کد خبر:17079
پ
D8A7D8B3D985D8A7D8B9DB8CD98420D8B3D8B9D8A7D8AFD8AA2028329

خاطرات با سعادت

جعفر شجاع كيهانی در مقالۀ «خاطرات با سعادت» به بیان برخی خاطرات خود از مرحوم استاد اسماعیل سعادت پرداخته است.

میراث مکتوب- استاد اسماعیل سعادت، ادیب، زبان‌شناس، مترجم، عضو پیوسته شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی و چهره ماندگار، ۱۲ شهریورماه ۱۳۹۹، در سن ۹۵ سالگی درگذشت. چندی پیش یادنامه‌ای برای استاد سعادت از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی منتشر شد. این یادنامه با عنوان «زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم استاد اسماعیل سعادت» شامل ۲۲ مقاله از استادان و دوستداران و علاقه‌مندان این استاد گران‌قدر است. در ادامه یکی از این مقالات را که به قلم جعفر شجاع كيهانی، عضو هيئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، نوشته شده، می‌خوانید.

 

با آمدن استاد سعادت به گروه دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، كارها سامانی دیگر یافت. حضور ایشان، در ابتدا، پیش از مدیریت گروه، هفته ای یك روز بود. در دورۀ مدیریت هشت سالۀ شادروان استاد آیتی (1371_ 1379)، مقدّمات كار دانشنامه فراهم شد. مدخل گزینی از فرهنگها، دانشنامه ها، دایرة المعارفها، برخی نشریات مهم (از جمله سخن) و امّهات متون ادب فارسی شروعِ كار بود. سپس مدخلها به كوشش پژوهشگران، در جلسات مدخل گزینی، هفته ای یك بار، ارائه می شدند. در این جلسات، استاد آیتی و پژوهشگران گروه حضور داشتند. استاد احمد سمیعی(گیلانی) هم مرتّب حضور می یافت. گاهی برای استفاده از نظرات و تجربۀ برخی صاحب نظران، از اهالی فن دعوت می شد؛ ازجمله شادروان رضا سید حسینی كه تجربه و سرپرستی فرهنگ آثار مكتوب ملل جهان را در سروش، برعهده داشت.

پس از تعیین و تصویب مدخلها، سفارش آنها شروع شد و من مسئول سفارش مقالات شدم. در ابتدا، بیشتر مقاله ها به قلم پژوهشگران در داخل گروه تألیف می شد. مقاله هایی هم كه در بیرون نوشته می شد، به نظر استاد آیتی می رسید و ایشان بر پیشانی مقاله می نوشت «دیده شد».

با حضور استاد سعادت، قرار شد كه مقاله ها ویرایش و آماده سازی شوند. چند ماهی از حضور ایشان نگذشت كه حكم مدیریت استاد سعادت برای گروه تحقیق در متون و ادبیات فارسی از سوی دكتر غلامعلی حدّاد عادل، رئیس وقت فرهنگستان، صادر و استاد آیتی مدیر شورای دانشنامه شد. از آنجا كه نخستین طرحِ گروه تحقیق در متون و ادبیات فارسی، تدوین دانشنامۀ زبان و ادب فارسی بود، لذا مجازاً، گروه تحقیق در متون و ادبیات فارسی به گروه دانشنامه زبانزد شد.

حضور استاد سعادت پس از مدیریت، پررنگ تر و از هفته ای یك روز به سه روز و مدّتی بعد، با استعفای او از سردبیری مجلّۀ معارف، كه به نفقۀ نشر دانشگاهی منتشر می شد، تمام وقت شد. سعادت كه ویراستاری دقیق بود و ذهنی منضبط داشت، تمام مقالات را به تیغ درمانگر ویرایش سپرد. پژوهشگران گروه را موظّف كرد تا مقاله ها را وارسی كنند و به معیار و شیوۀ دایرة المعارفی درآورند.

سعادت، تا پیش از آنكه مدیر دانشنامه شود، كار دانشنامه ای نكرده بود. امّا طولی نكشید كه بر كار سوار شد و دانشنامه را به دست گرفت. سعادت بسیار پركار بود. از هشت صبح تا یك و نیم بعد از ظهر یك نفس كار می كرد و در كار غرق می شد. هر وقت كسی پیشش می رفت، لحظاتی مبهوت به او می نگریست. گویی از رؤیائی به عالم واقع درآمده است!

برای وارسی مقالات پروندۀ علمی تشكیل شد و هر مقاله پوشه ای یافت. در این كار، دایرة المعارف بزرگ اسلامی و دانشنامۀ جهان اسلام پیشكسوت و البتّه مجهّزتر بودند. در آنجاها، بخش ویژه ای پرونده علمی را تهیه می كردند. امّا در گروه دانشنامه، پژوهشگر باید هم پرونده تشكیل می داد و هم ویرایش مقدّماتی می كرد و برای تصحیح و تأیید نهائی به دست استاد سعادت می سپرد. هیچ مقاله ای در دانشنامه نیست كه به نظر استاد سعادت نرسیده باشد و یا به قلم او ویرایش نشده باشد.

سیاست استاد سعادت بر سفارش مقالات به بیرون از گروه متمركز شد.حضور شادروان استاد علی پیرنیا در دانشنامه و آشنائی او با عالمان و دانشمندان، زمینه و بستر مناسبی برای جذب و دعوت آنان برای همكاری با دانشنامه فراهم آورد. همكاری برخی استادان سرشناس مانند محمّدجعفر معین فر، فریدون بدره ای، فرهاد دفتری و عارف نوشاهی به همّت او بود. با سفارش مقالات به افراد متخصص، جست و جو و دیدار من از صاحبان قلم فزونی گرفت و فرصتی مغتنم دست داد تا با بزرگان و وارستگانی دیدار كنم و محشور شوم كه مصاحبتشان برایم بسی گرانقدر بود؛ از جمله استادان مجدالدّین كیوانی، جلال خالقی مطلق، رحیم رئیس نیا، سید علی آل داود، یدالله جلالی پندری، محمود امیدسالار، محمّد غلامرضائی، حسن میرعابدینی، كامیار عابدی و شادروانان استادان محمّد خوانساری، محسن جهانگیری، طهمورث ساجدی، هوشنگ اعلم، محسن ابوالقاسمی، عنایت الله رضا و حجت الله اصیل. فهرست مؤلّفان دانشنامه نشان دهندۀ گستره و طیف وسیعِ بخت و اقبال من از دیدار با این بزرگان است.

نخستین جلد دانشنامه در زمستان 1384 در زمان دكتر حسن حبیبی، رئیس وقت فرهنگستان چاپ و همایشی به مناسبت انتشار آن در سالن همایشهای صدا و سیما برگزار شد. با چاپ جلد اوّل دانشنامه – پس از سیزده سال از تأسیس گروه دانشنامه – گرروه رمقی یافت و استاد سعادت نفسی تازه كرد و در حضورش و ادامۀ كارش مصمّم تر شد كه پیش از انتشار دانشنامه، در گرفت و گیر كار، خسته و مأیوس، گهگاه از رها كردن دانشنامه دم می زد. هرچند همّت بلند و سرشت محكمش پایه های اراده را آنچنان در او آب داده بود كه بر خستگیها و ناملایمات چیره بود و به آنها نمی باخت و با همین جَنَم كار را به پایان برد.

همه چیز استاد سعادت كار بود. هر روز شماری از مقالات را به منزل می برد و آنها را ویرایش می كرد. روز تعطیل و غیر تعطیل نمی شناخت. اصلاً متوجّه زمان نبود. گاه مقاله ای ضعیف او را برآشفته می كرد و مرا صدا می زد. یا خارج از وقت اداری و روز تعطیل زنگ می زد كه برای فلان مقاله مؤلّفی دیگر پیدا كن و آن را دوباره سفارش بده. قلم برخی استادان بنام را، كه از سرِ بی حوصلگی ارتجالاً چیزی می نوشتند، برنمی تافت و بی اعتنا به نامشان، نوشته شان را كنار می گذاشت. مقالاتی هم كه به نام گروه آمده اند مقالات ضعیف و مردودی بودند كه به سعی استاد سعادت جامه عافیت به تن كردند و رخ نمودند. مقالات دیگری هم گاه در صد صفحه تألیف می شد و مؤلّف دانشمند اقتضای دانشنامه و شمار كلمات درخواستی را نادیده می گرفت! آن وقت استاد سعادت بود و آن كتاب! و مقاله ای كه باید از آن در چهار پنج صفحه استخراج كند! شاید مبالغه نباشد اگر بگویم كه ممیزۀ دانشنامۀ زبان و ادب فارسی در مقایسه با سایر همتایان آن، قلم یكدست و منسجم آن است كه به ویرایش استاد سامان گرفت.

 جدّیت استاد سعادت همۀ اعضای گروه را به كار مقید می كرد. اهل تعارف و مجامله نبود. خاطرم هست كه صبح چهارشنبه زمستانی، دیر به فرهنگستان رسیدم و سرِ كار حاضر شدم. تا رسیدم همكاران سراسیمه نزدم آمدند كه استاد با تو كار دارد و پریشان است. كیف را نگذاشته و بارانی را نكنده نزدشان رفتم. راجع به مقاله ای كه از شب گذشته ذهنشان را مشغول كرده بود سؤالاتی كردند و تذكّراتی دادند. پرسیدند: «چرا دیر آمدی؟ مشكلی داشتی؟» عرض كردم: «مهمان داشتم و باید آنها را راهی می كردم.» به من خیره شد و گفت: «آقای كیهانی، به مهمانانتان بگویید روزهای تعطیل بیایند تا مزاحم شما و كارتان نشوند». عشقش به كار ستودنی بود امّا هرگز نتوانستم خود را راضی كنم كه چنین تقاضایی از مهمانانم كنم. چه بسا آنان برای كاری یا درمانی از رشت به نزدم می آمدند كه باید خود را به بیمارستان، دكتر یا اداره ای می رساندند.

دانشنامه همۀ فكر او بود- همۀ فكر و ذهن او… چیزی به اتمام جلد نخست نمانده بود؛ یعنی كار تقریباً تمام شده و یكی دو حفره مانده بود. پائیز 84 بود. در تهران شایعه شده بود كه زلزله ای رخ می دهد- زلزله ای مهیب و بنیان كن! روزی از همین روزهای بی قراری به اتاق استاد رفتم. پس از مرور كارها برخاستم كه به اتاقم بروم. غفلتاً به ایشان گفتم: «استاد، شایعه را شنیده اید؟» با تعجّب پرسید: «شایعه!؟» گفتم: «اینكه قرار است به زودی در تهران زلزله بیاید و همه چیز ویران شود!» نگاهش به نگاهم خیره ماند! فنجان چای در دو دستش بود و به رنجوری دستان نحیفش آرام می لرزید. لحظاتی در سكوتی عمیق به هم خیره شدیم و من پشیمان از خبطی كه كرده بودم و با خود فكر می كردم « چرا پیر مرد را رنجاندم و او را به ویرانی زلزله و مرگ مضطرب كردم!» تا آمدم چیزی بگویم و به گمان خود حرفم را رفع و رجوع كنم، با صدای لرزان گفت:« آقای كیهانی، خوب است چند پرینت از دانشنامه تهیه كنیم تا اگر شایعۀ زلزله درست باشد، دانشنامه از بین نرود.» خشكم زد! مبهوت مانده بودم چه كنم! هزار فكر به سرم زده بود تا او را به خیال خود، از پریشانی ویرانی زلزله برهانم! امّا او خود را، مرگ را و رنج ویرانی را نمی دید! … از آن پس به همكاران تذكّر دادم كه در كوله ای كه برای زلزله آماده می كنند، پرینتی از دانشنامه و قلمی آماده داشته باشند تا در زیر آوار مقالات دانشنامه را بخوانند و در اصلاحات آن بكوشند!

مرگ چهره ای خطاپوش دارد. نمی خواهم از استاد سعادت اسطوره بسازم یا دانشنامۀ زبان و ادب فارسی را بی عیب جلوه دهم. چه، عالمان و متخصّصان خود، صاحب نظرند و میزان اعتبار كار را می دانند. امّا نمی توان همّت و غیرت استاد سعادت را نادیده گرفت و ارزش كاری كه به سعی و سرپرستی او به اتمام رسیده است، آن هم در روزگار ناتمامی ها، نادیده انگاشت. امیدوارم دانشنامه به ویراستهای دیگر و به اهتمام پژوهشگران شایسته، منقّح و هر چه بیشتر پاكیزه شود و منبعی مطمئن برای مراجعان باشد. باید نیك بدانیم كه مساعی بلند استادانی چون اسماعیل سعادت و عبدالمحمّد آیتی به میراث فرهنگی ما اعتبار و غنا بخشیده است. و نسل امروز میراثدار چنین بزرگانی است. امّا نمی دانم كه در روزهای بی سعادت فردا («روزهای بی سعادت فردا» عنوان مقاله ای است به همین عنوان و از همین نویسنده که در مجلهٔ  فرهنگبان، سال دوم، شمارهٔ ۶، تابستان ١٣٩٩ منتشر شده است) چه اتّفاقی بر سر فرهنگ ما می آید!

پی‌نوشت:

1. مقاله‌ای با عنوان «روزهای بی فردای سعادت» به تقاضای مجله فرهنگ‌بان دربارۀ شرح احوال و آثار استاد سعادت نوشته‌ام، كه در دست چاپ است.

 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612