میراث مکتوب- نهمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارۀ جامی به «شعر در خدمت تبیین؛ استفاده جامی از ظرفیتهای تبیینکنندگی شعر در شرح اصطلاحات عرفانی در لوایح» اختصاص داشت که با سخنرانی قدرتالله طاهری چهارشنبه ۲۴ آبانماه در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
طاهری سخنانش را این چنین آغاز کرد و گفت: به جامی لقب خاتمالشعرا دادهاند، کسی نمیداند این لقب را دقیقا چه کسی به او داده است اما هر کسی که بوده حتما تصوری از جریان شکلگیری شعر فارسی داشته است. این لقببخشی قابلیت تبیین و تفسیر گوناگونی دارد. کسانی میتوانند با این لقب مخالف باشند زیرا بعد از جامی نیز شاعران زیادی وجود داشتهاند. کسی که این عنوان را گذاشته است بیفکر این کار را نکرده است. خاتمیت جامی در شعر فارسی بحث مفصلی را میطلبد که امیدوارم در جلسات بعدی به آن پرداخته شود. شعر فارسی که با رودکی آغاز میشود پارادایمهای متعددی دارد که تا جامی این پاردایمها تکرار میشوند اما بعد از جامی شعر فارسی دیگر بر اساس این پارادایمها پیش نمیرود. بحران ادبی پس از این دوره آغاز میشود.
نگاه اجمالی به آثار ادبی جامی جایگاه او را نمایان میکند؛ آثار خلاقه جامی در کنار آثار شرحی او کمتر هستند. اشعار خلاقه جامی شامل مجموعه هفت اورنگ، رباعیات و قصاید و غزلها میشود. شرحهای جامی بیشتر است مانند نقد النصوص، لوایح، لوامع و شرح قصیده ابن فارس و آثار دیگر. جامی در یکی از آثارش تنها بر دو بیت اول مثنوی شرح نوشته است. حجم عظیم شرحهایی که جامی نوشته است به نظر میرسد که دلیلی ادبی و فرهنگی دارد. چرا جامی توجه خودش را به شرح آثار دیگران معطوف کرده است؟ چرا به آثار خلاقه خودش نپرداخته است؟ چرا خود را در خدمت دیگران قرار داده است؟ جامی در شرحنویسی تحت تاثیر کدام سنت فرهنگی ادبی قرار دارد؟ هیچ فعالیت ادبی بدون سنت معنا پیدا نمیکند.
جامی در شرحنویسی تحت تاثیر کدام سنت فرهنگی ادبی قرار دارد؟
جامی ذیل سنت تقریظنویسی قرار دارد. این سنت شامل حاشیهنویسی بر متن دیگران میشود. گاهی این حاشیهها چنان اهمیت پیدا میکنند که از متن اصلی مهمتر میشوند. سنت دیگر تلخیصنویسی است؛ یعنی کتابهای طولانی را خلاصه میکنند. سنت تقریظنویسی عموما در دانشهایی مثل الهیات و فقه و فلسفه رواج داشته است و پس از آن درباره پزشکی، نجوم و بلاغت استفاده میشده است. این کار را برای آثاری انجام میدادند که ماهیت محتوای آنها برای خوانندگان غامض و دشوار بوده است. قانون ابن سینا برای پزشکان حاذق نیز قابل شرح نبوده است و برای همین بیش از بیست شرح بر آن نوشته شده است. یا درباره آثار سهرودی نیز همینطور.
در حوزه ادبیات نیز با شرحنویسی بر کتابهای عرفانی که محتوای پیچیده دارند، روبهروییم. کسانی به شرح مثنوی میپرداختند و غموض معنایی آن را تبیین میکردند. بنابراین سنت شرحنویسی از زمان مولانا شروع میشود و تا امروز ادامه دارد. جامی در شرحنویسی وارث چنین سنتی است. او در بطن این سنت قرار دارد و با متنهای عرفانی پیچیده روبهرو است.
سه فرضیه درباره فراوانی شرحنویسیهای جامی
دلیل دیگر درباره فراوانی شرحنویسیهای جامی شامل سه فرضیه است؛ در قرن نهم جریانهای تصوف توانستهاند به دلیل تثبیت در بافت فرهنگ ایرانی و فراتر از مرزهای ایران، مخاطبان زیادی در خاورمیانه داشته باشند. این جوامع متکثر برای فهم این آثار نیازمند شارح بودهاند. مخاطبان متثکر افرادی مثل جامی را به سمت شرحنویسی وا میداشتند.
فرضیه دوم درباره گسترش فرقههایی مانند نقشبندیه است. جامی خودش یکی از سرشاخههای جریان تصوف است. جای تعجب ندارد که پس از قرن نهم حکومت صفویان ظهور میکند. تصوف در زمان جامی رویکردهای فرهنگی خودش را داشت و در حال عبور از آن بود و به سوی جریانهای سیاسی حرکت میکرد. به همین دلیل فهم چنین متونی اهمیت پیدا میکرد تا اندیشههای آنان میان تودههای مردم فراگیر شود.
فرضیه سوم این است که احتمالا زمانی که جامی زندگی میکند جریان خلاقیت ادبی شعر فارسی به روزهای پایانی خودش میرسد و توانایی آفرینندگی میان شاعران وجود ندارد. بنابراین جامی نیز رنگ زمانه خودش را میگیرد و چندان برای خلاقیت وقت نمیگذارد. در پرتو این دلایل شرحنویسی جامی قابل درک است.
جامی در سنتشکنی درست عمل کرده است
جامی برای شرح متون از شعر استفاده کرده است؛ مسئله من در این نشست این است که در شرح متن منثور چگونه میتوان از شعر استفاده کرد؟ در سنت ادبی ما معمولا اندیشهها در متن منثور سرراستتر بیان میشده است. نثر برای انتقال مستقیم پیام بود. شعر به دلیل استفاده از فنون ادبی مبهم بود. شعر از نظر انتقال معنا از نثر عقبتر است. شعری که مبهم نباشد شعر نیست. در سنت ادبی ما برای انتقال معنا نثر مقدم بود اما در جامی عکس این روند طی شده است و قصد داریم این مسئله را بررسی کنیم. شعر جامی که برای تبیین متن منثور استفاده میشود، سادهتر از نثر اصلی است. جامی در سنتشکنی درست عمل کرده است.
در سنت ادبی ما از قابوسنامه که از نخستین متنهای منثور ما است، میبینیم که از شعر نیز در آنها استفاده میشود. در آمیختن نثر و شعر خودش سنتی دارد در ادبیات ما. اوج این آمیختگی را در گلستان سعدی میبینیم. در همه این متنها شعرهایی که استفاده میشوند عموما دو نقش ادبی دارند؛ مستندی تاییدکننده بر قول نویسنده است. نقش دیگر تکمیلکنندگی کلام منثور است. بهارستان جامی در ادامه این سنت است. در لوایح چنین نیست؛ یعنی شعرها تکمیلکننده یا تاییدکننده نیستند بلکه تفسیر هستند. وقتی که میخواهد شعر را در خدمت تبیین نثر قرار بدهد به درستی از آن استفاده میکند. او از ظرفیت بالقوه شعر استفاده میکند تا غموض نثر را بگشاید.
جامی مینویسد: «خداوند در بطن هر کسی دو قلب قرار نداده است». این یکی از عبارتهای کلیدی عرفا است. این گزاره را به نثر شرح میدهد و میگوید: «چون حضرت بیچون که تو را نعمت هستی داده است در درون تو جز یک دل ننهاده است. تا در محبت او یکروی باشی و یکدل و از غیر او معرض و بر او مقبل. نه آنکه یکدل را به صد پاره کنی و هر پاره در پی مقصدی آواره». این بازی لفظی و تعابیر عربی برای تفسیر متن است اما همچنان مبهم است. او از شعر استفاده میکند:
ای آنکه به قبله وفا روست تو را بر مغز چرا حجاب شد پوست تو را
دل در پی این و آن نه نیکوست تو را یک دل داری بس است یک دوست تو را
در رباعی هسته اصلی در مصرع چهارم قرار دارد. شعر بسیار گویاتر از نثری بود که در پی این روایت بود. لایحه دوم درباره اصطلاح تفرقه در عرفان است؛ در توضیح تفرقه میگوید: «عبارت از آن است که دل را به واسطه تعلق به امور متعدد پراکنده سازی و جمعیت آنکه از همه به مشاهده واحد پردازی.»
ای در دل تو هزار مشکل ز همه مشکل شود آسوده ترا دل ز همه
چون تفرقهی دل است حاصل ز همه دل را به یکی بسپر و بگسل ز همه
میبینیم که در این شعر بسیار سادهتر مطلب بیان شده است.
یا در نمونهای دیگر میگوید:
ای سالک ره سخن ز هر باب مگوی جز راه وصل رب ارباب مپوی
چون علت تفرقه است اسباب جهان جمعیت دل ز جمع اسباب مجوی
او در لایحه مینویسد: «همچنان که امتداد نسبت مذکوره به حسب شمول جمیع اوقات و ازمان واجب است همچنین ازدیاد کیفیت آن به سبب تعری از ملابسه اکوان و تبری از ملاحظه صور امکان اهم مطالب است و ان جز به جهدی بلیغ و جدی تمام در نفی خواطر و اوهام میسر نگردد». این عبارت بسیار پیچیده به نظر میرسد. جامی میگوید باید به قدری فانی شوی که حتی اجازه ندهی که خاطری از دنیا به ذهنت خطور کند. او ادامه میدهد: «هر چند خواطر منتفیتر وساوس مختفیتر. آن نسبت قویتر. کوشش میباید کرد تا خواطر متفرقه از ساحت سینه خیمه بیرون زند و نور ظهور هستی حق بر باطن پرتو افکند تا تو را از تو بستاند. و از مزاحمت اغیار برهاند. نه شعور به خودت ماند و نه شعور به عدم شعور به خود». در شعر میگوید:
یا رب مددی کز دویی خود برهم از بد ببرم وز بدی خود برهم
در هستی خود مرا ز خود بیخود کن تا از خودی و بیخودی خود برهم
مصرع آخر تبیین همین جمله آخر است. میبینیم که شعر بسیار سادهتر بیان کرده است. در نمونهای دیگر میخوانیم:
آن را که فنا شیوه و فقر آیینست نی کشف و یقین نه معرفت نه دینست
رفت او ز میان همین خدا ماند خدا الفقر اذا تم هو الله اینست
نمونهی دیگر درباره بحث مطلق و مقید در عرفان است. مطلق یعنی آزاد و رها و به چیزی میگویند که از هر صفت و عرضی تهی است و وجودش منوط به چیزی نیست. انسانها مقید هستند. جامیمیگوید: «مطلق بیمقید نباشد و مقید بیمطلق صورت نبنند اما مقید محتاج است به مطلق. مطلق مستغنی از مقید، پس استلزام از طرفین است و احتیاج از یک طرف.» آیا خورشید میتواند خورشید باشد و نور ندهد؟ خدا نیز بدون موجودات مقید نیست. هیچ موجود مقیدی بدون مطلق امکان وجود ندارد. جامی میگوید:
ای در حرم قدس تو کسری جا نی عالم به تو پیدا و تو خود پیدا نی
ما و تو ز هم جدا نهایم اما هست ما را به تو حاجت و تو را با ما نی
جامی شعر را به خدمت میگیرد و مفاهیم پیچیده را تبیین میکند
در نمونهای دیگر میخوانیم: «عظیمترین حجابی و کثیفترین نقابی جمال وحدت حقیقی را تقیدات و تعدداتی است بر ظاهر وجود واقع شده است. به واسطه تلبس آن به احکام و آثار اعیان ثابته. در حضرت علم که باطن وجود است و محجوبان را چنان مینماید که اعیان موجود شدهاند در خارج و حال آنکه بویی از وجود خارجی به مشام اینان نرسیده است». جامی میگوید این تعینات متعدد هستند و نقاب بزرگی هستند بر وحدت خداوند. اینها حجابی هستند که پوشاننده وحدت خداوند هستند:
بحریست وجود جاودان موجزنان زان بحر ندیده غیر موج اهل جهان
از باطن بحر موج بین گشته عیان بر ظاهر بحر و بحر در موج نهان
این هنر جامی است که شعر را به خدمت میگیرد و مفاهیم پیچیده را تبیین میکند.
جامی نظریه وحدت وجود را در قالب رباعی ریخته است
چرا جامی از بین عالمان شعر فارسی از رباعی استفاده میکند؟ رباعی بعد از تکبیتی موجزترین قالب شعر فارسی است. به سهولت به خاطر سپرده میشوند. جامی برای تبیین اندیشههای زمخت عرفانی دو بیت فشرده به مخاطب ارائه میکند. دلیل دیگر به قدرت انتقال رباعی برمیگردد. خیام نیز از همین شکل استفاده کرده بود. فشردگی مطالب فلسفی در فشردگی رباعی منتقل میشد. دلیل دیگر به آهنگینبودن ریتم رباعی ربط دارد. دلیل چهارم مبنی بر این است که رباعی ریشه در ادبیات غیررسمی ما دارد. در رباعی در قیاس با دیگر قالبها کمتر از فنون شعری استفاده میشود و سادهتر است. استعارههای دور از ذهن در آن استفاده نمیشود. قالب رباعی به قالب قیاسات منطقی نزدیک است؛ یعنی دارای مقدمات و نتیجه است.
شرح متون عرفانی سابقهای غنی در فرهنگ ایرانی و اسلامی دارد. جامی، از آن دسته شاعر شارحانی است که در مقام آفرینش ادبی، اشعار پرمایهای سروده و همزمان، در کسوت و جایگاه شارحانی قرار گرفته است که به تبیین نظریهها، آرا و اصطلاحات بزرگترین عارفان مسلمان از جمله ابنعربی پرداخته است. نقش دوگانهی همزمانی که جامی داشته، او را در سرایش اشعار عارفانه، به بهرهگیری عالی از عرفان نظری واداشته است. او در مقام شرح آرا، عقاید و اصطلاحات و تعابیر عرفانی به دلیل ذوق وافر هنری و شعری و تمرین و ممارستی که در این فن شریف داشته، از ظرفیتهای بالقوهی تبیینکنندگی و اقناعبخشی شعر آگاه بوده و در شروح خود از این ظرفیتها در گشودن گرههای غامض مباحث و تعابیر عارفانه استفاده کرده است.
او در رسالهی «لوایح» قالب رباعی را به خدمت نثر درآورده و پس از شرحی منثور که درباب هر تعبیر و اصطلاحی آورده، از یک تا چند رباعی سروده است که این رباعیات در قیاس با شرح منثوری که پیشتر آمده، دلالتگر، تبیینکنندهتر و اقناعپذیرتر هستند. همچنین در رسالهی «شرح رباعیات» بنا به سنت مألوف و معروف، از زبان نثر برای تبیین شعر بهره برده است. در این رساله، جامی با استفاده از نظریههای عارفان پیش از خود، نظریه وحدت وجود را در قالب رباعی ریخته و چندین رباعی غامض در این باب سروده و خود به دشواری آن پی برده و پیش از آنکه دیگری بر سروده او شرحی نویسد، خود بدان کار اقدام کرده است.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی مرکز فرهنگی شهر کتاب