کد خبر:17791
پ
D8B2D8A8D8A7D98620D981D8A7D8B1D8B3DB8C_0

زبان فارسی، مهاجرپذیر یا مهاجرفرست؟

برای برخی واژه‌های بیگانۀ رایج در زبانمان، برابرهای آسان، روان و گاه پُرسابقه‌ای در زبانمان داشته‌ایم که کم‌کم دارند جایشان را به غریبه‌های آشناشده می‌دهند.‌

میراث مکتوب- شاید از افرادی باشیم که واژه‌های فرنگی را به‌عمد در کلامشان به‌کار می‌برند و به این کاربرد می‌بالند. در پسِ این رفتارِ خودآگاه یا ناخودآگاه می‌تواند این باور یا گمان نهفته باشد که کاربرد واژه‌هایی چنین، نوعی تشخّص، اعتبار و جذابیت برای آدمی‌ِ فارسی‌زبان به همراه خواهد داشت؛ اما… .

اینها بخشی از واژه‌هایی است که بسیاری از ما، فارسی‌زبانان، هر روزه آنها را در گفت‌وگوهای رسمی و غیررسمی خویش به کار می‌بریم:

متریال (material)، لایو (live)، میکاپ (make up)، باربیکیو، (barbecue)، اُکی (OK)، سِیوکردن (save)، دِدلاین (deadline)، پلی‌کردن (play)، تست (test)، ریپورت‌کردن (report)، هات چاکلت (hot chocolate)، تاچ پد (touch pad)، برند (brand) میکس‌کردن (mix)، پلن (plan)، ادمین (admin)،  فستیوال (festival)، اکانت (account)، سیف (safe)، بیوگرافی (biography)، سرچ‌کردن (search)، تایم (time)، کامنت (comment)، آنتی بادی (antibody)، استتوس (status)، فالوور (follower) دیزاین (design)، کانسپت (concept)، چیپ (cheap)، استایل (style)، پروتکل (protocol)، ایربگ (airbag)، اپیدمی (epidemic)، بلاک‌کردن (block)، پروپاگاندا (propaganda)، تی‌بگ (tea bag – T. bag)، ریسک (risk)، کالکشن (collection)، پاندمی (pandemic) و میوت (mute).

اگر از شمارِ آنانی هستیم که اینها را در گفته‌ها و نوشته‌هایشان به‌کار می‌برند، به‌احتمال جزو یکی از این گروه‌ها هستیم:

یا برایمان اهمیتی ندارد که آنچه می‌گوییم و می‌نویسیم فارسی باشد یا غیر فارسی، یعنی اصلش به این مسأله حتی فکر هم نمی‌کنیم. در این حالت، ما همرنگ با جماعت، هر آنچه از این واژه‌های بیگانه در رسانه‌های رسمی و غیررسمی یا بر زبان مردمِ کوی و برزن و آشنا و غریب جاری بیان می‌شود، در کلاممان به کار می‌بریم.

یا اینکه بر اثر کاربرد روزافزونِ این واژه‌ها، آنها را بیگانه نمی‌دانیم و چه بسا گمان می‌کنیم که اینها واژه‌هایی فارسی هستند! البته شمارِ افرادی که در این دسته جای می‌گیرند، اندک است.

همچنین می‌توانیم جزو افرادی باشیم که اصلش این واژه‌های فرنگی را به‌عمد در گفتار و نوشتارشان به‌کار می‌برند و از این نوعِ کاربرد، لذت هم می‌برند و به آن می‌بالند. در پسِ رفتارِ این گروه، خودآگاه یا ناخودآگاه این حس، باور یا گمان نهفته است که کاربرد واژه‌هایی از این دست، نوعی تشخّص، اعتبار و جذابیت برای آدمی‌زادِ فارسی‌زبان به همراه خواهد داشت. با کمی آسان‌گیری، می‌توان افرادی را هم که از به‌کاربردنِ زبانِ ملّی، یعنی فارسی، کمی خجالت می‌کشند! یا شاید آن را نوعی «بی‌کلاسی» بدانند، در همین دسته جای داد. مانند برخی از فارسی‌زبانان عزیزی که از نوشتۀ عنوانِ فروشگاهشان گرفته تا چند خطی که در معرفی خویش بر بالای صفحۀ مجازیشان می‌نگارند، همه به زبانِ فرنگی است. همین نگاه را می‌توان در نام‌گذاری و نیز درجِ نام روی بدنۀ برخی از خودروها و دیگر کالاهای ساختِ داخل نیز دید.

البته به جز اینها، گروه دیگری هم هستند که نه می‌دانند و نه می‌خواهند بدانند که بیگانه کیست و زبان کدام است و واژه چیست. اینها بر این باورند که فارسی سیری چند!

 

آنچه داریم، ز بیگانه تمنّا نکنیم!

بازگردیم به واژه‌های پُرکابردی که در سرآغازِ این نوشته از نظر گذشت. با کمی تأمّل، می‌بینیم که برای این واژه‌های بیگانۀ رایج در زبانمان، برابرهای آسان، روان و گاه پُرسابقه‌ای در زبانمان داشته‌ایم که کم‌کم دارند جایشان را به این غریبه‌های آشناشده می‌دهند.‌ 

به‌راستی «آرایش»، «مهلت»، «چای کیسه‌ای»، «جوسازی»، «پخش‌کردن» و «آزمایش»، چه ایرادی دارند که میکاپ و دِدلاین و تی‌بگ و پروپاگاندا، پِلِی‌کردن و تِست را جایگزین آنها کرده‌ایم؟ اگر بسته به موقعیت، به جای اُکی بگوییم «باشه» یا «حَلّه» مشکلی پیش‌می‌آید؟ اگر در آن شبکۀ پُرخواهانِ مجازی به جای لایو، از «زنده» استفاده کنیم، آن ارتباط تصویریِ مستقیم شکل نخواهد گرفت؟ چرا زبانمان نمی‌چرخد که به جای «کالکشن» و «میکس‌کردن» و «کامنت»، از «مجموعه / گردآوری»، «مخلوط‌کردن / آمیختن» و «دیدگاه / نظر» استفاده کنیم؟   

نمونه دراین‌باره فراوان است؛ کافی است لحظه‌ای نوشته‌های فروشگاه‌های سطح شهر، آگهی‌های صداوسیما، بخش معرفیِ صفحه‌های شبکه‌های مجازی، ادبیات برخی از مجریان، بازیگران، گزارشگران، مسئولان و مدیران را در ذهنمان مرور کنیم، تا پی ببریم که تا چه اندازه واژه‌های بیگانه را در همین سال‌های اخیر، با سخاوتی بی‌مانند به زبانِ فارسی عزیز و مظلوممان راه داده‌ایم.

البته این راه‌یابیِ بی‌دردسر کلمه‌های بیگانه، به ویژه واژه‌های انگلیسی به زبان فارسی، دلیل‌ها و سبب‌های گوناگونی دارد؛ ازجمله اینکه ما ایرانیان باوجود سابقۀ تمدنی بسیار درخشان، چند سده است که بر اثر خیانت‌ها، منفعت‌طلبی‌ها و کم‌کاری‌های داخلی و نیز بدخواهی‌ها و توطئه‌گری‌ها خارجی در حوزۀ تولید و ابداع و رواج‌دادنِ فنّاوری‌های بومی، دچار کندی و جاماندگی شده‌ایم. هرچه ما کار نکرده‌ایم یا کم‌ و دیر کار کرده‌ایم، برخی از ممالکِ غربی و شرقی، خوب و شتابان کار کرده‌اند و کالاهای مادی و فرهنگیِ خود را ساخته‌اند و صادر کرده‌اند و ما نیز سال‌های سال است که همچنان‌که خواهان و خاطرخواه صادرات آنها شده‌ایم، صادراتِ زبانیشان را نیز به روی چشممان نهاده‌ایم. به بیانِ دیگر، همچنان‌که آنان این حق طبیعی را داشته‌اند که همراه با صدورِ کالاهایشان، نامِ آنها را نیز صادر کنند، ما نیز مجبور بوده‌ایم که همراه با خریدِ آن کالاها، نام و واژه‌های مرتبط با آنها را نیز بخریم و به سرای درِخانه‌بازِ زبانِ محجوبمان، فارسی عزیز، راه دهیم؛ زبانی که طی سده‌ها آن‌چنان نفوذ و قدرت داشته که توانسته شماری از واژه‌های خود را در دلِ زبان‌های دیگر جای‌گیر کند.

آنچه در ادامه آمده است، بررسی و معرفی اجمالی حضور واژه‌های فارسی در چند زبانِ زندۀ دنیای امروز است و این، مشتی است از خروار؛ تا اگر نمی‌دانستیم، بدانیم که فارسیِ ما ارج و قرب و سابقه‌ و قدرتی بسیار بیشتر از آنچه تصور می‌کنیم، دارا است.

 

واژه‌های فارسی در قرآن کریم

زبان فارسیِ دَری، یعنی همین زبانی که ما فارسی‌زبانان بیش از هزار و دویست سال است که بِدان می‌گوییم و می‌نویسیم [۱]، به خط و الفبای عربی نوشته می‌شود. افزون بر خط و الفبا، شمار فراوانی واژۀ عربی نیز به فارسی وارد شده است؛ واژه‌هایی که از پسِ سده‌ها، آن‌چنان در لابه‌لای تار و پود زبان فارسی خوش نشسته‌اند، که بسیاری از آنان را نیز می‌باید شهروندانِ سرزمین زبان فارسی به حساب آورد؛ شهروندانی با اصلی تازی که تابعیت پارسی گرفته‌اند. از معروف‌ترین و پرکاربردترینِ این واژه‌ها، لفظِ زیبای «سلام» است.

اما برخلافِ تصوّرِ رایج، رابطۀ واژگانی دو زبان فارسی و عربی، به‌هیچ‌روی از سوی تازی به پارسی یک‌طرفه نبوده است. از روزگارانِ پیش از اسلام و نیز سده‌های پس از اسلام، واژه‌های فارسیِ بسیاری، هم به زبانِ رسمی، علمی، فرهنگی و دینیِ تازی وارد شده و هم به عربیِ محاوره. حتی در قرآن کریم نیز واژه‌ها و عبارت‌های فارسی را به‌خوبی می‌توان دید.برخلافِ تصوّرِ رایج، رابطۀ واژگانی دو زبان فارسی و عربی، به‌هیچ‌روی از سوی تازی به پارسی یک‌طرفه نبوده است. از روزگارانِ پیش از اسلام و نیز سده‌های پس از اسلام، واژه‌های فارسیِ بسیاری، هم به زبانِ رسمی، علمی، فرهنگی و دینیِ تازی وارد شده و هم به عربیِ محاوره. حتی در قرآن کریم نیز واژه‌ها و عبارت‌های فارسی را به‌خوبی می‌توان دید.

اینها، شماری از واژه‌های مصحف شریف است که به‌عقیدۀ صاحب‌نظرانی چون ملّاجلال‌الدین سیوطی، بدرالدین محمد زَرکَشی، جوالیقی و آرتور جفری [۲] از زبان فارسی وارد قرآن کریم شده است:

«اَباریق» جمع ابریق (کوزه) و برگرفته از آبریز؛ «اِستَبرَق» پارچۀ دیبای ستبر و برگرفته از استبرک؛ «جُناح» عربی‌شدۀ گناه، «زَنجبیل/سِجّیل» گِلِ پخته یا سنگِ گِل و برگرفته از سنگ و گل؛ «سُرادِق» برگرفته از سَراپرده و به همین معنی؛ «سَلسَبیل» آب گوارا و نیز نام چشمه‌ای است در بهشت؛ «فردوس» بهشت، پردیس و برگرفته از پارادَئِزا که ریشۀ مادی دارد و به معنی باغ و بوستان است؛ «قُفل/کَنز» برگرفته از گنج؛ «مِسک» ماده‌ای خوشبوی که از آهوی ختن به دست آید و برگرفته از مُشک؛ «مَقالید» کلیدها و برگرفته از کلید؛ «وَرده» گُل یا گل سرخ و برگرفته از «وَرد».[۳]

 

از پستۀ فارسی تا فستق عربی

به‌جز این واژه‌های دارای اصلِ فارسی که شرفِ حضور در قرآن کریم را یافته‌اند، کلمه‌های فراوانِ دیگری را نیز می‌توان برشمرد که از زبان فارسی به عربی رفته‌اند و با توجه به تغییری که در زبانِ مقصد به آنها داده شده است، به‌اصطلاح «مُعَرَّب» شده‌اند. برای نمونه این واژه‌ها را می‌توان نام برد:

فُستُق/ فُستَق(پسته)؛ فالوذَج (فالوده، پالوده)؛ سنج (ساز موسیقایی چنگ)؛ صَرم (چرم)؛ جَص (گچ)؛ تخت (تخت)؛ رَست (راست؛ یکی از مقام‌های تلاوت قرآن کریم)؛ سوزناک (سوزناک؛ نامِ گوشه‌ای از مقام رَست در تلاوت قرآن کریم)؛ جوهر (گُهر، گوهر)؛ طابق (تابه)؛ جاموس (گاومیش)؛ مَهَرَ و ممهور (مُهر)؛ سِرجین (سَرگین)؛ شاهدانَج (شاهدانه، شاهدانَگ)؛ سِروال (شلوار)؛ طَست/ طَسّ(تَشت)؛ بَیدَق(پیاده= مهرۀ سرباز در شطرنج)؛ موزَج(موزَگ، موزه= کفش)؛ فَرسَخ(فرسنگ)؛ خندق(کَندَگ)؛ کَعک/ کَعکه(کاک= نوعی نان، کیک)؛ زنج(زنگ) و جوسَق(جوسه/ کوشک). [۴]

این چند واژه‌ای هم که در ادامه آمده، کلمه‌هایی است که در زبانِ عامیانه‌ مصری به کار می‌رفته است و براساس آنچه محققی مصری به نام محمد نورالدین عبدالمنعم نوشته، از اصل فارسی گرفته شده‌ است. این واژه‌ها اغلب در عهد حکومت عثمانی و از راه زبان ترکی به زبانِ مردم مصر راه یافته است:

«بالاوه» نوعی شیرینی و برگرفته از باقلوا، «خوشاب» نوعی شراب(خوشاب)؛ «زلابیه» نوعی شیرینی(زولبیا)؛ «شوربه» نوعی آش(شوربا)؛ «طوشی» ترشی، «کفته» نوعی غذا(کوفته)؛ «بفته» پارچه و قماش (بافته)؛ «طَربوش» فینه نوعی کلاه سرخ رنگ(سرپوش)؛ «اسطوانه» استوانه؛ «تَختروان» تخت روان؛ «جاروف» جاروب یا جارو؛ «کوز» کوزه؛ «شاکوش» چکش یا چاکوچ؛ «شَنطه» جامه‌دان؛ کیف دستی(چنته= کیسۀ مخصوص درویشان)؛ «شنگل» چنگال قصابی (چنگال، چنگل)؛ «بَس» کافی(بس)؛ «شوبش» کلمۀ تحسین(شاباش) و «کهربا» جریان برق (کهربا، کاه‌رُبا)[۵]

 

واژه‌هایی که نمی‌توان آنها را از زبان‌های هندی جدا کرد

گرچه امروز زبان فارسی در هند غریب است، اما از یاد نبریم که از اواخر سدۀ چهارم هجری قمری که سلطان محمود غزنوی هند را گشود، تا حدود دو سده پیش که استعمارگران انگلیسی هند را اشغال کردند و به‌زور، قند پارسی را از کامِ مردمان آن دیار بیرون کشیدند، زبان فارسی، زبان رسمی و اداری نواحی بسیاری از شبه قاره بود. حکومت‌های گوناگونِ مسلمان در هند، از ممالیک و خلجیان گرفته تا امپراطوری گورکانیان هند (بابُریان)، همگی به زبان فارسی توجه فراوان داشتند. همین توجه سبب شده بود که فارسی در بخش‌های گسترده‌ای از دیار هند و سند، نه‌تنها زبانِ رسمی و اداری، که زبانِ گفت‌وگوی بسیاری از مردم و نیز زبان شعر و فرهنگ نیز به‌شمار آید. برآمدن شاعران بزرگی چون حضرت امیرخسرو دهلوی، امیرحسن دهلوی، فیضی دکنی و بیدل دهلوی و نیز نویسندگان و تاریخ‌نگارانی چون ضیاءالدین بَرَنی و یحیی بن احمد سرهندی و عبدالقادر بدائونی، گواه نفوذِ قدرتمند زبان فارسی در روزگارانِ گذشتۀ هندوستان است.

امروز هم که زبان فارسی از گفت‌وگوهای مردم و مکاتبات و مناسبات رسمی هند کنارگذاشته شده است و زبان انگلیسی جای آن را در کنار زبان‌های هندی (ازجمله هندی، گجراتی، پنجابی، اردو، بنگالی، تامیل، تلگو، کشمیری، مرهتی و اَسامی) اشغال کرده، این‌گونه نیست که هیچ رنگی از فارسیِ شیرین در شبه قاره برجای نمانده باشد. باید توجه داشت که «واژه‌هاییواژه‌هایی که از زبان انگلیسی وارد زبان‌های هندی شده‌اند، اغلب «اسم» هستند، اما واژه‌های فارسیِ زبان‌های هندی انواعِ اسم، صفت، ضمیر، قید و حتی فعل را دربرمی‌گیرند. نکتۀ مهم این است که بسیاری از ضمایر، قیود و حتی تعدادی از اسامی که از فارسی وارد زبان‌های هندی شده‌اند، در زبان هندی معادل ندارند. که از زبان انگلیسی وارد زبان‌های هندی شده‌اند، اغلب «اسم» هستند، اما واژه‌های فارسیِ زبان‌های هندی انواعِ اسم، صفت، ضمیر، قید و حتی فعل را دربرمی‌گیرند. نکتۀ مهم این است که بسیاری از ضمایر، قیود و حتی تعدادی از اسامی که از فارسی وارد زبان‌های هندی شده‌اند، در زبان هندی معادل ندارند. مثلاً واژۀ فارسیِ «بس»، به معنای کافی، از صفاتی است که وارد زبان‌های هندی، اردو و دیگر زبان‌های رایج در شمال هند شده است، بدون آنکه معادلی در زبان‌های هندی داشته باشد. همچنین حرف شرط «اگر»، بسیار بیشتر از معادل سانسکریتِ آن (یادهاپی) در زبان‌های هند به کار گرفته می‌شود». [۶]

اگر بخواهیم مشتی نمونۀ خروار از واژه‌های فارسیِ موجود در زبان‌های هندی را نام ببریم، می‌توان این کلمه‌ها را برشمرد: مگر، اگرچه، تو (ضمیر دوم شخص مفرد)، کم، زیاد، پیشکار، سرکار، زمین‌دار، گواه، بازار، دکان‌دار، خرید، شادی، دَر، دروازه، تشت، پنجاب (پنج رودخانه)، شلغم، پیاله، سینی، چاقو، سبزی، مهربانی، گوشت، هندو، نماز و روزه. [۷]

 

دشنام‌های فارسی در سرزمین هندوستان

رواج‌یافتن یا همان «مُدشدنِ» ترجیح‌دادن کلمه‌ها و اصطلاح‌های بیگانه بر واژه‌ها و تعبیرهای فارسی البته تنها به کاربردها و لایه‌های رسمی، عادی، آشکار و مثبتِ زبان محدود نمی‌شود. اگر خوانندۀ ارجمند این سیاهه، نوجوان یا جوان باشد یا اینکه با محیط‌های جوانانه و نوجوانانه سر و کار داشته باشد، خواه، ناخواه دیده و شنیده است که برخی از پسران و دخترانِ فارسی‌زبان، در موقعیت‌های مختلف هنگام بروز احساس شادی، هیجان، شوخی، غم، عصبانیت یا حتی هنگام دعواکردن، آن‌گاه که می‌خواهند به دیگری یا حتی به خود ناسزا و دشنام بدهند، فحش‌هایی به زبانِ بیگانه را بر زبان جاری می‌کنند. البته باید درنظر داشت که از یک‌سو با رشد و گسترش روزافزونِ اشتیاق به یادگیری زبان انگلیسی در میان جوانان و نوجوانان ایرانی در دو دهۀ اخیر؛ و از سوی دیگر با گسترش اینترنت و آسانیِ دسترسی به فیلم‌های سینمایی و سریال‌ها و موسیقی‌های روز دنیا، شماری نه‌چندان‌کم از جوانان و نوجوانان فارسی‌زبان فیلم‌ها و سریال‌های روز دنیا را به زبان اصلی می‌بینند و موسیقی‌های فرنگی را نیز به زبان اصلی گوش می‌دهند. پس طبیعی است که همین مواجهۀ مستقیم و اغلب بی‌پرده با انواع رسانه‌های فرهنگِ غیرایرانی، گرایشِ خودآگاه و ناخودآگاه به کاربردِ دشنام‌های بیگانه را نیز در میان جوانان و نوجوانان فارسی‌زبان افزایش ‌دهد.

اما نکتۀ جالب این است که درحالی برخی فارسی‌زبانان حتی دشنام‌های بیگانه را بر کلام زبان مادری ترجیح می‌دهند که از سده‌های گذشته شماری از ناسزاها و فحش‌های فارسی نیز به گفت‌وگوهای روزمرۀ مردمانِ سرزمینی چون هندوستان راه یافته است. زبان‌های هندی در کنار انبوهِ واژه‌هایی در حوزه‌های مختلفِ علمی، اداری، ادبی، صنعتی، اجتماعی و…، برخی از ناسزاها و دشنام‌گونه‌ها را نیز از زبان فارسی وام گرفته‌اند. برای نمونه می‌توان به اینها اشاره کرده: بدذات، بی‌ایمان، بی‌شرم، بی‌حیا، حرام‌خور، کم‌بخت (بدبخت) و نالایق. [۸]

 

واژه‌هایی که به سرزمین تزارها سفر کرده‌اند

در تاریخ ایران زمین، این خاطرۀ تلخِ ثبت است که در عهد قاجار، روس‌ها با بهره‌گیری از کاستی‌ها، ناتوانی‌ها، ناکارآمدی‌ها و خیانت‌های برخی از دولت‌مردان، بخش‌های شمالیِ ایرانِ ضعیف‌شده را عرصۀ تاخت‌وتاز خود قرار دادند و با تحمیل قراردادهایی زورگویانه و یک‌سویه، بخش‌هایی از خاک وطنمان را از آغوشِ ایران جداکردند. اما روس‌ها به جز خاکِ ایران، شماری از واژه‌های زبان رسمی ایران، یعنی زبان فارسی را نیز برای زبان خویش وام‌گرفته‌اند. البته باید توجه داشت که گرچه، بیشترِ این واژه‌ها نه به‌طور مستقیم، که به‌واسطۀ زبان‌های اروپایی و نیز زبان ترکی بوده که به زبان روسی وارد شده‌اند، اما آنچه مهم است، نفسِ حضور این واژه‌های فارسی در زبانِ مردمان روس زبان است. صورتی از این واژه‌ها که در زبان روسی به کار می‌رود در داخل کمان درج شده است:

ازجمله واژهای فارسی که به زبان روسی راه یافته، می‌توان از اینها نام برد: آلوچه (alycha)؛ انبار (ambar)؛ بازار (bazar)؛ باغچه در معنی «جالیز» (bakhcha)؛ فیروزه (biryuza)؛ درویش (dervish)؛ دهقان (dekhkanin)؛ کاروان‌سرا «karavan-saraī»؛ کیسه «kiset»؛ کشمش «kišmiš»؛ «مات» (mat) در معنی موقعیت باخت در شطرنج، مات و مبهوت‌شدن و نیز نابودی؛ میرزا (mirza) لقب اعضای مجلس در برخی کشورهای شرقی و نیز عنوانی محترمانه برای کارمندان عالی‌رتبه و معلمان در آن کشورها، همچنین به معنی نویسنده و منشی؛ مسلمان (musulmanin)؛ نماز (namaz)؛ نفت (neft)؛ پادشاه (padishakh)؛ شمشاد (samshit)؛ فرمان (firman)؛ شبان (chaban)؛ چای‌خانه (chaīkhane). [۹]

 

میزبانی کروات‌ها و صرب‌ها و آلبانیایی‌ها از کلمه‌های فارسی

حکومتِ عثمانی‌ها بر بخش‌هایی از اروپا، افزون بر راه‌دادنِ شماری واژۀ فارسی به زبان روسی، سبب شد که تعدادی دیگر از کلمه‌های فارسی نیز در محملِ زبان ترکی، به زبان ناحیه‌های دیگر اروپا همچون کرواسی و صربستان امروزی راه یابند. دکتر محمود فتوحی، پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی، در مقاله‌ای که دربارۀ نفوذ زبان فارسی در زبان صرب و کرواسی نوشته، شماری از واژهایی را که به‌واسطۀ زبان ترکی به زبان مردم صرب و کروات راه یافته است را برشمرده. این هم نمونه‌هایی از این واژه‌ها:

بادام (badem)؛ پشیمانی (pašmanluk)؛ تازه (taze)؛ خرما (xurma / urma)؛ آبدست: وضو (abdest)؛ پیر (pir)؛ نماز (namaz)؛ دفتردار (tefterdar)؛ بازرگان (bazerdan)؛ بازگیر (baždar)؛ آهنگ (ahinjak)؛ رنده (rende)؛ هاون (avan)؛ کاسه (čaša)؛ کمر: کمربند (čemer)؛ نازک (nazič)؛ ابریشم (ibrišim)؛ گناه (donah)؛ سپاه (sepaxija)؛ کباب (ćevap)؛ میدان (megdan). [۱۰]

در زبان محاورۀ مردم آلبانی نیز می‌توان نشانِ واژه‌های فارسی را دید. این واژه‌ها نیز اغلب به‌واسطۀ زبان ترکی به زبان مردم آن سامان راه یافته‌اند. ازجملۀ این واژه ها می‌توان به اینها اشاره کرد:

آفرین (aferim)؛ برابر (barabar) در زبان آلبانیایی در معناهای «هم»، «با هم» و «همین» به‌کار می‌رود؛ بز (boza)؛ تنبل (dembel)؛ هیچ (hic) به معنی هیچ چیز و هیچ چیزی به کار می‌رود؛ خربزه (karpuz) به معنی هندوانه نیز به کار می‌رود؛ مُفت (muft)؛ ماهی (mahi)؛ نیشتر (neshter) در زبان آلبانیایی به چاقوی بسیار نازک گفته می‌شود؛ پرده (perde – perd)؛پهلوان (pehlivan) در آلبانیایی  به بندباز (آکروبات‌کار) اطلاق می‌شود؛ پیشگیر (peshgir)؛ زنجیر (zinxhir)؛ شاگرد (shegert) به معنی شاگرد و وردست و کارآموز است؛ اوستاد، اوستا، استاد (usta) در آلبانیایی به معنی ماهر و چیره‌دست و نیز تعمیرکار به کار می‌رود. [۱۱]

 

فارسی‌هایی که بر زبان لالیگایی‌ها نشسته‌اند

از دیگر زبان‌های اروپایی که از زبان فارسی اثرپذیرفته و شماری از واژه‌های شیرین فارسی را برای خود به یادگار نگاه داشته است، زبانِ سرزمینی است که نوجوانان و جوانان و میان‌سالان و حتی شماری از کهنسالان ایرانی، شب‌هایی از عمرشان را پای تماشای فوتبالِ «رئال» و «بارسا»ی آن سَحَر کرده‌اند؛ سرزمینی که «لالیگا»ی آن در ایران، نماد و مَثَلی شده است برای بیان حدّ اعلای چیزهای مختلف؛ به‌گونه‌ای که اصطلاحِ «در حدّ لالیگا» را می‌توان از عبارت‌های پرکاربردِ جوانان فارسی‌زبان در سال‌های اخیر به‌حساب آورد.

بسیاری از مردمان اسپانیا گرچه شاید هیچ‌گاه به تماشای فوتبالِ ایرانی ننشینند، اما دانسته یا نادانسته، واژه‌هایی را در گفت‌وگوهای خویش به کار می‌برند که دارای اصلی «پارسی» است. این کلمه‌ها اغلب به یاری دیگر زبان‌های اروپایی و نیز زبان عربی به اسپانیایی راه یافته است.بسیاری از مردمان اسپانیا گرچه شاید هیچ‌گاه به تماشای فوتبالِ ایرانی ننشینند، اما دانسته یا نادانسته، واژه‌هایی را در گفت‌وگوهای خویش به کار می‌برند که دارای اصلی «پارسی» است. این کلمه‌ها اغلب به یاری دیگر زبان‌های اروپایی و نیز زبان عربی به اسپانیایی راه یافته است. نمونه‌هایی از این واژه‌های فارسیِ سفرکرده به زبان اسپانیایی از این قرار است:

تنبور (atambor)؛ پاپوش (babucha) این واژه در اسپانیایی به معنی دمپایی به کار می‌رود؛ خاکی (caqui) به معنی رنگ خاکی؛ کاروان (caravan) در اسپانیایی هم به معنی کاروان و قافله است و هم به واگن و خانۀ سیار و نیز خودروهای معروف به این نام اطلاق می‌شود؛ ترخون (estragon) هم به سبزی ترخون و هم به ادویۀ آن گفته می‌شود؛ گلاب (julepe) این واژه در زبان اسپانیایی تغییر معنا داده و امروزه به دو نوع نوشیدنی خاص اطلاق می‌شود؛ پسته (pistachio) هم به پسته گفته می‌شود و هم رنگ مغز پسته‌ای؛ کوشک (quiosco) واژۀ کوشک (کاخ، قصر) در اسپانیایی تغییر معنا داده و به معنی آلاچیق‌های درون بوستان‌ها و نیز دکه و باجه به کار می‌رود؛ تَراَنگبین (tereniabin). [۱۲]

 

شرق آفریقا و واژه‌های فارسی‌اش

زبان سواحیلی از مهم‌ترین شاخه‌های گروه زبانی «بانتو» در قارۀ آفریقا است. در کشورهایی چون تانزانیا، اوگاندا و کنیا به این زبان سخن گفته می‌شود. در این زبان نیز نفوذ زبان فارسی را می‌توان دید. در سده‌های گذشته رفت و آمدِ گروهی از بازرگانان دریانورد ایرانی برای تجارت به شرق آفریقا و نیز مهاجرت شماری از شیرازی‌ها به زنگبار (در شرق آفریقا)، سبب شد که تعدادی از واژه‌های فارسی نیز راهی سواحل شرق آفریقا شوند و در کوچه‌ پس‌کوچه‌های زبانِ مردمان ساحل‌نشین شرق آفریقا برای خود خانه‌هایی دست و پا کنند.

سرزمین مجمع‌الجزایری «زنگبار» (Zanzibar) که امروزه به‌صورت نیمه‌مستقل، جزوی از تانزانیا به حساب می‌آید، نامِ خود را از زبان فارسی گرفته است. واژه‌ زنگبار از دو بخشِ «زنگ» و «بار» ساخته شده که هر دو نیز واژه‌هایی است فارسی؛ زنگ به مردمِ سیاه‌پوست اشاره دارد و «بار» نیز پسوندِ مکان‌سازی است که هم معنای ساحل و کرانه را می‌رساند و هم به انبوهیِ چیزی در جایی اشاره دارد. بنابراین، «زنگبار» یعنی سرزمین یا ناحیه‌ای ساحلی که مردم سیاه‌پوست در آن وجود دارند.

اما به جز نام «زنگبار» که از بارزترین جلوه‌های نفوذ زبان فارسی در نواحی شرق آفریقا است، تعدادی چشمگیر از واژه‌های فارسیِ دیگر نیز در زبان سواحیلی می‌توان یافت که گویندگانِ آن زبان، هنوز هم آنها را در گفت‌وگوهای خویش به کار می‌برند. کلمه‌های ذیل، نمونه‌هایی است از این واژه‌های فارسیِ راه‌یافته به زبان سواحیلی:

استاد (Ustadh)، بادنجان (Badhinjani)، بوستان (Bustani)، بافته (Bafta)، بامیه (Bamia)، بخت (Bakhti)، بخشش (Bakhshish)، برابر (Barabara)، برف (Barafu)، بز (Mbuzi)، بلوا (Beluwa)، ترازو (Taraju)، دریچه (Dirisha)، دستمال (Dusumali)، رنگارنگ (Rangi rangi)، زَر (Zari)، سرهنگ (Serahangy)، سنتور (Senturi)، گلابی (mgulabi)، میز (Meza) و نمونه (Namna). [۱۳]

آنچه در این نوشته به‌صورت نمونه معرفی شد، تنها نمودار بخشی از نفوذ واژه‌های زبانِ پُرپیشینه و خوش‌سابقۀ فارسی در شماری از زبان‌های دنیا است؛ تا بیشتر بدانیم قدر زبانِ شیرینمان را و بیش از این به وجود عزیزش بنازیم. طبیعی است که برای بررسی این واژه‌ها در زبان‌های دیگر، می‌باید صفحه‌هایی بیش از این را سیاه کرد، که این سیاهۀ محدود را مجال این کار نیست.

ارجاع‌ها:

۱. فارسی دری، به سومین دوره از تاریخ زبان فارسی (پس از پارسی میانه یا پهلوی؛ و پارسی باستان) اطلاق می‌شود. تاریخ رسمیت‌یافتنِ این دوره را از سال ۲۵۴ هجری قمری دانسته‌اند؛ یعنی زمانی که یعقوب لیث صفاری دستور داد که کارهای دیوانیِ حکومت صفاریان و نیز مدیحه‌هایی که شاعران برای یعقوب می‌سرایند، به جای تازی، به فارسی سروده شود. او با این کار، پس از حدود دویست سال که زبانِ عربی، زبانِ اداری حکومت‌های نیابتیِ سرزمین ایران شده بود، فارسی را زبانِ رسمی اعلام کرد.

۲. البته باید توجه داشت که این بزرگان دربارۀ فارسی‌بودنِ تک‌تکِ واژه‌هایی که در ادامه آمده، اتفاق نظر ندارند.

۳. برای آگاهی بیشتر رک: «واژه‌های دخیل در قرآن»؛ محمدعلی قربانی؛ مشهد: آستان قدس رضوی (ع)؛ ۱۳۸۸؛ ص ۸۶ به بعد.

۴. رک: «وام‌واژه‌های ایرانی در زبان عربی»؛ احمد تفضّلی؛ ترجمۀ محمدحسین ساکت؛ مجلۀ کتاب ماه ادبیات؛ تیر ۱۳۸۸، شمارۀ ۲۷؛ صص ۴ تا ۷.

۵. برای آگاهی بیشتر، رک: «کلمات فارسی در زبان عامیانۀ مصری»؛ محمد نورالدین عبدالمنعم؛ ترجمۀ حجت‌الله جودکی؛ مجلۀ کیهان فرهنگی؛ مهر ۱۳۶۷، شمارۀ ۵۵؛ صص ۲۷ تا ۲۹.

۶. «زبان فارسی در مکالمات مردم هند»؛ مجلۀ نامۀ پارسی؛ زمستان ۱۳۷۷، شمارۀ ۱۱؛ ص ۲۱۸ و ۲۱۹.

۷. برای آگاهی بیشتر، رک: همان. صص ۲۱۸ تا ۲۲۴.

۸. برای آگاهی بیشتر رک: «نقش بنیادی زبان فارسی در رشد و تکوین زبان هندی»؛ رضا مصطفوی سبزواری؛ مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران؛ بهار ۱۳۷۳، شماره‌های ۱، ۲، ۳ و  ۴؛ ص ۲۸۰ و ۲۸۱.

۹. برای آگاهی بیشتر، رک: «واژه‌های دخیل فارسی در روسی»؛ لیلا عسکری؛ مجلۀ نامۀ فرهنگستان؛ بهار ۱۳۸۵، شمارۀ ۲۹؛ ص ۱۵۴ به بعد.

۱۰. رک: «تأثیر زبان فارسی در زبان صرب و کرواتی»؛ محمود فتوحی؛ مجلۀ نامۀ فرهنگستان؛ زمستان ۱۳۸۵، شمارۀ ۳۲؛ ص ۹۸ به بعد.

۱۱. رک: «واژه‌های فارسی در زبان مردم آلبانی»؛ مجلۀ نامۀ پارسی؛ تابستان ۱۳۷۷، شمارۀ ۹؛ ص ۳۷ به بعد.

۱۲. رک: «بررسی ریشه‌شناختی واژه‌های فارسی در زبان اسپانیایی»؛ حسین داوری و ابوطالب ایرانمهر؛ مجلۀ مطالعات ایرانی؛ بهار ۱۳۹۰، شمارۀ ۱۹؛ ص ۱۸۲ به بعد.

۱۳. برای آگاهی بیشتر رک: «تحلیل جایگاه زبان فارسی در زبان و ادبیات سواحیلی»؛ امیربهرام عرب  احمدی؛ مجلۀ پژوهش زبان و ادبیات فارسی؛ تابستان ۱۳۹۱، شمارۀ ۲۵؛ ص ۱۳ به بعد.

 

امیرحسین دولتشاهی

منبع: ایرنا

 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612