کد خبر:9816
پ
2119

مروری بر کتاب تاریخ جدیدۀ تاشکند

تاریخ جدیدۀ تاشکند تألیف ملامحمدصالح خواجه ابن ملارحیم خواجه متولد سال 1246 قمری است.

میراث مکتوب – تاریخ جدیدۀ تاشکند تألیف ملا محمدصالح خواجه ابن ملا رحیم خواجه متولد سال 1246 قمری است. افزون بر نسخه‌ای که به شمارۀ 7791 از آن در انستیتوی شرق‌شناسی ابوریحان بیرونی فرهنگستان علوم ازبکستان موجود است و مسودۀ مؤلف است و خط نازیبای او، نسخۀ دیگری نیز در همان گنجینه است در دو جلد و به شمارۀ 11072 و 11073 که نبیرۀ ملاصالح، خواجه سیدخواجه اوغلی در سال 1936 م کتابت کرده است. چنین به نظر می‌رسد که مؤلف این کتاب را در فاصلۀ سال‌های 1267 تا 1304 قمری تألیف کرده است. این اثر گزارشی است از رویدادهای ماوراءالنهر به ویژه طی دو قرن نزدیک به عصر مؤلف.

تاریخ منطقه‌ای که اکنون با عنوان آسیای مرکزی شناخته می‌شود، در دوران گزارش این کتاب به سبب حکومت‌ها و سلسله‌های متعدد، دستخوش آشفتگی‌های بسیار بود و در کمتر دوره‌ای استقرار داشت. آگاهی‌های پژوهشگران تاریخ و فرهنگ این منطقه در سده‌های اخیر بسیار اندک و گاه منحصر در چند مأخذ انگشت‌شمار است. روشن است که برای درک تحولات آن دوران، انتشار هرچه بیشتر متون و منابع تاریخی، لازم است و تصویری کلی از سرنوشت تاریخی دولت‌ها و حکومت‌ها و شهرها و مردمان به دست می‌دهد.

ملاصالح اثر خود را کمابیش در سنت تاریخ‌نگاری کهن، یعنی تاریخ عمومی مشتمل بر ذکر انبیا و پادشاهان، همچون گذشتگان نوشته؛ اما در ادامه تفصیلی از اوضاع ماوراءالنهر با مرکزیت «تاشکند» به دست داده است. به نظر می‌رسد که این یکی از مهم‌ترین دلایل در باب اهمیت این کتاب باشد: ملا محمدصالح در تاریخ جدیدۀ تاشکند در واقع نوعی شناسنامۀ هویتی برای ازبکان ماوراءالنهری است و در قیاس با دیگر منابع، همین موضوع آن را متمایز و متفاوت کرده است.

اطلاعات مؤلف دربارۀ آب و هوا، وضع کشاورزی، اوضاع اجتماعی و حتی شرح حال خود در فصول کتاب، اهمیت آن را دوچندان کرده است. حتی بخش اول کتاب یعنی تاریخ عمومی انبیا و ملوک هم از این‌رو که تا حدی برداشت عمومی آن روزگاران ماوراءالنهر را از گذشتۀ تاریخی جهان به دست می‌دهد، قابل توجه است و نشانه‌ای است از نزول سطح تاریخ‌نگاری. مؤلف در بخش‌های اسلامی تاریخ عمومی، به طاهریان خراسان کمتر توجه کرده و بنا بر مذهب خود، اسماعیلیان الموت را «ملاحدة الموت» خوانده و آل عثمان را به ایلخانان مغول مرتبط دانسته و در بیان سلسلۀ خلفا و ائمه به چهار یار گزین و «ائمۀ دوازده‌گانۀ مهدیین» در اتصال به عهد خلافت پرداخته است.

در رویکرد این مؤلف تاشکندی به مردمان و اقوام دیگر ساکن در آن نواحی، قبچاق‌ها، بخارایی‌ها، خوارزمی‌ها، اهالی فرغانه و سمرقند، قرقیزها و قره‌قالپاق‌ها نکات جالب و اشارات ظریف بسیار است و می‌توان آن را با فضای اجتماعی کنونی منطقه سنجید و تحلیل کرد.

موضوع دیگری که شایسته است در این کتاب و آثار مشابه تاریخی آن عهد مبنای پژوهشی مستقل قرار گیرند، بررسی اماکن جغرافیایی و حدود مرزی است و اسامی مساکن و قلاع و توصیف خطوط ارتباطی و مسیرها. از نظر صاحب این قلم، ملاصالح در واقع گزارش تاریخ خود را با تاریخ مرگ تیمور آغاز می‌کند و اگرچه اصل مطلب او تاریخ ماوراءالنهر است، اما از سرزمین‌های پیرامونی آن روزگاران بنا بر مناسبت غافل نیست؛ مانند اشاره به «ایرانیان کلاه سرخ» به نشانه عصر شاه اسماعیل صفوی، گرچه در متن وی به عباراتی حاکی از تعصب هست؛ لشگر شیبانیان ماوراءالنهر را «سپاه اسلام» خوانده و شاه طهماسب صفوی را در جایی «سردفتر اهل فساد» و در جایی دیگر «سردفتر اباطله» نامیده است. در بخش‌های دیگری از اثر رویکرد مؤلف تغییر می‌یابد: او که ایرانیان دورۀ صفوی را فاسد و فتنه‌گر نامیده، آنها را در دوران نادرشاه دیگر فاسد و فتنه‌گر نمی‌دانسته است. تمایزهای موردنظر او میان دو عهد صفوی و افشاری بنابراین کتاب کمابیش آشکار می‌شود؛ ایران، ایران است، اما ماوراءالنهر را می‌توان توران خواند. لحن نویسنده از تندی نگرش فرقه‌ای در عهد صفوی، به قومی و نژادی در تحلیل دورۀ افشاری گرایش می‌یابد؛ گو اینکه گاه تعصب قومی را با تعابیر مذهبی می‌آمیزد. مثلاً حتی از یک رقیب منطقه‌ای ازبکان و تاجیکان، یعنی حاکم خوارزم ایلبارس‌خان که به دست نادرشاه کشته و سرکوب شد، با عنوان «شهید» یاد می‌کند.

همچنین گزارش مؤلف از حکام فرغانه قابل ملاحظه و از حیث اطلاعات حائز اهمیت است. این بخش از کتاب وی و قیاس آن با شرایط دهه‌های اخیر فرغانه، بر آگاهی در باب تحولات معاصر درون این منطقه می‌افزاید. این دست از اطلاعات با نکات مورد توجه وی در باب تاریخ اجتماعی هم اهمیت خاص می‌یابد. قلم او در بیان حوادث عهد خود باوجود فضای بستۀ دوران، گاه به طنز نیز می‌گراید و چون در ذکر بزرگان قلم می‌زند، از خاقانان به کج‌کلاهان و تاجداران و گیتی‌ستانان رسیده، آنگاه کشورگشایان را در ادامه قرار داده و با «باج‌ستانان» جملۀ خود را خاتمه می‌دهد. نمونه‌های دیگری نیز قابل ملاحظه است: «دارالنصاری تاشکند» در مقابل «دارالاسلام بخارا» آنگاه که تاشکند به تصرف روس‌ها درآمده بود.

ملا محمدصالح خواجه، تاریخ جدیدۀ تاشکند، به کوشش: سیدعلی موجانی، قم،  کتابخانه آیت‌الله مرعشی، 66 + 845 صفحه، 1395

 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612