ميراث مكتوب- مديرعامل مركز پژوهشي ميراث مكتوب در نشستي با عنوان « تاريخ علم، منطق و فلسفه در آثار خواجه نصيرالدين طوسي » گفت: خواجه نصير توسي، بزرگ ميراثبان علم و فلسفه و منطق و كلام در فرهنگ و تمدن اسلامي است.
دكتر اكبر ايراني در پنجاه و چهارمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب كه روز دوشنبه 9 اسفند ماه 85 در اين مركز برگزار شد، افزود: روز پنجم اسفند به مناسبت روز خواجه نصيرالدين توسي معين شده و ما هم سعي مي كنيم از اين فرصت ها استفاده كنيم و اين روزها بهانه اي است براي اينكه اهل علم و علاقه مندان و دوستداران اين انديشمندان بزرگ دور هم جمع شوند و درباره انديشه ها و آثار و كارها و دستاوردهاي اين بزرگان بحث و گفتگو كنند. همان طور كه عزيزان مي دانند خواجه نصير توسي، بزرگ ميراثبان علم و فلسفه و منطق و كلام در فرهنگ و تمدن اسلامي هست و از حيث اينكه اين ميراثبان بزرگ، آثار ارزشمندي در موضوعات مختلف تاليف كرده، به نوعي در بحث كلام پاسدار انديشه هاي شيعي است با تاليف كتاب ارزشمند تجديد العتقاد كه بر آن شروح و حواشي بسيار زيادي تاكنون نوشته شده و همين دليل بر عظمت اين اثر گرانقدرست، منتها در عصري خواجه زيست كرد كه آن عصر قابل مطالعه و بررسي است.
وي ادامه داد: همان طور كه دوستان مي دانند حمله ويرانگر مغول به قصد نابودي تمدن اسلامي آغاز شد و از همان آغاز با ويراني بناهاي تاريخي و قتل و غارت و كشتن بزرگاني چون عطار و بزرگاني كه در واقع جزء بزرگان فرهنگ ساز ما بودند، اين حمله را آغاز كردند. خواجه نصير توسي در زمان هولاكوخان در واقع يك حضور سنجيده و عالمانه و كاملا حساب شده و برنامه ريزي شده اي داشت- حالا چه به اجبار و چه از روي دلخواه- آن قابل بحث و بررسي است، اما حاصل اين حضور خيلي ارزشمند است و نقش و تاثيري كه خواجه در دربار هولاكوخان داشت و در واقع كارهايي كه اين شخصيت بزرگ انجام داده، بسيار زياد است. با توجه به احياي فرهنگ اسلامي و علم و فلسفه به نوعي توانست يك دلگرمي و يك امنيت رواني به انديشمندان بدهد و آنها را حفظ كند كه در مناطق خودشان باشند و به توليد علم بپردازند. اين يكي از تحولات و يكي از نقش هاي اساسي است كه خواجه نصير ايفا كرد و توانست درباري ها و خاصگان و در واقع هولاكوخان را قانع بكند كه با بزرگان علم و فرهنگ مدارا كنند. ما مي دانيم كه در قضيه غارت بغداد، خواجه خيلي متهم بود و دلايل و اسناد معتبري هست كه خواجه هيچ نقشي در تحريك هولاكوخان براي فتح بغداد نداشته، اما ايشان جلوي كشته شدن خيلي از بزرگان را گرفت، از جمله ابن ابي حديد معتدلي شارح نهج البلاغه و برادرش كه قصد قتل او را داشتند و خواجه آمد و به هولاكوخان گفت اگر كه قرار است ايشان را به قتل برساني، من جانم فداي اين شخصيت است و به جاي ايشان من را بكش، كه هولاكوخان منصرف شد و گفت اگر كه مي خواستم تو را بكشم كه خب سالها پيش اين كار را مي كردم. داستان اعلا الدين جويني، داستان معروفي است كه به خواجه گفتند كه هولاكوخان دستور اعدام و قتل اين شخصيت را داده، ايشان هم گفت اگر هولاكوخان حكم را صادر كند ديگر نمي شود او را منصرفش كرد، بايد چاره اي انديشيد. از اين رو گويند كه اسطرلابي به دست گرفت و بخوريي و ادعيه اي و تسبيحي و با چند نفر راه افتادند رفتند به نزد خاصگان و نزديكان و گفت كه من احساس مي كنم اتفاق بدي براي هولاكوخان پيش آمده. گفتند نه هيچ اتفاقي پيش نيامده و ايشان سرحال و قبراق اند. گفتند تا من نبينم به چشم باور نمي كنم كه رفتند و به هولاكوخان گفتند كه بهر حال من در روابط عالم افلاك و تنجيم و اين مسائل، ديدم كه اتفاقي برايتان دارد پيش مي آيد و من جلوگيري كردم با ادعيه و باورهايي كه مي دانستم و خلاصه اين قضا از شما دور شد. هولاخان خيلي تشكر كرد و گفت كه حالا پاداش اين كار چيه؟ گفت: خب بهترين كار اين است كه شما بنده آزاد كنيد. صدقه بدهيد و زنداني ها را آزاد كنيد. دستور داد زنداني ها از جمله علاءالدين جوني آزاد شدند. اين به نوعي امنيت رواني تزريق كردن در جامعه آن دوره بود، جامعه قتل و غارت و صحرا گردان و بيابان گردان خونخواري كه اصلا هيچ فرهنگ و منطق و علم حالي شان نبود و خواجه توانست در آنها اين نفوذ و اين اعتماد سازي را به قول امروزي ها ايجاد كند و مانع از بين رفتن انديشه ها و اين آثار بشود.
دكتر ايراني همچنين گفت: اين شخصيت به حدي در وزارت پيش رفته بود كه مسئول و مدير موقوفات شد و با اين كار توانست كتابخانه هايي كه ويران شده را گردآوري كند. حدود 000/400 كتاب توانست جمع آوري كند و كتابخانه بزرگي تاسيس كرد و همان باعث شد كه خيلي از انديشمندان و دانشمندان گردهم آيند و از آن كتابخانه استفاده كنند و از عوايد آن موقوفات صرف رصد خانه، صرف استنساخ كتب و صرف مخارج طلاب و دانشجويان كرد. اين تلاشي است كه خواجه كرد. به نوعي درايجاد زمينه هاي فرهنگ تشيع هم خواجه بسيار نقش داشت. مسلمان شدن و شيعه شدن بعضي از فرماندهان و خواسته گان هولاكوخان يكي از مسائلي بود كه اتفاق افتاد و بعد مي بينيم 40 سال بعد غازان خان آمده و به مرور شيعه شد و بعد از او اولجايتو كه به همان سلطان محمد خدابنده معروف هست، رسماً تشيع اعلام كرد. تمام كنيسه ها و آتشكده ها و كليساها را دستور تخريب داد و حتي دستور مسلمان شدن همه جا را داد. در يكي دو دهه اي كه سلطان محمد حاكم بود و بعد فاصله اي افتاد، تا اينكه زمينه هاي پيدايش صفويه پيش آمد و سلطان سليمان كه رسماً در ايران تشيع اعلام كرد و صفويه توانست در ارتباط با دعوت مردم به تشييع، تلاش كند كه البته در اطراف خيلي موفق نبود چون بهر حال دستش به حواشي ايران نمي رسد و آن مراكز هنوز كما في سابق به صورت مناطق سني نشين باقي مانده اند. شايد بتوان گفت كه بهر حال تلاش هاي خواجه و استمرار اين تلاش ها مي توانست اين زمينه ها را براي حضور تشييع در ايران فراهم كرده باشد.
مديرعامل مركز پژوهشي ميراث مكتوب افزود: از لحاظ علمي هم، بحث توليد علم و پاسخ به شبهات و ردودي بود كه در زمان خواجه اتفاق افتاد. از طرفي كساني چون ابن تيم�’يه و ابن قيم خوزيه و شبكي و ديگران با ترديد در مباني كلامي شيعه، تلاش در انحراف اذهان عمومي داشتند كه خواجه از كساني بود كه در مقابل اين انديشه هاي انحرافي ايستادگي كرد و با نوشتن شرح و الاشارات به مبارزه و زور آزمايي با امام فخررازي پرداخت، كسي كه به نام امام المشكلين معروف هست. ايشان از بس در همه امور فلسفي تشكيك مي كرد و بر آن تاكيد مي كرد كه حتي گويند خودش از دادن پاسخ هاي درست و قوي به اين تشكيلات در مانده بود و چه بسا خيلي از تشكيلات نقش منفي خودش را داشت، اما آن دقت و ريز بيني خواجه در پاسخوگويي انديشه هاي امام فخر توانست جلوي آن انحرافي را كه در بزرگاني چون امام فخر مي خواستند در مباني فلسفي ايجاد كنند، ايشان به نوعي اين نگراني ها و اين مباحث را برطرف كرد. در علوم هم تاليف كتابهايي امثال تحرير مبيي و تحرير اقليدس و آثار اين چنيني، مي توان گفت يك شخصيت با دو ابعاد بود. اين دانشمندان در همه زمينه هاي رايج عصر خودشان متبحر و متخصص مي شدند. الان در عصر ما اين يك عيب هست. در ريزترين مسائل ما متخصص داريم و كسي ديگر نمي تواند در همه امور متخصص باشد. از گفته شاردن در سفرنامه اش كه در عصر صفويه نوشته است، اين را يكي از محاسن فرهنگ شرق و فرهنگ اسلامي مي داند كه مي گويد اين كه در شرق در زمينه هاي مختلف دانشمندان متخصص هستند، درخود ستايش است. معلوم مي شود اين نكته جزء محاسن بوده و گرچه من ديدم در كتاب عجم اسلبدان يا قوت حموي به نظرم هم بود كه آنجا به اين نكته اشاره كرد بود كه كساني كه در ادبيات سررشته دارند، در هر رشته اي بايد يك سر كي بكشند، ولي كساني كه بخواهند عالم بشوند در يك علمي بايد در آن علم بشوند. اين هم مباحثي بوده، نكاتي بوده كه به نوعي بين علماي آن زمان مطرح بوده، اما در مورد اين كتاب كه يك رساله از رساله هاي خواجه است، من يك خاطره اي نقل كنم. يك روز در جلسه اي خدمت آيت الله حسن زاده آملي بودم. اين كتاب كشف الغنا ان اسرار شكل القطاع يك شكل ساده هندسي است. ايشان فرمودند كه بيش از 450 هزار قضيه هندسي از اين شكل ساده خواجه توانسته استنباط و استخراج كند و نقل قول اين چيني بود كه اين، نوعي عظمت و گستره فكري و علمي خواجه نصير را مي رساند. بهر حال بزرگداشت و نكوداشت اين انديشمندان و اين ميراثبانان فرهنگ مكتوب و تاريخ ايران جزء وظايف ماست و ما سعادت و نيك بختي خودمان مي دانيم كه برگزار كننده چنين مجالسي هستيم و از اين بزرگان ياد مي كنيم.