میراث مکتوب- معمولا در تاریخنگاری مرسوم به برخی از زوایای پنهان جامعه ایرانی عصر قاجار همچون زندگی و مسائل زنان توجه نشده یا کمتر توجه شده است. در این میان کتاب «تاریخ اجتماعی زنان در عصر قاجار» به گردآوری و ویراستاری علمی دکتر سمیهسادات شفیعی (نشر ثالث) با نگاه به این مقوله سعی دارد خواننده را به نیمه تاریک تاریخ ببرد و با سرنوشتهایی فراموششده آشنا کند؛ سرنوشت دختران، زنان و مادران ایرانی. از این رهگذر تصاویر جدید، نامنتظره و تأملبرانگیزی از زن و زنانگی در عصر قاجار به دست آمده است که میتواند سرنخهایی را برای طیف گستردهای از مطالعات آتی در همین حوزه به دست دهد. پژوهشگران کتاب «تاریخ اجتماعی زنان در عصر قاجار» به ما کمک میکنند تا به کوچه پسکوچهها و تجارب نانوشته زنان قاجار برویم و برخی انگارههای رایج، اما تأملناشده خود درباره زنان ایرانی را اصلاح یا تعدیل کنیم. درباره تاریخنگاری اجتماعی با سمیهالسادات شفیعی، دانشیار جامعهشناسی زنان و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که در سالهای گذشته تاکنون بر موضوع زنان تمرکز داشته و پژوهشهای مختلفی در این حوزه انجام داده گفتوگویی انجام شده که متن آن را در ادامه میخوانید:
*********
به عنوان نخستین پرسش فعالیتهای شما بیشتر در کدام حوزه مستقر است و چگونه به تاریخ اجتماعی زنان در عصر قاجار رسید؟
در یکی دو دهه گذشته تمرکزم بر حوزه زنان بوده است و سعی کردم از حوزههای مختلف گریزی بزنم به موضوع مناسبات جنسیتی و رابطهای که بین زنان و مردان جاری بوده است. به مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان و هر آنچه که تحت عنوان سبک زندگی آنان قابل تعریف است. مقالات متعددی داشتم و خوشحالم که کتاب «تاریخ اجتماعی زنان در عصر قاجار» به همراه دوستان با تخصصهای مختلف به طور میانرشتهای گردآوری شد. این کتاب هم از سوی دوستان تاریخ و هم از سوی دوستان جامعهشناسی، علوم اجتماعی و هم مطالعات زنان و نیز ارتباطات مورد استقبال قرار گرفت. لازم است این نوید را بدهم که با توجه به استقبالی که از کتاب«تاریخ اجتماعی زنان در عصر قاجار» شد، در تکاپو هستم که کتاب دیگری تحت عنوان «تاریخ اجتماعی زنان در عصر پهلوی» گردآوری کنم که در همین جا دعوت میکنم از علاقهمندان که به آدرس ایمیل من در سامانه پژوهشگاه علوم انسانی تحت عنوان نام من قابل جستجو است، مراجعه کنند تا بتوانیم همکاری خوبی داشته باشیم.
بررسی تاریخنگاری اجتماعی از نظر تاریخی چگونه است و چگونه سمت و سوی آن تغییر کرد؟
من به عنوان مقدمه بگویم که برای دورههای مختلف و سالهای متمادی بحث تاریخ متوجه زندگی چهرههای شاخص به لحاظ سیاسی و اجتماعی، درباریان، افراد تراز اول، فرماندهان نظامی، چهرههای سیاسی و فعالان شاخص اجتماعی بود. اما به تدریج این روال مورد نقد قرار گرفت. پیشتر، هم دادههای تاریخی به این سمت میرفت که زندگی آنها را در بوته توجه قرار بدهد و هم خوانندگان علاقهمند بودند که زندگی آنها را دنبال کنند و این منجر میشد که علم تاریخ متوجه زندگی آنها باشد اما به تدریج و رفته رفته با توجه به تحولات و اتفاقاتی که به خصوص در یکی دو سده گذشته در جریان مدرنیته در سطح جهان اتفاق افتاد، بحث زندگی اجتماعی مردم عادی خیلی مورد توجه قرار گرفت. چون آن تغییرات اجتماعی که رخ میداد، بیشتر از آنکه حاصل عملکرد چهرههای خاص باشد، حاصل تغییر منش و سلوک و ذهنیت اقشار مختلف مردم بود. این باعث شد که به تدریج بحثهای مختلف، به طور خاص بحث روایت، روایتپژوهی، تاریخ شفاهی، شنیدن داستانهای آدمها، شنیدن زاویه دیدهای افراد مختلف نسبت به یک ماجرا به تدریج اهمیت پیدا کند و در نتیجه بحث تاریخ اجتماعی و تاریخ فرهنگی جای خود را بیاید و به تدریج نظم بگیرد. اینها حاصل نگاههایی است که بیش از آنکه متوجه سطوح بالا باشد؛ سطوح کسانی که در مصدر امر هستند متوجه نگاه از پایین به بالاست؛ مردم عادی و آنچه در زندگی روزمره خود تجربه میکنند.
تاریخنگاری اجتماعی یعنی بهره گرفتن جامعهشناسی از تاریخ، اساسا چگونه از جامعهشناسی در تاریخ استفاده میشود و از جامعهشناسی چه استفادهای میتوان در تاریخ کرد؟
در رابطه با اینکه چگونه ما از جامعهشناسی در تاریخنگاری اجتماعی استفاده میکنیم باید بگویم؛ به طور خاص جامعهشناسی با یکسری موضوعات و مفاهیمی سرو کار دارد که برخاسته از نظریات جامعهشناسی است. جامعهشناسی علم جدیدی است و در طول سده گذشته با تحقیقات میدانی که انجام داده است، نظریاتی داشته و با ابتنا به آنان در جریان پژوهشها فرضیاتی را توانسته تایید یا رد کند و یا به تایید این فرضیات یا ابطال آنها کمک کرده است. به طور خاص در آمریکا با بحثهایی که مرتبط با مطالعات کمی با روش کمی است، گسترش پیدا کرد و به تدریج راهگشا بود.
چون توانسته الگوهای عام یا تکرارشوندهای را نشان بدهد و بربسازد که هم توان پیشبینی کنشهای آتی را دارند و هم توان تحلیل آنچه که اتفاق میافتد در جوامع مشابه یا متفاوت را. از این لحاظ آن جذابیت سبب شد مفاهیم و موضوعات محوری جامعهشناسی در هر کدام از حوزههای جامعهشناسی یا علوم اجتماعی بتواند قوت لازم را داشته باشد برای تحلیل دادههای تاریخی. البته اشکال مختلف این مفاهیم به کمک گرفته شدهاند و آنچه که من با آن آشنا هستم و علاقهمند بودم این است که از این مفاهیم سازهها را بسازم و از این سازهها کمک بگیرم برای تحلیل آنچه که اسناد و دادههای تاریخی به ما دادهاند. اگر بخواهیم نگاه کنیم خیلی از موضوعاتی که مرتبط هستند با حیات اجتماعی زنان در شکل وسیعتر خود مخصوصا با توجه به قلت دادههایی که در مورد زنان وجود دارد؛ ذیقیمت است و میتواند به کمک این مفاهیم و موضوعات تحلیل و تبیین دقیقتری بشود و این از نظر من بسیار بسیار مفید و به عنوان شالودهای است برای تولید دانش بومی در حوزه مطالعات زنان ظرفیتهای منحصربفردی دارد. من این نگاه بسیار دقیق را دارم به این موضوع که بحث مطالعات زنان چه در ساحت آکادمیک خود و چه در ساحت اندیشهورزی باید مبتنی باشد بر دادههای بومی و از مسیر آن بتواند با تحقیقات روشمند دادههای بیشتری جمع کند و به تولید دانش بینجامد.
چه موانع تئوریکی در سر راه ظهور تاریخنگاری اجتماعی در جوامع مختلف به طور کل و در جامعه ما به طور خاص وجود دارد؟
در خصوص مشکل تئوریک به نظر میرسد که باید از یک فقر استدلال و استنتاج صحبت کنیم. من احساس میکنم کارهایی که از نگاه تاریخ صرف انجام میشود، بیشتر مشغول اعتبارسنجی و سند هستند و در سطح توصیف میمانند که به نظر میرسد، این به کار شکل روایی میبخشد. ما به جای اینکه در تاریخنگاری اجتماعی به دنبال توصیف باشیم به دنبال استدلال و تحلیل هستیم. در واقع تاریخنگاری اجتماعی از مفاهیم اجتماعی و نظریات جامعهشناسی استفاده میکند برای اینکه یک دستگاه تحلیلی و استنتاجی را مهیا کند که آن دستگاه بتواند این دادههای معتبر را به گزارههایی فراتر از آن برساند. گزارههای نظری را به کمک چارچوبهای مفهومی به دست دهد. این یکی از مواردی است که به نظرم بسیار مهم است. من سردبیر یک نشریه علمی پژوهشی هم هستم و وقتی نوشتههایی از رویکرد تاریخ اجتماعی به دست ما میرسد و دوستان پژوهشگر با همکاری محققان دیگر ارسال میکنند، میبینم که صرفا ارایه یکسری گزارشهایی است که میتواند مبتنی بر یکسری اسناد تاریخی و اسناد آرشیوی باشد. یا خاطرات و سفرنامهها و امثال اینها. اما به آن سطحی که مرتبط است با استدلال نویسنده نمیرسد. این یکی از پاشنههای آشیل مطالعات اجتماعی است که باید تامین شود. با این نگاهی که چارچوب مفهومی و بحثهای نظری شاکله پژوهش است و لازم است که شما پیش از گردآوری داده، عینکی از مفاهیم و بحثهای نظری برای خودتان بسازید و با آن جهان تاریخ را ببینید، ارزیابی و تحلیل کنید و در نهایت گزاره نظری که حاصل ارزیابی شماست را با توجه به قیاس یا استدلالی که در پیش گرفتید، ارایه بدهید.
چرا در گذشته تاریخنگاری ما بیشتر سیاسی بوده و چه موانعی در نگارش وجود دارد و اکنون در چه جایگاهی هستیم؟
همانطور که گفتم چرا تاریخنگاری اجتماعی ما بیشتر به چهرههای سیاسی پرداخته است، این در سایر کشورها هم به همین شکل بوده است، در دهههای اخیر است که توجه به زندگی مردم عادی به جهت تغییرات اجتماعی و اهمیت زیست جهانی که هر کدام از کنشگران دارند و شنیدن روایت آنها مهم شده است. در سالهای اخیر اتفاقات خوبی افتاده است. بحث تاریخ اجتماعی و رگههایی از آن را میتوانیم در مطالعات جنگ ببینیم. من بسیار به مطالعات جنگ تحمیلی علاقهمند هستم. این تجربه زیسته کنشگران را سوره و حوزه هنری در قالب عناوین متعددی کار کرده است. اما به نظر میرسد که در آغاز راه است با اینکه حدود ۱۰۰ عنوان کتاب در این زمینه کار شده است. اما در برابر آن حجم فربهای که از خاطرات سرداران و رزمندگان آزادگان و ایثارگران وجود دارد، کتابهای مرتبط با تجربه زیسته زنان خیلی کم است. منظور این است که حرکتهای خوبی اتفاق افتاده است. من این را مثال زدم چون از نظر مطالعاتی در این زمینه اِشراف دارم. یا اگر مطالعاتی که در حوزه علوم اجتماعی بر اساس خاطرات مختلفی که افراد در ماجراهای خاص دارند رصد کنیم، این اتفاق افتاده است. مثلا مجموعه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد اما همچنان سهم زنان اندک است. در مجموع، ما همچنان در آغاز راه هستیم و آنچه که سهم من به عنوان یک مدرس دانشگاه است، این است که سعی میکنم دانشجویانم را در مقاطع مختلف و خصوصا در مقطع تحصیلات تکمیلی ترغیب کنم که در این حوزه وارد بشوند و خودشان در گردآوری و تحلیل داده وارد شوند. خصوصا باید خوشبین و امیدوار بود و امیدوارم که این اتفاق بیفتد. من سعی میکنم این ضرورت را به بچهها الغا کنم که شما جامعهشناس نمیشوید، مگر اینکه بر تاریخ ایران مسلط باشید. حالا این تا چه حد تاثیرگذار باشد به مخاطبان بستگی دارد. به نظر میرسد که جسته گریخته پژوهش هایی منتشر شده است اما باید بپذیریم که خیلی نوپا است.
کتاب «تاریخ اجتماعی زنان در عصر قاجار» چگونه به تبیین تاریخ اجتماعی در این عصر پرداخته است؟
در رابطه با کتاب تاریخ اجتماعی و تبیین موضوع، آن کتاب حاصل علاقهمندی من است به شناخت تاریخ معاصر ایران به این دلیل که معتقدم که در جریان مشروطهخواهی جریانهایی که منجر به مشروطه شد و بعد از آن، در سالهای فترت را اگر بخواهیم از بعد عینی نگاه کنیم، خیلی پیشتر، از سالهای عهد ناصری به این سمت ما با ورود مظاهر مدرنیته به ایران روبهرو هستیم. حالا آن دوره تحولخواهی که منجر به مشروطه شد، بیشتر روی مظاهر ذهنی است و آرمانهایی که مرتبط است با مشروطهخواهی. میخواهم بگویم این کتاب حاصل آن دغدغهای است که من نسبت به تغییرات اجتماعی دارم. تغییرات اجتماعی که در جامعه ایران رخ داده و امروز ما بعد از ۱۰۰ سال آن را بدیهی میپنداریم. اگر بتوانیم مطالعات نظاممندی را از دوره مشروطه به این سمت سامان بدهیم و این تحولات را رصد کنیم، خیلی بهتر میتوان نشان داد که این تحولات در چه مختصاتی رخ داده است. نقطه آغازین آن چگونه بوده است. مطالبات کنشگران و سبک زندگی آنها و پنداشت آنها چگونه بوده است. کتاب «تاریخ اجتماعی زنان عصر قاجار» به نظر میرسد که در این حوزه خیلی مطالعه منسجمی است. ما موضوع نظم جنسیتی را در کانون این کتاب قرار دادهایم. مقالات به صورت مستقیم یا غیر مستقیم سهمی دارند در روشن شدن این موضوع که نظم جنسیتی در دوره قاجار چه مبنا و شاکلهای و چه نسبتی با هر یک از اجزا و عناصر زیست روزمره زنان دارد. از اوقات فراغت، آموزش، بحث خانواده، فرزندآوری و حتی سلامت.
نگاه کتاب «تاریخ اجتماعی زنان در عصر قاجار» به زنان چگونه است و این کتاب تا چه حد حق مطلب را ادا کرده است؟
در پاسخ به پرسش آخر باید بگویم، من نگاه بسیار بسیار مثبتی به زن ایرانی دارم و همواره کوشیدهام که از عاملیت زن ایرانی پرده بردارم. حتی در آن فرمی که زن خانهنشین و پستونشین است و چگونه سعی میکند که عاملیتورزی کند و به معنای واقعی کلمه کنشگر باشد. نمیشود از آن ساختار متصلبی که نظم پدرسالارانه که بهخصوص دوره قاجار ایجاد کرده است، چشم پوشید. باید پذیرفت که انرژیهای زیادی از زنان در این تصلب ساختاری و نهادی که وجود داشت، از بین رفته است اما در عین حال باید آن وجه مثبت و آن عاملیت که آنها به خرج دادند را دید.
و به نظرم یکی از نکات ظریفی که مطالعات تاریخ اجتماعی زنان در ایران باید متوجه آن باشد. این امر را من در دورههای بعدی تاریخی در دهه شصت شمسی که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی است، هم دنبال کردهام. در کتابی به نام «بیستون عشق» بر همین عاملیت زنانه تاکید کردم و کوشیدم نشان بدهم که چگونه این عاملیت زنانه یک سازمان غیررسمی اما بسیار منسجم را تحت عنوان سازمان کمک رسانی به جبههها شکل داده است. تحقیقی که چندین سال ادامه داشت و از سوی پژوهشگاه منتشر شد.
میخواهم گریز بزنم به اینکه این شناسایی رگههایی که مرتبط است به عاملیت زنان را برجسته میکند و باز هم به ما کمک میکند که توان شناسایی درست و دقیقی از روابط جنسیتی و مناسبات و قدرت حاکم در زندگی روزمره انسان ایرانی حتی در دوران حاضر پیش رو داشته باشد. امیدوارم که ما بتوانیم مطالعات تاریخ اجتماعی را در حوزه زنان ادامه بدهیم و بر طبق برنامهریزی که داریم در ادوار مختلف پیش ببریم. همچنان چشم امید دارم به اینکه عزیزان و علاقهمندان در همکاریهای آتی ما بتوانند در این پروژههای مطالعاتی مشارکت داشته باشند و بتوانیم آثار ارزشمند و ماندگاری خلق کنیم.
منبع: ایبنا