ميراث مكتوب: دكتر اكبر ثبوت معتقد است: در هند -برخلاف ايران – ،كتابهاي ميرداماد جزء كتابهاي درسي بوده است. من در طول تاريخ فلسفه ايران- از دورة مير به بعد- خيلي سراغ ندارم كه كساني به تدريس كتابهاي ميرداماد اشتغال داشته باشند.
وي به عنوان آخرين سخنران نشست بررسي آراء و انديشههاي ميرداماد كه در تاريخ 11 شهريور 83 برگزارشد، گفت:ما از هند و در باب پيوندهاي ايراني فرهنگي هند بيشتر آنچه ميدانيم در باب تأثيرات ادب ايران در هند است و خيلي كمتر به جنبههاي ديگر پرداخته شده تا معلوم شود ما در عالم هنر فلسفه، پزشكي و ديگر وجوه فرهنگ چه مقدار تبادل با هنديها داشتهايم. نفوذ فلسفه ايراني در هند سابقهاي بسيار پيش تر از ميرداماد دارد ،ولي شايد بتوانيم بگوئيم شخصيتي كه در انتقال حكمت مدرسي ايران به هند بيش از همه نقش و نفوذ داشته، امير فتحالله شيرازي است. اين شخصيت نقطة التقاء دو مكتب فلسفي شيراز است. ميدانيم كه در شيراز دو فيلسوف بزرگ بود، يكي جلالالدين دواني و ديگري صدرالدين وشتكي، كه هر يك با آراء خاص خودشان در مقابل ديگري قرار داشتند و مخالفت و تضاد ميان آراء اين دو، خيلي زياد بوده تا آنجا كه كتابها در رد يكديگر نوشتهاند، البته بعد از درگذشت اين دو نفر هم دعوا و كشمكش تمام نشد. حتي پسر صفيالدين دشتكي، كتابي عليه جلالالدين دواني و در دفاع از آراء پدر خود نگاشته است. امير فتحالله شيرازي از يك سو شاگرد غياثالدين منصور، پسر و شاگرد صدرالدين دشتكي است و از سوي ديگر شاگرد جمالالدين محمود، شاگرد جلالالدين دواني است. به اين ترتيب ميتوان امير فتحالله شيرازي را نقطة التقاء و محل برخورد دو تفكر دواني و دشتكي تلقي كرد.
وي ادامه داد:وقتي كه امير فتحالله شيرازي به هند رفت، بسيار مورد استقبال قرار گرفت و جزء شخصيتهايي شد كه در تاريخ هند نقشي استثنايي داشت. روزگار، روزگار اكبر بود و در دولت اكبر كه مهمترين امپراطور مسلمان هند بود، او به عنوان شخصيت دوم مطرح شد؛ شخصيتي كه براي دستگاه حكومتي، هم وكيل، هم منجم، هم طبيب و هم فيلسوف بود. ميگويند تنها شخصيتي بود كه با درگذشتش، اكبر گريه كرد و گفته بود:” اگر اين شخص به دست دشمن اسير ميشد و براي آزادي او همة خزائن مرا ميخواستند، ميدادم و يقين داشتم كه در اين معامله بسيار سود كردهام.”
امير فتحالله شيرازي در سياست دورة اكبر نقش خاص خود را دارد كه بايد جداگانه بررسي شود، ولي در عالم علم يكي از مهمترين نقشهايي كه دارد، انتقال آثار حكمي متأخر ايراني به هنر و رواج آنها است و ديگري تدريس كتابها و انتقال مكتبهاي فلسفي ايران است؛ به ترتيبي كه وقتي شجره نسب استادان حكمت در هند در نهايت به امير فتحالله شيرازي منتهي ميشود. امير فتحالله فاصلة زماني زيادي با ميرداماد ندارد .امير فتحالله در اوخر قرن 10 درگذشته؛ يعني هنگامي كه ميرداماد درروزگار جواني بوده است و به اعتبار رواجي كه حكمت ايراني در دورة اكبر و در دورة امير فتحالله در هند پيدا كرد، حكماي ايران در هند جايگاه بالايي پيدا كردند؛ از جمله شخص ميرداماد. ميرداماد حتي در دورة حيات خود سخت مورد احترام طبقات و شخصيتهاي محترم هنري است. حتي در تاريخ داريم كه بعضي حكام هنر براي او جايزه و صله فرستادند يا بعضي سؤالات حكمي را به دربار ايران ميفرستادند و سؤالات براي پاسخ به ميرداماد داده ميشد.
دكتر اكبر ثبوت همچنين گفت:نمونة ديگر برخورد ملامحمود جمپوري است. ملامحمود جمپوري در نظر علماي هن از بزرگترين حكيمان هند در تاريخ دورة اسلامي است. در عين حال جالب اين است كه اين فرد از يك سو شاگرد ميرفندرسكي است و از سوي ديگر مطابق بعضي روايات، – كه به درستي آنها اطمينان ندارم -، گفته ميشود كه براي مباحثه با ميرداماد و استفاده از محضر او از هند به اصفهان آمده و با او مذاكره كرده است، البته اگر اين قضيه درست هم نباشد، آنچه كه كاملا” براي ما مشهود است، برخوردهاي بسيار تجليلآميز اين فرد با ميرداماد است. ملامحمد جمپوري كتابي به نام شمس بازغه دارد. آنگونه كه محققان هند ميگويند، اسامي كه ميرداماد روي كتابهاي خود نهاده بود، موجب آن شد كه استادان و حكماي هنر، همه از اين شيوه، از همان الفاظ و از مرادفات آنها براي اسم گذاري كتابهايشان استفاده كنند. كتاب ملامحمود يعني شمس بازغه، جزء كتابهاي درسي حكمت در هند بوده است. وي در اين كتاب بحث حدوث دهري ميرداماد را مطرح ميكند و جالب است كه نظرية حدوث دهري را نميپذيرد، اما در عين حال با عبارات پر از ستايش، تجليل و تقديس از ميرداماد ياد ميكند تا جايي كه من گمان نميكنم در تاريخ خود ما، عالم شيعة ايراني باشد كه تا اين حد از ميرداماد با تقديس و تجليل ياد كرده باشد.و ديگر اينكه در هند برخلاف ايران كتابهاي ميرداماد جزء كتابهاي درسي ميشود. من در طول تاريخ فلسفه ايران، از دورة مير به بعد خيلي سراغ ندارم كه كساني به تدريس كتابهاي ميرداماد اشتغال داشته باشند. حتي از يكي از بزرگان نقل شده كه من خواستم قبسات را درس بدهم و حتي بر كتابهاي او شرح و حاشية زيادي نوشته نشده ، ولي در هند، مثلا” افق المبين ميرداماد از جمله كتابهاي درسي است، و بسياري از علماي بزرگ هند را سراغ داريم كه از مدرسان افق المبين بودهاند؛ از جمله آنها فضل امام خيرآبادي، فرزندش فضل حق خيرآبادي، فرزندش عبدالحق خيرآبادي، عبدالعلي لامپوري، كه همگي از اهل سنتاند و از علماء شيعه سيد حسين حسيني قاضيپوري را ميتوان نام برد. هم چنين بسياري از علماي هند به سراغ كتابهاي مير رفته و بر آن شرح و حاشيه نوشتهاند، از جمله عبدالعلي لكنوي و فضل حق خيرآبادي بر افق المبين و كتابهاي ديگر شرح نوشتهاند. به همين ترتيب بسياري از علماي هند كه آثاري را مستقلا” در منطق و فلسفه مينويسند، در حقيقت بازگوكننده و تقريركنندة آثار مير هستند. عبدالحي لكنوي مينويسد بيشتر محتويات كه قاضي مبارك به نام شرح سلًم در شرح منطق نوشته، برگرفته از افق المبين ميرداماد است و حتي از خود قاضي مبارك – كه يكي از بزرگترين استادان حكمت در هند است – به عنوان مقلد ميرداماد ياد ميكند.