میراث مکتوب- رسم دیرینه و سنتی در شناخت ادیبان و آثار ادبی در ایران، تذکرهنویسی بوده است. نگرش تذکرهای یعنی اینکه شاعران و ادیبان را از خلال زندگی و برخی اطلاعات مربوط به حیات که چند قطعه و بیت و جستار از آثارشان نیز به صورت اتفاقی درج گردیده مورد شناخت قرار دهیم. این نکات، اگرچه در جای خود مفید هستند، اما غالباً در عرصه تحلیل ادبی اساسی نیستند. رویکرد ما به ادبیات میباید از طریق آثار ادبی به نتیجه برسد. یعنی نقطه عزیمت ما در بررسیهای ادبی باید تحلیل آثار نویسندگان و اشعار شاعران باشد تا آنها را در متن اثر بازیابیم و دریافتی هنری و منتقدانه ارائه کنیم. هر نکته و مسئلهای، در حاشیه بررسیهای ادبی، اگر گوشهای از زندگی شاعر یا نویسنده را روشن کند، میباید به فهم اثر ادبی نیز مساعدت نماید. به این ترتیب، اطلاعات تاریخی، تذکرهای و اجتماعی به کار نقد ادبی خواهد آمد و به میزانی که این مطالب راهگشای فهم اثر باشد، اهمیت مییابد و در توضیح و تشریح و فهم اثر یا قسمتی از آن اولویت و اعتبار مییابد.
در این مختصر، با حفظ چنین موضعی در این مقاله، ابتدا نگاهی مختصر به زندگی «عماد فقیه کرمانی» خواهیم داشت و سپس بحثهایی درباره کیفیت و اختصاصات شعر وی عرضه خواهد شد. بحث درباره شرایط تاریخی و اجتماعی عصر عماد فقیه (قرن هشتم هـ.ق)، در حوزههای اقلیمی مرکز ایران یعنی فارس و کرمان و یزد نیز با آنکه از اهمیت بسیار برای فهم اشارات اجتماعی و برخی کنایات و حتی برخی تلمیحات شعر وی لازم است؛ به دلیل وجود منابع مهم و معتنابه، در ایجاد تکرار نمیشود. اینگونه بحثها با کیفیتی مطلوب در کتابهایی نظیر «از کوچه رندان» اثر استاد عبدالحسین زرین کوب، «تاریخ عصر حافظ» نوشته مرحوم دکتر قاسم غنی و «مکتب حافظ» اثر ممتاز استاد دکتر منوچهر مرتضوی و … مطرح گردیده است. این آثار جملگی به آثار مربوط به حافظپژوهی مربوط است و به برکت خواجه، چنین منابع ارجمندی نگاشته شده و ما مشتاقان اینگونه بحثها را به این آثار ارجاع میدهیم. بنابراین، بحث خود را صرفاً با مقدمهای موجز درباره شخص عماد فقیه و آثارش آغاز میکنیم.
عماد فقیه کرمانی کیست؟
دیوان عماد فقیه کرمانی که به همت رکنالدین همایونفرخ منتشر شده، واجد مقدمهای مطول درباره ترجمه احوال و مجموعه آثار این شاعر ارجمند است که اسمش علی و لقبش عمادالدین فقیه کرمانی فرزند محمود فقیه نامی بوده است. در القاب و احوالش گفته اند شیخ الاسلام، «خواجه عمادالدین علی فقیه کرمانی، متخلص به «عماد»، و معروف به «عماد فقیه کرمانی» (زاده: ۶۹۰ه.ق − درگذشت: ۷۷۲ یا ۷۷۳ه.ق) یکی از شاعران و عارفان برجسته و معروف قرن هشتم هجری بهشمار میآید که معاصر حافظ و مورد توجه او بودهاست.
پدر ِوی، محمود فقیه کرمانی، از نزدیکان و محارم نظام الدین محمود کرمانی عارف و صوفی نامدار قرن هفتم و از شاگردان عبدالسلام کامویی محسوب میشد و به دستور وی خانقاهی در کرمان بنا نمود و خود به نمایندگی از نظام الدین محمود، اداره امور این خانقاه را عهدهدار گردید. نظام الدین محمود در سال ۷۰۵ هجری قمری در کرمان خرقه تهی کرد و به دیارباقی شتافت و در روز هفتم ِفوت ِ او، «محمود»، پدر عمادفقیه نیز دیده از جهان فروبست. بدین ترتیب، «عماد فقیه»، در سال ۷۰۵ ه.ق درحالیکه فقط ۱۵ سال سن داشت، به اتفاق برادرش، اداره امور خانقاه را برعهده گرفت و ضمنا به تحصیلات فقهی خویش نیز ادامه داد.
در کنار تحصیلات، عمادفقیه سرودن شعر را آغاز کرد و از همان سنین جوانی در این زمینه به شهرت رسید. بیشتر عمر عمادفقیه و دوران اوج شاعری او، مقارن با حکومت دو تن از حُکّام نامدار سلسله آل مظفر در کرمان، یعنی: امیرمبارزالدین محمّد مظفّر و شاه شجاع بود. این دو پادشاه سخت به عماد فقیه ارادت میورزیدند و عماد نیز به شاه شجاع محبت ویژه داشت و چونان مرشد و طرف مشورت او در مسائل مهم بود.
عمده شهرت او، به خاطر اشعار زیبا و عارفانه اوست که مضامین معنوی و اخلاقی دارند. وی که در سن ۸۲ یا ۸۳ سالگی، بدرود حیات گفت، در محوطه خانقاهی که خود در محله «سرپل دولت آباد» کرمان ساخته بود، به خاک سپرده شد. هماکنون اثری از این محله قدیمی کرمان برجای نماندهاست، امّا محل تقریبی دفن عمادفقیه، در خیابان گنجعلی خان امروزی، حدّفاصل بین چهارسوق مسگری و مدرسه ابراهیم خان ظهیرالدوله، واقع است.
در تذکره دولتشاه سمرقندی، به نقل از صاحب «جواهرالاسرار»، شیخ آذری اسفراینی درباره خواجه عماد فقیه چنین نویسد: «…فضلا برآنند که در سخن متقدمان و متأخران احیاناً حشوی واقع شده، الا سخن عماد فقیه که اکابر اتفاق کردهاند که در آن سخن اصلاً فتوری واقع نیست. نه در لفظ و نه در معنی، و از سخن خواجه عماد بوی عبیر میآید و مشام هنروران و صاحبدلان، بلکه از بوی چنان زیباتر مینماید…»
این سخن شیخ اسفراینی بسیار قابل تأمل است و نماینده مقام خواجه در نگاه متقدمان از محققان، و از همین زمره، شیخ ابواسحق حلاج شیرازی، معروف به «شیخ اطعمه» که شاعر طنزسرای خاصی بوده و دیوان او دائرهالمعارف خوراکیها و خوردنیهای عصر و روزگارش بوده است ـ و ضمناً به سبک شاهنامه و گلستان سعدی نیز یک مثنوی و یک حکایتنامه درباره نبرد بین خوراکیها ساخته ـ درباره عماد نیز بیاناتی دارد. اطعمه که غزلیات شعرای برجسته را تضمین مینموده است و به زبان خوراکیها میسروده ـ در حالی که خودش انسان مهذب و ریاضتکشی بوده ـ در مقدمه یکی از نوشتههایش که طبق معمول بوی طعام از آن به مشام میرسد مطالبی در مقام عماد فقیه و وارستگی و برجستگی او گوید که مصحح آن را در صفحه ۱۲ مقدمه آورده است.
معاصران عماد فقیه
عصر عماد، چنانکه گفتیم، همان عصر حافظ است و معاصران او همان معاصران حافظ. صاحب «حبیب السیر» و برخی کتابهای دیگر، درباره رقابت میان خواجه عماد و خواجه حافظ مطالبی نوشتهاند که البته افسانهآمیز است و چندان قابل اعتماد نیست. فقط مشخص میشود که خواجه عماد فقیه بسیار عابد بوده و مفید به شرعیات ـ با گرایشات شدید صوفیانه ـ و غالب محاسدان و ناموافقان یا رقیبان از چنین خصائلی به لحاظ عملی تهی هستند. به هر حال در این مورد هم حرف ناگفتهای نیست که در کتب حافظپژوهی نیامده باشد و اساساً به لطف این رشته که از جمله پررونقترین رشتههای پژوهش ادبی است، بسیاری از مسائل قرون هفتم و هشتم مورد بحث و پژوهش قرار گرفته است.
عماد نیز از دوستاران و مداحان شیخ ابواسحق بوده و زندگی ادبی او از این نظر به حافظ بسیار شباهت دارد. در غم زوال سلطنت شاه شیخ ابو اسحاق، پادشاه محبوب معاصرش و آوارگی او و با دریغ بر روزگار خوش فرمانروایی او می سَراید:
گر چه مه به زیبایی شمع جمع آفاق است
دل نمیبرد آری، دلبری به اخلاق است
با تو روی دعوی نیست ماه را که آن روی است
با تو راه رفتن نیست سرو را که آن ساق است
دست دشمنان گیری؟ یارب این چه دستان است؟
خون دوستان ریزی؟ یارب این چه یاساق است
تُرکتاز عشقت کرد رخت عقل من غارت
خانه میشود یغما هر کجا که بلغاق است
قصد ما ضروری نیست میروی و دوری نیست
چاره جز صبوری نیست گرچه طاقتم طاق است
من که همچو پروانه گرد شمع میگردم
غم ندارم از کشتن خوف من ز اِحراق است
گر سر صفا دارد شهریار صاحبدل
هر چه در جهان دارم نذر شیخ ابوسحاق است
دست جور گردونش از عماد دور افکند
سخت بود هجرانش گرچه سستمیثاق است
و هم در ستایش آن شهریار صاحبدل که محبوب همۀ شاعران زمانه از جمله خواجو، حافظ و عبید زاکانی بود، می سراید:
دو هفته عمر که هست از حیات ما باقی
فدای باده و گل باد و شاهد و ساقی
بیا که در گره طرّه تو بندم دل
که کار من نگشاید ز شَید و زَرّاقی
در آدمی و پری هیچ کس نشان ندهد
شمایل تو که حوری فرشتهاخلاقی
شکست رونق شمشاد، ز اعتدال قدت
مگر که رایت منصور شیخ ابوسحاقی
عماد دل شده را ورد صبح و شام این است
که باد تا به ابد، عهد دولتش باقی
و گویا در فراق همان ممدوح نیز در بیان غم دل می سراید:
نَبوَد عجب که دشمن بر حال ما بگرید
هر سنگدل که باشد بر مبتلا بگرید
گر ماجرای ما را بر وحش و طیر خوانی
این بر زمین بنالد وان بر هوا بگرید
هر جا که هست پیری در تکیه ای بموید
وانجا که هست میری بر متکا بگرید
چشم عماد بیدل از گریه گر شود خون
عیبش مکن در این غم بگذار تا بگرید
آثار خواجه عماد فقیه کرمانی
خواجه عماد فقیه، علاوه بر دیوان قصاید و غزلیات، آثار دیگری هم دارد که در اینجا به اجمال مورد توجه قرار میگیرد:
۱ـ مثنوی محبتنامه: عماد فقیه این اثر را در ۳۷ سالگی سروده و تذکرات و برخی نصایح و مسائل اخلاقی را در آن مورد توجه قرار داده است. ظاهراً در آن زمان، خود نیز سلوک زاهدانهای را از سر میگذرانده است.
الهی در کمند حرص و آزم
به غفلت صرف شد عمر درازم
۲ـ صحبتنامه: این اثر در زمان خواجه بسیار مشتهر و معروف بوده، و خودش دراینباره گفته است:
جهانگیر است صحبتنامه من
که از وی گرم شد هنگامه من
چو رویش سوی آن درگاه کردم
محبتنامهاش همراه کردم
۳ـ طریقتنامه: این اثر، منظومهای در مقولات و مسائل کتاب «مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه» اثر عزالدین محمود کاشی است. مصباح الهدایه از اعاظم کتب صوفیه است که توسط استاد فقید سید جلال الدین همایی تصحیح و تنقیح شد و مقدمهای سترگ بر آن نگاشته است. موضوع آن مسائل تئوریک تصرف و مراحل سیر و سلوک است. از این نقطه به بعد، ظاهراً ورود خواجه عماد به تصوف و درآمدن به سلک این فرقه به کمال نزدیک میشود. به نظر میرسد خواجه اهل خانقاه هم بوده و پیر او هم شیخی بوده است به نام نظامالدین محمود که درباره این مسائل، رکنالدین همایونفرخ در مقدمه دیوان سخن گفته است.
قصائد و غزلیات و عقاید و اعتبار ادبی خواجه عماد
اما مهمترین اثر بازمانده از خواجه عماد، دیوان قصاید و غزلیات اوست که البته با توجه به عصر او و ظهور غولهای غزل فارسی، نظیر سعدی و مولانا و خواجو و سلمان ساوجی و جهان ملک خاتون و عبید زاکانی و … بالاخره خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی، تا حدودی در سایه قرار گرفت و کمتر بدان استناد شد.
تذکره نویسان و منتقدان ادبی از قبیل عبدالرحمان جامی در نفحات الانس، شعر عماد را «شعر همگان» می دانستند، زیرا عماد شعر خویش را بر همۀ واردان به خانقاهش می خواند و از آنان نقد و نظر می خواست و پیشنهادهای نیکوی آنان را در شعرش وارد می کرد و به همین سبب شعر او برآیند ذوق جمعی مردمان زمانه اش و مقبول طبع همگان بود. عماد کرمانی و خواجوی کرمانی، پیشکسوتان شاعران قرن هشتم هجری و حلقۀ اتصال میراث غزل سعدی به شاعران غزلسَرای این قرن از قبیل حافظ شیرازی، سلمان ساوجی و عبید زاکانی بودند و در اندازه ای وسیع مورد تقلید و تتبع این دسته از شاعران قرار گرفتند، به گونه ای که برخی از ابیات عماد فقیه و خواجوی کرمانی با اندک تغییری در ساختار غزلهای مشهور سلمان و حافظ جای گرفته است و شمار چشمگیری از غزلیات سلمان و حافظ در وزن و قافیه، مشترک با غزلیات خواجو و عماد است.
خواجه عماد نیز مانند اکثر غزلسرایان و رنود دوران حیاتش، گرایشی ظریف به ملامتیه داشت و اگر فقط مثنویات او را مد نظر قرار دهیم مسلم میشود که او ملامتی و پیرو حمدون قصار بوده است. ولی با توجه به محتوای غزلیاتش میتوانیم این نظر را تلطیف کنیم و بگوییم که او بیشتر پیرو مکتب قلندری و خوشباشی رندانه بوده که طریقت تصوف حافظانه نیز همین است. البته حافظ کمال بیانی این پدیده معنوی و فرهنگی بوده است، هر چند همه نامداران پیرو این جریانات چند بیتی درباره ملامت و ملامتی و ملامتیه ـ با همین عبارات ـ دارند.
عماد فقیه، برخلاف حافظ ـ که گوشهنشین و اهل سفر نبوده ـ به گشت و گذار و سیر و سیاحت علاقه داشته و سفر حج هم کرده بوده است. گویا مذهب وی شیعه بوده، اما به قطع نمیتوان دراینباره اظهارنظر کرد. به هر حال این نکته مسلم است که او از معاریف رجال و شاعران عصر خود بوده و چون خواجه حافظی به اقتفای او و با تضمین و تتمیم شعر عماد، گاهی کار غزل خود را پیش برده است. تأثیر عماد بر حافظ مسلم است اما عکس آن را باید با احتیاط نظر داد. برای مثال، غزل:
جوزانهاد حمایل برابرم
یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم
استقبالی از این غزل عماد است:
تا سایه مبارکت افتاد بر سرم
دولت غلام من شد و اقبال چاکرم
یا این غزل حافظ:
زدر درآ و شبستان ما منور کن…
به اقتفای غزل عماد به این مطلع سروده شده است:
بیا و کلبه ما را شبی منور کن
میان مجلس ما همچو شمع سربر کن
ویژگیهای غزل خواجه عماد
ویژگیهای غزل خواجه عماد با توجه به تحلیل شکل و محتوای نخستین غزلیات دیوان او، نزدیک به همه غزلسراهای قرن هشتم است و با کمی تخصیص این ویژگیها را میتوان اینگونه برشمرد:
۱ـ روی آوری به ایهام و گرایش به صنایع ظریفه معنوی که عمدتاً با روح تصوف و عرفان و مسائل باریک روحی ارتسام دارد.
۲ـ گرایش به طنز و طرح تمسخرآمیز و قلندرانه مطالب
۳ـ گرایش به انتقاد از اوضاع؛ در این زمینه توضیحی لازم مینماید:
قرن هفتم و هشتم، در واقع قرن سیطره خانقاهها و تصوف و نهضت فراگیر اجتماعی دراویش بوده است. همین امر به همراه هرج و مرج ناشی از ورود مغولان موجب آشفتگی اخلاقیات و اعتقادات مردم و سربرداشتن و مدعی پیدا کردن اندیشمندان و نخبگان اجتماعی بسیاری بود که جملگی نیز برای کسب وجهه به خانقاهها نظری داشتند. حتی در مساجد و مدارس نیز گرایش عمده به سود تصوف بوده، در حالی که با توجه به اوضاع سیاسی، ظاهراً هیچ یک از گرایشات و فرقهها نیز مطلوب نبوده است. چه منفقهان متقشری که با خشک مغزی و همکاری خود، مجال عمل را برای ایلخانها و اتابکان آنها مساعد میکردند و چه صوفیان و مرشدان طریقتی که با عوامفریبی و عقاید سطحی و خانقاهی و بازاری، بنیاد اخلاق و ایمان مردمان را ویران مینمودهاند.
۴ـ یکی از ویژگیهای غزل عماد، چند موضوعی بودن و بقول حافظ «نظمپریشان» است. بدین ترتیب عماد نیز با تنوع در مضامین غزل ـ البته نه به اندازه حافظ ـ دایره اشارات شاعرانه را گسترش داده و به شکل نهایی غزل در قرن هشتم نزدیک شده است.
۵ـ از نظر مضمون و اندیشه هم روی آوردن خواجه عماد به سوی تصوف رندانه و متسامح که با دوری از سختگیری همراه بوده، از ویژگیهای غزلش محسوب میشود. البته او تا حدودی از عناصر زائد و دست و پاگیر و قشری تصوف میکاسته و شعر خود را عمدتا بر موضوع خوشباشی و استفاده و اغتنام از نعمات دنیوی، به اضافه انتقاد و تمسخر و مبارزه با وضع موجود معطوف و متمرکز مینموده است.
ارزشهای شعر عماد فقیه
بیهیچ گزافهای میتوان مدعی شد که شعر عماد فقیه، بسیار برجستهتر، ظریفتر، محکمتر و دلچسبتر از شاعران معاصر وی است. یعنی خواجو، عبید، کمالالدین اسماعیل، جهانملک خاتون و … امثالهم، مسلماً در سطحی پایینتر از او قرار میگیرند. منتها عظمت معنوی حافظ موجب شده است که شعرای دیگر کلاً در سایه او قرار گیرند و چنانکه باید و شاید مورد توجه واقع نگیرند حتی شاعری نظیر عماد فقیه که بسیار باریکبین و قدرتمند بوده است. این امر تا آنجا فرا رفته که همگان گمان میکنند عماد فقیه در بسیاری از اشعارش به استقبال حافظ رفته، در حالی که چنین نیست و با توجه به اینکه خواجه عماد هجده سال قبل از حافظ فوت کرده، این حافظ بوده است که از مصالح شعری امثال عماد و خواجو بهره گرفته، برای پروردن شعرش، به هر حال در شعر کلاسیک فارسی همواره یک قاعده مهم وجود داشته است و آن اینکه بر عهده سنتهای پیشین، به صورت پیوسته، مصالح پسینیان آماده میشده و شعرها و سنتهای نوینی به وجود میآمده است. این سنتها، که تجلی خود را در بهترین صورت، معمولاً در آثار یک یا چند شاعر برجسته دورانی خاص متجلی میساخته است، همچون آجرها و سنگهای بنای تازهای با معماری نوین بوده که در یک عصر پدید میآمده و بنایی با معماری نوین را سامان میبخشیده است. عماد فقیه در پیریزی سنت غزلسرایی قرن هشتم که با حافظ، همای عظمتش به رفیعترین قلهها رسید، نقشی اساسی و انکارناپذیر داشته و این حقیقت در زمان خود خواجه عماد کاملاً شناخته شده بوده است. وی در غزلی به مطلع:
آن سایه همای به من بازکی رسد
بیچارهای ذلیل، به اعزاز کی رسد
سرانجام در مقطع شعر چنین میافزاید:
مشهور شد به نظم روان در جهان عماد
لیکن به گرد سعدی شیرازکی رسد
و این بیت علاوه بر تأکید بر ارج و اعتلای شعر خواجه عماد از روح معتدل و عدالت فکری وی در حق همگنان خبر میدهد، همچنین از این غزل و اشارات مشابه دیگر مشخص و مسلم میشود که عماد فقیه به شعر سعدی بسیار نظر داشته و از آن بهرهها گرفته است. با توجه به مضامین شعرش میتوان حدس زد که از شعر شاعرانی مثل نظامی و انوری نیز که متقدم بر سعدی بودهاند بیبهره نمانده است. این اخذ و اقتباسها و پذیرش مضامین و بهرهگیری از ابداعات لفظی شعرای متقدم بر خواجه، البته به صورت منفعل و تقلیدگونه نیست. به طور خاص، در مورد سعدی، گاهی در دیوان خواجه عماد به غزلیاتی بر میخوریم که اگر از شاعرش خبر نداشته باشیم، با کمی مسامحه ممکن است آنها را به سعدی منتسب کنیم و این به دلیل خلاقیت و جامعیت عماد فقیه بوده که محتوا و شکل و شیوه ادای مطلب در آثار وی به طول و عرض قرن متقدم و جاری در حیات وی بوده است، شباهت سبکی و شاید تأثیر خلاق سعدی بر عماد را میتوان در این غزل دید:
غیرتم میآید از پیراهنش
کاو تمتع دارد از سیمین تنش
در کنارش پیرهن گیرد مگر
سیم دارد در میان پیراهنش
خواستم در برکشم او را ولیک
حیف باشد دست من در گردنش
سرو چون گیسوش در پای اوفتد
گر گذار افتد به سوی گلشنش … الخ
و یا رباعی زیر که در مجموع، شیوه سعدی را تداعی میکند:
دریا ز گهر پر است غواص کماند
و آفاق پر از مطرب و رقاص کماند
ترسم که دعایی به اجابت نرسد
چون فاتحه خوانان به اخلاص کماند
قضاوت منصفانه و نهایی در این تأثیرپذیری این است که عماد با دخل و تصرفهای به جا در شعر شعرای سلف، مبدع سبک خاصی بود که بسیار به حافظ نزدیک است و البته تمایزهای ظریفی با آن دارد. ولی در مجموع به دلیل تقدم، سهمبسزایی در آفرینش این شیوه و طرز مهم غزلسرایی داشته است و البته اقبال حافظ و اهمیت او با هیچکس قابل مقایسه نیست ولی به هر حال عدالت حکم میکند که عماد فقیه را شاعری بسیار مبتکر و خلاق بدانیم. استاد فقید سعید نفیسی درباره عماد گفته است: «… در غزل و مثنوی استاد کامل بود و در این دو فن او را به استادی مسلم میدارند و در غزل سبکی خاص دارد که حد وسط سبک سعدی و حافظ است.»
اظهارنظر این ادیب مدقق، اگرچه به حقیقت نزدیک است، اما نباید اینگونه تفسیر شود که عماد، شعر این دو را به هم آمیخته است. واقع مطلب آن که او چنان تصرفاتی در شعر سعدی و اشعار سایر شعرای سلف میکرده، که اساساً شکل و محتوای آن دگرگون و در هیات سبکی تازه متجلی میشده است. از این رهگذر، خلاقیت افزونتر و مشابهت آن با طرز سابق بسیار کاهش مییافته است. ضمن آنکه بر شعر معاصران و متأخران تأثیری ژرف و وثیق مینهاده است.
عصر عماد فقیه کرمانی در تاریخ ادبی ایران، دوران اعتلای غزل فارسی در شکل و سیاق مکتب «عراقی» بوده است. دوران شکفتگی و فرجامین مراحل بازدادن این مکتب، تا جایی که دیگر در هیچ دورهای به این مرز نزدیک نشد.
با توجه به همه این مسائل به صورت خلاصه میتوان طرز سرایش عماد فقیه کرمانی را چنین صورت بندی و جمع بندی کرد:
در شعر عماد فقیه، مضامین عاشقانه با اندیشهها و تعبیرات، عارفانه در هم آمیخته میشود. شعر او از بار طنز و کنایه آکنده شده و تفکر رندی، یعنی تسامح در برابر دگراندیشان و مخالفان و نحلههای متفاوت اعتقادی و فکری به اوج رسیده است. تحقیر و خوار داشت روزگار، انتقاد از زاهدان و عالمنمایان و صوفیان دنیاپرست و دستاندرکاران امور و تسخر و طعن به ریاکاران، در اغلب شعرهای خواجه عماد دیده میشود. ایجاد تعادل میان دین و دنیا، یعنی توجه به جمال زمینی، در ضمن طرح کمالات معنوی و آمیزش ظریف این دو و نظایر این نوع مضامین نیز از جمله دیگر موضوعات شعرهای اوست.
صناعات ظریفه ادبی، مثل ایهام، مورد توجه جدی قرار میگیرد و به طور کلی مضامین باریکتر و معنویتر و متعالیتر شدهاند. زبان شعر، دو پهلوتر، چنانکه غالب اوقات کسی نمیتواند به دقت مرز منظورهای شاعر را دریابد. در اینگونه شعرها، همگان شاعر را با خود همراه میبینند. شاعر هم زمینی است و هم آسمانی، شاید این تعبیر مناسبتر باشد که یک نوع نسبیت و عدم قطعیت در معنای شعر موج میزند که این امر به آن شمول میبخشد و هر کس به فراخور حال در آن نظر میکند و مقصود خود را باز مییابد.
در شعر عماد فقیه، و سایر شاعران همطرز و همطراز او، دقت الفاظ و باریکی مضامین، تا آنجاست که تقریباً آخرین مراحل تعادل واژگان در هنر شاعرانه فارسی را تأسیس نموده است و هر طبعی آن را میپسندد و از آن لذت میبرد. در اینگونه غزلیات که نمونه کمال یافته آن را در حافظ مییابیم، اکثر مضمونها دو پهلو و گاهی چند پهلوست؛ به نحوی که خواننده را دچار اعجاب و همذاتپنداری میکند. این همذاتشدن و تطبیق روحی و ذهنی مخاطب با شعر، به مدد تعلیق و توازی میان معناهای متعدد و متفاوت و حتی متضاد (پارادوکسیکال) صورت گرفته است. با اینهمه، این مضمونها چنان فرا نرفته و دور از دسترس نیستند که نتوان بدان رسید. خواننده به آنها نزدیک میشود و جوهر آنها را در نهاد خود درمییابد، ارتباط الفاظ هم، چندان صعب و دور نیست که مخاطب به زحمت دچار شود و موسیقی کلام هم در توازی این آمیختگیهای لطیف، با آنها هماهنگ، و همچون موسیقی متن مضامین و همجهت با آن استعلا یافته است. همه این عناصر، به مقبولیت بیشتر شعر در طبایع مختلف و متضاد منجر شده که نه فقط مخاطبان معاصر شاعر بلکه تا این روزگار را نیز راضی و اقناع و متلذذ میسازد.
در همه موارد فوق، اگر در هر یک از موازین و صناعات پیش گفته، شاعر از حدود تعادل خارج شود و به افراط یا تفریط گراید، ارزش زیباشناختی شعر یکباره افت میکند و نظیر برخی شعرای قرن ده و یازده و دوازده ـ در مکتب اصفهانی (هندی) ـ ممکن است علیرغم همه خلاقیتها و ابداعات، معانی را بیش از حد باریک ساخته و مخاطب را سخت به زحمت اندازد و ارتباط میان الفاظ و تشبیهات چنان به فاصله و بعد دچار آید که مقبول طبایع عموم قرار نگیرد و یا لااقل از ارتفاع مقبولیت شعرهای استعلا یافته و غزلهای ظریف و دلچسب مکتب عراقی نزول کند.
این بحثها، استنتاجهایی از شعر خواجه عماد، با غور و تحلیل و سبکشناسی متن دیوان آن شاعر فقید و هنرمند فقیه عرضه گردید. شاهد مثال برای عرضه ارزشهای شعر عماد فقیه را اینک ذکر میکنیم و در این نمونهها کاملاً مشخص است که شعر عماد فقیه چرا ارجی در مقیاس غزل فارسی و به ویژه در تطبیق و مقارنه با معاصرانی همچون خواجو و کمال خجندی و جهان ملک خاتون و عبید و سلمان ساوجی و کمالالدین اسماعیل و … دارد:
نمونه اول:
به بیاض صبح رویت، که غلام گشت ماهش
به سواد شام مویت، که خور است در پناهش
به رخی که آب رویش، زغمت چو خاک ره شد
به دلی که در هوایت، همه آتش است آهش
به بنفشه سمن سای سیاه عنبرینت
که نبرد کرد و ناورد و شکسته شد سپاهش
در این ابیات، از جمله میتوان در مصرع اول از بیت به تضاد حروف سین و شین، و در مصرع دوم از همین بیت نیز، که تا چه حد این تضاد بجا و در ارتباط نزدیک با مضمون آفریده شده و شعر را تلطیف کرده است توجه کرد به راستی میتوان مدعی شد که نزدیکترین نمونهها به حافظ است، البته با کمی فاصله، و تداعیکننده مقدماتی شعرهای جاودانهای همچون «فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب…»
ادامه همین نمونه:
به روان مبتلایی، که غمی است همچو کوهش
به فغان بینوایی، که رخی است همچو کاهش
به گناه تیره شبهای فراق جان گدازت
که خیال روی زیبای تو گشت عذرخواهش
به مصرع اول از بیت دوم اگر دقت شود، باریکی و زیبایی مضمون ـ بازهم با توجه به فضل تقدم عماد بر حافظ ـ به خوبی دریافته میشود و اینکه چه تلاشها و مقدماتی لازم بوده تا دیوان ابدی حافظ، در سالهای سپسین، آفریده شود. و باز هم در دنباله همین نمونه:
به شکستهای که سودای تو، ریخت آب رویش
به ستمکشی که غمهای تو کرد خاک راهش
این نمونه، یکی از دهها و بلکه صدها نمونه از شعر زیبای عماد است و نیز بازتابدهنده مضامین و وزن دلکش و موزون غزل از نظر او. اما در شعرهای عماد، علیرغم حزن دلانگیز غزل سبک عراقی، به نوعی طرب لطیف بر میخوریم. همان طربی که گاهی در شعر حافظ هم موج میزند و یکبارهگویی غلغلهای از رستاخیز کلمات برپا میشود و تحرکی فراتر از رسم دیرین غزل مشاهده و درک میشود. همچون حافظ که یکباره بر صخرههای روان میایستد و خطاب میکند: «دوستان، دختر رز، توبه ز مستوری کرد…» و اینکه راز این طرب در چه عناصری نهفته است، صحبتی طولانی دارد و بسیار پیچیده است، این رازها و رمزها و شور و حالها، در کالبد و معنای شعر مستور است و همه اجزای آن از لفظ و معنا و وزن و موسیقی و قافیه و صناعات متعدد باید کاویده شود تا به رشته تحلیل در کشیده شود، اما مقدم بر همه این مسائل احساس میشود.
از جمله با تأمل در نمونه دوم:
ما نداریم شکیب ار می و صبر از گلزار
حبذا باده رنگین و خوشا بوی بهار
هر تنعم که تو بینی همه با دوست خوش است
گل و مل را چه محل گر نبود صحبت یار
دم آخر که شود بسته زبان در دهنم
جان من با لب لعل تو بود در گفتار
نه من دلشده در کیش تو میآیم و بس
پرده بردار که کافر بگشاید زنّار
عشرتی کن که توقف نتوان کرد عماد
دوست در خانه و میدرخم و گل در بازار
یا در این دو بیت از یک غزل عماد که بازیهای لفظی زیبایی نیز دارد و البته برگرفته از یکی از غزلهای معمولی و متعارف عماد است و نه نمونهای شاخص. نمونه سوم
آن برآمد که درآمد ز در اهل نظر
بر سر آمد که درآید به ارادت زین در
از دل ما چو بیفتی نتوانی برخاست
برنخیزد که بیفتد ز دل اهل نظر
ذکر این نکته در اینجا لازم است که در شعر عماد فقیه، تغییر جهانبینی صوفیانه را به وضوح میبینیم. جهانبینی بلندنظرانهای که به وضع موجود خود افتخار کرده. و با وسع نظر نسبت به همه چیز نگاه میکند و حاضر نیست دست نیاز به درگاه آن دراز کند و خود را خوار بنمایاند. در این جهانبینی، بلندنظری و مسامحه نسبت به نوع انسان وجود دارد و رکن اصلی آن است. هر کس در هر کیش و فرقهای، اگر لباس ریا به دور افکند و از مرکب کبر و خودبینی پیاده شود، نیازی نیست بر در خانقاه نیاز بگذارد یا در هزار توهای خرقهها و مناصب سلوک ظاهرانه صوفیان، دست به دامان آلوده پیران ریا کار دراز کند. به اینهمه، میتواند درویشی بزرگ باشد و عارفی خود ساخته و عاشقی وارسته و انسانی برجسته:
نمونه چهارم:
شایسته درویشی، هر محتشمی نبود
محروم ز کام دل، جز محترمی نبود
بنیاد وجود ما، گو محو شو از عالم
تا بر ورق هستی، از ما رقمی نبود
گر کام دلت باید، مگریز زناکامی
شادی نشود حاصل، آن را که غمی نبود
هر کس که نزد با او، در راه محبت دم
حاصل ز حیات او را، غیر از ندمی نبود
دربتکده عالم، هستند بتان لیکن
دلداری و جانبخشی، در هر صنمی نبود
نمونه پنجم:
همه کس، مرتبه عالی ما میطلبند
خبر از درد ندارند و دوا میطلبند
علم و تقوی نه و، عرفان و صفا میخواهند
لشکر و ملک نه و تاج و لوا میطلبند
همه را تیغ زبان کند و سخن میرانند
همه را دیده دل کور و لقا میطلبند
در شاهی نگر و تخت سلیمانی بین
که ز خاک دمن و باد هوا میطلبند
این ابیات که بار انتقادی قوی و جالبی دارد، نمونهای از انتقادهای غیرمستقیم و هنرمندانه خواجه عماد است که در کیفیتی بسیار مؤثر، نمونههای عالی انتقاد شاعرانه را در یکی از پررونقترین ادوار تاریخ غزل و شعر فارسی، در ضمن باریکی و زیبایی مضمون، خلق کرده است. ادامه همین غزل:
مست در مصطبه افتاده ورع میورزند
روی در بتکده آورده خدا میطلبند
کس در این خانه نداند که کرا میجویند
کس در این کوی نگوید که کرا میطلبند
با چنین زمره به باطن چه شوی پاک عماد
زانکه انصاف ندارند و صفا میطلبند
و البته تعریضها و انتقادهای عماد از این هم برندهتر و زیباتر است. به نظر نگارنده، اساساً زبان زیبا و منتقد و سخرهگر حافظ را بیش از هر نمونهای میتوان در دیوان عماد فقیه دید. گفتیم که حافظ بیتردید به اقتفای عماد رفته و از او اقتباس میکرده است. نمونه ششم در زیر، غزلی است که نشاندهنده رندی عماد در طرح مسائل اجتماعی و انتقاد به سفلگیها در روزگار اوست:
ساقی ما زد به یک جام شراب نیم جوش
آتشی در خرمن گندم نمای جو فروش
آن که بر دستش جوانان توبه کردندی زمی
تو به کرد از پارسایی پیش پیر میفروش
وان که در مسجد نشستی، دوش بر دوش خطیب
دوش میدیدم که میبردندش از مجلس به دوش
وان که صورت میتراشید از در و دیوار ما
عاقبت دیدی که بردش صورتی زیبا ز هوش
زاهدی کاز گوش مردم حلقه آوردی برون
شاهد شیرین ما را شد غلام حلقه گوش
علاوه بر این نمونهها، در نمونه زیر نیز خواجه عماد، به خوشباشی رندانه دعوت میکند که بخشی از اندیشه و مضمون شعر دوران و از خصائص مکتب و سبک او بوده است و البته این اندیشه در نزد او به قدر حافظ گسترش و تعمیق نیافته ولی به هر حال یکی از نکات جذاب و مهم در دیوان عماد، توجه به عمر و بهرهوری از وقت و تنعم از لذایذ است که در زبانی دوپهلو و سرشار از نکات بیانی و ایهامات ارائه میشود.
نمونه هفتم:
صوفی، رقم رندی بر دلق ملمعکش
و ابریق می صافی در زیر مرقع کش
چون جام طرب نوشی، در مجلس بیهوشی
نیرنگ فراموشی بر عمر مضیغ کش
گه مشعله درویش در خلوت خاص افروز
که سلسله مویش در حلقه مجمع کش
لب بر لب ساغرنه، رخ بر رخ دلبرنه
گه شمع معنبر نه، گه جام مرصع کش
همچنین در این غزل نمونهوار که مضمون بسیار رندانهای دارد و زهاد ریایی را تخفیف و تحقیر میکند.
تعریضها و انتقادهای عماد از این هم برندهتر و زیباتر است. به نظر نگارنده، اساساً زبان زیبا و منتقد و سخرهگر حافظ را بیش از هر نمونهای میتوان در دیوان عماد فقیه دید. گفتیم که حافظ بیتردید به اقتفای عماد رفته و از او اقتباس میکرده است. نمونه ششم در زیر، غزلی است که نشاندهنده رندی عماد در طرح مسائل اجتماعی و انتقاد به سفلگیها در روزگار اوست:
ساقی ما زد به یک جام شراب نیم جوش
آتشی در خرمن گندم نمای جو فروش
آن که بر دستش جوانان توبه کردندی زمی
تو به کرد از پارسایی پیش پیر میفروش
وان که در مسجد نشستی، دوش بر دوش خطیب
دوش میدیدم که میبردندش از مجلس به دوش
وان که صورت میتراشید از در و دیوار ما
عاقبت دیدی که بردش صورتی زیبا ز هوش
زاهدی کاز گوش مردم حلقه آوردی برون
شاهد شیرین ما را شد غلام حلقه گوش
علاوه بر این نمونهها، در نمونه زیر نیز خواجه عماد، به خوشباشی رندانه دعوت میکند که بخشی از اندیشه و مضمون شعر دوران و از خصائص مکتب و سبک او بوده است و البته این اندیشه در نزد او به قدر حافظ گسترش و تعمیق نیافته ولی به هر حال یکی از نکات جذاب و مهم در دیوان عماد، توجه به عمر و بهرهوری از وقت و تنعم از لذایذ است که در زبانی دوپهلو و سرشار از نکات بیانی و ایهامات ارائه میشود.
نمونه هفتم:
صوفی، رقم رندی بر دلق ملمعکش
و ابریق می صافی در زیر مرقع کش
چون جام طرب نوشی، در مجلس بیهوشی
نیرنگ فراموشی بر عمر مضیغ کش
گه مشعله درویش در خلوت خاص افروز
که سلسله مویش در حلقه مجمع کش
لب بر لب ساغرنه، رخ بر رخ دلبرنه
گه شمع معنبر نه، گه جام مرصع کش
همچنین در این غزل نمونهوار که مضمون بسیار رندانهای دارد و زهاد ریایی را تخفیف و تحقیر میکند.
نمونه هشتم:
ساقی از باده گزیده خواص
قدحی ده، بر اهل خلوت خاص
جز میپخته هیچکس ندهد
زاهد خام را، ز غصه خلاص
باده در جام و عود بر مجمر
چنگ بر ساز و شاهدان رقاص
گر بریزند خون می خواران
نه دیت بر کسی بود نه قصاص
صورت و معنیاش، قبول عوام
ظاهر و باطنش پسند خواص
با چنین مضامینی، خواجه عماد به جنگ ناملایمات و نابسامانیهای روزگار خود میرفته و اعتلای هنری خود را در صورت موزون بیانی به رخ میکشیده است. برای نمونهای دیگر، غزل زیر که قافیهای مشکل دارد و در بیت سوم بسیار رندانه شده است قابل توجه میباشد.
نمونه نهم:
بریز در قدح ای ساقی آن زلال مروق
که میخوریم و نریزم خون خلق به ناحق
من فقیر تهی دست اگر به میکده آیم
مگر کنم گرو جام باده جامه ارزق
بیا به مجلس عشاق و بزم دلشدگان بین
که باغ روضه نباشد بدین طراوت و رونق… الخ
همانطور که قبلاً گفتیم خواجه عماد فقیه کرمانی، گرایش به ملامتیه داشته است و در مثنویهایش این زهد ملامتی آشکارتر است. اما در غزلهایش عقاید ملامتی به نفع رندی و خوشباشی تلطیف میشود. ولی با این حال باز هم تبلیغ ملامتی گری از گوشههای کنایات و استعارات و ایهامات غزلهایش
میتراود.
وزنهای غزلیات عماد فقیه متنوع و سرشار است و شاید بالغ بر سی وزن عالی و بیشتر بشود (البته به تقریب نگارنده!). غزل او پر نکته و ماهیتاً چند مضمونی است. بیشتر ابیات مستقل و مفید معنای کامل میباشد اما گاهی ابیات موقوف المعانی هم در غزلش دیده میشود. وزنها، به طور کلی در ۹۵ درصد غزلهایش دلکش و روان است و متناسب با مضمون انتخاب شدهاند، اما گاهی وزنهای طولانی و بلند را میگزیده، از جمله در این نمونه اما از این فراتر نمیرود و حد زیبایی را در غزل رعایت میکند:
ـ من خسته چون ندیدم، به مراد روی جانان
شدهام مقیم کویش، همه شب چو پاسبانان
یا:
سیب سیمین ز نخندان تو بوسیدنی است
و ز گلستان وصال تو گلی چیدنی است
گاهی هم وزنهای خیلی کوتاه را پسندیده و امتحان کرده است:
از دست دلبر، ساغر گرفتم
و ز خویش دیگر، دل برگرفتم
زهد و ریا را، بر نهادم
وان دلربا را، در بر گرفتم
اکنون که مستم، از زهد رستم
توبه شکستم، ساغر گرفتم
اما عمدتاً همان وزنهای دلچسب و متعالی و متعادل را برمیگزیده که همه خوب و پسندیدهاند و در طول تاریخی طولانی تراش خورده و به این مقام و مرتبه در تاریخ غزل فارسی رسیدهاند. عماد فقیه، نقش مهم در تکوین نهایی غزل در قرن هشتم داشته و همین یک نکته در فهم مقام ارجمند او در شاعری و هنرهای موزون بیانی کفایت میکند.
ای دل، ار مفلسی، گدایی کن
چاره رنج خودنمایی کن
دست اخلاص ده به پیر خرد
توبه از توبه ریایی کن
این مقاله را در دوران تحصیل در دانشکده ادبیات و زبانهای پارسی علامه طباطبایی و برای درس تاریخ ادبیات مرحوم استاد دکتر محمود عبادیان نوشته بودم. مرداد ۱۳۶۸ آن را بازنویسی کردم تا در مجموعه ای که به عنوان پیوست در کنار جزوه درسی ترم بعد قرار بود تهیه شود قرار گیرد و این چنان مرا شاد کرد که هنوز لطفش خاطرم را نوازش می دهد. باری، عماد فقیه اگرچه در رده شعرای تراز اول سبک عراقی نیست، اما نقشی مهم در آفرینش ادبی و شاعرانه در این طرز و این دوران داشته است. امیدوارم با این مقاله نقشی هرچند کوچک در شناخت شاعر پارسی سرای کرمانی ایفا کرده و گوشه ای از تاریخ ادبیات غنایی و عرفانی در سده هفتم و هشتم را معرفی کرده باشم.
سید مسعود رضوی
والسلام علی من اتبع الهدی
دوم مرداد هزار و سیصد و شصت و هشت
منبع: روزنامه اطلاعات