میراث مکتوب- زنده یاد استاد پرویز اذکایی معروف به سپیتمان (۱۸ فروردین ۱۳۱۸ – ۲۵ فروردین ۱۴۰۲) پژوهشگر تاریخ، جغرافیا، زبان و فرهنگ همدان بود. وی تحصیلات خود را در همدان و تهران و سپس در دانشگاه منچستر انگلستان گذراند. مطالعات وی بهطور عمده در تاریخ و فلسفه میباشد. در رشتههای کتابشناسی و رجالشناسی و تاریخ علم نیز دارای تألیفات است. بیش از ۵۰۰ عنوان اثر اعم از کتاب، رساله یا مقاله از وی طبع و نشر شده، که عبارت از ۴۰ کتاب و ۷۰ رساله علمی، و مابقی گفتارهای بلند و کوتاه در دائرهالمعارفها و نشریات معتبر است. او از اعاظم فرهنگ و پژوهش ایرانی در عصر ما بود و امید که در جاویدانسرای نیز جایگاه و پایگاهش مینوی و نورانی باد.
در مقاله زیر به قلم آقای حسین زندی معرفی کوتاهی از آثار استاد را از نظر می گذرانیم و سپس مطلبی پژوهشی با عنوان دبیر و دیوان در تاریخ و فرهنگ ایران را به عنوان نمونه ای از مقالات و تحقیقات استاد اذکایی می خوانیم. یادش گرامی باد.
***
پرویز اذکایی که بود؟
مهمترین آثار علمی در حوزه همدانشناسی برای پرویز اذکایی است که علاوه بر نوشتن و تحقیق، پیگیر مسائل اجتماعی و مدنی نیز بود. او همچنین علاوه بر اینکه اموالش را وقف کرده، عمرش را وقف کرده و به همین دلیل بزرگترین واقف فرهنگی کشور است.
به لحاظ شخصیت فردی، او بسیار آدم مستقل، منظم، مهربان، طناز و انساندوستی بود. او بسیار وطندوست بود، ایران را دوست داشت و در سخنرانیهای خود مدام از ایران و زادگاهش میگفت. با اینکه میتوانست مانند کسان دیگر از مملکت برود، نهتنها این کار را نکرد بلکه در زادگاه خود ماند. درحالی که میتوانست به تهران برود اما تا پایان عمرش در همدان ماند و برای همدان قلم زد و دلسوزی کرد.
اذکایی علاوه بر نوشتن، در مسائل اجتماعی و مدنی هم فعال بود، او برای کوه الوند مرثیهسرایی میکرد و یا نسبت به تخریبهایی که در الوند و محیطزیست صورت میگرفت، اعتراض میکرد. او نسبت به تخریب خانههای تاریخی همدان اعتراض داشت و پیگیر ثبت خانهها بود. کماند دانشمندانی که به زادگاه خود برگردند و علاوه بر کار حرفهای خود به مسائل اجتماعی نیز بپردازند.
آثار باقیمانده از پرویز اذکایی اعم از کتاب و مقاله و گفتارهای علمی که شمارشان به بیش از ۵۰۰ عنوان میرسد، او دکتری تاریخ از منچستر داشت و در کنار کسانی چون ایرج افشار از نسخهشناسان و نسخهپژوهان مطرح ایرانی بود که در حوزه نسخهشناسی فعالیت میکرد. علاوه بر آن در ترجمه نیز فعالیت میکرد، سواد عربی خوبی داشت و در تصحیح متون عربی و ترجمه متون قدیمی دستی داشت.
ایرانشناسی به ویژه همدانشناسی از مهمترین فعالیتهای اذکایی بود و به جرأت میتوان گفت مهمترین آثار در حوزه همدانشناسی که به صورت علمی منتشر شده، کتابها و مقالات دکتر اذکایی هستند. غیر از ترجمه و تحقیق، تاریخنگاری و تصحیح متون، فهرستنویس هم بود و کار فهرستنویسی آثار خطی چندین کتابخانه را انجام داده است.
پرویز اذکایی را می توان از بزرگترین واقفان فرهنگی خواند. او حدود ۱۶ هزار جلد کتاب از جمله کتابهای خطی، چاپ سنگی و کتابهای نفیس را وقف کرده است. غیر از آن، خانه پدریاش را که در یکی از مناطق خوب همدان است، وقف و بنیاد موقوفات اذکایی را در قالب فرهنگسرا ایجاد کرده است. او حتی پسانداز خود را هم وقف کرده است. در کشورمان واقف زیاد داریم اما اینکه برای حوزه تحقیق و پژوهش وقف کنند، خیلی کم هستند؛ کمتر کسی بنیادی تشکیل داده که عواید بنیاد در حوزه پژوهش باشد. بارها گفتهام او علاوه بر اینکه اموالش را وقف کرده، عمرش را وقف کرده و به همین دلیل بزرگترین واقف فرهنگی کشور است.
استاد اذکایی همیشه نگران آینده کشور بود، از جوانها میگفت و معتقد بود وطن بدون آدمهایش نمیتواند وطن باشد. مدام از خاک زرخیز کشور و جفایی که به این خاک شده، حرف میزد. عنوانهای بسیاری به او دادهاند، مثلا دکتر محمود جعفری دهقی میگوید: «پیر مغان همدان» و برخی او را حکیم میخوانند اما آقای دکتر، در وطن خویش غریب بود. آنقدری که در خارج از همدان او را میشناسند، در خود همدان نمیشناسند. ما همدانیها قدرش را خیلی ندانستیم زیرا هرکسی با چنین شخصیتی در هر شهر دیگری بود، شهر از بنر پُر بود. در پایان باید این نکته را بگویم که گاه پژوهشگرانی که در شهرستان زندگی میکنند، ناخوداگاه در یک انزوا فرورفته و رسانهها کمتر سراغشان میروند و یا خود آنها کمتر تمایل دارند در رسانهها باشند، دکتر اذکایی بسیار آدم باهوشی بود و اگر به رسانه یا مجموعه فرهنگی و نهاد مدنیای اعتماد می کرد، قطعا گوشهگیری نمیکرد. بیش از دو دهه شاگرد او بودم و از اوایل دهه ۹۰ تا کنون دهها گفتوگو با او داشتم که منتشر شدهاند. او دوست داشت دانستههایش را به اشتراگ بگذارد و هیچگاه خست به خرج نمیداد. یکی از ویژگیهایش این بود اگر چیزی را نمیدانست، میگفت نمیدانم و اگر میدانست توضیح میداد. او بعد از اینکه از استادی کنار گذاشته شد، هیچ سمت دولتی نداشت، اما داوطلبانه و بدون هیچ چشمداشتی به دانشجویان و پژوهشگرانی که پیش او میرفتند، کمک میکرد، خیلیها از او آموختند.
دبیر و دیوان
استاد پرویز اذکایی
پیشه دبیری یا صناعت انشاء و «کاتب» پیداست که هم با آغاز کتابت و اختراع یا استعمال خط در بین ملل باستانی پدید آمده، دیوان یا دبیرخانه هم جایی بوده است که دبیران، امور کتابت اسناد و نامههای دولتی یا فرمداری را انجام میدادهاند؛ امروز هم بر همان منوال است. حسب روایات ملی و هم مدارک تاریخی ایران، رسته دبیران پیوسته یکی از گروههای فرادست اجتماعی بوده، پیشه دبیری نیز همواره از پیشههای «ارجمند» به شمار میرفته است. منتها شرح و بسط این موضوع عجاله از حیطه مختار و محدود این گفتار بیرون است. در کتابهای تاریخ اجتماعی و تمدن مربوط به ادوار باستانی ایران، در این خصوص به قدر کافی سخن رفته است. دانسته است که فنون کتابت و آیین دبیری و سنن دیوانی و دیوانسالاری ایران باستان، یکسره به دوران اسلامی انتقال یافت که داستان آن مشهور است؛ و آداب آن در دستگاه اداری خلافت عباسی و حکومتهای ایرانی موروث گشت. در باب آیین و آداب کتابت و صناعت انشاء در عهود اسلامی، چنانکه دانسته باشد، نامههای بلندکرامند نوشته آمده، که برای نامهای آنها و نیز آگاهی از شیوههای این هنر، علاقهمندان را به گفتارهای پیاپی استاد محمد تقی دانشپژوه به عنوان «دبیری و نویسندگی» حوالت میدهیم.۱
اما چنانکه در بهره «مواد کتابت» گذشت، کلمه «دپی» (=کتابت) در اصل یک واژه کهن سومری به معنای «لوحه، یا کتیبه و خط»، باشد که از طریق اکدی در همه زبانهای باستانی سامی و ایرانی وارد شده است. همین کلمه که به صورت «دیپی» (dipi) در فارسی باستان مکرر یاد گردیده، هم از دیرباز شماری وجوه اشتقاقی یا ترکیبی از آن نیز تداول یافته، مانند: «دیپی ـ برهر دیپورر دپیورر دپیرر دبیر» (dibirرdipirرdipivarرdipi-bara) به معنای «منشی و کاتب» که نباید آن را ـ چنانکه بعضی پنداشتهاند ـ با واژه یونانی «دیفترر دفتر» (=پیوست) از یک بنیاد دانست. کلمه «دیپیبره» فارسی باستان معادل با «طوپشرو» (Tupsharru) میانرودانی هم به معنای دبیر، بسی بیش از یک رونوشتگر مقام و اهمیت داشت. او درست همپایه (عالم» و «ادیب» در دوران اسلامی بود که علیالمعمول «کاتب» میگفتند، ولی بسا گاهی وظائف «قاضی» را هم عهدهدار میشده است. علاوه بر رئیس کاتبان (مهشت دبیر) در پایتختهای امپراتوری که
صاحب منصب «مُهردار» شاه هم بوده، هر یک از شهربانیر ساتراپیهای ایالات نیز مقام «دبیر» ویژه داشته است.
«دیوان» فارسی نوین در صورت مضبوط قدیمی آن «دیپیپانه» (dipi pana) هم از آن ریشه، به معنای دفاتر عمومی محاسبات یا جایگاه آنها، مرکز تدوین کتب و رسائل، اداره دولتی، وزارتخانه؛ و نیز سفینه اشعار مکتوب باشد. کلمات «دبستان» (-دیپ + [پسوند مکان]ستان)، دبیرستان، دیبا، دیباچه» هم از آن بنیاد است؛ چنانکه «دبستان» دقیقاً به معنای «مکتب» ـ یعنی مکان کتابت و نویسندگی است.(۲) دکتر یارشاطر در خصوص «متون پهلوی کنشتدورا ـ اروپوس» (سده ۳ م) گوید که کلمه «دبیر (-دپیرردپیور) در تلو نوشتههای آنجا یاد شده، که در پهلوی تورفانی «دیپره» و پارتی «دبیرفت) (=دبیری) مطلق به معنای «کاتب» است؛ و در پارتی «نگارگر» برای نقاش به کار رود.(۳)
خلاصه آنکه دیوانسالاری برای امور فرمداری نه تنها اهمیت داشته، بلکه برای تمام مطالب و مقاصدی که ضبط میشد اصلاً مورد حاجت بود؛ و کاتب یک شخص مهم در جهان باستان به شمار میرفت.
منصب «ته پیر» (TEPPIR) [=دپیر] به مثابه صدراعظم در دولت عیلامی قدیم، علاوه بر وظیفه قضاوت همانا مسئولیت مرکز اسناد یا «مکتب کاتبان» را هم داشت. در آن دیوانخانه دولتی، کارگزاران بلند پایه آینده، ظرایف کتابت میخی را میآموختند. یک لوحه سنگ نبشته آکادی که «کوک سیموت» صدراعظم زمان پادشاهی عیلامی «اینداتور» سیماشکی (۱۹۲۵ ـ ق.م) نوشته، هنوز وجود دارد که طی آن رئیس مدرسه را به سبب سختگیری بیموردش نسبت به دبیران تازه کار سرزنش میکند. این لوحه آکادی که در آن فقط عبارت «شاگردان دبیر» (= پوهو ـ تهپی) به عیلامی است، یک سند بینظیر تاریخی میباشد، حاکی از آنکه در مرکز اسناد شوش (حدودر۴۰۰۰ سال پیش) مدیر مدرسه دبیری نسبت به شاگردان سختگیری میکرده؛ و آنان از صدراعظم وقت درخواست رسیدگی نمودهاند؛ باید گفت که بایگانیهای شاهان عیلام و آنچه از مرکز اسناد شوش برجای مانده، که الواح آکدی یا عیلامی متضمن متون اداری، قانونی، حقوقی و مدنی است؛ بالجمله توسط نسلهای متوالی همان کاتبان فرهیخته عیلامی صورت تحریر یافته است. دبیران عیلامی در جهان باستان شهرت بسیار داشتهاند؛ و بنابر الواح خزانه تخت جمشید و دیوانخانه آنجا هم دانسته میآید که هخامنشیان تا سال ۴۶۰ ق.م. (زمان اردشیر یکم) اسناد رسمی خود را به منشیان عیلامی میسپردند.(۴)
اما مادان که ظاهراً پیشه دبیری را همان جماعت «مغان» ایشان بر عهده داشتهاند، دستکم در اوائل امر که چنین بوده؛ و نظر به سلسله مراتب روحانی در بین آنان میتوان گمان برد که رسته دبیران اشراف مغان بزرگ قرار داشته؛ اساساً وضع جماعت کاتبان ماد به مثابه صنف مستقل هنوز به سبب فقدان مدارک کمابیش مبهم است. منتها تجارب و سنن کتابت و آیینهای دیوانی و دبیری در پادشاهیهای ماننایی و ماد، اینک مسلم است که همچون مواریث مکتب دو هزار و چند صد ساله عیلامی به شاهنشاهی هخامنشی انتقال یافت. پیشتر گذشت که کتابت میخی مادی در ابداع کتابت فارسی باستان نقش اساسی داشته، شاید اصلاً همان بوده؛ در ثانی خط و زبان آرامی نیز در بین مادان ـ خصوصاً مغان ـ متداول بوده، بسا که وجه امتیاز هم به شمار میآمده است.
دیاکونوف گوید که اگر بر حسب یکی از حدسیات، تاریخ اسناد حسابداری کارگاههای شاهی شوش را از زمان فرمانروایی مادان بدانیم، پس در عیلام دست کم در دفترخانهها و امور اداری کماکان از زبان محلی استفاده میشد، گرچه موضوع تابعیت عیلام از ماد ثابت نشده، وجود تعدادی اسامی ایرانی میرساند که تعلق این اسناد به زمان استقلال عیلام غیرمتحمل است. اسناد مکشوف از استخر را اگر منسوب به زمان کوروش یا کمبوجیه بدانیم، پیداست که هنوز نظامات مادی در ادارات حکمفرما بوده است.(۵)
کارآیی و کارورزی دبیران مادی در دستگاههای دیوانی و فرمداری عهد هخامنشی باز هم یاد خواهد شد؛ ولی اینک میخواهم درباره جشن دبیران ایران باستان اجمالاً اشارتی که تاکنون مورد بحث نشده است. در متون پهلوی آمده است که هوشنگ پیشدادی «دهیوپدیه» (=کشورداری) و اقتدار شاهی و فرمانروایی را بنیاد نهاده، برادرش ویگرد بانی کشاورزی و زندگی دهقانی بوده است.۶
اینک، جشن سالیانه تیرگان بزرگ (کوش روز یا چهاردهمین روز از ماه تیر) ـ که متن مانوی (dn) «تیروز بزرگ» نامید.(۷) ابوریحان بیرونی آن را «جشن دبیران» یاد کرده، بدین که چون دهیوپدیه به معنای جهانداری مقرون با دهقانگری به معنای جهانآبادی و کشاورزی باشد، که دبیری (=کتابت) بیدرنگ همبر با آنها است، از اینرو «جشن دبیران» هم باشد که هوشنگ بنیاد کرد. نام این روز «تیر» است که اسم ستاره عطارد باشد ـ یعنی اختر دبیران؛ و دهقانگری و دبیری یک چیز است، آن روز را برای بزرگداشت ایشان جشن شد، پس مردم به جامه دبیران و دهگانان در میآیند؛ و این آیین همچنان بود که شاهان و دهگانان و موبدان و جز اینان به جامه دبیران در میآمدند، تا روزگار گشتاسپ از برای بزرگداشت دبیری و دهقانگری برگذار میشد…»(۸) در وقایعنامه سریانی ادیابنه (-اربیل عراق) حسب اشاره پیگولوسکایا، خبر جشن تیرماه سیزده ایرانی (از سده ۵م) آمده است، بهطوری که مراسم آبریزان جشن تیرگاه را میتوان با مراسم شستشوی جشن «شهر بگمود» که ماه ایار در استان ادیابنه (-اربیل) برگزار میشده، مرتبط دانست.(۹)
بدینسان، جشن باستانی تیرگان نه تنها آیینهای آن با آب و باران ـ یعنی نیایش «ایزد باران»، که همانا با ستاره آن ـ یعنی «تیر» بارانزا و نیز «دبیر» فلک (=عطارد) هم مربوط میشده است. اقتران مواسم و مراسم کشورداری و دهگانگری با جشن دبیران؛ و اینکه بیرونی تأکید نموده است که رسته دهگانان و دبیران کشور یکی باشند، بسیار پرمعنا و تفسیرپذیر و به غایت نشانگر مراتب اعتبار و منزلت اجتماعی صنف کاتبان در ادوار باستان است، چندان که وزیران و سیاستمداران کشور حتی در دوران اسلامی هم غالباً از رسته ایشان برمیآمدند(۱۰) مدارک و شواهدی وجود دارد حاکی از آن که دبیران گذشته از امور سیاسی، همانا در امور سپاهی هم حق نظارت داشتهاند؛ اعمال نظامی به رایزنی و صوابدید ایشان صورت میبسته است. اما اینکه هوشنگ پیشدادی بهعنوان بنیانگذار جشن دبیران یاد شده، اولاً جز به قدمت آن، یعنی بسیار قدیمیتر از عهد هخامنشی تعبیر نتوان کرد، ثانیاً اینکه از لحاظ کیش اخترشناسانه یا اخترگویانه (=تنجیمی) هرمسی، اینهمانی «هوشنگ» ایرانی همچون «طاط» مصری و «اخنوخ» یهودی و «ادریس» اسلامی ـ با «هرمس» یونانی (=عطارد) تطبیق یافته، که یکی از خدایان یونان ـ پسر «زئوس» (=مزدار مشتری) بوده، بعداً با «مرکوری» رومیان (=عطارد) یکی گردیده؛ و از بدو امر علامت خاص او «تیر» عطارد (=کادوسئوس) بوده است.(۱۱)
در یک کلمه، آیین هرمسی ـ یعنی کیش «عطارد» که مبدل ایرانی آن به اشاره بیرونی، کیش هوشنگی ـ همانا «تیرگان» (=عطاردگان) است. به همین لحاظ، جشن دبیران تیرگان را، نه تنها ویژه دبیران (=کاتبان) بل چنان که در «ماتیگان سیروز» پهلوی آمده، آن روز به ارباب علم نجوم هم اختصاص داشته است، خصوصاً آن که میدانیم اخترشناسان عهود باستانی ایران، اساساً از طبقه دبیران بشمار میآمدهاند. در دوران پیش از ساسانی، و به ویژه در عصر مادی و هخامنشی، پیشه دبیران را هم «مغان» ماد داشتهاند، که اخترماران نامدار روزگار خود بودهاند، و بسا که تیرگان (=عطاردگان) را هم ایشان بنیاد کردهاند، که در این آیین رازآمیز پیشگانی قطعاً از منجمان و اخترشناسان بابلی پیروی نمودهاند. اختر ـ ایزدتیر با «نبورانبو» بابلی، «نیمبو» آشوری، «میکائیل» یهودی و «انبوو» صابئی اینهمانی مییابد. «نبو» پسر بعل مردوخ بود، که بابلیان او را خدای کتاب و قلم، و نیز خدای حکمت و دانایی و دبیر خدایان در بغستان آنها میدانستند. پیشتر از او، خدای «ایا» یا «انکی» (=هوشنگ ایرانی) که در داستان آفرینش بابلی سومین خدا پس از «آنو» و خداوند آبهای نخستین بود، به عنوان ایزد دانایی و حکمت نیز یاد گردیده، که کتابت و فنون و علوم آدمی را بنیاد کرده است. سپس ایزد آسمانی «نبو» پسر مردوخ جایگزین ایزد زمینی «ایا» شد و با اختر عطارد اینهمانی یافت و دبیر خدایان گردید، چندان که معبدی بزرگ از برای او (- بیرس نمرود کنونی) برافراشتند، و جز اینها.
کوروش کبیر در منشور بابلی خود، خدای «نبو» (=تیر ایرانی) و پدرش بعل مردوخ (= هرمزد ایرانی) را یاد کرده، که همواره دوستدار خاندان پادشاهی او بودهاند. خلاصه آنکه ایزد ـ اختر «تیر» با اسم و رسم مادی خود، ویژه رسته دبیران ایران زمین بوده است.(۱۲)
کاربرد خط و زبان آرامی در دیوانسرای هخامنشی و مراکز فرمداری، چنانکه پیشتر هم مکرر گذشت، جزو سنن و رسومی بود که از پادشاهی مادان موروث گشت. البته قبلاً هم در امپراتوری آشور از دیرباز رسائل آرامی «اگیرتو آرامیتو»، خطوط و اسناد آرامی پیش از خاندان سارگن کاربرد داشته است. همچنین، آرامی شدن بابلیان و گویشهای بابلی نو و اکدی در اسناد دوره کلدانی تا دوره اشکانی در بابل زمین هویدا است؛ بیتردید آرامی زبان رایج نواحی همپیوسته در آنجا بوده است. یاد گردید که طومارهای چرمی ـ یعنی مگالاتو (=مجلات) را اسناد چرمی (=کوش شپیرتو) میگفتهاند، «سپیرتو» (=سندنویس) که کاتب دانشمند آرامی بوده، وظیفه مترجم و کارشناس زبان را هم بر عهده داشته است. در عهد هخامنشی که کارهای سندنویسی و حوالجات فزونی یافت، مراجعات به متون اسناد چرمی و کاتبان (=سپیرو) و سندنویسان مترجم و خبیر بیشتر شد. از آنجا که خط میخی ایرانی مورد استفاده عموم نبود، تدریجاً به بوته فراموشی سپرده گشت؛ که البته علت متروک شدن آن رواج الفبای آرامی نبوده است. جز کتیبهها (که به میخی کتابت میشد) باقی اسناد از جمله آنچه در بایگانیهای شاهی همدان و جز آنها وجود داشته، مکاتبات و فرمانها و سایر نامهها به زبان و بعضاً به یونانی تحریر میشده است.(۱۳)
پیشتر، نامههای «آرشام» شهربان مصر (از ۴۵۵ق.م. ببعد) در جزو اسناد چرمی و بردی (الفانتین) یاد کرده شد، که علاوه بر ارائه نمونههای برجسته از «آرامی شاهنشاهی» یا «آرامی دیوانی»، ذکر اصطلاحات فرمداری (administration) و لغات فارسی باستانی، همانا مبین سبک انشائی و فنون رسائل دیوانی و دبیری هم باشد. چنانکه شیوه نشانینویسی «از فلان به بهمان»، و سلامدادن به عبارت آرامی «شلم و شررت شگیع هوشرت لک»، درست سبک و روش دفترخانههای هخامنشی و کاربرد پیوسته آنها در گویشهای فارسی میانه (پهلوی) بوده است. به طور کلی، انواع مختلف از اسناد و مکاتیب و آنچه از مطاوی تورات برمیآید، متضمن اطلاعات اساسی راجع به اداره امور شهربانیر ساتراپیهای هخامنشی، بیانگر نمونهها و شیوههای دفترخانههای شاهی؛ و نشانگر نظام پیشرفته و عالی بریدی میباشد، که هرودوت وصف کرده است. کاربرد زبانها و دبیرههای گوناگون از برای پیامهای شاهان نیز در کتاب «استر» یاد گردیده، فلذا توان دانست که بیشتر ایالتهای امپراتوری ضمن نگهداشت خط و ربط محلی، خواندن آرامی را در حوزه فرمداری نیز آموخته و کار بسته بودند.(۱۴)
اینک باید به خزانه تخت جمشید هم اشارتی برود؛ ولی لازم به ذکر است که اگرچه خط میخی ایرانیان سنن پایدار تاریخی نداشته، حتی در خود پارس هم به عنوان خط رسمی پذیرفته نشد، اما فارسی باستان به مثابه یک زبان ملی اهمیت فراوان یافت. گواه بر این امر همان لوحههای تختجمشید است، که هر چند به زبان عیلامی نوشته آمد، همانا از زبان فارسی باستان ترجمه شدهاند. از کتیبههای هخامنشی که کاتبان آنها نامهایی مانند «بگهبات، دادومانیا» و جز اینها دارند، دانسته میآید که دبیران مادی در دیوانخانههای هخامنشی نیز اشتغال داشتهاند. شاید که روایت «ردیف اول» کتیبه بیستون ـ یعنی روایت پارسی باستان به انشای دبیران مادی بوده، که تا حدی «ردیف دوم» آن ـ یعنی روایت عیلامی را هم میدانستند. البته اوضاع و احوال برای رشد و ترقی ادبیات مساعد نبوده، نوع کتابت واحدی در دبیرخانهها هنوز تدوین نشده بود؛ چنانکه گذشت، در هر جایی زبانها و خطهای محلی به کار میرفت. اما دبیران عیلامی به عنوان دفتردار به خدمت اشتغال داشتند؛ و از اینرو تخت جمشید از زبان آرامی به زبان عیلامی ـ که زبان اداری پارسان بود ـ ترجمه میشد. بنابر همان الواح دانسته میآید که هخامنشیان تا سال ۴۶۰ ق.م. (زمان اردشیر یکم) اسناد رسمی خود را به دبیران عیلامی میسپردند.(۱۵)
باری، فنون و آداب دیوانی و دبیری تکامل یافته دوران هخامنشی که خصوصاً سنن فرمدارانه آن امپراتوری بزرگ ایرانی جهانگیر شد، بیتردید به جانشینان یونانی و اشکانی ایشان انتقال یافت؛ ساسانیان که اصلاً خود را وارث حقیقی آن امپراتوری میدانستند، همان تشکیلات دیوانی و اصول دفتری و رسوم دبیری را اتخاذ کردند و استمرار بخشیدند، که به نوبه خود در دوران اسلامی موروث دستگاه خلافت عباسی و حکومتهای ایرانی گردید. در باب کتابت علوم و نجوم و فلسفه یاد کردهاند که آن را با خط «گشته دبیره» تحریر میکردهاند؛ چنانکه یاقوت حموی در ذیل «ریشهر» (ـ ریواردشیر) ناحیتی از ارجان گوید که دبیران گشتهنویس در روزگار ایرانیان (ساسانی) در آنجا نشیمن گزیده بودند؛ اما امروز کسی نیست که به فارسی یا عربی نویسد».(۱۶) یان ریپکا در خصوص شیوههای کتابت فارسی میانه میگوید که دبیران همواره چنان که در نزد نسخهبرداران اسلامی معمول بوده، اول کتابها را با عبارت «پت نام یزدان» (=بهنام خدا) آغاز، و با عبارتهایی مانند «فرزفت پت دروت اوشاتیه اورامیشن» (=با درود و شادی و رامش پایان پذیرفت) به انجام میبرند. (۱۷)
درباره رسته دبیران عصر ساسانی و پایگاه والای ایشان، آیین دبیری و ناموران ایشان در اینجا مجال سخن نباشد، کتب و تواریخ مفصل مربوط به آن دوره البته محل رجوع تواند بود. اینک تنها به یک اشارت از شادروان کریستن سن بسنده میکند، این که رئیس طبقه دبیران ـ که سیاستمداران حقیقی بودند ـ «ایران دبیر بذ» یا «دبیران مهشت» نامیده میشد، که گاهی نام او در زمره مقربان پادشاه ذکر شده؛ و پادشاه گهگاه مأموریتهای سیاسی هم بدو محول میکرده است. آنگاه، همانطور که در بهره «هفت دبیره» از این گفتار، خطوط اصحاب مشاغل و پیشهمندان دیوانی یاد گردید،(۱۸) استاد کریستن سن کاتبان هر یک از دبیرههای مزبور را حسب قیاس چنین آورده است: ۱ـ داد دبیر (=منشی عدلیه)، ۲ـ شهر آمار دبیر (کاتب عواید دولتی)، ۳ـ کذگ آمار دبیر (=کاتب عواید دربار)، ۴ـ گنج آمار دبیر (= منشی خزانه)، ۵ـ آخور آمار دبیر (= منشی اصطبل شاهی)، ۶ـ آتش آمار دبیر (=کاتب عواید آتشکده)، ۷ـ روانگان دبیر (= منشی امور خیریه)، ۸ـ یک تن دبیر امور اعراب نیز در دربار ایران بوده که سمت مترجم هم داشته است.(۱۹)
پینویس:
۱- رش. ماهنامه هنر و مردم، از شماره ۱۰۱ (اسفند۱۳۴۹) ـ ببعد.
۲- فرهنگ ایران باستان (پورداوود)، ص ۱۰۹ـ۱۱۳ر سبکشناسی (بهار)، ج۱، صر برهان قاطع (حواشی معین)، ص۸۲۲، ۸۲۵ و ۹۱۸ر opera Minora (R.N.Frye), Shiraz, 1976, p.327.
۳- مجله دانشکده ادبیات (دانشگاه تهران)، سال ۵، ش ۳، فروردین ماه ۱۳۳۷، ص ۹۶ ـ ۱۰۱٫
۴- دنیای گمشده عیلام (والتر هینتس)، ترجمه فیروزنیا، ص۴۵، ۱۰۱ ـ ۱۰۳٫
۵- تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، ص۷۴۵٫
۶- نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانههای ایران (کریستن سن) ـ ترجمه دکتر احمد تفضلی، ص۱۷۶٫
۷- Areader in Manichaean, p.183.
۸- الآثار الباقیه، ص ۲۲۰ ـ ۲۲۱٫
۹- ر ش: شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان (ترجمه عنایتالله رضا)، تهران، ۱۳۶۷، ص ۴۸۰ ـ ۴۸۵٫
۱۰- رش: ایران در زمان ساسانیان (کریستن سن)، ۱۵۳ ـ ۱۵۷٫
۱۱-رش: معارف اسلامی (دکتر نصر)، ص۶۲ر نمونههای نخستین انسان، ج۱، ص۱۹۰، ۱۹۷، ۲۴۹، ۲۶۹، ۲۷۱٫
۱۲- رجوع شود به گفتار «تیرمادی» از پرویز اذکائی (در) ماهنامه چیستا، سال ۳، ش ۱۰ر تیرماه ۱۳۶۵، ص۷۷۱ـ۷۷۷٫
۱۳- The Cambridge history of iran, Vol. 2, pp. 698,700.
ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، ص۶۴٫
۱۴- مجله دانشکده ادبیات (دانشگاه تهران)، سال ۵، ش۳، فروردینماه ۱۳۳۷، ص ۸۸ ـ ۹۵
The Cambridge history of Iran, 2, pp, 703, 708.
۱۵- تاریخ ماد، ص ۴۵۵ر ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، ص ۵۹، ۶۸ ـ ۷۰ر دنیای گمشده عیلام، ص۴۵٫
۱۶- معجمالبلدان، ج۲، ص۸۸۷ر ایران در زمان ساسانیان، ص۴۴۱ر تحقیقاتی درباره ساسانیان، ص۱۷٫
۱۷- تاریخ ادبیات ایران، ص ۱۰۶٫
۱۸- التنبیه (حمزه اصفهانی) ص ۶۵ ـ۶۷ر مفاتیح العلوم (خوارزمی)، ص ۱۱۷ـ۱۱۸٫
۱۹- ایران در زمان ساسانیان، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶٫
منبع: روزنامه اطلاعات