یکی از دلایل این روزآمد شدن، گسترش تحصیلات تکمیلی (البته گسترش بیبرنامه) است. ورود تودهوار نیروهای جوان به پژوهشهای ادبی، آنها را گاه از سر اضطرار و نبود موضوع به جانب آثار ادبی نوظهور کشانده است. آنها در پی یافتن موضوع تازه برای تحقیق به هر بخشی از تاریخ ادبی سرک میکشند و بعضاً متنهایی را به تحقیق میگیرند که هنوز از چنبرۀ ذوق و سلیقۀ گروههای جامعه و نسلهای مختلف نگذشته است. کسانی از این روند خرسندند و معتقدند که حالا دیگر نمیشود با رولان بارت همصدا شد و نقد دانشگاهی ما را متوقف در گذشته، متحجر و ارتجاعی قلمداد کرد. دانشجویان نوجو و نوگرا نیز چندان فضای دانشکدههای ادبیات را کهنه و بیارتباط با زمانۀ خود نمییابند.
مسئلۀ ضروری در شناخت ارزشهای مندرج در آثار ادبی امروز، افزون بر کشف ارزش زیباییهای آنها، تحلیل نسبت آثار با شرایط زیست اجتماعی و تاریخی ما و نویسنده است. از منتقد انتظار میرود که نسبت میان زندگی ما و داستان امروز را تبیین کند. به ما بگوید این داستان یا شعر چه نسبتی با حیات فرهنگی و اجتماعی ما دارد؟ چرا در این برهه از زمان پدید آمده است؟ چرا خوانندگان جدی آن را با جدیت میخوانند؟ چرا حساسیتهای فرهنگی و اجتماعی را بر میانگیزد؟ پرسشهای اصلی خوانندگان نقدها دربارۀ ارزشهای متن است: هم ارزشهای خود متن و هم ارزشهای فرهنگی و اجتماعی که متن حامل آن است. اما نقد دانشگاهی ما هنوز شجاعت و ورزیدگی لازم برای پرداختن به این پرسشها را ندارد و بویژه پرسش از ارزشهای فرهنگی، اجتماعی متن را. از این رو زیرکانه از این جریان بر کناره میرود. برخی دانشگاهیان اصرار دارند که اثر ادبی باید مقبولیت، وزانت و شأنی پیدا کند تا جواز ورود به مطالعات دانشگاهی را بیابد. به عقیدۀ آنها نباید پای آثار نوظهور را به پژوهشهای دانشگاهی باز کرد. این دیدگاه با آن که طرفداران بسیار دارد اما موجه نمینماید. البته چنین نگرشی برآمده از دیدگاهی است که غایت و ارزش مطالعات ادبی را در ستایش ادبیات ملی، پاسداری از میراث ادبی و انتقال ذوق و محتوای شاهکارهای ادبی به نسلهای نو میدانند؛ اما این رویکرد با تفکر انتقادی و روح نقد و مطالعات نقادانه که ضرورت زمانۀ ماست سازگار نیست.
این دیدگاه محافظهکارانه گرچه سالها مقتدرانه بر گروههای ادبیات سایه افکنده بود اما این روزها با ورود انبوه دانشجویان به تحصیلات تکمیلی و افزایش بی رویۀ دانشگاهها کم رنگ میشود. در این مقال از کیفیت نقدها چیزی نمیگویم که به لحاظ نوپاییاش پرکاستی و پرآسیب است و نقد آن خود قصۀ درازی است. بلکه سخن در توجه دانشگاهیان به مسئلۀ معاصر است که امری ضروری و لازم است. به راستی اگر دانشگاه بر اساس روشهای علمی و منطق معرفتی خود پیش برود در امر ارزیابی و تفسیر تولیدات ادبی مشروعیت و توانمندی کدام نهاد بیشتر از دانشگاه است؟ آیا دانشکدۀ ادبیات قادر به شناخت ذوق، اندیشه و واقعیت اجتماعی روزگار خویش نیست و باید منتظر بماند تا آیندگان تاریخ و نسلهای آتی، جواز نقد و بررسی آثار ادبی را به او بدهند؟ مگر روانشناسان و جامعهشناسان مسائل امروز انسان و جامعه را بررسی نمیکنند؟ داستان امروز با فیلم و نمایشنامه چه تفاوتی دارد که شأن ورود به مطالعات دانشگاهی را ندارد؟ تأمل در تولیدات ادبی امروز وظیفۀ دانشگاه است و دانشگاه باید به دانش و روش لازم برای این هدف مجهز شود. ورود ما به قلمروهای آفرینش ادبی امروز بر پویایی، نشاط، سرزندگی و خلاقیت در محیط دانشکدهها میافزاید و ما را به درک درستی از واقعیت اجتماعی رهنمون میشود. نقدهای دانشگاهی در دو دهۀ اخیر نشان میدهد که دانشگاه در نقد آثار ادبی روز چندان بیراهه نرفته است چنان که اغلب رمانهایی که موضوع پژوهش دانشگاهی بودهاند در شمار رمانهای مؤثرتر این سالها هستند.
پژوهشهای انتقادی ما دربارۀ داستانهای امروز گرچه امری مقبول است اما کاستیهای چشمگیری دارد که سبب شده چندان قابل اعتماد و مؤثر نباشد برخی از این کاستیها از این قرارند:
۱٫ ۱- عموماً پژوهشگران جوان تازهکار هستند که به نقد و بررسی رمانهای نوظهور و جریانهای ادبی معاصر روی میآورند اما به دلیل دانش محدود و درک تاریخی و اجتماعی بسیط، قدرت تبیین عوامل تکوینی اثر را ندارند ، تحلیل اقناع کننده ای از نسبت جهان متن با زیستجهان نویسنده و خواننده ارائه نمیدهند و نمیتوانند جایگاه فرم و محتوای اثر و ارزشهای آن را در روند تطور تاریخی ادبیات تفسیر و تبیین کنند.
۲٫ ۲- نبود کرسیهای نظریۀ ادبی و نوآشنایی منتقدان تازهکار با نظریهها سبب شده تا متن ادبی به نمونۀ آزمایشگاهی برای بازآزمایی و بازخوانی نظریهها تقلیل یابد و نوشتارهای نقد به خدمت بازتولید و تکثیر و تکرار قرائتهای ساده انگارانه از نظریهها درآیند و ماهیت انتقادی نداشته باشند؛ سرشت متن و جوهرۀ ابداع و فردیت آن مغفول بماند و حاصل پژوهش نصیب نظریه شود و نه نصیب متن و تاریخ ادبی. همین امر سبب میشود که بسیاری از مقالات نقد دانشگاهی به دلیل عدم تبیین سرشت متن و فقدان تحلیلهای معنادار به کار تاریخ نقد و مورخ ادبی نیایند.
۳٫ ۳- نقدهای دانشگاهیان ما پیوند معناداری میان فرم و محتوا برقرار نمیکنند. همه جا غلبه با پژوهش در فرم است که عموماً به فراموشی محتوا انجامیده است. نقد ادبی دانشگاهی بیشتر بر مدار تحلیل فرم و ساختار و عناصر صوری میچرخد و برای این مقصود ابزارهای دقیق و کارآمدی هم دارد. خیمه زدن نقد دانشگاهی در ساحت فرم، ادامۀ سنت محافظه کارانۀ دانشگاه است. فراگیر شدن رویکردهای فرمالیستی، ریختشناسی، ساختارگرایی، روایت شناسی، سبکشناختی در پایاننامههای دانشگاهی تداوم همان استراتژی محافظهکاری است. در رویکردهای انتقادی که بررسی صورت با انگیزۀ تحلیل محتوا انجام میپذیرد، مثل تحلیل انتقادی گفتمان، منطق مکالمه باختین و رویکردهای نقد روانشناختی و جامعه شناختی میبینیم که نقد دانشگاهی باز هم به صورت مایلتر از محتواست. گویی دانشگاهیان زیرکانه، صورت را اولویت میبخشند تا از پیامدهای پرداختن به محتوا مصون بمانند. البته دلیل این محافظهکاری تنها ترس «از گرفتاری سیاسی» نیست، بخشی از آن برآمده از سرشت تظامهای دانشگاهی است که بر احتیاط علمی و ارائۀ گزارههای بین الاذهانی تأکید دارد و دخالت تأثرات و اعتقادات و ارزشگذاریهای عقیدتی و شخصی را در پژوهش مردود میداند. یک نقد دانشگاهی باید مستدل و مستند باشد تا موافقت استادان راهنما، مشاور، داوران، هیأت علمی همایش، سردبیر و اعضای تحریریه مجلات را حاصل کند؛ ورود به محتوای عقیدتی واکنشهای مختلفی هم از جانب منتقد و هم از جانب مخاطبان بر میانگیزد که با استانداردهای پژوهش دانشگاهی ناسازگار است. محتوای آثار ادبی روز، پیوند مستقیم با واقعیت امروز و عقاید دارد و با حساسیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی همراه است و ورود به آن به تحریر محل نزاع میانجامد. این کناره روی نقد دانشگاهی و پرهیز از ورود به قلمرو محتوا و ارزشها، سبب شده که دانشگاه ما برای تحلیل محتوای متن ادبی راهکار، روش و تجربههای علمی موفقی نداشته باشد اما بر خلاف این امر این روزها در حوزۀ فرم و ساختار نمیتوان تفوق روششناختی نقد دانشگاهی را بر نقد ژورنالیتسی فارسی انکار کرد.
کوتاه سخن آن که نقد دانشگاهی نباید در امر معاصر خود را به قلمرو صورت محدود کند این محدوسازی شاید که به سترونی و تک بعدی شدن گفتمان نقد دانشگاهی بینجامد. آثار ادبی از طریق محتوا (چه گفتن) با زندگی و جامعه پیوند دارند. غفلت از محتوا در واقع غفلت از رابطۀ متن با واقعیات اجتماعی است. ما باید برای تحلیل محتوای ادبیات، روشهای علمی مناسب را تدارک ببینیم تا برای بازشناسی ارزشهای زندگی معاصر در اثر ادبی رویکردی منطقی و علمی در دست داشته باشیم و از افتادن در دام برداشتهای شخصی، سلیقهای و تفسیرهای حزبی و مرامی مصون بمانیم. در این صورت است که عمل نقد ما هم مؤثر است و هم ماهیت علمی خود را حفظ میکند.
محمود فتوحی
این نوشتار با تفاوتهایی در نامۀ نقد (بولتن انجمن نقد ادبی) به مناسبت سومین همایش ملی نقد ادبی، ۱۱ و ۱۲ اسفند ۱۳۹۲ در پژوهشگاه علوم انسانی منتشر شده است.