کد خبر:26042
پ
ابوالفضل خطیبی

خطیب شاهنامه

خطیبی می‌دانست هویت ایرانی با شاهنامه و زبان فارسی پیوند ذاتی دارند و برای حفظ زبان فارسی، هماره باید از فردوسی گفت و درباره شاهنامه نوشت.

میراث مکتوب- دیگر نام ابوالفضل خطیبی با شاهنامه پیوستگی پیدا کرده بود. هر وقت و هر جا سخن از فردوسی و شاهنامه به میان می‌آمد، نام چند نفر از جمله خطیبی به ذهن تبادر می‌شد. از نظر ادیبان و علمای اصول فقه، تبادر مهمترین نشانه حقیقی بودن معنا برای یک لفظ است. یعنی فرد اصلح و صاحب‌نظر درباره شاهنامه که سخنشان سند و معیار سنجش است این افراد هستند؛ طوری که با گفتن یک اسم، فرد متخصص درباره آن اسم سریع به ذهن خطور می‌کند. خطیبی پژوهشگر شاهنامه بود و ابیات اصیل را از اشعار دخیل (بعدها اضافه ‌شده) می‌شناخت و قدرت تشخیص واژگان و نسخه‌بدلهای شاهنامه را دارا بود.

اوائل دهه هشتاد با حضور او و دکتر رواقی با مدیریت جویا جهانبخش نشستی درباره دشواری تصحیح متون در محل مؤسسه‌ پژوهشی میراث مکتوب برگزار کردیم که به چالش کشیده شد.

توفیق داشتم تا با او دو بار یکی در مشهد و بار دیگر در کرمان برای شرکت در همایش نکوداشت فردوسی همسفر باشم. آخرین باری که در مجلس سخنرانی ایشان شرکت کردم، مجلس یادبودی بود که فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای گرامی‌داشت زنده‌یاد اکبر نحوی برگزار کرده بود. خطیبی درباره این بیت معروف فردوسی سخن گفت که “اگر مرگ داد است بی‌داد چیست / ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟” زمانی این بحث را مطرح کرد که درون او غوغا بود و از بیماری رنج می‌برد. در یادداشت فیس‌بوکی خود هم به این موضوع اشاره کرده بود که پس از بازنشستگی‌اش، علائم بیماری در او ظاهر شد. آن‌زمان دوستی از پاریس تلفن کرد و از این یادداشت خطیبی نگران شده بود. به او گفتم بیماری‌اش قابل درمان است، غافل از آنکه بیماری او، پاشنه آشیل حیاتش شد و کتاب زرین زندگی‌اش را بست.

گویی در مجلس دکتر نحوی آن مقاله را در رثای خود می‌خوانْد و با زبان حال می‌گفت: “من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود”.

جلد هفتم شاهنامه تصحیح دکتر خالقی مطلق را، مطلوب به فرجام رساند و توان بالای خود را در تصحیح شاهنامه به رخ کشید. او به چیزی و مبحثی جز شاهنامه و ادبیات حماسی نمی‌اندیشید. گویی با خود عهدی نانوشته بسته بود. خطیبی می‌دانست هویت ایرانی با شاهنامه و زبان فارسی پیوند ذاتی دارند و برای حفظ زبان فارسی، هماره باید از فردوسی گفت و درباره شاهنامه نوشت. برای همین بود که برخی پان‌ترکهای ایران‌ستیز شاهنامه‌گریز، با او که پاسدار زبان فارسی بود و معرف شاهنامه، میانه خوبی نداشتند. در میان ادبای آذربایجانی تنها دوست‌شاهنامه‌پژوه او سجاد آیدنلو نامه تسلیت نوشت و ندیدم کسی درباره کارهای او و خدماتی که او برای شاهنامه‌پژوهی کرده بود، سخنی به میان آورد.

خطیبی در فیس‌بوک فعال بود و من در اینستاگرام. بیشتر تحقیقی و گاه ذوقی و لختی هم سیاسی می‌نوشت و طبعا” لحن او بر مذاق عده‌ای خوش نمی‌نشست و همین به انزوای او مرتبط بود. در سفر کرمان به او پیشنهاد دادم که اگر مطالب خود را در اینستاگرام هم بگذاری علاقه‌مندان بیشتری از نوشته‌هایت بهره خواهند برد. نوشته‌هایش خواندنی بود، به‌خصوص عنوان یادداشت‌های “صادقیات او” که خاطرات دکتر علی‌اشرف صادقی، زبان‌شناس و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، را به اشتراک می‌گذاشت که عمدتا” خاطرات استاد صادقی حفظه‌الله، از استادانش را می‌گفت و یاد آنها را زنده می‌کرد.

دکتر خطیبی خوش‌ذوق بود و خوش‌قلم. الحق که یادداشتهایش خواندنی بود، بخصوص یادداشتی که درباره سفر به گرمسار برای دیدن “مادر رقیه” نوشته بود. در سفر و حضر، در برخی یادداشت‌هایش از غزل دختر دلبندش می‌گفت و این اواخر اظهار دلتنگی می‌کرد و سخت نگران بود. خطیبی مردی با عاطفه و مهربان و خوش‌رو و خوش‌پوش بود. مصداق این حدیث “حُزنه فی قبله و بُشره فی وجهه” بود؛ درون او محزون و برونش مسرور می‌نمود تا مبادا یاران همراه ناراحت شوند. به فردوسی عشق می‌ورزید. بی‌شک بسیاری از جوانان به‌خاطر او به شاهنامه علاقه‌مند شدند. جایش در دانشگاه خالی بود. یکبار یادداشت ماجرای دعوت به دانشگاه را با عنوان “دکتر بهمان” (… مجری برنامه‌ها)، نوشت و از برخوردی که با او شد، سخن آزرده‌خاطر شده بود و نادم از اینکه پیش او رفته است.

خطیبی همیشه بااحساس و دلبستگی از فردوسی و شاهنامه می‌گفت. ایران‌دوستی واقعی، دلسوز و دردمند و نگران اوضاع وطن بود. عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود، اما دوست داشت در آن محیط بماند و کار کند و بازنشستگی ناخواسته و شاید زودرس، برایش ناخوشایند بود و او را آزرده کرده بود. بااین حال خستگی‌ناپذیر بود و در پژوهش درباره شاهنامه، دست از پا نمی‌شناخت. جایی دیدم استاد احمد سمیعی، سردبیر نامه فرهنگستان، پیگیر مقالات از خطیبی بود و می‌گفت مقالات او وزن مجله را بالا می‌برد. خوشبختانه ما هم افتخار داشتیم در فصلنامه گزارش میراث مقالاتی از او را چاپ کنیم. شماره ۹۴ را برای چاپ آماده کرده بودیم که خبر درگذشت او همچون آواری بر سرمان خراب شد و داغدارمان کرد.

اکبر ایرانی

مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612