مختلف گفته باشم که در هر مجلسی از آنکه از هزار کلمه نگفته باشم و ندانم که سر در زبان بازم یا در قلم.» و می‌گوید: «صریح گویم و نترسم. مرغ آبی را از آب و توفان چه باک؟» و می‌گوید: «حقا که نمی‌توانم ننویسم و جز گویی بودن در میدان تقدیر رویی نیست.» و تازه بعد از همه آنچه گفته و نوشته است، به خودش نهیب می‌زند که «عنان قلم بیم آن است که از دست برود و همه نانوشتنی‌ها نوشته گردد.» (برگرفته از مقدمه جعفر مدرس‌صادقی، صفحه سی و یک)

سوانح

محسن آزموده

منبع: اعتماد

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612