میراث مکتوب- علیرضا قزوه، زاده ۱ بهمن ۱۳۴۲، شاعر و پژوهشگر، چندان نیازی به معرفی ندارد. دامنه فعالیتها و مسئولیتها، و تعداد آثار او در شعر، داستان، سفرنامه و چاپ نسخههای خطی زیاد است و اشاره مختصری به آنها، نیاز به پروندهای مجزا دارد.
قزوه از ۱۸ سالگی سرودن شعر را آغاز میکند. او سال ۱۳۶۴ وارد دانشگاه حقوق قم میشود و در سال ۱۳۶۹، مدرک کارشناسی خود را از آن دانشگاه دریافت میکند. او تحصیلات دانشگاهیاش را در رشته زبان و ادبیات فارسی ادامه میدهد و سال ۱۳۷۶ با رساله خود در زمینه ادبیات و شعر معاصر تاجیکستان، موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه آزاد تهران میشود. قزوه در سال ۱۳۷۷ به عنوان رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان انتخاب میشود و به مدت چند سال در تاجیکستان به فعالیتهای ادبی و فرهنگی میپردازد. سال ۱۳۹۱ در تاجیکستان است که موفق به دریافت دکتری در رشته لغتشناسی میشود.
مقطع مهم بعدی فعالیتهای قزوه، حضور او به عنوان مدیر مرکز تحقیقات زبان فارسی در دهلی نو از سال ۱۳۸۶ به مدت هشت سال است. شاید بتوان حضور قزوه در هند را مهمترین مقطع کاری، شعری و ادبی او دانست؛ چرا که هم فعالیتهای بسیاری در هند درباره زبان فارسی، نسخهشناسی و ترویج شعر و ادبیات فارسی دارد و هم اینکه بخشی از ماندگارترین شعرهای خود را در آن دوران مینویسد که در کتابهای «صبح بنارس» و «شام اَوَد» منتشر شدهاند.
علیرضا قزوه، بدون هیچ شک و تردیدی، و جدا از اینکه موافقان یا مخالفان او و اندیشههای اجتماعی و سیاسیاش چه نظری درباره اش دارند، یکی از شاعران شاخص انقلاب محسوب میشود. شعرهای اعتراض، آیینی، ملی میهنی، دفاع مقدسی، مقاومت، عاشقانه و آزاد او در زبان و بیان و حال و هوا، راه خود را میروند و او را از دیگر شاعران همعصرش متمایز میکنند. تنوع قالبها در آثار قزوه، رنگارنگی، گونهگونی، تکثر و تنوع فراوانی به شعر او داده و از هر نظر شعر او را قابل توجه و تأمل کرده است.
قزوه با مجموعه «مولا ویلا نداشت» به عنوان شاعری معترض به جامعه ادبی معرفی شد، اما پس از آن در کنار شعر اعتراض، آثار فراوانی در شعر آیینی منتشر کرد که یکی از مهمترین آثار او در شعر آیینی، ترکیببند عاشورایی «با کاروان نیزه» است. قزوه به خاطر با کاروان نیزه در بیست و چهارمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، مورد تقدیر قرار گرفت.
از قزوه آثار زیادی به چاپ رسیده که نزدیک به ۲۰ کتاب شعر، یک رمان، دو سفرنامه و چندین پژوهش و چاپ کتب نسخ خطی و… از آن جمله است. کتابهای شعر «از نخلستان تا خیابان»، «عشق علیهالسلام»، «صبح بنارس»، «چمدانهای قدیمی»، «قطار اندیمشک و ترانههای جنگ»، رمان «برادر انگلستان»، سفرنامه حج «پرستو در قاف»، «پشت هر سنگ خداست» برگزیدهای از بهترین شعرهای شاعران معاصر درباره فلسطین و کتاب «من میگویم، شما بگریید» گزیدهای از بهترین شعرهای عاشورایی بخشی از مهمترین آثار اوست.
مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری، مسئولیت صفحه ادبی «بشنو از نی» در روزنامه اطلاعات، پایهگذار و دبیر نخستین جشنواره شعر فجر، دبیر کنگره سراسری شعر دفاع مقدس، مسئول کانونهای ادبی فرهنگسراهای تهران از ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ و مسئول دفتر شعر و موسیقی وزارت ارشاد از دیگر سوابق و مسئولیتهای قزوه است. قزوه هماکنون رئیس دفتر شعر، موسیقی و سرود صداوسیما است.
* آقای قزوه! ناگهان سوالی درباره زبان فارسی در هند به ذهنم رسید. شما سالها در هند حضور داشتید و روی زبان فارسی هم متمرکز بودید. اینکه میگویند اگر انگلیس در هندوستان دخالت نمیکرد، امروز زبان فارسی در آن کشور زنده بود و فارسی زبان اول دنیا بود، درست است؟
بگذارید اول این خاطره را بگویم. آقای اختر مهدی، پدر «عزیز مهدی» شاعر هندوستانی که شعرهای خوبی هم به زبان فارسی دارد و مجموعهشعر فارسیاش را هم چاپ کرده است، در مصاحبهای گفته بود اگر ما ۱۰ نفر مثل آقای قزوه داشتیم، انگلیس نمیتوانست بیاید و زبان فارسی را در هند از بین ببرد. البته ایشان لطف کرده بود و چنین حرفی زده بود، ولی بله، انگلیسی خیلی روباه و مکار و پیچیده است. مسلماً اگر کمپانی هند شرقی که با بهانه تجارت ادویه به هند آمد، پدر سوختگی نمیکرد و این بازیها را راه نمیانداخت، کار زبان فارسی به اینجا نمیکشید.
انگلستان از روز اول آمد تا به ریشه زبان فارسی تیشه بزند. جالب اینکه انگلیسیها ابتدا فارسی را ترویج کردند. دیدند نمیشود کار دیگری کرد و نمیتوان به این راحتی با فارسی در افتاد. ۵۰ سال کتاب شعر فارسی چاپ کرد. خیلی از کتابهای فارسی ما را انگلیس چاپ کرده است.
* نشنیده بودم.
جدا از این، خیلی از ایرانیها و هندیهای فارسیزبانی را که نویسنده بودند و سفرنامه مینوشتند، به انگلستان فرستاد تا انگلستان را ببینند و در فواید انگلستان کتاب بنویسند.
* به انگلیسی کتاب بنویسند؟
نخیر؛ به فارسی! مدتی اینطوری روی فارسی کار کردند، بعد کم کم زبان اردو را رواج دادند و به مرور فارسی را کمرنگ کردند. بعد از مدتی هم هر دو زبان را زد؛ هم فارسی را و هم اردو را. شما در دوران «بیدل» میبینید که زبان فارسی هنوز رواج دارد. آن موقع نخستین گروه انگلیسیها که میآمدند و به دربار «جهانگیر پادشاه» میرسیدند، جهانگیرشاه راهشان نمیداد! میگفت «اینها یک سری ماهیگیر از جزایر دورند! برای چی به اینا راه بدم؟ من پادشاه هندم». در دوره «ابوالفتح جلالالدین محمد اکبر» معروف به اکبر کبیر میآمدند، او هم انگلیسیها را تحویل نمیگرفت. انگلیس چه کار میکند؟ به اسم اینکه ما میخواهیم هدیه بدهیم، در دوره «شاهجهان» کم کم نفوذ کردند و در دوره بعدی کمپانی هند شرقی را تأسیس کردند. سیاستهای استعماری خودشان در مورد زبان را به واسطه همین شرکت پیش بردند.
* یعنی معتقدید انگلیسیها برای نابودی زبان فارسی در هند، برنامه داشتند و از اول با برنامه پیش رفتند؟
بله. کاملاً با برنامه آمدند. برای ویلیام فورت کتابخانه و موسسه فرهنگی راه میاندازند و از این طریق پیش میروند. استعمار، کار استعماری میکند. میآید زبان فارسی را ترویج میکند، ولی پشتش انگلیسی را جا میاندازد. الان ما هرچقدر زبان فارسی را آنجا تبلیغ کنیم، پول هم نگیریم، باز مردم نمیآیند. ولی برای زبان انگلیسی بچهها را از کودکی به کلاس میفرستند. خودمان هم همین کار را میکنیم. امروز کاری کردهاند که مردم به آموختن زبان انگلیسی نیازمند هستند. برای این کار استعماری ۱۵۰ سال وقت گذاشتهاند. ما نمیتوانیم در چندسال آن را خنثی کنیم.
* شاعران و ادبیان و فارسیزبان هند نسبت به این تغییر زبان واکنشی نداشتند؟
در یک دوره شاعر بزرگی مثل «قالب دهلوی» شعرهایش را بیشتر به فارسی مینویسد و کمتر به اردو مینویسد. حکومت اهمیتی به شعر فارسیاش نمیدهد. او گله میکند و میرود تا در دانشگاه فارسی را درس بدهد، اما رئیس دانشگاه به استقبالش نمیآید و او هم در نهایت ول میکند و میرود. در شعرهایش ناله میکند که چرا کسی به شعر فارسی من اهمیت نمیدهد؟ حالا قالب دهلوی متعلق به چه دورهای است؟ دوره ناصرالدینشاه! شما نگاه کنید که از دوره قبل از فتحعلیشاه و اوایل آقامحمدخان و اینها، کمپانی هند شرقی به هند آمده بوده است. در طول ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال چکار کردند؟ به جایی رساندند که دیگر فارسی و اردو فایدهای ندارد. از مردم و شاعران و… زبان و آداب و فرهنگ انگلیسی میخواهند. به قالب دهلوی که بزرگترین شاعر آن زمان است میگویند بیا در کالج دهلی درس بده. قالب فکر میکند حالا که قرار است در دانشگاه دهلی درس بدهد، رئیس دانشگاه به استقبال او میآید، ولی خبری از استقبال نیست. به او میگویند باید با آداب انگلیسی درس بدهی.
میگویند سبک انگلیسی این است که تو بروی آنجا بایستی و از دانشجو و استاد و… وقت بگیری و خلاصه مثل انگلیسیها درس بدهی. یا «صهبایی» که یکی از استادهای بزرگ هند بوده و از شاعران بزرگ فارسی در آن روزگار بوده، انگلیسیها او را کنار رود جمنا به ضرب گلوله میکشند. خلاصه اینکه انگلیسیها در هند خیلی ظلم کردند و ظلم میکنند. چندین برابر نادرشاه از پادشاه اَوَد جواهرات و پول و… میگیرند. پادشاهان اود از نیشابوریهای ایران بودند که آنجا حکومت داشتند. همه ثروت اود را میبرند. اسم نادرشاه بدنام میشود، وگرنه انگلیسیها چند برابر نادر از هند ثروت بردند. همه را میبرند. بزرگترین صدمه آنها هم نابودی زبان فارسی بود و هست.
* پس اینکه اگر استعمار انگلیس نبود، الآن زبان فارسی زبان اول دنیا بود، درست است.
بله. مسلماً اگر انگلیس دخالت نمیکرد، امروز زبان اول دنیا، فارسی بود. انگلیس بزرگترین ضربه را به زبان فارسی زد. اگر استعمار و حیلهگری انگلیس نبود، الآن در هند باید گویشور اصلی ما میبودیم. زبان دیوانی در هند فارسی بود. شما نگاه کنید، حتی تمام پادشاهان هند شعر میگفتند و نویسنده بودند. بزرگترین شاعران ایران به هند میرفتند و پادشاهان به همه آنها بالاترین مقامها را میدادند. انگلیسیها خیلی ظلم کردند. تا همین امروز هنوز بعضی از خانوادههای اصیل هند، در هدایایی که برای عروس میگذارند، یک دیوان حافظ هم میگذارند. وقتی من به ایران میآمدم، چندینبار مجبور شدم برای بعضی از این خانوادهها که خیلی اصیل بودند و آدابی داشتند، دیوان حافظ ببرم که در کابین عروسشان دیوان حافظ بگذارند.
* میدانند این کار بازمانده از یک سنت فارسی و ایرانی است؟
بله.
* میدانم سوالم ممکن است عجیب به نظر بیاید ولی آیا این احتمال وجود دارد که زبان فارسی دوباره در هند زنده شود؟ یا خواب زبان فارسی در هند را هم نخواهیم دید؟
نه. اینطور که ما پیش میرویم، شدنی نیست. زنده کردن زبان فارسی پشتیبانی میخواهد. کمپانی هند شرقی که آمد، با پولش موسسه فرهنگی زد و کارش را انجام داد. الان ما باید بیشترین اقتصادمان با هند باشد و شرکتهای اقتصادی و تجاری ما به هند بروند و از طریق تجارت و فرهنگ و غذا و… زبان را انتقال دهند. ما الان بنیاد سعدی را داریم ولی با بنیاد سعدی و این دست کارها نمیشود زبان را زنده کرد. اقتصاد بزرگی میخواهد که باید پشت این کار بایستد. امروز بنیاد سعدی نباید به آنجا برود و درس فارسی بدهد؛ بلکه باید رستوران بزند؛ مثل ترکیه که در کشورهای مختلف رستورانهای بزرگ تأسیس کرده است و از طریق غذا و فیلم و… در حال انتقال فرهنگ و زبان خودش است.
زبان فارسی را باید از طریق سبک زندگی پیش برد؛ با اقتصاد و تاجرها و بازاریها. الان ترکیه این شیوه را دارد. ترکیه در هر کشوری رستوران ترکی زده است. در آن رستوران هم فقط غذا نمیدهد؛ بلکه فرهنگ خودش را و برداشت خودش از اسلام را منتقل میکند. اگر قبلاً در تاجیکستان یک رستوران داشت، امروز سه چهار تا شده است. اگر دختر تاجیک موهایش را لخت کند، صاحب رستوران میآید به او یک روسری سفید قشنگ میدهد، یک پارچهای میدهد و میگوید این را بپوش که لباس سنتی ترکیه است. در همان رستوران تلویزیون میگذارد و فیلمهای ترکیهای را پخش میکند و موسیقی ترکیهای میگذارد و این کارها.
* این امکان برای ما بیشتر از ترکیه فراهم است چون فرهنگ غذایی بسیار متنوع و جذابی داریم.
ما هم باید همین کار را بکنیم. تو برو در فلان کشور رستوران را بزن، غذای خوب ایرانی بده، با همان تلویزیونت سریال و موسیقی ایرانی پخش کن؛ ببین نتیجه دارد یا نه؟ این رایزنی فرهنگی است. کارهای ما اشتباه است. جنس کارهای سازمان فرهنگ و ارتباطات اصلاً نباید به این شکل باشد که داریم میبینیم. بعضی از رایزنیهای ما دنبال این هستند که با بهاییت در آن کشور مبارزه کنند. این راه که راه انتقال فرهنگ ایرانی و زبان فارسی نیست. انگلیس ۳۰۰ سال پیش آمده و برای زبان ما برنامه ریخته است و هنوز هم از ما و از امروز ما جلوتر است. چند صد سال کار کرده است تا به اینجا رسیده است که اثری از زبان فارسی در هند نیست.
* شما تجربه حضور و فعالیت در حوزه زبان فارسی را در هندوستان داشتهاید. اوضاع رایزنیهای فرهنگی ایران در کشورهای مختلف را چطور میبینید؟ آیا رایزنیهای ما برنامهای برای ترویج زبان فارسی دارند؟
در بعضی کشورها آدمهای خوبی هستند ولی اگر من کارهای بودم، یا همه این برنامهها را تعطیل میکردم یا همه این دفاتر و موسسات را تبدیل به رستوران میکردم. یعنی با بودجهای که صرف رایزنی میشود یک رستوران خوب میزدم و به واسطه رستوران و غذا و اقتصاد، کار فرهنگ و زبان را پیش میبردم. الان اینطوری است که یک تاجر شهرستانی را که اطلاعات چندانی ندارد و فقط پول دارد، دعوت میکنند که بیا در فلان کشور رستوران بزن و کار تجاری کن. اگر من باشم، به رستوران نایب میگویم بیا در تاجیکستان رستوران بزن، به برادران کریم مشهد میگویم بیا در ترکیه رستوران بزن، به مجموعه هانی میگویم بیا در هندوستان رستوران بزن.
یعنی باید بگردیم بهترینها را انتخاب کنیم و با برنامهریزی به این کشورها برویم. آقای فلانی! تو که رستوران داری و در غذای ایرانی صاحبنام هستی و بهترین غذا را داری و یک تجربه ۵۰ ساله و ۱۰۰ ساله در غذا داری، تو بیا و فرهنگ ایران را معرفی کن! باید بهترینها را انتخاب کنیم و به این کشورها ببریم و غذای خوب بدهیم و فرهنگ ایرانی را به واسطه این کارها منتقل کنیم. فیلم ایرانی بگذارید، موسیقی ایرانی بگذارید، جاذبههای ایران را معرفی کنید، مردم را بکشانید به ایران. اینجوری است الان. مردم با شیوههای قدیمی نمیآیند. وارد فضای دیپلماتیک رونق کتاب و اینطور چیزها نمیشوند.
* با شب شعر نمیشود فارسی را ترویج کرد؟
چرا، شب شعر هم ابزار خوبی است. اما الان از همین ابزار هم کم استفاده میکنند. نهایت کار رایزنهای فرهنگی ما این است که یک عدد از این قلمزنیها و میناکاریهای اصفهان به طرف میدهند. ملاقاتی میکنند و عکسی میگیرند و خوشحال هستند که ما فلانی را ملاقات کردیم و به او هدیه ایرانی دادیم. خب این به چه دردی میخورد؟
* اخیراً آقای پزشکیان کار خوبی کرد و در دیدار با رئیس جمهور تاجیکستان آلبوم موسیقی استاد علیزاده را اهدا کرد. یعنی حداقل آن رسم همیشگی صنایع دستی را کنار گذاشتند! و هدیهای در حوزه زبان و ادبیات و موسیقی ایرانی اهدا کردند.
ما از برنامهریزیهای فرهنگی عقب هستیم. من بارها گفتهام اگر الگو نداریم، الگوی ترکیه را کپی کنیم و همان را اجرا کنیم. الان ترکیه برای افغانستان دل میسوزاند؟ برای فرهنگ ما؟ من به همراه سفیر ایران در هند، در فرودگاه بودم. ایستاده بودیم که دیدم تاجری ایرانی تازه از فرودگاه خارج شده بود. تا پایش را به فرودگاه هند رسانده بود، پیش ما آمده بود و میگفت «آقا میتونم از سهمیه شما استفاده کنم؟» گفتم سهمیه چی؟ گفت «اینجا یکی دو تا سهمیه شراب میدن. اگر شما نمیخواید، سهمیهتونو بدید به من!». بگذارید بی تعارف باشیم؛ بعضی از تاجران ما تا به یک کشور خارجی میرسند، میخواهند از فضای فرهنگ ایران فرار کنند. مرد حسابی! تو باید فرهنگ ایران را ببری. در این تجارتی که داری، باید فرهنگ ایران را معرفی کنی. یک تاجر ترکیهای در شهر حیدرآباد هند، ۲ هزار نفر را شام داد و کنارش هم سماع مولانا را گذاشت و برای آن بلیطفروشی کرد. با همین کار، سود کلانی هم کرد. هم فرهنگ خودش را تبلیغ کرد، هم غذای خودش را. من بودم، سفیر ایران بود، تعدادی از ایرانیها و کارمندان سفارت هم بودند. گفتم ببینید! این تاجر از ما جلوتر است. وقتی تاجر انتخاب میکنیم، باید به این نکتهها توجه کنیم. قدیمها همه این کارها را تاجرها میکردند. اصلاً اسلام و تشیع را تاجرها گسترش دادند. اما الان بخشی از تاجرهای ما فقط دنبال لوندبازی هستند.
در تاجیکستان رفته بودیم یک رستوران ایرانی غذا بخوریم، بعد دیدیم یک دختر روس پیتزا را آورد. بالاسر مغازه نوشته بود «رستوران ایرانی»، ولی پیتزای ایرانی را به دست دختر روس میدادند که بیاورد. آمد، دیدم خدایا! وضع لباس این دختر اصلاً مناسب نیست؛ افتضاح است. به صاحب رستوران گفتم تو اسم مغازه را رستوران ایرانی میگذاری ولی دختر روس میآوری؟ از خود ایران، دختر ایرانی با حجاب بیاور. همسرت، دخترت، خواهرت، فامیلت؛ یا حداقل یک تاجیک پدر و مادردار را بیاور. تو داری ایران را اینجوری نشان میدهی. آخر بی انصاف! در ایران زنها و دخترها اینطوریاند؟ اینطوری لباس میپوشند؟ ۶ ماه هم طول نکشید که رستورانش جمع شد. وقتی تو رستوران ایرانی میزنی، باید فرهنگ ایران را هم بیاوری. الان تاجر ترکیهای در تاجیکستان رستوران زده، هر سفیر و مهمان خارجی را که میآید به آنجا میبرند. چون همه چیز آن مناسب فرهنگ ترکیه و تاجیکستان است.
* از این بحث بگذریم. البته بحث خیلی مهمی است و میشود ساعتها در موردش صحبت کرد، اما کمتر درباره شعر حرف زدیم. در سالهای اخیر از شما کمتر شعر میخوانیم. چرا؟ به خاطر مشغلههای مدیریتی است یا اینکه شعر نوشتهاید و منتشر نشدهاند؟
خب من یک مقدار از فضای مجازی بیرون آمدهام. یعنی از وقتی که عکسهای سردار سلیمانی را گذاشتم و اینستاگرام صفحه من را بست، دیگر از فضای مجازی بیرون آمدم. حدود ۲۵ هزار دنبالکننده هم داشتم اما از فضای مجازی بدم آمده است. فضای مجازی که همهاش دست آنهاست. بعضی وقتها حال آدم بد میشود. اخیراً کمی در فضای توییتر حضور داشتم، اما میدیدم آدمهایی هستند که نمیدانم ایرانی هستند یا نه؟ چطور میشود که یک ایرانی از ترامپ تعریف کند؟ یا از اسرائیل حمایت کند؟ من حالم بد میشود وقتی اینها را میبینم. به نظر من ما باید این فضا را تحریم کنیم. کاش ما بتوانیم در همان فضای قبل زندگی کنیم. در این فضا یا باید واقعاً شمشیر بزنیم که من انرژی و وقتش را ندارم، یا اینکه کلاً حضور نداشته باشیم.
* اتفاقاً توییتها و منشنهای شما را میدیدم و برایم جالب بود که با اینهمه گرفتاری و مشغله مثل نوشتن شعر، ارتباط با شاعران جوان، مسائل مربوط به شورای شعر و موسیقی صداوسیما و… اینقدر غیرت ایرانی و ملی دارید که در توییتر هم فعال هستید.
بله در این فضا بودم. البته الان سرم خیلی شلوغ شده و کارم سنگین است. ولی بازهم وقت میگذارم و تقریباً روزی نیست که شعر نگویم و مطلب ننویسم.
* علتش چیست؟ اینکه در کنار اینهمه مشغله، شعر گفتن را کنار نگذاشتهاید. خیلی از شاعران جوان با سن خیلی کمتر، بعد از چاپ یکی دو کتاب ذوق و قریحهشان خشک میشود ولی شما هنوز شعر مینویسید و پر کار هم هستید.
از وقتم خوب استفاده میکنم. به تازگی منظومهای نوشتهام که در آن راجع به شخصیتهای انقلابی از خود امام تا حاج قاسم سلیمانی و خیلی از شهدا و چهرههای شاخص مثل چمران و خانم مرضیه دباغ و… حرف زدهام. این منظومه همینطور ادامه میکند و در آن راجع به ۱۵ هزار نفر حرف میزنم.
* پس باید به زودی شاهد انتشار چند کتاب از شما باشیم.
بله. یکی از کتابها را انتشارات «فارسیزبانان» چاپ کرده و برای کتاب جدیدم «انگیزه ترامپکُشی» هم چند نشر خواستهاند که آن را منتشر کنند.
* پیش از این یک رمان دیگر هم نوشته بودید؛ به اسم «برادرْ انگلستان».
بله این رمان تا امروز چهار بار در انتشارات سوره مهر چاپ شده است. یک رمان ۳۸۰ صفحهای بلند است.
* تجربه نوشتن آن رمان چهطور بود؟
کار سنگینی بود. یک رمان دیگر هم بعد از آن نوشتهام که باید بازنویسی شود. چون برادر انگلستان را ۲۳ بار بازنویسی کردم ولی این رمان تا امروز فقط هفت هشت بار بازنویسی شده است. باید هفت هشت بار دیگر بازنویسی کنم تا به نتیجه برسد.
* این سوال را باید پیشتر میپرسیدم، ولی راه دوری نمیرود! در مورد هند و زبان فارسی صحبت کردیم. یکی از نگرانیها بهویژه در دوسه سال گذشته، بحث زبان فارسی در افغانستان است. ما تجربه نابودی زبان فارسی را در هند داشتیم؛ به نظر شما این نگرانی در مورد افغانستان هم وجود دارد؟
بله، خیلی جدی است. ایران باید برای افغانستان برنامه داشته باشد. به طور خیلی جدی باید برنامه داشته باشد. الان رایزنی اول ما و سفارت اول ما در جهان، باید افغانستان باشد؛ نه آمریکا و نه هیچ جای دیگر. افغانستان مهمترین کشوری است که ما باید به آن توجه کنیم و متاسفانه کمترین توجه را به آن داریم. به یکی از دوستانی که افغانستانی است و به تازگی از مزارشریف آمده بود، گفتم که بد نیست با تعدادی از شاعرها به آنجا برویم. از دولت فعلی ویزا بگیریم و برنامه شب شعر و موسیقی برگزار کنیم. میگفت به برنامه موسیقی مجوز نمیدهند و در شب شعرها هم بعید نیست بیایند برای انتحاری شعر بخوانند! من هم گفتم اشکالی ندارد، ما هم به بهانه شعر انتحاری، شب شعر میگیریم!
* اخیراً فیلمی از فاضل نظری منتشر شد که از سفری که به افغانستان داشته، روایت میکرد. میگفت انگار در ایران بودم و آنجا هیچ احساس غربتی نداشتم. و اینکه بهترین دوستانم هم افغانستانی هستند. همین ارتباطات بین جامعه ادبی ایران و افغانستان بسیار موثر و اتفاق خوبی است.
بله آقای نظری را آنجا میشناسند. تنها جایی که به افغانستان توجه میکند، همین نشر «فارسیزبانان» ماست. البته به ما هم توجهی نمیکنند و از ما دستگیری نمیکنند. ما کتاب شعر یک شاعر افغانستانی را چاپ میکنیم، کتاب یک شاعر بدخشانی را چاپ میکنیم، اما وقتی این کتاب را به نمایشگاه میبریم حتی ۵ نسخه هم نمیفروشد. البته ما فقط به خاطر زبان فارسی این کار را میکنیم. بودجهای هم نداریم. تا امروز بیشتر از ۱۰۰ کتاب از شاعران فارسیزبان در دیگر کشورها چاپ کردهایم؛ آن هم در یک نشر خصوصی. ما دنبال این هستیم که بچههای هند و تاجیکستان و افغانستان را معرفی کنیم. کسی اینها را اصلاً نمیشناسد. در ایران یک تعداد خاصی را دارند تبلیغ میکنند. ما داریم زبان فارسی را حفظ میکنیم و به بچهها امید میدهیم و سعی میکنیم شعر را در کشورهای مختلف زنده نگه داریم. اما این کارها بودجه و حمایت میخواهد.
* در ابتدای گفتگو اشارهای به دیدارهای رهبری داشتیم، ولی دوست داشتم بیشتر درباره آن صحبت کنیم. البته میدانم درباره این دیدارها خیلی صحبت شده ولی میخواهم مراجعهای به ذهنتان داشته باشید و ببینید خاطرهای از رهبری در این جلسات وجود دارد که تا امروز جایی بیان نکرده باشید؟
نه. چون خود موسسه حضرت آقا این برنامهها را ضبط میکند و من تقریباً همه نکات را پیش از این گفتهام. چیزی ندارم که گفته نشده باشد. دفتر رهبری ضبط کردهاند و حتماً یک روز منتشر میکنند. فقط میخواهم این را بگویم که من وقتی اجرای جلسه را به آقای امیری اسفندقه سپردم، دوست داشتم کنار باشم ولی خود آقای امیری خواست که با هم جلسه را اداره کنیم. امسال یا پارسال بود که ما دو طرف آقا نشسته بودیم و رهبری به شوخی به من گفتند وزیر دست راست! گفتم ما اطاعت امر میکنیم… ۱۰ سال پیش من در شرایطی که بعضیها پشت کردند، وظیفه داشتم که بایستم. بچهها را جمع کردم، تهمتهای بدی هم شنیدم، بعضیها واقعاً من را اذیت کردند، بعضیها که به قدرت وصل بودند و پدرانشان برو بیایی داشتند، خیلی اذیتم کردند. البته هنوز هم اذیت میکنند ولی من واقعاً بچههایی را که بی پشت و پناه بودند به این جلسه میآوردم. بچههایی که شهرستانی بودند.
* بله. یادم هست ابتدای دوران شاعری بودم و یک مثنوی بلند در مورد بحرین نوشته بودم. آن زمان وبلاگنویسی رواج داشت. شما شعر من را در وبلاگ خوانده بودید و کامنت گذاشتید که شعرت خیلی خوب است و در فلان جشنواره شرکت کن. در آن جشنواره شرکت کردم و مقام آوردم و شما پیام دادید که شعرت را برای دیدار ارسال کن. یعنی خود بنده را برای اولینبار شما به دیدار شاعران با رهبری بردید.
من هرچه استعداد ببینم، اگر جوان باشد، مخصوصاً گمنام باشد، دنبال این هستم که اینها به جلسه بیایند. شناسایی بشوند، شناخته بشوند، و اتفاقاً شعر انقلاب با همین رویه رشد میکند، نه اینکه فقط یک تعدادی بیایند و تکرار بشود. خود من هم هر سال با این امید میروم که یک گوشهای بنشینم. یک سال من را گوشهای نشانده بودند، حضرت آقا خودش دست من را گرفت و گفت بیا بالا، برای چه اینجا نشستی؟ این هم خودش یک خاطره من از رهبری است.
* این تسلط و توجه رهبری نسبت به شعر چیز عجیبی است. یعنی از جنس علاقه به شعر هم نیست، از جنس مأنوس بودن با شعر و لذت بردن از شعر و شناخت کامل از شعر است. به خصوص نقدها و نکاتی که در همین جلسه بیان میکنند، نشان از میزان انس و علاقه ایشان به شعر است.
نقدهای آقا که خیلی معروف است. وقتی کسی در جوانی در جلسه کسانی مثل محمد قهرمان، ذبیحالله صاحبکار، مرحم کمال، اخوان، شفیعی کدکنی و… شرکت کند، در جلسه شعر فرخ شرکت کرده باشد، مشخص است که در این سن و سال چه درک و دریافتی از شعر دارد. آن سالها که آقا طلبه جوانی بوده، این اساتید حرفهایش را گوش میکردند. میگفتند «علیآقا چه حرفای قشنگی میزنه، چه نقدهای جالبی مطرح میکنه». من ۳ یا ۴ سال در جلسات حوزه هنری حضور داشتم، واقعاً فکر میکنم آن جلسات به اندازه ۲۰ سال به درد من خورد. حالا حساب کنید رهبری در جلساتی شرکت داشته که بزرگان شعر آن روز مثل اخوان حضور داشتند. به همین خاطر است که امروز حرفهای ایشان در حوزه شعر پخته و سنجیده است. آقا در جوانی کتابی درباره هند ترجمه میکند و بر آن مقدمه مینویسد که حتی امروز هم برای اهل دانش بسیار با ارزش است.
* به پایان گفتگو رسیدیم. اگرچه فعلاً با شما کار داریم و بیشتر زحمتتان میدهیم اما در پایان گفتگو غزلی مهمانمان میکنید؟
اول سلام و بعد سلام و سپس سلام
با هر نفس ارادت و با هر نفس سلام
باید سلام کرد و جواب سلام شد
بر هر کسی که هست از این هیچکس سلام
فرقی نمیکند که کجایی ست لهجه ات
اترک سلام، کرخه سلام و ارس سلام
ظهر بلوچ، نیمه شب کُرد و ترکمن
صبح خلیج فارس، غروب طبس سلام
بازارگان درد! اگر میروی به هند
از ما به طوطیان رها از قفس سلام
«دیشب به کوی میکده راهم عسس ببست»
گفتم به جام و باده و مست و عسس سلام
معنای عشق غیر سلام و علیک نیست
وقتی سلام رکن نماز است، پس سلام!
قبل از سلام جام تشهد گرفتهایم
ما کشتگان مسلخ عشقیم، والسلام!
منبع: مهر