زبان سازان!
به اینان سلام که می کنی، می گویند: درود و وقتی خداحافظی می کنی، جواب می دهند: بدرود. البته از آن حیث که لابد سلام اشکال دارد! بحث ما این نیست که این نگره و این سره گرایی خوب است یا نه، سخن بر سر این است که نگاه ما به آثار و متون گذشته چگونه باید باشد؟ آیا باید یک سر واژگان کهن را رها کرد و کلمات جدید جایگزین نمود و آنچه دیگر مهجور و متروک شده، دوباره بر سر زبانها نیندازیم که مردم برای فهم آنها به زحمت بیفتند، هرچند سعدی و حافظ آنها را به کاربرده باشند. طبعاً باید ره اعتدال را پیمود، هر زبانی مملوّ از واژگان دخیل از دیگر فرهنگها و اقوام است. قرآن کریم نیز مشمول این دگرسانیهاست. مؤلف کتاب الاتقان فی علوم القرآن بیش از 120 واژۀ فارسی را که در قرآن به کار رفته ذکر کرده وهمین طور گویشها و زبانهای دیگر که در قرآن کریم بهره گرفته شده است.
زبان فارسی هم از این قاعده مستثنا نیست. بی شک واژگان بسیاری از فرهنگها و اقوام بیگانه در فرهنگ و زبان فارسی، همگانی و مقبولیت عام یافته و اکنون جزء زبان فارسی به شمار می آید، به طوری که می گویند حدود 50% کلمات فارسی را کلمات عربی گرفته، ولی نه الزاماً در مفهوم عربی آن، مثلاً به کارمند در فارسی می گوییم: مستخدِم، در حالی که عرب می گوید: مستخدَم. یا عرب به انقلاب می گوید: کودتا و ما به مفهوم رایج به کار می بریم. همین موضوع در کلمات رایج فارسی دری و یا تاجیکی یا ترکی. مثلاً در فارسی دری که افغانستانیها به کار می برند، غلط کرد، یعنی اشتباه کرد در حالی در فارسی معنای منفی دارد. در ترکی به بیمارستان می گویند: خسته خانه (حسته) و قس علی هذا. روزی از یک عضو برجستۀ فرهنگستان پرسیدم چرا در صفحۀ اول مجلۀ نامۀ فرهنگستان به جای واژۀ «کد» شناسه نمی گذارید، پاسخ داد: این واژه مشهور شده و فرهنگستان آن را جزء کلمات مقبولیت یافته می داند، مثل رادیو، تلویزیون، تلفن و …
اما آنچه نامقبول و غیر متعارف است، این که از باب «قلیل من عبادی الشکور»، عده ای سر خود با واژه سازی و برابرگذاری، زنّار بدعت به میان بربسته و برخلاف آیین نامه های فرهنگستان زبان، زبان معیار را فروگذاشته و زبان من دراوردی شان را معیار انگاشته و بر وفق آن می نویسند و سخن می گویند و قلیلی هم با «به به و چه چه» تأییدشان می کنند.
داوران سرگردان!
حال اگر اهل زبان و ادب، دمی دعوای فرهنگستانی را کناری بنهند و ببینند که در جای دیگری در این مرز و بوم، بر سر همین کلمات دعوای دیگری براه است. گروهی که برای کلمات وزن و متر تعیین می کنند و چوب تعزیر بر کتبی می زنند که مؤلّفانشان با درج این کلمات قبیحه، اسباب مفسده و منقصت جامعه را فراهم آورده اند. گویا اینان مأمورند و بر مسند تمییز امور کتاب، مأجور؛ و برگۀ صلاحیت نشر هر کتاب، از ید با کفایت آنان مأذون. برای اینان تفاوت نمی کند که بدانند یا نه که این کتاب فلسفه را فلان متخصص فلسفه مانند دکتر اعوانی رئیس سابق انجمن حکمت و فلسفه نوشته و یا کارشناس ادبیات و شعر مانند استاد محمد قهرمان آن متن را تصحیح کرده و یا مثلاً بهمان دانشمند برجستۀ چهرۀ ماندگار. گاه کاری ندارند به این که این کتاب، یک متن کهن طبّی است که مثلاً محمد بن زکریای رازی (قرن 3) نوشته و قرار است با مشارکت دانشگاه شهید بهشتی چاپ شود یا اثری است از علی بن ربّن طبری (قرن 3) که با همکاری مرکز تحقیقات طبّ سنّتی ایران منتشر خواهد شد و این منابع را این مراکز برای دانشجویان و متخصصان منتشر می کنند… به هر روی آنان ممیزند و انجام وظیفه می کنند. از سویی قانونی هم نیست که لااقل، متخصصان و صاحب نظران و مراکز علمی و پژوهشی شناخته شده مثل مؤسسۀ آل البیت در قم، مرکز شیعه شناسی، انتشارات دانشگاهها، مؤسسۀ حکمت و فلسفه، پژوهشگاه علوم انسانی، مرکز پژوهشی میراث مکتوب، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دانشنامۀ جهان اسلام و …ازاین نوع داوریهای غیر تخصصی را مستثنا کند. «کم من فئة» که از وضع نامطلوب موجود با این ناچیز درد دل می کنند و می گویند «اشفع لنا عند الناس» و بنده هم گاه به رجاء اجابت دعا، پیامکی از باب «وما رمیت اذ رمیت» روانه می کنم به این امید که «و اِن اَصاب فلِی اَجران» ولی اگر سخن ما سودی نکرد، به همان اجر و پاداش واحد یعنی کوشش بی ثمر برای قصد خیر، کفایت می کنیم و به این شعر حافظ تفأل می جوییم که:
حافظ وظیفۀ تو دعا کردن است و بس
در بند آن مباش که نشنید یا شنید