میراث مکتوب- مراسم بزرگداشت محمدعلی اسلامی ندوشن، نویسنده و چهره فرهنگی در دومین سال نبودنش، روز چهارشنبه پنجم اردیبهشت در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی و روزنامهنگار، ابتدا یادداشت خود را که در دوره شیمیدرمانیاش در سال ۱۴۰۱ نوشته و در روزنامه اطلاعات منتشر کرده بود، خواند. سپس «اسلامی ندوشن؛ روشنفکری متفاوت» را عنوان سخنرانیاش بیان کرد و ۱۰ ویژگی و تصویر کلی را برای این گفته خود ارائه داد.
۱۰ ویژگی اسلامی ندوشن به عنوان روشنفکری متفاوت
او ویژگی نخست اسلامی ندوشن را «قائل بودن به اعتبار تاریخی و فرهنگی برای ایران» خوانده و گفت: متفکران از دو منظر به ایران نگاه میکنند؛ ایرانی که چیزی ندارد و مجمعالجزایری از پلیدی و پلشتیهاست و گروه دوم فرهنگ را بنمایه و جان مایه ایران میدانند و معتقدند ایران داشتههایی دارد. اسلامی ندوشن به نگاه دوم قائل بود. «نگاه شاعرانه» به مسائل ویژگی دوم اسلامی است؛ اگر کسی فهم و روحیه شاعرانه نداشته باشد، نه میتواند با ایران ارتباط برقرار کند و نه میتواند جامعه ایران را بفهمد. «عشق به ادبیات» ویژگی سوم اسلامی ندوشن است؛ عشقی که مایه نان خوردن او نیست.
خانیکی افزود: ویژگی چهارم اسلامی ندوشن، زبان ارتباطی او بود؛ گاه بین کنشگران مدنی، آکادمیسین و روشنفکرها و مردم فاصله وجود دارد و آنها قدرت ارتباط گرفتن با جامعه را ندارند یا متنشان سخت و سنگین است یا عوامزده؛ اما اسلامی ندوشن در حوزههای مختلف شعر و داستان و نمایشنامه و سفرنامه و خاطرهنویسی قلم زد و در این زمینهها هم موفق است.
پنجمین ویژگی اسلامی ندوشن از نگاه هادی خانیکی مداومت در پژوهش و پژوهشگری است. او ویژگی ششم اسلامی ندوشن را هم قدرت نظریهپردازیاش خواند و اظهار کرد: اسلامی ندوشن صرفا ایران و غرب را نمیخواند بلکه از دل آن نظریه درمیآورد. «دغدغهمندی» هفتمین ویژگی اوست؛ ایران، فرهنگ و اخلاق سه دغدغه اصلی اسلامی ندوشن بود. او با نگاه فرهنگی به جامعه و پیرامونش نگاه میکند. ایران پربسامدتر واژه در آثار اوست و در میان سه دغدغهاش «اخلاق» برایش مهم بود و بازسازی اخلاقی را مترادف با بازسازی مادی برای ایران میداند.
خانیکی ادامه داد: هشتمین ویژگی و مشخصه اسلامی ندوشن، ابراز امید و احساس کامیابی در زندگی است و نهمین ویژگی اسلامی ندوشن این است که او همواره در جستوجوی تعادل بود و بر این موضوع تاکید دارد که نباید با دیوانیان آلوده شود و از ظرفیتهای دیگر غفلت کند. اسلامی ندوشن کسی بود که هم دعوت جشنهای ۲۵۰۰ ساله را نمیپذیرد و هم مورد طعن و اهانت برنامه هویت قرار میگیرد. دهمین ویژگی اسلامی ندوشن این بود که میدانست چه میخواهد و چه نمیخواهد. نقدی که شفیعی کدکنی به روشنفکری دارد این است که روشنفکران ما میدانند چه نمیخواهند اما باید چه را میخواهند هم بدانند.
در ادامه کلیپی از ورود پیکر محمدعلی اسلامی به ایران و مراسم تشییع پیکر او در تهران، یزد، ندوشن یزد و نیشابور برای حاضران پخش شد.
ماجرای دعوای قلمی اسلامی ندوشن با مجتبی مینوی
محمد دهقانی، پژوهشگر و نویسنده به آشنایی و دوستی ۲۰ سالهاش با اسلامی ندوشن، انتشار بخشهایی از رساله فوقلیسانسش با موضوع عشق در مجله «هستی» و همکاریاش با اسلامی ندوشن در اداره مجله گفت و یادآور شد: اسلامی ندوشن اجازه مداخله و آزادی عمل به کسی نمیداد. «هستی» مجلهای یکنفره بود و ما حواشی کار را انجام میدادیم.
او سپس با بیان اینکه قصد نقد ندارد، به دعوای قلمی بین دکتر اسلامی ندوشن با یکی از ادیبان زمانه خود یعنی مجتبی مینوی که به نیم قرن پیش بازمیگردد، پرداخت.
دهقانی این نزاع قلمی را اینگونه روایت کرد: سال ۱۳۵۲ بنیاد شاهنامه که مینوی رئیسش بود، اولین بخش شاهنامه یعنی «رستم و سهراب» را منتشر کرد که هم مورد تمجید قرار گرفت و هم نقد شد. از جمله کسانی که نگاه نقادانه به مینوی داشت، اسلامی بود. او در سه شماره اردیبهشت، خرداد و تیر مقالهای را در نقد این شاهنامه نوشت. با توجه به دسترسی که به کتابخانه مینوی پیدا کردم، مجله یغما را در کتابخانه او دیدم. در زیر مطالبی خط کشیده و چند جمله نوشته بود اما هیچگاه خودش جوابی ننوشت. بعدا دکتر مهدی قریب که همکار و شاگرد مینوی بود، جوابی نوشت اما مجله یغما که انتقاد اسلامی را چاپ کرده بود، حاضر نشد پاسخ قریب را منتشر کند و قریب مجبور شد پاسخ نقد را جداگانه و به هزینه خود به صورت جزوه منتشر کند که یک نسخه هم در کتابخانه مینوی هست. این موضوع مایه عبرت است؛ فکر نکنید مافیا فقط در مسائل اقتصادی است و یا الان نیست. حبیب یغمایی، مدیرمسئول مجله یغما گفته بود چون نقد مفصل بود، چاپ نکردم و وارد دعوا نمیشوم اما باز پاسخ اسلامی را در همان جزوه چاپ کرد. اسم این چیست؟ نمیخواهم از نقدهای اسلامی ندوشن و اینکه ایرادهایش درست بود یا نه بگویم اما چون هم مینوی را خوب میشناسم و هم اسلامی ندوشن را، باید بگویم دانش مینوی در شاهنامهشناسی بسی برتر از دانش اسلامی ندوشن بود و بسیاری از ایرادها از نظر من درست نیست و قریب نیز در آن جزو اشاره کرده بود. اسلامی ندوشن در پاسخ به آن جزوه نوشته بود میدانم آقای مینوی این حرفها را گفته و حرف قریب نیست. زمانی که یادداشت مینوی را دیدم، متوجه شدم حدس اسلامی درست بوده و آن جزوه با هدایت مینوی نوشته شده بود.
محمد دهقانی سپس با بیان اینکه نقد اسلامی ندوشن نشان از نگاه ناسیونالیستی رمانتیک اوست و با توضیح این نوع از ناسیونالیسم، گفت: ناسیونالیسم رمانتیک، سنتگرا و اخلاقگرا بوده و بر زبان و فرهنگ تاکید دارد و بنیاد ملیت را به شدت وحدتگرا میداند و میخواهد روایتی از پیشینه تاریخ ایران به دست دهد که ایران دولت و سرزمین یکپارچه بوده که گاه مورد تجاوز همسایهها قرار میگرفته و مرزها جابهجا میشده اما هسته همیشه پابرجا بوده است. گاه برخی اخلاق را در تصحیح دخیل کردند و ایرادی که اسلامی ندوشن بر تصحیح مینوی میگیرد نیز اخلاقی بود و از نگاه ناسیونالیستی رمانتیک او نشأت میگیرد. مینوی بیتهایی را در داستان «رستم و سهراب» مبنی بر خبر کردن موبد برای ازدواج رستم و تهمینه آورده اما نوشته بود به نظر الحاقی است. که بعد از کشف نسخه فلورانس و سنژوزف مشخص شد واقعا این بیتها الحاقی بوده است. مینوی بدون دیدن این نسخهها این نکته را گفته که نشانه شاهنامهشناسی اوست. ضعف اسلامی در این است که شاهنامه را کتاب آیین و راه نیز میداند و میگوید باید عقد انجام میشد و بعد کار به انجام میرسید.
او در پایان خاطرنشان کرد: اسلامی ندوشن سعی کرد استقلال نفس خود را حفظ کند و هیچ باجی ندهد و حرمت خود را حفظ کند که این موضوع ارزشمند است.
فریدون مجلسی، دیپلمات سابق و نویسنده نیز از دوستی بیش از پنجاهسالهشان گفت که به سال ۱۳۴۶ که او افسر و دانشجوی بوده و اسلامی ندوشن حقوق تدریس میکرده برمیگردد. او سپس درباره نگاه اسلامی ندوشن به دموکراسی گفت.
مجلسی در ادامه از ماجرای گرفتن لوح تقدیر اسلامی ندوشن برای جایزه خوارزمی گفت؛ اینکه به نمایندگی اسلامی ندوشن لوحها را گرفته بود و سالها دست او امانت بود و بعدها تصمیم میگیرد لوحها را به محمدجواد حقشناس بدهد.
محمدجواد حقشناس نیز در ادامه مراسم متن وصیتنامه اسلامی ندوشن را خواند. در این وصیتنامه نوشته شده بود پیکرش از دانشگاه تهران گذرانده شود و بعد به نیشابور برود و «اگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکن/ شُکرِ ایزد که نه در پردهٔ پندار بِمانْد» از حافظ بر مزار او در کنار نام و تاریخ تولد و مرگش نوشته شود.
او سپس از آشناییاش با اسلامی ندوشن گفت و بعد به جزئیات انتقال پیکر این چهره فرهنگی از کانادا به ایران، تشییع پیکر او در دانشگاه تهران، یزد، ندوشن و نیشابور پرداخت. همچنین از استقبال باشکوه مردم از «فرزند ایران» و کارشکنی برای برگزاری مراسم یادبود او در نیشابور گفت.
او ادامه داد: استقبال مردم در ندوشن و نیشابور در آن سرما اتفاق عجیبی بود. اینها نشان میدهد مردم قدر فرزند خود را میدانند، مردم گوهرشناسند. هنگام بازگشت پیکر اسلامی ندوشن و مراسم یادبود او در موسسه اطلاعات پنج شش نفر از وزیران سابق آمده بودند و دو رئیس قوه. آقای علی لاریجانی در مراسم بود، اتفاقی که برای بزرگان در برنامه هویت افتاد، در دوره ایشان بود. باید قدر این موضوع را بدانیم. نمیشود به این بازگشت بیتوجه بود.
پیام شیرین بیانی
محمدجواد حقشناس در پایان مراسم پیام شیرین بیانی (همسر اسلامی ندوشن) را به این شرح خواند:
«”با سلامی چو بوی خوش آشنایی”
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینهٔ توست
خیام
قبل از هر گفتوگو بر خود و بر فرزندانم رامین و مهران واجب میدانم که از یاران و دوستان گرامی و محترم تهران، یزد و نیشابور تشکر فراوان نماییم که در سالی که گذشت از هیچ کوشش برای قرار گرفتن همسرم در نیشابور دریغ نورزیدند.
در این میان به ویژه از جناب آقای دکتر حقشناس به علت کوششهای بیدریغشان در این راه پرفراز و نشیب سپاس خود را تقدیم میداریم.
اینک که این پیام خوانده میشود، به گمان من که فرسنگها از همسرم از تهران و نیشابور به دورم، میتوانم نسیم روحبخش اردیبهشتی این دو شهر را که اولی در دامنه البرز و دومی از بینالود میوزد احساس نمایم.
این همان نسیمی است که همسرم دوستدار آن بود تا در دامنه کوه بینالود و در این ماه اردیبهشت به آرامش ابدی بپیوندد.
روانش شاد و آرامیده باد.
او که در نیمه راه زندگی خانه ابدی خود را در نزدیکی خیام و عطار برگزید، در کتاب “صفیر سیمرغ” خود چنین نقل میکند: به محض اینکه از دیوار شهر پا بیرون مینهیم، به کشتزار میرسیم. نیشابور در جلگه مسطحی قرار دارد؛ افق گشاده، و کوه دور است؛ و هنگام بهار چون قدم به دشت مینهید، دامنه وسیع کشتزار را در پای خود گسترده میبینید.
و در جای دیگر مینویسد: “تا چشم کار میکند خاک است که جابهجا کِشتهها، پوشش سبزی بر آن کشیدهاند. خود خاک به اندازهای زیبا و نوازش دهنده است که آدم میتواند بگوید که اگر این مقدار سبزی هم نبود، آدم هوس میکند که این خاک بی غش و سرشار را در آغوش گیرد … فردای آن روز “چون صبح نزدیک شد، به خیابان بین آرامگاه خیام و عطار رفتم تا دمیدن آفتاب را تماشا کنم … پیش از آنکه آفتاب طلوع کند، پرتوش از دور بر کنگرههای جنوبی و غربی کوه پدیدار شد و سپس به پایین خزید … چند لحظه بعد همه پیکرش نمایان گردید. خیرهکننده و به طرز وصفناپذیری با شکوه” … و در جای دیگر میافزاید: “آنچه در این سفر بر من کشف شد، پیوندی بین خیام و نیشابور بود. دریافتم که شاید هیچ شعری در زبان فارسی به اندازه رباعیهای خیام رنگ محلی ندارد؛ و هیچ شاعری مانند خیام با شهر خود و گذشته و آینده آن ممزوج نشده است.
در هر گوشه نیشابور که پای مینهید، نشانه و کنایهای از رباعیهای خیام مییابید” (صفیر سیمرغ، صفحه ۱۵۹، ۱۶۰، ۱۹۲، ۱۹۳)
نقل قول از سفرنامه پایان میپذیرد.
باید بگویم که از دید خیام و همچنین عارفان مکتب وحدت وجودی، هستی از نیستی زاید و سپس بار دیگر نیستی فرا میرسد. یا بهتر گفته شود، هستی خطی است که دو سر آن نیستی است؛ یا به قول خیام “در دایرهای که آمدن و رفتن ماست”؛ و او در این دایره بر این باور است که:
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری (شراری) و دمیست؛
و نیز میگفت: “کمال، عقل است … و هیچ نیافتم شریفتر از سخن و دقیقتر از کلام” (نقل از نوروزنامه منتسب به خیام، صفحه۱)
و در اینجاست که روش و منش محمدعلی اسلامی ندوشن به یاد میآید که او نیز بر همین باور پای میفشرد؛ و در سراسر عمر همین راه را پیمود.
بار دیگر باز گردیم به
“صفیر سیمرغ” که همسرم این بار از عطار میگوید:
“کمتر مزاری چون مزار عطار مبین روح و احوال صاحبش است. تنها و باوقار و محجوب در گوشهای از دشت … رهرو راهی که راه و مقصد یکی است.
هدف همان رفتن است و بس؛ و سفر پایان ناپذیر مینماید. هیچکس طاقت و حوصله و همراهی با او را ندارد. وصفش را در منطق الطیر میبینیم” (صفیر سیمرغ، صفحه ۱۹۴)
و بار دیگر نقل قول از “صفیر سیمرغ” خاتمه مییابد.
این کتاب یا سفرنامه، شامل چند سفر دیگر محمدعلی اسلامی ندوشن نیز میباشد؛ ولی گویی برگزیدن نام “صفیر سیمرغ” برای آن، به یاد عطار در کتاب “منطقالطیر”، مهمترین اثر این عارف بزرگ بوده است؛
سیمرغی که از سویی پزشک بود و مداواگر، و از سوی دیگر تمثیلی بود از سی تن مرغی که یک واحد را شکل بخشیده است؛ زیرا در عالم عرفان “من” تبدیل به “ما” میشود، همان که مولانا جلال الدین میسرود:
“ای ما و من آویخته” مائی از دید عارفان، که همگان رهروِ یک راهند، راهی که از جهان ناسوتی به جهان لاهوتی پر میکشد، مولانائی که خود را شاگرد عطار میدانست؛ و میسرود؛
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
و سرانجام سیمرغ از غرب مهآلود پرواز نمود و به شرق آفتابی فرود آمد و خانه کرد.
پایان»
منبع: ایسنا