دهم تیرماه روز بزرگداشت صائب تبریزی است، شاعر بلند پایۀ سبک اصفهانی که در عصر صفوی عرصه شعر را از آن خود کرد و تا امروز نیز یکی از سبکهای پرطرفدار شعر پارسی شیوه اوست. نازک خیالی های صائب را نمونه های اعتدالی این سبک دانسته اند و نمونه های افراطی اش را زیر عنوان «سبک هندی» می آورند.
میرزا محمدعلی پسر میرزا عبدالرحیم تبریزی اصفهانی معروف به «صائبا» از استادان بزرگ شعر فارسی در عهد صفوی است. خاندان او اصلاً تبریزی و از اعقاب شمسالدین مغربی ـ شاعر مشهور سده هشتم ـ بود و ولادت و تربیتش در اصفهان بود و به همین سبب او را در تذکرهها گاه «تبریزی» و گاه «اصفهانی» گفتهاند. درباره این سخنپرداز معنیآفرین بسیار نوشته و گفتهاند و بعضی از تذکرهنویسان هم در بیان حالش به تفصیل پرداختهاند. از آن جمله است صمصمامالدوله شاهنواز خان میرعبدالرزاق خوافی (متوفای 1171ق) در «مآثرالامرا» و در «بهارستان سخن» و میر غلامعلی آزاد بلگرامی در «سرو آزاد»، و علی ابراهیمخان در «صحف ابراهیم» و جز آنان و بعضی از متأخران مانند شبلی نعمانی تقریباً همان گفتارها را با اندک تغییر یا با افزایشهای منشیانه نقل کردهاند. بهترین شرح حال و آثار او آن است که مرحوم امیری فیروزکوهی بر آغاز «کلیات صائب تبریزی» نگاشته است. میرزا عبدالرحیم که از بازرگانان تبریز بود، در عهد شاهعباس بزرگ به اصفهان مهاجرت کرد و میرزا محمدعلی آنجا ولادت یافت. به شمارگری برخی از همدورگان ما تاریخ ولادتش سال 1016 بود.
صائب در اصفهان پرورش یافت و بنا بر شیوه زمان، آنچه از دانشهای ادبی و عقلی و نقلی که دربایستِ فرهیختگان زمان بود، نزد استادان آن شهر، و خط را از عموی خود شمسالدین تبریزی معروف به «شیرینقلم» آموخت و در همین روزگار جوانی به مکه و مشهد سفر کرد و آنگاه در آخرهای عهد نورالدین جهانگیر (متوفای 1037ق)، سفر هند اختیار نمود. تاریخ این سفر را برخی سال 1034 نوشتهاند و این سازگار است با تصریح تذکرهنویسان که عزیمت صائب به هند را در آخر عهد جهانگیری، از راه کابل دانسته و آن را مقدمه آشنایی وی با ظفرخان احسن شمردهاند؛ زیرا حکومت کابل از سال 1033ق بر عهده ظفرخان بود که به نیابت از پدر خویش ـ خواجه ابوالحسن تربتی ـ در آنجا به سر میبرد و خود شاعر و از دوستداران و مشوقان بزرگ شاعران بود.
در هند
احسن مقدم صائب را به گرمی پذیرفت و «میرزا را به کمند حسن خلق صید کرد» (مآثرالامرا) و «بنا بر صاحب کمالی و والاهمتی او صحبت میرزا کوک شده، در مدح طرازی وی قصاید و غزلیات در سلک نظم کشید… و از کلام میرزا مستفاد میشود که ظفرخان از مراسم قدردانی، سر مویی فرو نگذاشت؛ چنانکه گوید:
کلاهگوشه به خورشید و ماه میشکنم
به این غرور که مدحتگر ظفرخانم
ز دقت تو به معنی چنان شدم باریک
که میتوان به دل مور کرد پنهانم
چو زلف سنبل، ابیات من پریشان بود
نداشت طرّه شیرازه روی دیوانم
چو غنچه ساختی اوراق بادبردۀ من
وگرنه خار نمیماند از گلستانم
تو مشتمشت گهر چون صدف به من دادی
چو گل تو زر به سپر ریختی به دامانم
از آخرین بیتها پیداست که صائب نخستین بار شعرهای خود را که تا آن هنگام پراکنده بود، به تشویق ظفرخان احسن گرد آورد. از جانب دیگر دوستی میان این دو گوینده مایۀ آن شد که احسن شیوه رایج میان دیگر شاعرانی را که میشناخت، رها کند و به طرز صائب روی آورد و بگوید:
طرز یاران پیش احسن بعد از این مقبول نیست
تازهگوییهای او از فیض طبع صائب است
این آشنایی صائب با احسن، همه مدت اقامت او را در هند فراگرفت و چون در اوایل عهد شهابالدین شاهجهان (جلوس در 1037ق)، صوبهداری کابل به لشکرخان محول گردید و ظفرخان از کابل عزم درگاه پادشاه کرد، صائب را با خود برد و به حضور شاهجهان، آنگاه که در برهانپورِ دکن بود، معرفی نمود و اینکه شبلی نعمانی پنداشته صائب از ایران به قصد شاهجهان به راه افتاده و «به وسیله تجارت و بازرگانی به دهلی آمد و به دربار شاهجهان خود را رسانید» (شعر العجم)، درست نیست، بلکه تاریخی که او به وسیله ظفرخان به خدمت شاهجهان و خواجه ابوالحسن تربتی معرفی شد و «به منصب هزاری و خطاب مستعد خانی سرفراز گردید» (بهارستان سخن)، چنانکه در بهارستان سخن میبینیم، مصادف بود با دومین سال شاهجهانی (1039ق) و تا این زمان، بیشتر از چهار سال بود که صائب از ایران بیرون آمده و در ملازمت ظفرخان به سر میبرده است.
اقامت صائب در برهانپور تا پایان اقامت شاهجهان و به تبع او ظفرخان احسن و پدرش خواجه تربتی در آن سامان به درازا کشید و گویا در همین اوقات، میرزا عبدالرحیم سالخورده در آرزوی دیدار پسر، خود را به اگره رسانید و از او خواست که به خانه بازگردد. از خوشبختی میرزا عبدالرحیم، شاهجهان در همین سال 1039 عزم بازگشت به پایتخت کرد و ظفرخان احسن که این بار به جای پدر به صوبهداری کشمیر میرفت، صائب را با خود بدان سامان برد و او پس از سیر کشمیر، هفت سال بعد از بیرون رفتن از ایران (= 1040ق)، به میهن بازگشت و در اصفهان به حضور شاهعباس دوم رسید و خطاب «ملکالشعرایی دربار صفوی» یافت و تا پایان عهد آن پادشاه و چند سالی از دوران شاه سلیمان بزیست و در این مدت، محضرش در اصفهان، محل اجتماع اهل ادب و آمدوشد دوستداران سخن بود و او به جز قصد سیاحت بعضی از شهرها و ناحیتهای ایران، از اصفهان بیرون نرفت و باز به اصفهان و به «لنگر» یا «تکیۀ» خود معاودت کرد و همانجا بود تا به سال ق درگذشت. این واقعه را به سال 1080 نیز نوشتهاند. او را در اصفهان در باغی که اکنون معروف است، به خاک سپردند و این بیت از یک غزلش بر سنگ قبر او نقش شده است:
در هیچ پرده نیست نباشد نوای تو
عالم پر است از تو و خالیست جای تو!
در اصفهان
صائب را بعضی از تذکرهنویسان در شعر، شاگرد «حکیم رکنای مسیح» و «حکیم شفایی» نوشتهاند و برخی از متأخران هم این سخن را تکرار کردهاند. نسبت شاگردی صائب به حکیم رکنا درست به نظر نمیآید؛ زیرا مسیح به تصریح ابوالفضل علامی به سال 1011ق به هند رفت و صائب در آن هنگام یکساله بود. هنگامی هم که حکیم در سال 1041ق به ایران بازمیگشت، صائب از سفر هند بازگشته و سمت ملکالشعرایی یافته و طبعاً سالها از زمان شاگردی او گذشته بود؛ اما شاگردی صائب در خدمت حکیم شفایی (996 ـ 1037ق) امری مستعبد به نظر نمیآید. گروهی از شاعران میانه یا نیمه دوم سده یازدهم هجری هم، چه در هند و چه در ایران، یا به واقع در خدمت صائب شاگردی کرده و یا چندگاهی از فیض محضر او بهرهمند بودهاند؛ مانند: ملا محمدسعید اشرف، جویای تبریزی، میرزا محسن تأثیر، خاضع، فطرت، نورس و جز آنان.
صائب مانند بعضی دیگر از غزلسرایان استاد عهد صفوی، شاعر مدیحهسرا هم بود و نام ممدوحانی در قصیدههای زیبایش مخلد گردیده است و تذکرهنویسان در این راه هم بیکار ننشسته و نوشتهاند که چون شاه سلیمان بر تخت شاهی نشست (1077ق)، صائب در مطلع غزل زیرین به او نظر داشته:
احاطه کرد خط آن آفتاب تابان را
گرفت خیل پری در میان سلیمان را
و شاهسلیمان که تازه خط بر چهرهاش میدمید، با شنیدن این بیت، از شاعر رنجید و دیگر با او سخن نگفت! و عجب این است که بعضی از متأخران هم این افسانه را در شرح حال صائب نقل کرده و به یاد نداشتهاند که صفیمیرزا ـ پسر ارشد شاهعباس دوم ـ هنگام جلوس، سلیمان نام نداشت و این نام را چندگاهی بعد از جلوس اختیار کرد و از این گذشته، خلق یک مضمون با استفاده از داستان سلیمان و خیل دیوان (در اینجا پریان) که بر گرد او بودهاند، چه ربطی میتواند با نام شاهسلیمان پیدا کند و اگر چنین ربطی وجود داشت، مقصود صائب از آن «پریان» که گفته، چه کسانی از حاضران مجلس تاجگذاری بودهاند؟!
صائب در عصر و زمان خود در هند و ایران و روم، شهرت بسیار یافت و این نامآوری بیشتر به سبب طرز نو و توانایی کمعدیلش در شعر، خواه از طریق ابداع و خواه به تقلید و یا به مناسبت موقع و مقام بوده است. نیکخویی و ادب معاشرت و مجالست او نیز در این امر بیاثر نبود و به همین علت است که چه در هند و چه در ایران، محفلش محل اجتماع ادیبان و شاعران آزموده یا نوآموز زمان و بزرگانی از طبقات مختلف بود و شعرهایش دهان به دهان و دست به دست میگشت و دیوان یا برگزیده غزلهایش را به رسم ارمغان میفرستادند. خود او به درخواست بزرگان ایران و هند، پیرامون پنجاه مجموعه از غزلهای منتخب خود نویسانده و بهدقت تصحیح کرده و بر آنها حاشیه هایی نگاشته و نزد آنان فرستاده است که هنوز نمونههایی از آنها وجود دارد. گذشته از این، از شعرهای فراوان خویش دفترهایی مانند «مرآهالجمال» (مجموعه بیتهایی در وصف پیکر معشوق) و «آرایش نگار» (بیتهای حاوی مضمونهایی از آینه و شانه) و «میخانه» (بیتهایی در وصف می و میخانه) و «واجبالحفظ» (برگزیده مطلعهایی از غزلهایش) فراهم آورد و این نوع انتخاب سبب شد که دیگران هم برگزیدههایی از این دست از بیتهای او ترتیب دهند به نام «شمع و پروانه»، «آسمان و آسیا» و جز آنها.
کلیات اشعارش شامل قصیده، غزل و مثنوی است. سخنشناسان قصیدههای او را چندان نستودهاند، مثنوی او را که «در فتح قندهار» به فرمان شاهعباس ثانی سروده، متوسط دانستهاند؛ اما آنچه از شعرش مایه شهرت وی شده، غزل است که قسمت اصلی و اکثر دیوانش را پدید آورده. مجموع شعرهایش را تا دویستهزار و سیصدهزار بیت نوشتهاند که مقرون به مبالغه است. میرعبدالرزاق در «بهارستان سخن» گفته است: «کلیات میرزا قریب یک لک و بیستهزار بیت است؛ اما دیوان هشتادهزاری او هم در هند اکثر جا یافته میشود و دیوانهای مختصر که هر یک انتخابی زدهاند، بسیار است». «دیوان هشتادهزاریِ» میرزا را دیگران هم دیدهاند و از آن جمله میرغلامعلی آزاد بلگرامی گوید: «دیوان میرزا قریب هشتادهزار بیت به خط ولایت به نظر رسیده و میرزا سی و سه غزل متفرق به خط خاص بر حواشی آن نسخه قلمی فرموده».
سبک صائب
نخست باید بدانیم که صائب در نظر تذکرهنویسان و ناقدان عهد خویش و بعد از خود تا به زمان ما، به دو گونه ارزیابی شده است: ارزیابی آنان که او را در مقام واقعی خود، خواه به حد استحقاق و خواه به طریق مبالغه ستودهاند؛ و ارزیابی دستهای دیگر که از او مردی پریشانگوی و صاحب سخنی نابهنجار ساختهاند و خواننده باید به سبب اهمیتی که صائب در شیوه شاعری عهد خود دارد، نمونههایی از این هر دو نظر را ببیند و بداند.
از دسته نخستین در ایران کم و در هند بسیارند. علت آن است که ظهور مشتاق و جانبدارانش در ایران که یکسره مخالف با شیوه شاعران عهد اخیر صفوی بودهاند، از شناخت واقعی او پیشگیری کرد، در حالی که شیوه او در هند و افغانستان و میانۀ آسیا همچنان رایج ماند و از این روی داوری ناقدان سخن در آن جانب، با آنچه در ایران بود، تفاوت یافت. همزمانش نصرآبادی در ایران، «انوار خورشید فصاحتش» را عالمگیر وصف کرده و مدعی شده است که آوازۀ سخنش «به چهار رکن آفاق و ششجهت، پنجنوبت کوفته» است؛ ولی آن دیگران در هند، از این فراتر رفته و پنداشتهاند که: «از آنگاه که زبان با سخن آشنایی گرفت، چنین معنییابِ خوشفکری در عرصه وجود جلوه نکرد» (بهارستان سخن) و «از آن صبحی که آفتاب سخن در عالم شهود پرتو افشانده، معنیآفرینی به این اقتدار سپهر دوّار به هم نرسانده» (سرو آزاد)؛ اما وقتی در حوزه ادبی ایران به دوره آذر بیگدلی و همترازانش برسیم، وضع را واژگونه مییابیم و میخوانیم که: «از قواعد سخنگستری ایشان طرق خیالات متینۀ متقدمین مسدود و قواعد مسلمۀ استادان سابق مفقود و مراتب سخنوری بعد از جناب میرزا که مبدع طریقه جدیدۀ ناپسندیده بود، هر روزه در تنزل…» (آتشکده).
حقیقت امر آن است که شیوه نو در سخنوری که بنیادش شعر خواجه حسین ثنایی (متوفای 995 یا 996ق) نهاده شده و سپس گویندگان تا به عهد شاعری صائب در تقویت آن کوشیدهاند، در سخن صائب به کمال رسید. او واضع و مبتکر این شیوه نیست، بلکه تکمیلکنندۀ آن است و نمونه عالی و زیبای آن را باید در دیوان غزلهای صائب جست؛ زیرا او هم قدرتی شگفتانگیز در تخیل و ایجاد تصویرهای بدیع با استفاده از عالم مجاور خود داشت و هم با زبان توانای خود توانست آن تصویرهای بدیع ذهنی و نکتههای دقیق شعری را در لباس آراستهای از کلام نمایش دهد. بدین سبب است که در کلام او ناهمواریهای شاعران همعهدش را کمتر میبینیم. اما این نکته هم مسلم است که ظهور او سبب شد تا فریفتگان سبکش که از توانایی او بیبهره بودند، در یافتن نکتهها و مضمونهای باریک و گنجانیدن آنها در کلام رسا به نارساییهایی گرفتار شوند و اندکاندک سخن عذب پارسی را به وضع بدی دچار کنند که میدانیم و میشناسیم؛ چنانکه پیش از او یا قریب به زمان او هم کسانی مانند «میرزا جلال اسیر» به همین گونه دشواریها گرفتار بودند و در محل عیبجویی و خردهگیری سخنشناسان قرار گرفتند.
چون نوبت سخن به بنیانگذاران شیوۀ جدید در نیمۀ دوم از سدۀ دوازدهم رسید، به جای آنکه مبالغهکاران یا ناتوانانی از میان نوآوران عهد اخیر صفوی را نشانۀ تیر ملامت کنند، به تواناترین آنان یعنی صائب تاختند و همۀ تقصیرها را برعهدۀ او نهادند و بعضی از بیتهای او را که قابل عیبگیری است، بهانۀ تخطئۀ وی ساختند، و حال آنکه به واقع صائب در غزل تواناست و با آنکه بسیار گفته، کمتر سخن قابل ایراد دارد، و عادتاً کلامش به جز در آن موردها که عیب مشترک سخنگویان عهد اوست، استوار و مقرون به موازین فصاحت و پر از مضمونهای دقیق و فکرهای باریک و خیالهای لطیف است و بهویژه در تمثیل، ید بیضا مینماید و کمتر غزل اوست که یا متضمن مَثلهای سایر نباشد و یا بعضی بیتهای آن حکم مثلهای سایر نداشته باشد و از اینجاست که شیوۀ خاص صائب را تمثیل دانستهاند.
اختصاص دیگر صائب، به ایراد نکتههای دقیق اخلاقی و حکمی و عرفانی و اجتماعی به حد وفور است، و این هنرنمایی به واقع شکوه خاصی به غزلهای او بخشیده.
ذبیح الله صفا
منبع: روزنامه اطلاعات