میراث مکتوب- دكتر اسلامی ندوشن در فروردین 1401 در دیدار نوروزی با جمعی از علاقهمندانش به سختی در جمله كوتاهی گفت: «ایران هرگز تنها نخواهد ماند.» او در كمتر از یك ماه بعد یعنی پنجم اردیبهشت آن سال روی در نقاب خاك كشید و به دیار خاموشان پیوست. به بهانه این آخرین جمله پرنكته او در سومین سال یادش مروری داریم بر مقالات و كتابهای متاخرش كه عمدتا در موضوع مانایی و تداوم تاریخی ایران است. او در دهه هشتاد، كه تقریبا واپسین دهه عمرقلمی خود را میگذراند، در قامت پیر نیكاندیشی در مجله هستی و روزنامه اطلاعات، مقالات و جستارهای فرهنگی و اجتماعی متعددی حسب وقایع روز به نگارش میآورد كه سپس در كتابهایی با عنوان هشدار روزگار، دیروز، امروز، فردا و راه و بیراه توسط شركت سهامی انتشار صورت طبع یافت. او همچنان در این آثار نیز سخن بر سر فرهنگ ایرانی و تعاملاتش با سایر فرهنگها میراند.
وی نخست تشویش جهان معاصر را كه در پی حادثه تروریستی 11 سپتامبر به اوج خود رسیده بود طی مقاله مفصلی با عنوان هشدار روزگار گوشزد میكرد و بیموازنگی، تزویر، ابزارگرایی و ملال روحی بشر قرن بیستم را موجب این آشفتگیهای جهانی میدانست. هشداری كه وی در نیمقرن گذشته بارها درباره نامتوازنی تمدن غرب و بهویژه امریكا در آثار مختلف خود ازجمله سفرنامهاش از ایالاتمتحده با عنوان آزادی مجسمه و سخنرانی معروف «انسان متجدد و انسان عقبمانده» در سمینار بینالمللی دانشگاه هاروارد در برابر كسینجر بازگفته بود و اكنون مجموعه این گفتارهای انذارآمیز در كتاب هشدار روزگار گرد آمده بود تا دوراندیشی یك حكیم سخندان شرقی را در درباره این زمانه پرآشوب بازگوید.
اما اسلامی ندوشن در همین كتاب مقاله مفصل دیگری دارد كه گویا نهاد ناآرام بشر را در این روزگار پُرتنش باز به فرهنگ ایرانی فرامیخواند؛ «آیا ایرانی همان ایرانی است» عنوان مقالهای است كه گویا نخست در شماره بهاری سال 1380 مجله هستی انتشار یافته و سپس به بخش دوم این كتاب پیوست تا شاید راهحلی بر چالشها و هشدارهای بخش نخست نشان بدهد؛ مثلا در وصف دارایی فرهنگی ایرانیان در جهان امروز، بر سر ادبیات عرفانی بازمیگردد: وقتی عرفان ایرانی با آن پهناوری سر برآورد؛ همه وزنه استعداد نهفته این قوم در كلام متمركز گشت و در این كلمات گفته شد نزدیك به همه آنچه بشریت طی تاریخ توانسته در مویرگهای اندیشهاش، از سرچشمه احساس، ادراك، رویا، رویت، وهم و خیال عبور بدهد. از نظر عرفان ایرانی همه ایمانها و كیشها از یك مبدا هستند و به یك منتهی میپیوندند… بلكه همه اجزای عالم با یك رشته نهانی با هم اتصال دارند، مولوی به خصوص بر این موضوع تكیه دارد؛ در كل نهاد هستی میان انسان و حیوان و گیاه و جماد پیوندی است… تلقی وی بر این مبناست كه چه این جان خاكی بر جای باشد و چه گرفته شود، انسان از عالم هستی به در نمیرود و چون كل هستی جاندار است، در مرگ، جان كوچك به جان بزرگ میپیوندد، مانند آب جویبار به دریا. (1)
اسلامی ندوشن در مقاله مزبور معتقد بود كه این جهانبینی كه در شعر و ادب فارسی چنین عمیق و جهانشمول ظهور یافته در هنر ایرانی نیز به تبلور روشنی دارد. او از نگارگری در كاشی و قالی تا خوشنویسی و تذهیب و موسیقی همه را دایرهای و كائناتی میداند كه با پیچشها و كرشمههای خود راوی انعطاف و تمّوج روح ایرانی است. روحیهای كه به رواداری و تلطیف روابط انسانی مدد میرساند و میتواند ارمغان ایران در جهان آشوبزده كنونی باشد.
او در همین حال و هوا مجموعه مقالات دیگر خود را نیز در نیمه دهه 80 در كتابی با عنوان دیروز، امروز، فردا منتشر كرد. او كه در مقدمه این كتاب زندگی را تركیبی از یاد و حال و آرزو میدانست بر این نظر بود كه آدمی با یاد گذشته، درون خود را وسعت میبخشد؛ از آن پند میگیرد و عبرت میآموزد و تسلی میجوید. عناصر زنده و پویا را از اجزای مندرس و كاهنده تاریخ و فرهنگ خود میگسلاند و آن را سرمایه حركت به سوی آینده قرار میدهد. از اینرو در مقالهای خواندنی در این كتاب با عنوان «قلمرو جغرافیایی و قلمرو فرهنگی» بر رشد و نضج و توانایی خاص زبان فارسی از قرن سوم به بعد انگشت نهاده و نوشته بود: «زبان فارسی در اندك مدتی میرود تا بانفوذترین و گسترهترین زبان نیمی از آسیا شود. علت این نفوذ وسیع و شتابان برای آن است كه از لایه ضمیر انسانی خبر باز میآورد… فارسی زبان عشق میشود كه از دروازه چین تا آسیای صغیر و از آسیای میانه تا بخشی از شبه قاره هند را در حیطه نفوذ خود میگیرد. درها به رویش باز است، برای آنكه به نهانیترین سوالهای درونی انسان پاسخ میدهد.» (2)
او بنا به شواهد تاریخی زبان فارسی را همواره جذاب و رامكننده مهاجران و مهاجمانی چون غزنویان و سلجوقیان و… میدانست و حتی آن را توأمان اسباب اشرافیت و معنویت مللی از هند تا آسیای صغیر تلقی میكرد كه بر بال اشعار فارسی سبكروحی و شادكامی وجود، میجستند: «زبان شاعرانه فارسی… البته زبان علم نیست، زبان اقتصاد نیست. فراتر از علم حركت میكند. آنجا كه دیگر علم نمیتواند به عطش درونی انسان پاسخ بدهد… زبان كایناتی و زبان همبستگی انسانی است.»
اسلامی ندوشن در این مقاله كه حیطه فرهنگی را بسیار گستردهتر از ساحت جغرافیایی آن میدانست معتقد بود با كمك سایر شؤون فرهنگی ایران كه به كمك زبان فارسی به شكفتگی آمدهاند همچون موسیقی، خوشنویسی، نقاشی و تذهیب و… میتوان به تسخیر جانهای زنگارگرفته بشر معاصر رفت.
جلد دوم دیروز، امروز، فردا كتابی بود با عنوان «راه و بیراه» كه در پایان دهه هشتاد منتشر شد و در آن مقالهای درباره امپراتوری فراموششده پارس به بهانه برگزاری نمایشگاه «تمدن هخامنشی» در موزه بریتانیای لندن، انتشار یافته بود كه در آن پس از اشاراتی كه به ویژگیهای حكومت هخامنشیان به روایت رسانههای معتبر انگلیسی داشت. اسلامی ندوشن نتیجه گرفته بود كه از مجموعه مطالب این جراید و بازتابهای بینالمللی برگزاری این نمایشگاه چنین برمیآید كه میخواهند از قدرتهای برتر جهان دعوت كند كه از شیوه هخامنشیان سرمشق بگیرند. آنگاه این نگاه رسانههای غربی را متأثر نوع نگاه جهانمنشانه فرهنگ و تمدن ایرانی میدانست؛ كوروش و داریوش به یك حكومت جهانمدار میاندیشیدند، یعنی حكومتی كه كلیه عوامل افتراقافكن را از میان ملتها جهان بردارد. اگر اشتباه نكنم، همین دیدگاه بود كه در دوران بعد از اسلام، در زمینه معنوی در عرفان ایران راه یافت و مولوی گفت: این وطن مصر و عراق و شام نیست… یا زبان همدلی، خود دیگر است/ همدلی از همزمانی خوشتر است…
در مقاله دیگری در این كتاب كه به سِرّ تداوم تاریخی ایران میپرداخت، از عوامل مهم پیوستگی تاریخی ایران حتی در مقطع ورود اسلام به ایران را سابقه حكومت مداراگرای هخامنشی میدانست كه نهتنها سراسر ایران را تحت یك حكومت درآورد بلكه سرزمینهای دیگر را هم كه بدان پیوست… با زبانها، آیینها و فرهنگهای متفاوت، تحت اداره عادلانه و آزادانهای درآوردند. اسلامی ندوشن باز تاكید داشت كه روحیه مسالمتجویی و نوعاندیشی ایرانیان پس از اسلام به نوعی عرفان ایرانی انجامید و میگفت این تفكر جهانی شدن… بعد از اسلام حالت تجریدی به خود میگیرد و در عرفان ایران انعكاس مییابد كه طالب دنیای بیافتراق است كه تقسیمبندیهای جداییافكن در آن نباشد… فرهنگ ایران كلیتی از تفكر جهانی در بردارد كه اساس ادبیات فارسی را تشكیل میدهد.
نمونههای متعدد از این اندیشه همگانی و برابری كایناتی میتوان پیدا كرد كه از جمله است شعر معروف سعدی «بنیآدم اعضای یكدیگرند» و حافظ از جهت دیگر «مباش در پی آزار و هرچه خواهی كن / كه در طریقت ما غیر از این گناهی نیست» او با این بیت خط میكشد بر تمام قواعدی كه دنیا را به روا و ناروا و با گناه و بیگناه تقسیم كرده است.
بدینترتیب به نظر میرسید اسلامی ندوشن در سلسله مقالات این واپسین آثارش دائما در پی ترسیم خط ممتدی از تاریخ و تمدن ایران بود كه فارغ از مرزهای جداییافكن سیاسی، فرهنگی، همگرایی و مدارای انسانی را ترویج میكرد.
1- اسلامی ندوشن، محمدعلی، هشدار روزگار و چند مقاله دیگر، شركت سهامی انتشار، چاپ اول، 1380، صص95 تا 121
2- اسلامی ندوشن، محمدعلی، دیروز، امروز، فردا، شركت سهامی انتشار، چاپ اول، 1386، ص120
علیاكبر جعفری
منبع: روزنامه اعتماد