هشتمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارۀ جامی به «نقش جامی در گسترش سنّت عرفانی ابن عربی» اختصاص داشت که چهارشنبه ۱۷ آبان با سخنرانی دکتر محمدرضا موحدی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
موحدی در ابتدا با اشاره به اینکه باید برخی از صحبتهای جلسه پیش را اصلاح کند، سخنانش را آغاز کرد و گفت: در یکی از خبرها گفته شده بود که جامی در گسترش اندیشههای ابن عربی بیش از خودِ او نقش داشته است. این عبارت از سخنان من استخراج شده است اما نیازمند اصلاح و توضیح است زیرا ممکن است کژفهمی ایجاد کند.
جامی اندیشههای ابن عربی را به زبان فارسی میان ایرانیان و شبه قاره هند و آسیای میانه گسترش داد و سهمش بیش از ابن عربی است. اما به شکل کلی این حرف درست نیست و گزاف است؛ جامی در حد خودش زحمت کشیده است. دوباره باید تاکید شود که در میان ایرانیان هیچ کس به اندازه جامی در معرفی و گسترش اندیشههای ابن عربی نکوشیده است. فخرالدین عراقی با یک واسطه شاگرد ابن عربی است؛ مقایسه جامی با او یا شیخ محمود شبستری، اهمیت جامی را به ما نشان میدهد.
میدانیم که جناب مولانا ارادت زیادی به ابن عربی نداشته است -البته این موضوع نیازمند بحث مفصل دیگری است- اما اگر مولانا مانند جامی از مریدان ابن عربی میبود و مثلا در غزلیات به اندیشههای او میپرداخت و تبیینش میکرد، این نقش را به جامی نمیدادیم. وقتی مولانا در این مسیر گام برنداشته است میتوانیم با قاطعیت بگوییم که جامی قویترین اندیشمند و شاعر در تبیین اندیشههای ابن عربی است. این توضیح نیاز بود تا بحث روشن شود.
در این جلسه به ادامه بحث جلسه پیش میپردازم و به تاثیرپذیریهای جامی از ابن عربی در آثارش اشاره میکنم. در ادامه به این مسئله اساسی میپردازم که جامی برای تبیین اندیشه وحدت وجود از چه تمثیلهایی استفاده میکند.
جامی در نفحاتالانس یکی از حکایتهای ابن عربی را نقل میکند. داستان پرتابکردن حضرت ابراهیم در آتش را همگی شنیدهایم؛ عارفان برداشت خاص خود را از این داستان دارند. ابن عربی بحثی درباره منکران این روایت دارد و اینکه دهریون یا طبیعیون وقتی به خواص اجسام میرسند، ویژگیهایی بنیادی برای آنها ذکر میکنند. سپس داستانی نقل میکند که کسی روایت حضرت ابراهیم را شنید و منکر آن شد.
جامی اثبات کرامات را از ابن عربی وام گرفته است
جامی به نقل از فتوحات مینویسد: «و هم در فتوحات میآورند که در سنه ثمانیه خمسه معه (۵۸۰) در مجلس ما حاضر شد یکی از علمایی که بر مذهب فلاسفه رفتی و اثبات نبوت چنان که مسلمانان کنند، نکردی. و انکار خوارق و عادات و معجزات انبیا کردی و اتفاقا فصل زمستان بود و در مجلس منقل آتش افروخته بودند.» منکری که در آنجا حضور داشت این مسائل را باور نکرد و بحث درگرفت. یکی از عارفان برای اثبات این موضوع آتش را برداشت و بر دامن آن منکر انداخت و دیدند که لباس منکر نمیسوزد. قصد من از بیان این حکایت تاکید بر تاثیرپذیری جامی از ابن عربی است. در سلسلهالذهب نیز این حکایت وجود دارد:
یافت ناگاه آن حکیمک راه پیش جمعی از اولیاء الله
فصل دی بود و منقلی آتش شعله میزد میان ایشان خوش
شد بتقریب آتش و منقل از خلیل بری ز نقص و خلل
ذکر آن قصه کهن به تمام که بر او نار گشت برد و سلام
آن حکیمک ز جهل و استنکار گفت بالطبع محرق آمد نار
آنچه بالطبع محرق است کجا گردد از مقتضای طبع جدا
یکی از حاضران ز غیرت دین گفت هین دامنت بیار و ببین
منقل آتشین به دامان ریخت آتش خجلتش ز جان انگیخت
گفت در کن میان آتش دست هیچ گرمی ببین در آتش هست
چون نه دستش بسوخت نی دامن شد ازان جهل او بر او روشن
طبع را هم مسخر حق دید جانش از تیرگی جهل رهید
جامی میخواهد اثبات کند که کرامات ممکناند و از ابن عربی وام گرفته است. بخشی از شرح فصوص را میخوانم که مقدمهی ورود به بحث ما است. جامی مینویسد: «پارهای از زمان به مطالعه فصوص مشعوف و به مذاکره آن مشغول بودم. نه استادی یافتم که به سبب شرح مشکلات آن کتاب بر مستفیدانش منت گذارد و نه مرشدی که مسترشدان را به کشف معضلات آن ارشاد کند. پس به جمع شروح فصوص پرداختم و آنها را کلید ابواب فتوح آن قرار دادم و آن شروح را مکرر خواندم و چندین بار بدانها مراجعه کردم و سرانجام رای من بر آن قرار یافت اگرچه آن چه را در حل مبانی فصوص سودمند به نظر میرسید از آنها انتخاب کردم و آنچه را در اثنای مطالعه در خاطرم آمد افزودم.»
نقش جامی در گسترش اندیشه ابن عربی
مولف ما یعنی جامی به تصریح میگوید که از جوانی درباره این کتاب مطالعه و روی آن کار کرده است. میخواهم جزئیتر بر دو بند تمرکز کنم و نقش جامی در گسترش اندیشه ابن عربی را بر مبنای آنها توضیح دهم. اگر بنا باشد دو رکن از ارکان اندیشه ابن عربی را بیرون بکشیم یکی وحدت وجود است و دیگری مفهوم عرفانی ولایت است. میخواهم به رکن اول بپردازم.
فلاسفه درباره مفهوم وجود بسیار اندیشدهاند اما درباره کثرت یا وحدت وجود عده زیادی از کسانی که صاحب نظر نیستند به کثرت موجودات و وجود قائل هستند. رای دیگر این است که میگویند که وحدت وجود داریم اما کثرت موجودات نیز داریم. نظریه سوم این است که برخی معتقدند که وحدت داریم در عین کثرت و کثرت داریم در عین وحدت. این آغاز بحث ابن عربی است؛ او بزرگترین کسی است که به این اندیشه پرداخته است. قبل از او نیز این بحثها مطرح شده است اما ابن عربی این بحث را برهانی و فلسفی کرده است. وحدت وجود شخصیه نامی است که ابن عربی به این اندیشه داده است. البته بحث مفصلی در این باره وجود دارد درباره اینکه آیا او اولین بار این عبارت را به کار برده است یا نه.
پیش از ارسطو نیز چنین اندیشههایی وجود داشته است اما آن اندیشهها مسئله بحث ما نیست. پیش از قرن هفتم نیز کسانی مانند مولانا، سنایی یا عطار نیز مطالبی در این زمینه مطرح کردهاند که به آنها نیز نمیپردازیم و مشخصا درباره ابن عربی صحبت میکنیم. از وحدت وجود ابن عربی بیش از ده یا دوازده تلقی وجود دارد و میان متفکران بحثهای مختلفی درباره روایت اصلی وجود دارد. شهید مطهری برخی از این تبیینها را جمع کرده است. مثلا وحدت وجود اتحادی و حلولیه داریم که برخی از صوفیان آن را قبول داشتهاند حال آنکه این اصلا عقیده ابن عربی نیست. وحدت وجود تشکیکی یا طولی نیز در قرن دهم و یازدهم نیز داریم که مبدعش ملاصدرا است که تلقی جدیدی ارائه داده است. تشکیک به معنای درجهبندی است. ابن عربی وحدت وجود حقیقی شخصیه را مطرح میکند.
تمثیلهای جامی درباره آیینه و انعکاس صورت در آن
چند مثال از بحث جامی درباره این مسئله میآورم. عالمان برای توضیح این بحث از تمثیل استفاده میکنند؛ دریا و موج، آیینه و تصویر در آیینه، نسبت یک و اعداد دیگر، حرف الف و حروف دیگر، سایه و صاحب سایه از تمثیلاتیاند که ابن عربی از آنها استفاده میکند و جامی نیز نقل میکند. وقتی دریا را میبینیم متوجه عمق آن نمیشویم تنها مظاهر آن مثل موج را میبینیم. گاهی موجها ما را از کنه دریا غافل میکنند. جامی هشت یا نه بار تمثیل دریا را به کار میبرد. او چنین میگوید:
قطرهای از تموج دریا در زمستان افتاد در صحرا
خویش را منجمد ز شدت برد هستی مستقل توهم کرد
لیکن از هر کسی و هرجایی میشنید این که هست دریایی
قطره چون آب شد به تابستان گشت آن آب سوی بحر روان
وز روانی خود به بحر رسید خویشتن را ورای بحر ندید
هستی خویش را در او گم ساخت هیچ چیزی به غیر از آن نشناخت
گاه او را عیان به صورت موج دید هم در حضیض هم در اوج
متراکم شد و از آن بخار متکاون شد ابر در نیسان
متقاطر شد و ابر و باران گشت رونقافزای باغ و بستان گشت
قطرهها چون به هم پیوست سیل شد بر ورنده راه ببست
سیل کفزنان تافت یکسر به سوی بحر عنان
چون به دریا رسید کرد آرام شد در این دوره سیر بحر تمام
قطره چون این را بدید نتوانست دانست کوست موج و بخار و سیل و صحاب
جامی در جای دیگری مینویسد:
بحریست وجود جاودان موجزنان زان بحر ندیده غیر موج اهل جهان
یکی دیگر از تمثیلها درباره آیینه و انعکاس صورت در آن است. وقتی آیینهها زیاد میشوند به نظر میرسد که چند نفر وجود دارند اما در واقع فقط یک نفر وجود دارد. اینها مثالهایی هستند که جامی نقل میکند و در آثار مختلف او تکرار شدهاند.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی مرکز فرهنگی شهر کتاب