در چاپ این اثر که پیشتر از سوی حبیب یغمایی آماده شده اما بهچاپ نرسیده بود از دو نسخه نویافته به مشخصات زیر استفاده شده است:
– نسخه خطی شماره ۱۸۴ که به خط نستعلیق کتابت شده و حاوی ۱۷۴ صفحه است و تقریباً بیشتر قصاید و مسمطات منوچهری را دارد اما فاقد قسمتهای مفردات و متفرقات دیوان منوچهری است. این نسخه در سال ۱۲۷۱ قمری کتابت شده است.
– نسخه خطی شماره ۱۸۸۲ دایره المعارف که حاوی ۱۰۳ برگ است و در سال ۱۲۷۵ قمری کتابت شده است و سابقاً متعلق به مرحوم مشکور بوده است. نسخه را کاتبی ناشناسی به خط شکسته نستعلیق نسبتاً زیبا کتابت کرده و از نسخه قبلی مفصل تر و حاوی قصاید، مسمطات، رباعیات و قطعات ناتمام منوچهری است و مقدمه رضا قلی خان هدایت نیز در آغاز آن آمده است.
کتاب دو مقدمه دارد. مقدمۀ نخست به قلم علی آل داود است که شرح حال مختصر منوچهری را شامل می شود و گزارشی است دربارۀ اشعار نویافتۀ منوچهری. آل داود در این بخشِ مقدمه همچنین به نسخ خطی دیوان منوچهری که تا کنون معرفی نشده اند نیز پرداخته و بعد از آن چاپ های دیوان را (از چاپ های سنگی تا چاپ های امروز) معرفی می کند. آخرین بخش مقدمۀ نخست گزارشی است که وی دربارۀ تصحیح حبیب یغمایی ارائه می دهد.
مقدمۀ دوم کتاب دیوان منوچهری شرح حال تحلیلی منوچهری دامغانی است که در سال ۱۳۲۵ به قلم حبیب یغمایی نوشته شده است. پایان این مقدمه نیز صفحاتی از نسخ خطی به عنوان نمونه آورده شده است.
در بخش هایی از مقدمه کتاب می خوانیم: تصحیح دیوان نسخه خطی منوچهری در زمره کارهایی است که استاد حبیب یغمایی در جوانی به آن پرداخته است. نسخه صحافی شده این اثر که تماماًبه خط یغمائی است هم اکنون در کتابخانهای که او در سال ۴۹ شمسی در خور بیابانک تأسیس کرده موجود است و متن فعلی استنساخ دقیق همان نسخه است، با این وصف نگارنده برای آنکه را تا حدی کامل کرده باشد با دو نسخه دیوان منوچهری موجود در دایره المعارف بزرگ اسلامی مقابله و اختلافات را در صفحات اخر کتاب در بخش اختلاف نسخهها درج کرده تا بر فایدت این تصحیح قدیمی افزوده شود.
در این کتاب همچنین آمده است: نام وی احمد و نام پدرش «قوص»، «قوصی» یا «قومی» بود و عوفی در کتاب «لبابالالباب» وی را «ابوالنجم احمد بن قوص بن احمد منوچهری» معرفی میکند که از شاعران قرن پنجم هجریقمری بود. ظاهرا تولد منوچهری در اواخر قرن چهارم بوده و کمتر از ۴۰ سال زندگی کرده و به همین دلیل اشعار وی دارای مضامین حکمتآمیز و عبرتاندوز شعرای سالخورده نیست.
شهر تولد منوچهری، دامغان بود که در قلمرو پادشاهی منوچهر بن قابوس بوده و در دربار وی حضور داشت. از تاریخِ پیوستن وی به دربار مسعود اطلاعی در دست نیست، اما بر پایه آنچه بهدست آمده مربوط به پیش از سال ۴۲۶ هجریقمری بوده است. اشعار وی بیشتر در ستایش سلطان مسعود، وزارت، امرا و وقایع زمان سلطنت وی بهشمار میرود و ابوالفضل بیهقی که تاریخ سلطنت مسعود را نوشته، هیچ کجا نامی از این شاعر که مداح وی بوده، نبرده است.
در خصوص معرفی قدیمیترین نسخهها در کتاب آمده است:
«- قدیمترین نسخه موجود دستنویس شماره ۴۶۶۹ کتاباخانه مرکزی دانشگاه تهران که در سال ۱۰۱۰ قمری به خط نستعلیق کتابت شده است. نگارنده تاکنون موفق به دیدن این نسخه نشده است.
– نسخه شماره ۵۰۰۴ کتابخانه ملی ملک که تاریخ کتابت آن ربیع الاول سال ۱۰۱۵ قمری است و از ویژگیهای آن درج اشعار نه شاعر به ترتیب الفبایی است و در کتابت هم رسم الخط قدیم رعایت شده است.
– نسخه علامه دهخدا مورخ سال ۱۰۵۱ ق که بعد از مرگ دهخدا در اختیار برادرش قرار گررفت و او بعدها به دکتر دبیرسیاقی واگذار کرد و ایشان در تصحیح دیوان منوچهری از آن استفاده کرد.
سایر نسخ دیوان منوچهری به قرن ۱۲ به بعد تعلق دارد، اما تعداد آنها زیاد است و طبق احصاء کتاب فهرستواره دستنوشته های ایران، دستنویسهای دیوان منوچهری بالغ بر ۱۲۵ نسخه است. اما اگر دقیقتر محاسبه کنیم این تعداد از رقم مزبور بیشتر است.»
منوچهری دامغانی شاعر قرن پنجم هجری و مبدع مسمط در شعر فارسی است. در اشعار منوچهری، اصطلاحات و تشبیههای نجومی و وصف طبیعت دیده میشود. نمونه ای معروف از اشعار او که در وصف خزان و مدح سلطان مسعود است را در ادامه می خوانید.
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگ رزان بین که برآن شاخ رزان است
گویی به مثل پیرهن رنگرزان است
دهقان به تعجب سر انگشت گزان است
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
دهقان به سحرگاهان کز خانه بیاید
نه هیچ بیارامد و نه هیچ بپاید
نزدیک رز آید در رز را بگشاید
تا دختر رز را چه به کارست و چه شاید
یک دختر دوشیزه بدو رخ ننماید
الا همه آبستن و الا همه بیمار
دهقان چو درآید و فراوان نگردشان
تیغی بکشد تیز و گلو باز بردشان
وانگه به تبنگوی کش اندر سپردشان
ورزانکه نگنجند بدو درفشردشان
بر پشت نهدشان و سوی خانه بردشان
وز پشت فرو گیرد و برهم نهد انبار
آنگه به یکی چرخشت اندر فکندشان
بر پشت لگد بیست هزاران بزندشان
رگها ببردشان ستخوانها شکندشان
پشت و سر و پهلوی به هم درشکندشان
از بند شبانروزی بیرون نهلدشان
تا خون برود از تنشان پاک به یکبار
آنگاه بیارد رگشان و ستخوانشان
جایی فکند دور و نگردد نگرانشان
خونشان همه بردارد و بردارد جانشان
وندر فکند باز به زندان گرانشان
سه ماه شمرده نبرد نام و نشانشان
داند که بدان خون نبود مرد گرفتار
یک روز سبک خیزد شاد و خوش و خندان
پیش آید و بردارد مهر از در زندان
چون در نگرد باز به زندانی و زندان
صد شمع و چراغ اوفتدش بر لب و دندان
گل بیند چندان و سمن بیند چندان
چندانکه به گلزار ندیده است و سمن زار