میراث مکتوب- ۲۵ فروردین هر سال روز بزرگداشت فریدالدین عطار نیشابوری؛ عارف و شاعر نامآشنای ایرانی است که در بین آثار گرانسنگ و ارزشمند وی دو کتاب منطقالطیر و تذکره الاولیاء در صدر ادبیات عرفانی فارسی قرار دارند و مملو از حکمت و سرشار از معرفتند.
عطار اشعار زیادی سروده که در میان آنها غزلیات وی به خوبی معرفی و دیده نشده است و اغلب متون و اشعار عرفانی وی با گرایش سلوک و طی طریق حق به شیوه درویشمسلکانه مورد توجه قرار گرفتهاند. از این منظر بر آن شدم که در این روز مبارک غزلی از وی را در ایکنا بازخوانی کرده و به تشریح مجمل آن بپردازم.
متن این غزل تحت این سطور و مشروح چنین است:
چه شاهدی است که با ماست در میان امشب
که روشن است ز رویش همه جهان امشب
نه شمع راست شعاعی، نه ماه را تابی
نه زهره راست فروغی در آسمان امشب
میان مجلس ما صورتی همی تابد
که آفتاب شد از شرم او نهان امشب
بسی سعادت از این شب پدید خواهد شد
که هست مشتری و زهره را قران امشب
شبی خوش است و ز اغیار نیست کس بر ما
غنیمت است ملاقات دوستان امشب
دمی خوش است مکن صبح دم دمی سردی
که همدم است مرا یار مهربان امشب
میان ما و تو امشب کسی نمیگنجد
که خلوتی است مرا با تو در نهان امشب
بساز مطرب از آن پردههای شورانگیز
نوای تهنیت بزم عاشقان امشب
همه حکایت مطبوع درد عطار است
ترانهی خوش شیرین مطربان امشب
معشوقی از نور
در دو بیت اول شاعر میگوید: چه یار زیبارویی امشب در جمع ماست که از روشنایش شب جهان را نور بخشیده طوری که نه نور شمع دیده میشود نه مهتاب جلوه دارد نه اینکه فروغ سیاره زهره دیده میشود. در این قیاس که روشنایی خاسته از زیبایی فصل مشترک آن است از کمترین نور یعنی شعاع شمع به درخشانترین ستاره آسمان میرسیم که همان ناهید ادبیات فارسی و زهره وارده از ادبیات عرب است. ازآنجاکه زهره همان دختر چنگنواز داستان قرآنی هاروت و ماروت است و در افسانههای قدیمی نیز مظهر عشق رندانه نیز محسوب میشود و با به دست آوردن اسم اعظم به آسمان رفته و تا قیامت در آن میدرخشد و نور شمع حاصل سوز و گداز عاشق است میتوان این دو بیت را در خدمت معنارسانی عشق و در ادامه سرودهای برای همان شاهد دانست که در واقع معشوق است و این معشوق میتواند شاهد از شاهد زمینی تا خدایی باشد که جنبه رحمانی و زیبای وی در نظر گرفته شده است.
بیت سوم در رابطهای عمودی با ابیات قبل به زیبایی فقدان خورشید و حضور شب را از شرم خورشید غایب در برابر تابش صورت یار میداند و بیاختیار ما را یاد این بیت مشهور میاندازد که «یار بیپرده از در و دیوار/ در تجلی است یا اولی الابصار».
در بیت بعدی خوشیمنی این شب با در یک راستا قرار گرفتن مشتری و زهره در نزدیکترین حالت خود بیان میشود و در بیت بعدی این دو نماد را به بودن دوستان و غیبت اغیار یا همان غریبهها پیوند میدهد که دلیل همان سعادت مذکور قبل است.
بیت ششم تاکید بر خوش و غنیمت بودن لحظه میکند که ماحصل حضور یار مهربان است و در بیت هفتم همقرانی در نزدیکترین شکل خود بدون حضور همان اغیار و در خلوت پیش کشیده شده است.
دو بیت پایانی نیز به طرب و موسیقی بزم موجود و ترانه و حکایت آن میپردازد.
معنای ماهوی در پس جلوه ظاهری
اگر به وجوه ظاهری کلمات و با نگاهی زمینی به این غزل نگاه کنیم درباره معشوقی بسیار زیباست که وقتی در جمع حضور دارد هیچ فرد دیگری در آن جمع به چشم نخواهد آمد و نور استعاره از زیبایی منحصربهفردی است که همه را محو خود میکند. زهره و ماه و خورشید و مشتری و شمع و آفتاب نمادهایی از رقبای معشوقند که با حضور معشوق از میدان به در میشوند.
در نگاهی عرفانی اما که با توجه به آثار، شخصیت و اسناد موجود تاریخی عطار و در تحلیلی با توجه به لایههای زیرین زبانی شعر فراهم میآید معشوق که همه نور است خداوند و ذات روشن و لایزال اوست که شمع و زهره و ماه و خورشید را آفریده و مخلوقات نورانی زیبایی که ما را محو میکنند ساخته و خاسته از آفرینش اویند. جهان موجود در شعر و آسمانی سرپناه آن و شب و روز با نوای تهنیت خداوندی که یار مهربان ذکر شده در پیش جلوه ازلی و ابدی او رنگ میبازند و آنچه که این رهگذر به بنده عاشق میرسد حکایت مطبوع و شیرین است.
این غزل مشتی از خروار خرمن حکمت و عرفان عارف نیشابور است که جلوه نورانی حق را درک کرده و در تمام آثارش رسیدن به این درجه از عرفان و عشق چون اختری تابناک در آسمان شب اذهانی میدرخشد که تشنه رسیدن به سرچشمه نورند.
عباس کریمی عباسی
منبع: ایکنا