میراث مکتوب- نخستین باری که یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی به کوشش دکتر محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش از سوی نشر سخن منتشر شد، بازتاب بسیاری داشت و تا مدتها درباره این کتاب بحث و گفتوگو بود، هرچند نشست نقد و بررسی چندانی برای این کتاب برگزار نشد؛ اما باز هم برای قشر کتابخوان و علاقهمند به تاریخ معاصر چاپ یادداشتهای نخستوزیر اهل فرهنگ و ادب پهلوی اول و دوم بسیار حائز اهمیت بود. امروز چندین سال از انتشار نخست یادداشتها گذشته و هر دو کتاب؛ یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی از کنفرانس صلح پاریس به چاپ هشتم رسیده است و خاطرات و یادداشتهای او به چاپ چهارم. به همین دلیل با وفایی درباره نوع نگاه و شناختی که این یادداشتها به مخاطب میدهد، به بحث و گفتوگو پرداختیم؛ بحث و گفتوگویی که صرفا تمجید از فروغی نیست؛ بلکه توجه به نکاتی است که در یادداشتها وجود دارد.
پس از مطالعه و انتشار یادداشتهای فروغی نگاهتان به این سیاستمدار، ادیب، مترجم و… چه تغییری کرد؟
طبعا بعد از انتشار این مقدار اطلاعات دست اول و گرانبها که بخش مهمی از تاریخ سیاسی و فرهنگی ما را نشان میدهد به قضاوتهای دقیقتری از عملکرد فروغی دست مییابیم. فروغی در سختترین شرایط سیاسی هم از یادداشتنویسی روی برنتافته است. چون یادداشتها را به قصد انتشار ننوشته و بیشتر برای خودش نگاشته آنچه را در ذهن داشته بیسانسور و ملاحظهای بر قلم رانده است و همین اهمیت این خاطرات را دوچندان میکند. مثلاً در همین یادداشتها شرحی از بعضی تملقها و خیانتهای بعضی رجال همعصرش را نوشته که جالب است. نبودن افکار عامه در ایران را مسبب وضع موجود میداند. نفرت از رجال سیاسی انگلیس در امور ایران در جای جای نوشتههایش مشهود است و از دخالتهایشان انتقاد میکند. از اینکه دولت وقت ایران میخواهد تابع انگلستان باشد شکایت دارد. اما چون بیشتر در پی راهی است که نفع بیشتری برای ایران حاصل شود، میداند باید با آنها رفتاری بدون دشمنی آشکار و خالی از هیاهو پیش بگیرد تا آنها هم با توجه به قدرتی که داشتند در دنیا را به روی ایران نبندند، مخصوصا اینکه فاتحان جنگ جهانی هم بودند.
در رسالهای که فروغی درباره شجرهنامه خود و شرح حال پدر خودش مینویسد نگاه انتقادی تندی به قاجاریه دارد، در حالی این نگاه انتقادی او در دوره پهلوی اول دیده نمیشود، آیا این به دلیل محافظهکاری است که شاید یادداشتها به دست حکومت بیفتد؟
فروغی شاهان قاجار را خوب میشناخت و قضاوتهای دقیقی درباره ناصرالدینشاه و ظلالسلطان و مظفرالدینشاه کرده بود. درباره احمدشاه هم مطالب جالبی نوشته و عیبهایشان را گفته اما حسنهایشان را هم ننهفته. از فساد و ظلم و قساوت بیحد و سخافت عقل ظلالسلطان نوشته و اینکه برای تفریح طفل را از آغوش مادرش میگرفته و به تنوره آسیاب آبی میانداخته. نوشته که این شاهزاده شریر در برانداختن آثار تاریخی صفویه چه جد و جهدی داشته و هرچه را توانسته نابود کرده تا جایی که تفصیل و چگونگی برخی عمارتها فقط در سفرنامههای اروپاییان مانده است. پلهای اصفهان را غیرمستقیم درصدد خرابی برآمد. املاک مردم را با همراهی بعضی علمای اصفهان به زور تصاحب میکرد. از ارتکاب فحشا با نزدیکان خودش باکی نداشت. درباره ناصرالدینشاه نوشته گاه خیال اصلاح امور دولت و ترقی مملکت به سرش میزد اما در نهایت همّش مصروف عیش و عشرت شد. خاطرات ناصرالدینشاه هم که اخیرا منتشر شده و منابع دیگر هم گواهی است بر صدق سخنان فروغی. نوشته این شاه، دلقکها را گرامی میداشت و با مسخرهها و بیسوادها معاشر بود. به زن بازی مفرط شاه اشاره کرده و اینکه با وجود هفتاد زن باز راضی نمیشد. از عشق عجیب شاه به پسربچهای نوشته که بعدها عزیزالسلطان نامیدش. از نبود تشکیلات اداری و محاکم عدلیه نوشته و از وضع موجود انتقاد کرده است. به اجحافهایی که عمله شاه برای اخذ مالیات روا میداشتند اشاره کرده است.
با این حال فروغی او را بهترین پادشاه قاجاریه دانسته که اگر با سایر پادشاهان مستبد مشرقزمین مقایسه شود، از اخیار آنان به حساب میآید. خصلت و فطرتش از بسیاری از رجال مملکت بهتر بود. خونخوار و مردمآزار نبود. با همه مشکلات خارجی و داخلی اقتدار را از دست نداد. خوانین را در اطاعت دولت نگاه داشت و با وجود اینکه احترام علما را نگاه میداشت از دخالت مستقیم آنها جلوگیری کرد. فروغی نوشته آن وقت که ناصرالدین شاه امیرکبیر را معزول کرد و کشت جوان و بی تجربه بود و چاره نداشت جز اینکه طبق نظر دیگران مملکتداری کند و بدبختی ملت ایران هم از همان روز بیشتر شد. از حسن نیت مظفرالدینشاه نوشته اما به عقل ضعیف و مزاج علیل و اراده سستش هم اشاره کرده. این رساله ناتمام مانده وگرنه چه بسا اگر به رضاشاه هم میرسید با طبع معتدلش از استبداد او انتقاد میکرد. چنانکه در بعضی از نامهها و مطالب منقول از او انتقاداتی به رضاشاه است از جمله اینکه از دنیا بیخبر است و استبداد را به نهایت رسانده. فروغی کسی بود که در تبعید و برکناری رضاشاه نقش موثر ایفا کرد؛ اما به هر حال در مقطعی رضاخان را برای ایران مفید دانسته بود و گذشت روزگار هم نشان داد فروغی و روشنفکران دیگر آن زمان و نسبت به شرایط و امکانات موجود بهترین راه را انتخاب کرده بودند تا ایران حفظ شود. از طریق اقتدار رضاخان دولت مرکزی حفظ شود و امثال خزعل سرکوب شوند. از این قدرت استفاده کنند تا محاکم عدلیه را اصلاح کنند. در مقابل دول خارجی ایستادگی کنند و بسیاری از این کارها انجام شد. ایران در همین دوره در طریق تجدد گام گذاشت. طبعا این عصر با عصر شاهان عیاش قاجار قابل مقایسه نبود. حیف طبع پرسوءظن شاه و روحیه نظامیاش که روزگاری برای ایران مفید بود در نهایت به ضرر تمام شد و خود فروغی هم مغضوب و خانهنشین شد.
فروغی در نگاهی که روابط ایران و ترکیه دارد به یک مساله اشاره کرده و مشکل مرز میان ایران و ترکیه که در آینده مشکل ساز خواهد شد. این نوع پیشبینیها در موارد دیگری هم وجود دارد؟
فروغی و همفکرانش به درستی تشخیص دادند اگر این مشکل مرزی در ایامی که دولت ترکیه طمع به خاک ایران نداشت و در پی حل ماجرا بود حل نشود هیچوقت حل نخواهد شد. بنابراین با درایت ماجرا را حل کردند. اگر همین اتفاق زودتر برای خط مرزی ایران و عراق افتاده بود شاید بهانهای به دست صدام نمیافتاد تا دومین جنگ طولانی قرن بیستم را با ایران آغاز کند که در آن بیش از یک میلیون نفر کشته شدند. فروغی در موارد زیادی راهکارهایی ارائه میکند تا از مشکلات بعدی پیشگیری شود. مثلاً به نصرتالدوله پیشنهاد میدهد به انگلیسیها بفهماند که در قرارداد 1919 تسهیلات و اطمینانهایی بدهند تا افکار ایرانیها نسبت به قرارداد مساعد باشد و محل شکایت نباشد وگرنه کابینه جدی بر سر کار نخواهد آمد.
فروغی در سفر به برخی شهرهای ایران در برخورد با مردم و مشکلات آنها میگوید جنس ایرانی همهجا یکی است (صفحه 132) چه تعبیری از این سخنش دارید؟ آیا این سخن نوعی خودانتقادی از ایرانیهاست؟
بله فروغی در یادداشتهایش از هموطنانش کم انتقاد نکرده است. تملقها و چاپلوسیهای آنها را یک اندازه مقصر وضع موجود میداند. شرحی از خیانتهای بعضی از رجال را نوشته است. از اینکه ایرانیها به جان هم افتادهاند و پیوسته به انگلیس التماس میکنند که فکری برایشان بکند شکایت دارد. در بخش مورد نظر شما هم از شکایت و بدگویی مردم علیه یکدیگر دلخور است.
در نقد به شخصیت اعتمادالسلطنه و میرزاملکمخان خیلی صریح و تند برخورد میکند و کارنامه هر دو را به باد انتقاد میگیرد، در این موضوع چه برداشتی دارید؛ آیا نقدهایش را منصفانه میدانید؟
به نظرم نکات خوبی را درباره هردو مطرح میکند. اینکه ملکم فقط وقتی معزول میشد یاد وطن میافتاد و به بهانه انتقاد از وضع موجود به بدگویی و بدنویسی میافتاد. به محض اینکه شغلی میگرفت، ساکت میشد. حس میهندوستی نداشت و برای کسب شهرت و طلب جاه کارهایی میکرد. حتی خط جدیدی که برای فارسی ابداع کرد به این منظور بود که امتیاز انحصاری بگیرد و فایده مادی ببرد. اسلوب نویسندگیاش را ستایش کرده و نوشته با اینکه به تقلید از اروپاییان مطلب نوشته در فارسینویسی ابتکار محسوب میشود. درباره اعتمادالسلطنه هم به اغراض شخصی او و مکاتبات و سر و سرّش با روسها اشاره کرده و نوشته از اداره انطباعات و دارالترجمه که ریاست آن را داشت برای کسب جاه و شهرت بهره میجست و هدفش فقط اغراض نفسانی بود و کینهورزی و حسادت هم داشت. اما فروغی از دایره انصاف خارج نشده و نوشته خودش شخصاً خوبی هم از او دیده است.
اعداد و ارقامی که درباره مخارج زندگی ثبت کرده، گویای چه نکاتی است؟ آیا فروغی سیاستمداری مقتصد بود؟
فروغی با آنکه به همه مقامات عالیه مملکتی رسید و بخش اعظم عمرش را یا وزیر بود یا نخستوزیر یا رییس دیوان تمیز یا در هر حال مشاغل مهمی داشت، جز منزلی که در آن زندگی میکرد، مال دیگری نداشت. بنابراین وقتی مغضوب رضاشاه شد، برای گذران زندگی ناچار شد به تألیف و بررسی کتب درسی برای وزارت فرهنگ بپردازد تا از حقالزحمه آنها امرار معاش کند. به فرزندانش هم در دوران تحصیل در اروپا توصیه کرده از ولخرجی پرهیز کنند و به فکر تحصیل باشند. اما جالب است که در شرح مخارجش بارها پرداخت اعانه و فطریه و… هم دیده میشود.
ماهرخ ابراهیمپور
منبع: ایبنا