میراث مکتوب- به تاریخ ما در آخرین روزهای بهمن ماه سال ۳۰۱ خورشیدی در بغداد از دنیا رفت. نامش ابوجعفر محمد بن جریر طبری بود و بیشک یکی از مفاخر تاریخ ما، و مردی لایق احترام است. بسیاری، حداقل نامش را شنیدهاند و میدانند در گذشتههای دور، مورخی به این اسم داشتهایم. در آمل متولد شد و تا نوجوانی در همان طبرستان تحصیل کرد. بعدها گوشه و کنار جهان اسلام را زیر پا گذاشت و از فرصت زندگی در مصر و شام و بیروت و بغداد بهره برد و افق نگاهش را گسترش داد و حتی یک بار هم سفری به هند رفت. دربارهاش نوشتهاند که حافظه کمنظیری داشت و هر چیزی را که یک بار میخواند دیگر از یاد نمیبرد. مسلمان مؤمن و باتقوایی بود و میان عوام و خواص جامعه به وارستگی و فروتنی و خوشاخلاقی شناخته میشد. از آن دسته انسانهایی بود که مقام و منصب را کوچک و ناچیز میشمرد و شیفته زندگی علمی و کش و شناخت هرچه بیشتر جهان بود.
پسرش عبدالعزیز میگفت پدرم «از حیث فضل و دانش و هوش دارای مقامی بود که هرکس او را میدید و میشناخت، منکرش نمیشد. زیرا او چندان از علوم اسلامی را در خود جمع کرده بود که کس دیگری به آن پایه نمیرسید و فهرست آثارش از همه علما و فقهای آن روزگار بلندتر و غنیتر است. هم در علوم قرآنی و هم در اخبار پیامبران و پادشاهان تبحر بسیار داشت و روایتهای مختلف و متضاد از هر واقعه را بهتر از هر روایتشناس دیگر میشناخت.» شاید حرفهای پسر درباره پدر چندان پذیرفتنی نباشد و از محبت و ارادت سرچشمه بگیرد، اما او تنها ستایشگر طبری نبود و بسیاری، چه در آن زمان و چه بعدها، طبری را برای دانش و شخصیتش ستودند.
روایت کردهاند ابوالعباس نحوی که از معاریف علوم ادبی بود روزی از اصحاب خود پرسید چه کسی از علمای نحو در جانب شرقی بغداد باقی ماندهاند؟ گفتند: «هیچ کسی باقی نمانده است و تمام شیوخ و اساتید از میان ما رفتهاند.» آنگاه ابوالعباس از مخاطبی از جانب غربی بغداد که کنارش نشسته بود، پرسید: «حتی جانب شما هم از بزرگان و دانشمندان نحو خالی شده است؟» جواب شنید: «آری، مگر اینکه طبری فقیه را یکی از علمای نحو محسوب کنیم.» ابوالعباس پرسید: «پسر جریر؟ مخاطب گفت: آری.» آنگاه ابوالعباس گفت که به راستی او، یعنی طبری از علمای متبحر و بصیر در نحو است. گفتهاند این سخن از ابوالعباس غریب و بسیار بعید بود، زیرا او مردی تندخو و مغرور بود و برای کسی شهادت به تبحر علمی نمیداد.
تاریخ طبری از همه کتابهای تاریخی دیگر برتر است
طبری در عمر پربار خود چند کتاب نوشت و شاگردان زیادی را نیز تربیت کرد. در زمان حیاتش، او را دانشمندی در علوم دینی میشناختند اما نسلهای بعدی نامش را به اعتبار تألیف کتابی مفصل در موضوع تاریخ به یاد سپردند. کتابی با عنوان «تاریخ الرسل و الملوک» که اغلب اوقات به نام خود او، «تاریخ طبری» خوانده میشود. تاریخی که از آفرینش جهان و داستان آدم و حوا شروع میشود و تا اوایل قرن چهارم هجری (یعنی زمان حیات نویسندهاش) ادامه مییابد. کار تحقیق و نوشتن آن نزدیک به چهار دهه طول کشید و تقریباً نیمی از عمر مؤلف را به خود اختصاص داد. طبری کتابش را اوایل قرن چهارم هجری به پایان برد و تقریباً هرچه را که مسلمانان درباره گذشته خود و اقوام و ملل دیگر میدانستند یکجا جمعآوری و مُدون کرد. پیگیری این هدف، یعنی جمعآوری همه اطلاعات تاریخی، خواهناخواه تبعاتی هم داشت. طبری برای دستیابی به آن جامعیتی که در ذهن داشت به ناچار روایات موثق و معتبر را کنار قصههای سست و مجعول گذاشت و حتی بسیاری از خرافههای موهوم و شایعات عوامانه را فقط به این دلیل که عدهای میگویند یا به آنها باور دارند در کتاب خود ثبت کرد.
عبدالحسین زرینکوب در مقدمه کتاب «تاریخ ایران بعد از اسلام» مینویسد که طبری در انتخاب میان جامعیت و صحت، اولی را برگزید و با این انتخاب «کتاب مهم و عظیم او باوجود وسعت از حیث ارزش و اعتبار محتویات و مندرجات همهجا مورد قبول نیست و به هر حال آن روح نقادی و آن دقت نظری که لازمه چنین کاری هست همهجا در کتاب او رعایت نشده است.» البته آنچه مرحوم زرینکوب میگوید بیشتر از آنکه اشاره به نقصی در کار انصافاً بزرگ و ماندگار طبری باشد، هشداری است به کسانی که بدون شناخت روش درست به سراغ طبری یا هر راوی دیگر تاریخ میروند. زیرا نقل قول از طبری یا استناد به کتاب او به فرض آنکه که فرد واقعاً چنین کرده باشد خالی از ایراد نیست و به خودی خود چیزی را درباره گذشته رد یا اثبات نمیکند.
خود طبری در شروع کتابش مینویسد که «خواننده این کتاب بداند که استناد ما به آنچه در این کتاب میآوریم به روایات و اسنادی است که از دیگران، یکی پس از دیگری به ما رسیده است و من نیز خود از آنان روایت میکنم و یا سند روایت را به ایشان میرسانم. نه آنکه در آوردن مطالب تاریخی، استنباط فکری و استخراج عقلی شده باشد» و بعد میافزاید «اگر ناظران و شنوندگان اخبار این کتاب به برخی داستانها و قصهها برمیخورند که عقل وجود آنها را انکار میکند و گوشها از شنیدن آنها تنفر حاصل مینماید، نباید به من خردهگیری و عیبجویی کنند. چه آنکه اینگونه اخبار را دیگران و پیشینیان برای ما نقل کردهاند و ما نیز آنها را چنان که شنیدهایم در کتاب خود آوردیم.» از اینرو اشاره به خبری از اخبار موجود در تاریخ طبری الزاماً اشاره به واقعیتی تاریخی نیست و هر کسی به صرف نقل جمله یا بخشی از آن، از «تاریخ» سخن نمیگوید. نویسندهاش نیز چنین ادعایی نداشت.
اما طبری بر همه کسانی که پس از وی قلم برداشتند و تاریخ نوشتند اثر گذاشت. مسعودی مورخ میگفت تاریخ طبری از همه کتابهای تاریخی دیگر برتر است و ارزش آن بر همه کتابهایی که در این رشته نوشته شدهاند و اکنون موجودند فزونی دارد. یا به قول زرینکوب «در واقع تاریخ طبری مأخذ عمده تمام کسانی واقع شده است که بعد از او به تألیف تاریخ اسلام اهتمام کردهاند. زیرا بعد از او همه کسانی که به تألیف تاریخ اسلام پرداختهاند یا روایات او را اخذ و اقتباس نمودهاند و یا از جایی که او قلم فروهشته است سخن آغاز کردهاند.» حتی تاریخ بلعمی (منسوب به ابوعلی بلعمی از مردان دربار سامانیان) که از قدیمیترین نمونههای نثر فارسی است و نخستین اثر تاریخنگاری بعد از اسلام ایرانیان هم محسوب میشود، به نوعی ترجمه فارسی و خلاصهشدهای از تاریخ طبری است. هرچند تاریخ بلعمی ارزشی بسیار فراتر از یک ترجمه صرف دارد.
مرتضی میرحسینی
منبع: ایبنا