کد خبر:30707
پ
اصغر دادبه ۳

زبان ملت، هویت و هستی ملت

بیش از یکهزار سال پیش حکیم بزرگ، فردوسی، نه‌تنها بدین امر که «زبان ملت، هستی ملت است» توجه کرده که بنیاد کار بزرگ خود، شاهنامه را بر این اصل نهاده است

میراث مکتوب- بیش از یکهزار سال پیش حکیم بزرگ، فردوسی، نه‌تنها بدین امر که «زبان ملت، هستی ملت است» توجه کرده که بنیاد کار بزرگ خود، شاهنامه را بر این اصل نهاده است:

عجم‌ زنده‌ کردم بدین پارسی

۱) «بسی رنج بردم در این سالِ سیر عجم زنده‌کردم بدین پارسی»… این تمام سخن است؛ این سخن بنیادی که «زبان، اصلِ هویت است و زبانِ ملی، بنیاد هویت ملی است»؛ همان سخن که قرن‌ها بعد فیلسوف بزرگ معاصر، هایدگر، بدین عبارت بیان کرده است: «زبان، خانۀ هستی است» و حکیم بزرگ و بی‌همتای ما قرن‌ها پیش، کار سترگ خود را بر این اصل بنیاد نهاده است.

۲) بعضی از شاهنامه‌پژوهان و فردوسی‌دوستان بیت «بسی رنج بردم…» را به سبب کاربرد «عجم» در آن از فردوسی نمی‌دانند، زیرا برآن‌اند که عرب‌ها خواسته‌اند با کاربرد این واژه ایرانیان را تحقیر کنند. گرچه اکنون بحث من بحث اصالت یا عدم اصالت این بیت نیست، اما عرض می‌کنم:

یکم) این واژه را فردوسی در سه بیت دیگر هم به کار برده است. در طول تاریخ ادب فارسی تا روزگار علامه اقبال لاهوری (ای جوانان عجم جان من و جان شما) بارها و بارها در ادب فارسی به کار رفته و افادۀ تحقیر هم نکرده است.

دوم) بیت از هر کس که باشد بیانگر حقیقتی است که عین هستی و هویت ماست و گویای کار بزرگ و بی‌مانند فردوسی است: زنده کردن هویت ملی در پرتو زبان ملی.

سوم) فیلسوفان خردگرای روزگار حکیم فردوسی، یعنی فارابی و ابن‌سینا و پیروان آن‌ها، اصل و حقیقت پدیده‌ها را «ماده و صورت» می‌دانند و برآن‌اند چون صورت ـ که حقیقت پدیده‌هاست ـ بر ماده، که مبهم است، عارض شود، پدیده تشخص و تعیّن می‌یابد. به زبان ساده، پدیده به‌گونه‌ای معنی می‌یابد و حضور خود را اعلام می‌کند. برآنم که «هویت ملی» به ماده می‌مانَد که مبهم است و «زبان ملی» به صورت ماننده است و چونان صورت، عامل تشخص و تعیّن هویت ملی محسوب می‌شود و به تعبیر سرایندۀ بیت «بسی رنج بردم…» زنده‌کنندۀ ایرانی و هستی و هویت ایرانی است… بگذارید بگویم: هویت ملی به پیکر یا به جسم می‌مانَد و زبان ملی به جان و کدام جسم است که بی ‌جان زنده توانَد مانْد؟ بی‌مهری‌ها، ستیزها و دشمنی‌هایی که با زبان فارسی شده است و می‌شود و خود داستان غم‌انگیز و عبرت‌آموزی است، که جداگانه باید بدان پرداخت، وظیفه‌ای سنگین که همانا دفاع از زبان و ادب فارسی است، به عهدۀ یکایک ما می‌گذارد. نخستین گام در کار این دفاع مقدس همانا آشنا ساختن و مأنوس گردانیدن فرزندانمان با این زبان و این ادب است که در این نبرد و در این دفاع، سربازان واقعی آنان‌اند.

برای من تنها دو پرسش، به‌عنوان درآمدی بر بحث «حکمت ملی»، طرح شده است و من همیشه کوشیده‌ام به دو پرسش طرح‌شده پاسخ بدهم. در این باره به تفصیل سخن گفته‌ام و باز هم بدان می‌پردازم.

درآمدی بر حکمت ملی

هر بحثی دارای مقدماتی است. بحث حکمت ملی در شاهنامه هم از این قاعده مستثنا نیست. از جملۀ مباحث مقدماتی مرتبط با بحث حکمت ملی آگاهی از چیستی حکمت و اطلاع از این معناست که چه کسی شایستۀ عنوان حکیم است. طرح مباحث مقدماتی، از جمله در دو پرسش، به‌شرح زیر پدیدار شد:

۱) نسبت فلسفه و حکمت؟

۲) چرا به فردوسی لقب حکیم داده‌اند؟

در پاسخ به پرسش نخستین باید بگویم و قبلا در جایگاه و تریبونی چنین توضیح داده‌ام که: گاه حکمت و فلسفه نسبت تساوی دارند و فلسفه، در هر معنا که به کار ‌رود، حکمت نیز در همان معانی به کار می‌رود. گاه، بین فلسفه و حکمت نسبت عام و خاص برقرار است و به فلسفه‌های اشراقی و عرفانی حکمت گفته‌ می‌شود.

در پاسخ به پرسش دوم هم گفته‌ام: پاسخ معمول آن است که چون فردوسی جامع علوم زمان خود بود لقب حکیم گرفت، اما به نظر من، علاوه بر جامعیت، از نقش فلسفۀ حاکم در آن روزگار، یعنی فلسفۀ مشائی (فلسفۀ عقلی ـ استدلالی) نیز نباید غافل بود.

خجسته باد نام ‌و ‌یاد حکیم فردوسی

دکتر اصغر دادبه

منبع: روزنامه اطلاعات

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612