میراث مکتوب- نشست «جعل تاریخ هویتسازی و ژئوپلیتیک در قفقاز جنوبی» از سوی گروه بررسی کشمکش و همکاریها در خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه برگزار شد.
در این نشست حمید احمدی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، علی کالیراد عضو هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران و سالار سیفالدینی پژوهشگر روابط بین المل در این باره به گفتوگو نشستند.
کتابهای مهم در حوزه ناسیونالیسم
در ابتدا حمید احمدی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و خاورمیانه شناس معاصر ایران به مساله هویت و هویتسازی پرداخت و گفت: بحثهای هویت، ملیت، ملتسازی و هویت ملی جدید است. وقتی میگوییم در علوم اجتماعی بحث هویت و ملیت جدید است یعنی محصول ۵۰ سال اخیر است. در این باره دو حوزه فکری وجود داشته است: نخست ناسیونالیسم یا ملیگرایی و دوم بحث هویت و هویت ملی.
وی افزود: بحث ناسیونالیسم قدیمیتر است و به دهه ۱۹۵۰ میلادی برمیگردد. ولی بحث هویت و ملیت و قومیت به دهه ۱۹۸۰ میلادی برمیگردد. بیشتر مطالعات بر این حوزه را اروپاییها انجام دادهاند و ۹۰ درصد اندیشمندان علمای علوم اجتماعی در اروپا هستند و زمینه مطالعه آنها بیشتر در اروپاست. در جامعهشناسی تاریخی زمان اینها به دو سه قرن اخیر برمیگردد و مکان آن هم اروپاست.
این نظریهپرداز علوم سیاسی ادامه داد: درباره ناسیونالیسم دو اثر مهم نوشته شده است. نخست کتابهای هانز کُهن، بزرگترین نظریهپرداز ناسیونالیسم و مهمترین بحث آن ناسیونالیسم است که دهه ۱۹۵۰ میلادی نوشته شده است. نوشته بعدی اثر کارل دویچ، جامعهشناس برجسته با نام «ناسیونالیسم و ارتباطات اجتماعی» است که همبستگی در دوره مدرن و عصر ارتباطات را نشان میدهد. این آثار کلاسیک مربوط به ناسیونالیسم است. سوم کتاب آنتونی اسمیت است که هیچکدام از این سه متن بنیادی به فارسی ترجمه نشده است.
وی افزود: در دهه ۱۹۸۰ میلادی فوران مطالعات درباره هویت مطرح شده که سه غول نظریهپرداز مربوط به نظریه قومیت و هویت و ملیت که هر سه کتابهایشان را در سال ۱۹۸۳ نوشتهاند. شاید به نظر من خیزشهای اروپای شرقی در لهستان بود که باعث این بحثها شده است. سپس ارنست کیلیر کتاب «ناسیونالیسم» را نوشت و ناسیونالیسم را محصول دوران مدرن میداند. اندرسون «جوامع تصوری و خیالی» و اریک هابسبام کتاب «ملتها و ناسیونالیسم پس از ۱۷۸۰» را نوشت. همه این بحثها جدید و بسترمحور هستند.
کنار هم بودن ملت و دولت
احمدی ادامه داد: نظریهپردازان میگویند، ملت محصول ناسیونالیسم است و ملتها وجود نداشتند و همچنین اشاره به ایران دارد. آنتونی اسمیت در کتاب معروفش «ریشه قومی ملتها» اشاره به ایران دارد و در جلد کتابش عکس تخت جمشید را استفاده کرده است و ملیتهای مختلف را نشان میدهد که هدایا و پیشکشهایشان را به پادشاه ایران میدادند و نشان میدهد که ریشه ملتها قدیمی است و محصول دوره جدید نیست.
وی به دو مساله کهنگرایان و نوگراها اشاره کرد و گفت: کهنگرایان بر این باورند که ریشه کهن اهمیت بسیاری دارد و ریشه ملت را قدیمی میدانند و نوگراها که محصول دوره مدرن است میگویند مسائل نو اهمیت دارد. از این رو هویتسازی و ملیتسازی باعت شد تاریخنگاری گسترش یابد. در دهه ۱۹۹۰ و قرن ۲۰ مکتب تحلیل گفتمان بهوجود آمد. ایده ملت با دولت آمیخته شد و بدون دولت ملت ساخته نمیشود. ایران یک دولت قدیمی است و در ایران هویت ایرانی توسط اردشیر بابکان ساخته شد و در ادبیات کهن و شعر فارسی نمونههای فراوانی از کنار هم بودن ملت و دولت داریم. در اشعار فرخی سیستانی هر جا بحث ملت میآید در کنارش دولت نیز مطرح میشود.
این نظریهپرداز علوم سیاسی گفت: دولت نقش محوری دارد و ملت بدون دولت معنی نمیدهد. برخی میگویند کلمه «ملت» مذهبی است اما در متون ایرانی ملت گروهی از مردم هستند که بر اساس ترکیبی از ویژگیهای مشترک مانند زبان، تاریخ، قومیت، فرهنگ ویا جامعه شکل گرفتهاند. شاید هویت ملی در ادبیات فارسی نیامده باشد اما واژه ایرانیان در شاهنامه فردوسی فراوان آمده است. اگر ملت را با دولت پیوند دهیم نشان میدهد که دولتهای ایران نقش اساسی داشتند. ما در متون کهن میبینیم سابقه پادشاهی به دوره پیشدادیان میرسد. در متون مزدیسنی، سنگنوشتههای دوران هخامنشی و در متونی همانند شاهنامه، تاریخ طبری و… از سرزمین و مرزهای ایران سخن گفته شده است.
وی افزود: برخی اختلافات وجود دارد که آیا خداینامهها قدیمیتر است یا متون زرتشتی؟ که پاسخ من این است که متون زرتشتی قدیمیتر است و در یشتهای کهن نام پادشاهان از کیقباد و جمشید آمده است. یشتهای کهن متون مقدس زرتشتی هستند که در آنها، پادشاهان کیانی به ویژه کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و کی لهراسپ نقش مهمی دارند. گاتاهای زرتشتی خیلی قدیمی است و در گاهان، زرتشت با اهورامزدا سخن میگوید و از جمشید به عنوان پادشاه ایران نام میبرد. همچنین میگوید حتی جمشید نیز به گناه آلوده شد چون منیت کرد و این سابقه کهنی دارد که باید بیشتر روی آن کار شود.
ایدئولوژی تاریخ ندارد
سپس سالار سیفالدینی، دانش آموخته دکتری جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک دانشگاه تربیت مدرس نیز ژئوپلتیک قومی در اتحاد شوروی پرداخت و گفت: قومیت و ملیتسازی در اتحاد شوروی تحت تاثیر پارهای از سیاستهای ایدئولوژیک بود که عمدتاً توسط استالین تدوین شده و به نوعی میراث فکری او به شمار میرود. در راستای این سیاست یکپارچه ملتهای صاحبنام جماهیر ۱۵ گانه تشکیل شدند که اداره این جماهیر به یکی از خبرگان این قومیت سپرده میشد. این سیاست دارای چند ویژگی مهم بود که در هر حال میتوانست به شونیسم قومی منجر شود.
وی سپس به ماتریالیسم تاریخی نیز اشاره کرد و گفت: مارکس گفته بود ایدئولوژی تاریخ ندارد. در مارکسیسم روسی ماتریالیسم تاریخی یک نظام علمی یا بهتر بگویم یک ایدئولوژی علمی فرض میشد. پلوخانوف گفته بود که آنچه در علوم اجتماعی دیگر با ماتریالیسم تاریخی مطابقت دارد در واقع تحصیل حاصلی بیش نیست و آنچه هم با آن مطابق نیست اصولاً ارزش مطالعه ندارد. مورخان باید در جوامع سوسیالیستی علم تاریخ را در قالب ماتریالیسم تاریخی دنبال میکردند که در عمل خروجی آن متاثر از ایدئولوژی بود.
سیفالدینی گفت: در جماهیر اتحاد شوروی و سایر جوامع سوسیالیستی به دلیل اهمیتی که مارکس برای تاریخ قائل شده بود، مطالعه رشتههای تاریخی اهمیت زیادی داشت و تقریباً در همه جا یک آکادمی تاریخ برپا بود. از سوی دیگر همزمان تاریخ قومی همراه مفهوم پیکار طبقاتی مطالعه میشد. طولی نکشید که گرایش بومی و قومی در سراسر کشور و در بین روشنفکران هواداران زیادی پیدا کرد و صدها زبانشناس، مورخ، باستانشناس متولد شدند چرا که سیر آن را برونرفتی از چارچوب ایدئولوژی مارکسیسم رسمی تلقی میکردند.
وی ادامه داد: مفهوم اصالت پیکار طبقاتی در طول تاریخ جای خود را به مفهوم تضاد قومی داد و جهان کوچک نخبگان جماهیر صحنه پیکارهای قومی و اصالت دادن به آن در طول تاریخ تصویر شد. همانطور که در زمان شوروی هیچ مورخی نمیتوانست تاریخ به بیرون از میدان جاذبه تضاد طبقاتی و ماتریالیسم تاریخی توضیح دهد در تاریخنگاری پساشوروی نیز هیچ مورخی را نمیبینید که از ایدئولوژی آذربایجان، تاریخی واحد بگیرد و یا تاریخ را صحنه همزیستی قومیت خودی با ملیتهایی که قبلاً دشمن بودهاند تصویر کند.
این پژوهشگر تاریخ در نتیجهگیری از سخنانش گفت: ایدئولوژی تاریخ ندارد و متاثر از ماتریالیسم تاریخی است که از دوران بلشویکی به ارث رسیده است. از نظر این سنت تاریخنگارانه مفاهیم ایدئولوژیک دوران بلشویکی با مفاهیم ناسیونالیسم قومی که ایدئولوژی ملتهای جوان است جابجا شد. اگر در دوران قبل پلوخانوف گفته بود که مارکسیسم علم انتگرال است و سایر علوم باید درون آن ادغام شوند اکنون ناسیونالیسم رسمی جای آن را گرفته است.
چرا بزرگان و اندیشمندان ما مصادره میشود؟
سپس علی کالیراد، عضو هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران گفت: ایران کشور ظرافتهای هنری است و ما در تخت جمشید این ظرافتهای هنری را به خوبی میبینیم اما به تدریج میبینیم که این ظرافتها کمتر و اندک میشود. سپس بحث مفاخر فرهنگی در ایران مطرح میشود و به نوعی با موضوعاتی برخورد میکنیم که بزرگان و اندیشمندان ما توسط دیگر کشورها مصادره میشود.
وی در پاورپوینتی به چند شخصیت اشاره کرد و افزود: به باور سلیمان نظیف، فضولی شاعری ترک بود که میباید به فارسی نیز شعر میسرود، زیرا در آن دوره، شعر و شاعری به زبان فارسی رواج داشت. در عین حال، او تاثیرپذیری کامل فضولی از شاعران ایرانی را رد میکرد و تأکید داشت که وی را نباید «عجم مقلّدی» پنداشت.
به باور رضا توفیق، فضولی، غالب، نفعی و ندیم، سرآمدان ادبیات کلاسیک عثمانی بودند: «البته فضولی مقلد حافظ شیرازی و غالب، طفیلی حضرت مولاناست». توفیق از عبدالحق حامد، شاعر و نمایشنامه نویس شهیر آن عصر، نقل کرد که «سعدی و حافظ نوابغ بزرگی بوده اند؛ افرادی بسان ما هیچگاه و به هیچ وجه نمیتوانند به ساحت آنها برسند». توفیق ادبیات کلاسیک عثمانی را «طفیلی» ادبیات ایران قلمداد می کرد و معتقد بود حال که ادبیات ایران با آن عظمت از اوج به زیر آمده طبعاً ادبیات عثمانی هم به فنا رفته است.
ابراهیم عشقی در پاسخ به این اظهارات توفیق مینویسد: «ادبیات ما نه در پیکر ادبیات ایران بلکه در زمین و آسمان، یعنی در گیتی، بالید، ثمر داد و زیست و هنوز هم زنده است. اگر چیزی هم ناتوان شده و به فنا رفته است همانا ادب ملی، روح ادبی، میراث علمی و دینیِ بعضی جوانان ماست که مسئولیت آن بر گردن کسانی است که شاخههای درخت میراثمان را میبُرند، برگهایش را به زمین میریزند و ریشهاش را میزنند».
در ۲۹ مارس ۱۹۲۲/ ۸ فروردین ۱۳۰۱ جلسه با سخنرانی رضا توفیق آغاز شد. وی پس از خواندن ابیاتی از فضولی به زبان ترکی، به تسلط بالای شاعر بر فارسی و عربی تأکید کرد و از این رو ترک دانستن فضولی را مورد تردید قرار داد. توفیق این گمانه را مطرح کرد که تبار فضولی به اقوام «آریایی» بازمیگردد. این ادعا، واکنش حاضران را برانگیخت و آنها انکار تبار ترکی فضولی توسط رضا توفیق را توهین به «ترکیُت» دانستند.
منبع: ایبنا