کد خبر:11489
پ
namohododiran

گزارش نخستین نشست علمی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار با عنوان «نام و حدود ایران»

نخستین نشست علمی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، ساعت 17 روز چهارشنبه 29 فروردین ماه در کانون زبان پارسی برگزار شد.

میراث مکتوب نخستین نشست علمی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، ساعت 17 روز چهارشنبه 29 فروردین ماه در کانون زبان پارسی برگزار شد. این نشست که به یاد دکتر منوچهر ستوده و با عنوان «نام و حدود ایران» تشکیل شده بود، با استقبال از سوی استادان و اندیشمندان و نیز فرهنگ دوستان روبه‏ رو شد.

در این برنامه که پژوهشگران تاریخ ایران حضور داشتند، بر جوانب گوناگون موضوع باتوجه به اسناد و مدارک تاریخی و جغرافیایی پرداخته شد. این نشست علمی به صورت میزگرد و با حضور دو نفر از استادان کار خود را آغاز کرد. در این نشست پس از سخنان مقدماتی علی بهرامیان، دکتر سیدصادق سجادی و دکتر روزبه زرین‌کوب به ایراد سخن پرداختند.

در ابتدا علی بهرامیان، دبیر نشست، با ذکر نام و یاد خداوند متعال برنامه را آغاز کرد. وی توضیح داد که این نشست سرآغاز سلسله‏ مجالسی است که قرار است به صورت ماهانه و با کمک متخصصان موضوع در بنیاد برگزار شود. به گفته‏ وی هر چیزی در ارتباط با فرهنگ و تاریخ ادبیات و یا مرتبط به فرهنگ و تاریخ و گذشتۀ ایران یا تاریخ معاصر است که مورد سؤال بوده و دربارۀ آن جای گفت‏ وگو و بحث وجود دارد، موضوع و محور برگزاری این نشست‏هاست.

وی همچنین افزود: می‏کوشیم این مجالس از حالت سخنرانی صرف خارج و حالت علمی بر آن حاکم باشد و به صورت بحث و گفت‏وگو دربیاید. آن‏چه در تشکیل این مجالس مشوق ما بود دو اتفاق کمابیش نزدیک به هم در روزگار ماست. یکی تنزل علمی، حتی در اوساط و مجامع علمی که قابل کتمان نیست، و دیگری گسترش وسائل الکترونیکی و تکنولوژی جدید به ‏خصوص در شبکه‏ های مجازی، که این البته اتفاق فرخنده‏ ای است، ولی باعث شده فضا گسترش پیدا کند و عرصه‏ ای بشود برای ورود افراد غیرمتخصص در زمینه‏ های مختلف و اظهارنظرشان.

دبیر برنامه، برگزاری این جلسات را در موقوفات به فال نیک گرفت و گفت: برگزاری این نشست‏های علمی به‏ خصوص اولین جلسه که به نام و حدود ایران اختصاص پیدا کرده و با یاد استاد زنده‏ یاد منوچهر ستوده که بی‏ اغراق نزدیک به هشتاد سال از عمر پربرکت خویش را به شناسایی ایران پرداخت زینت یافته، بی‏ معنی نیست. هیچ تحقیقات ایران‏شناسی‏ ای نیست که بدون ارجاع و مراجعه به آثار او انجام پذیرد. و این مسئله، دلیل پذیرش و استقبال ما برای برگزاری نشست به نام او بود.

پس از معرفی برنامه، آیت‏ الله محقق داماد، رئیس شورای تولیت بنیاد موقوفات، با ذکر خوشامدگویی به حاضران برنامه را شروع کرد و گفت: «لازم می‏دانم نکته‏ ای را توضیح بدهم. کانون زبان فارسی موقوفات تا به حال یک برنامه بیشتر نداشت و آن برنامۀ شب‏های وحدت ملی بود که آقای دهباشی مدیریت و اجرای آن را بر عهده دارد. هیئت مدیره تصویب کرد که برای توسعۀ فعالیت‏های کانون چند کار دیگر را در دستور کار قرار بدهیم و این دومین کار است. برنامۀ پیشین به جای خود محفوظ است و سبک آن با این نشست‏ها متفاوت است. نشست امروز یک محفل علمی است و بناست در آن بحث و گفت‏ وگوی علمی بشود. در حالی که شب‏های وحدت ملی که سه برنامه‏ اش (کردستان، سیستان و بلوچستان، تهران) تا به حال اجرا شده، بزرگداشت استان‏های بزرگ کشورمان و برنامه‏ هایی است که شاید چندین سال طول بکشد. چهارمین جلسۀ این نشست‏ها کهگیلویه و بویراحمد است که در حال تهیۀ آن هستیم و به‏ زودی قبل از ماه رمضان برگزار می‏شود.»

محقق داماد سپس با ذکر مقدمه‏ ای و طرح دو پرسش، باب گفت‏ وگو را آغاز کرد. وی گفت: «نام و حدود ایران از لحاظ جغرافیایی که عنوان و موضوع این برنامه است، یکی از بندهای وقفنامه‏ دکتر محمود افشار یزدی است. تردیدی نیست که نام ایران از پیش از اسلام در اسناد وجود داشته است. بعد از اسلام هم در اشعار شعرا و اسناد تاریخی این نام به‏ کرات ذکر گردیده است. به طور مثال در اشعار ابوشکور بلخی (در قرن چهار و پیش از فردوسی) و نیز در خود شاهنامه. ولی سؤال من این است که چرا در نامه‏ نگاری‏های اداری تا پیش از دورۀ مغول نامی از ایران نیامده است؟ نام ایران در مکاتبات و نامه‏ های اداری برای نخستین‏ بار در دوران مغول استفاده شد و جا افتاد و تا امروز باقی ماند. چرا در سراسر احادیثی که به مارسیده از احادیث نبوی، صحاح سته، احادیث شیعی در کتب اربعه و… نیز حتی یک بار نام ایران نیامده است، در حالی که نام خراسان، طالقان، فارس، ری و سجستان وجود دارد. حتی حضرت رسول (ص) با وجود روایاتی که در آن ذکر نوروز و مراسمش شده و یا افرادی که خدمت پیامبر رفتند و گفتند ما ایرانی هستیم، وقتی برای حاکم ایران نامه فرستاد نوشت: «مِن محمد رسول الله الی کسری عظیم فرس» و اسمی از ایران نیاورد.”

پس از سخنان ریاست شورای تولیت، بهرامیان با تأکید بر این مطلب «که چه تفاوتی بین فارس و ایران هست؟» سخن را ادامه داد و گفت: سؤال استاد محقق نشان می‏دهد که این زمینه جای کار و بحث بسیار دارد. پیشتر مقاله‏ ای از خانم دوروتیا کراوولسکی با نام «احیای نام ایران در دوران ایلخانان مغول» ترجمه کردم که نویسنده در آن هوشمندانه نشان داد که گویی یک توافق نانوشته بین فرهنگیان ایران در آن زمان وجود داشت که می‏کوشیدند نام ایران را در این دوره احیا کنند. تا بدان‏جا که حتی از آن منابع و مآخذ می‏توان حدود و مرزهای ایران را تا حدی تعیین کرد.

دکتر سجادی با اشاره به تفاوت بین نام فرس و فارس و ارتباط آن با ایران گفت: قبلاً در زمینه‏ وجه تسمیه‏ی این دو نام و مسئلۀ فرس و ارتباطش با ایران مطلبی نوشته بودم. این مسئله‏ دشواری نیست. معمولاً اقوام همسایه، یک کشور و یک قوم را به نام نزدیک‏ترین روح قومی‏ای که با آن ارتباط برقرار می‏کنند می‏خوانند. به طور مثال امروزه می‏گوییم فرانسه، ولی آیا همۀ مردم امروزِ فرانسه فرانک هستند؟ یا انگلستان، آیا همه‏ ساکنان آن سرزمین انگلوساکسون هستند؟ درحقیقت همسایگان در ارتباط با سرزمین‏های مجاور و با نزدیک‏ترین قومی که با آن‏ها ارتباط تجاری، جنگی، انسانی، خویشاوندی و … برقرار می‏کنند آن همسایه و آن سرزمین را به نام آن قوم می‏خوانند. عرب‏ها خیلی پیش از اسلام، هم به سبب وجود خاندان‏ها و قبایل عرب در جنوب ایران که سابقۀ آن به پیش از اسلام می‏رسد و هم به‏ خصوص از دوران نوشیروان که ایرانی‏ها را به دنبال دعوت یمنی‏ ها برای مقابله با حبشی‏ ها در حمله به آن‏جا فرستاد، با این قوم آشنا بودند. ایرانی‏ها رفتند و در آن‏جا حکومت تشکیل دادند. درحقیقت حد فاصل کرانه‏ های جنوبی دریای پارس و کرانه‏ های شمالی، ولایت پارس یا فارس بود.

چون این‏ افراد از فارس وارد شدند و حکومتی تشکیل دادند که تا اندکی بعد از بعثت پیامبر دوام داشت و حتی در جنگ‏های ردّه، مرتدان را ایرانی‏ها سرکوب کردند، ارتباط و فرهنگ قدیم عرب‏ها با ایرانیان چه به واسطۀ شاعرانی که از سمت عراق و دستگاه عربستان به ایران می‏ آمدند، و چه به‏ خصوص حکومت حیره که دست‏نشانده‏ی ساسانیان بود، با حکومت‏ها و قوم و افرادی بود که بیشتر از قوم پارس بودند. بنابراین عادتاً و برحسب نخستین ارتباطی که با قوم فارس داشتند این سرزمین را و توسعاً همۀ کسانی که در این سرزمین زندگی می‏کردند را به فارس می‏شناختند. عبارات بسیار دقیقی در بعضی از متون وجود دارد که مراد از فارس ایران است و مراد از فرس ایرانیان.

از پیش از مغول در منابع عربی هم نام ایران وجود دارد هم نام فارس و فرس. حتی تعبیر «مملکة الفرس» در متون عربی مثل صبح الأعشی قلقشندی که به‏کرات نام ایران و مملکة الفرس در آن به کاررفته و مراد پادشاهی ایران است، از ایام ضعف خلافت عباسی است. یعنی وقتی خلافت عباسی در اوج قدرت بود نوعی نظریۀ جهان‏شمولی اسلامی مرزهای جغرافیایی قومی و ملی را به رسمیت نمی‏شناخت و این طبیعی بود. یک نظریه جهان‏ وطنی اسلامی نمی‏توانست مرزهای سیاسی و جغرافیایی را به رسمیت بشناسد. به این دلیل است که به‏ وفور در منابع تاریخی، جغرافیایی و ادبی نام ایالت‏های ایران را می‏بینیم ولی کمتر از نام ایران یاد شده است.

در عین حال در قدیمی‏ترین منابع جغرافیایی و تاریخی نام ایران وجود دارد. این بسیار مهم است که در متون عربی از قرون اولیۀ اسلام تا دوره‏ی مغول که آثار فارسی انبوه شد، نام ایران، نه ‏فقط مملکة الفرس یا فارس به‏وفور دیده می‏شود، بلکه کلمۀ ایران، ایران‏شهر، و بلاد نیز ایران آمده است. و اصلاً در منابع عربی هنگام علت نامگذاری این سرزمین صحبت از فرزندان نوح و سام می‏شود. غالب منابع عربی یکی از فرزندان سام را ایرج یا ایران نوشته‏ اند و آورده ‏اند یکی از دلایلی که این سرزمین ایران نامیده شد، فرمانروایی ایرج بر آن بود. بنابراین این‏که فارس یا فرس به جای ایرانیان به کار رود هیچ استبعادی ندارد؛ به‏ ویژه که برخی از نویسندگان عربی تصریح کردند که مرادشان از فارس ایران است. مثلاً ثعالبی که از اقدم نویسندگان ماست به این امر تصریح کرده است. او اولین کسی است که از ایرانیان با همین شکل و ضبط یاد کرده است و معلوم می‏شود که نه‏ تنها کشور و سرزمین ایران در آن زمان شناخته‏شده بوده و به این معنا به کار می‏رفته، بلکه ساکنان این سرزمین را نیز به این نام می‏شناختند. او دو لفظ «الایرانیون» و «الایرانیین» را در عربی به کار برده است.

بهرامیان: در کتاب فتوح البلدانِ بلاذری (ف: 279)، فارس به معنای ایران و حتی کشور است. در قسمتی از فتوحات ری از زبان یک راوی اقدم گفته می ‏شود که عرب‏ها فرمانداری در ری داشتند که یک بار غلامش را صدا کرد و گفت اطعمنا و او گفت: «ماعندی الا الخبز و البقل». گفت «هل قاتلت فارس و الروم الا للخبز و البقل؟». این دو را کنار هم آورد که یعنی آیا ما جز برای نان و سبزی و حبوبات با فارس و روم جنگیدیم؟ کاملاً مشخص است که حتی تلقی عرب‏­ها از ایران مطابق کشوری مانند روم است که مرزهای مشخصی دارد.

دکتر آموزگار: ایرانیان نیز به همین طریق نام یونان را بر آن سرزمین و مردمان آن نهادند. یعنی با همان قومی که برای اولین‏بار در آن منطقه ارتباط برقرار کردند.

دکتر زرین‏ کوب: در تأیید سخنان خانم دکتر آموزگار باید بگویم آن‏چه از یونانی‏ها و یونان باستان می‏شناسیم عبارت است از تعدادی اقوام مختلف و تعدادی دولت‏شهرهای پراکنده‏ی متفاوت که هر کدام برای خود نامی داشتند. یکی آتن بوده و دیگری اسپاد. ولی ایرانیان مجموعۀ این‏ ها را یونان خواندند و دلیلش هم واضح است. چون اولین قومی از این جماعت که ما با آن آشنا شدیم یونی‏ ها بودند و توسعاً این نام را بر تمام مللی که به آن زبان و آن فرهنگ پایبند بوده‏ اند به کار بردیم. دیگران هم از ما آموختند. یا به طور مثال در مورد هند، اگر این لفظ اساساً شهرتی در جهان پیدا کرده، به سبب خوانش ما از آن سرزمین است وگرنه خودشان این واژه را با سین تلفظ می‏کردند. دنیای غرب این لفظی را که از هند به کار می‏ برد از ایرانی و زبان فارسی یاد گرفته است.

این موضوع در مورد فارس و ایران یک مسئله‏ی دوطرفه است. یعنی اگر فارس به کار رفته بدین سبب است که در روزگارانی که شاهشنشاهی هخامنشی قدرت جهانی بزرگی بوده، آن‏ها اول بار قوم پارس را شناخته‏ اند. هرچند مادی‏ها را می‏شناختند، اما با جماعتی مواجه شدند و با قدرت سیاسی‏ای روبه ‏رو گردیدند که نامش پارس بود و از پارس برخاسته بود. به همین خاطر است که حتی تا کنون، لفظ پِرش و پرشیا و امثال این همچنان به کار می‏رود. در خصوص دوره‏ی ساسانی و اوایل دوره‏ی اسلامی، فرمایش دکتر سجادی کاملاً بدیهی و درست است. فقط اضافه می‏کنم که مقر ساسانیان و اشکانیان در تیسفون بوده است که این سرزمین سامی‏نشین است و از قرن‏ها پیش سامی‏نشین بوده است. یعنی نه‏فقط عرب‏ها که پیش از آن‏ها اکدی‏ها، آشوری‏ها، و بابلی‏ها در آن‏جا بودند و همه سامی‏زبان بوده ‏اند که بخش عمده‏ای از آن منطقه با وجود حضور ایرانیان همچنان سامی‏نشین باقی ماند. هرچند که ایرانی‏نشین هم شد. ایرانی‏ها و ساسانیان آن سنت‏های فرهنگی را که از فارس یا پارس گرفتند با خود حمل و از آن استفاده کردند. یک نکتۀ جالب این است که آن‏ها نام زبان خودشان را «پارسیگ» می‏گفتند و این لفظ به فارسی تبدیل شده است. و بعدها مسلمانان و عرب‏ها از این لفظ استفاده کردند. این نشان می‏دهد که خود ایرانیان و ساسانیان بر کاربرد لفظ فارسی تأکید داشته ‏اند. و باز نشان می‏دهد که در عین ایرانی ‏بودن، بر فارسی‏بودن چون هویت مستقلشان را نشان می‏داده، تأکید می ‏ورزیده‏ اند. بنابراین عجیب نیست که وقتی همسایگان عرب با آن‏ها روابطی داشتند از لفظ پارسی که می‏شنیده‏اند و مکرر هم تکرار می‏شده، استفاده می‏کردند. قابل توجه است که فارس معرّب پارس نیست و این سیر تحول خود زبان فارسی است و البته عربان هم فارس را به کار برده ‏اند.

دکتر سجادی: باید توجه کنیم خراسانی قوم نیست. ما قوم پارس یا فارس و ماد داریم. هیچ وقت گفته نشده خراسانی، آذری، یا رازی یک قوم است. مادها و پارس دو قوم اصلی از آریایی‏ها در ایران بودند. طبیعی است که مردمی که از این‏جا به سرزمین‏های بیگانه می‏رفتند یا از آن‏جا می‏آمدند باید با قومی روبه‏رو می‏شدند که نامی می‏داشته. مغول‏هایی که با خراسانی‏ها روبه‏رو شدند اگر پرسیده‏اند گفتند ما خراسانی هستیم و اسم قوم نیاوردند. البته فارس هم نام جغرافیایی است و هم نام قوم. در متون آمده که پزشک مشهور عربی از جاحظ می‏پرسد ما سال‏ها در بغداد طبابت می‏کنیم هیچ بیماری نداریم اما داروشناسی از ایران به این‏جا می‏آید و بسیار بیمار دارد. او در پاسخ می‏گوید: «طبیبی که مورد اقبال است، باید از مجوس باشد، باید ایرانی باشد، کلاهش این‏طور باشد، و این‏طور بنشیند. این طبیب صاحب مریض خواهد بود و الا نه.» یعنی درواقع رسماً می‏گوید باید ایرانی باشد. در این‏جا دیگر ایران منسوب به کشور نیست بلکه منسوب به قوم است.

دکتر محقق داماد: به نظر می‏رسد که ایران از نظر تاریخی نام سرزمین است و ایرانی هم منتسب به سرزمین است، اما عرب قوم و نژاد است. عرب در مقابل ایرانی است نه در مقابل ایران. ایرانی یعنی منتسب به سرزمین ایران. این اسم از نظر تاریخی در اسناد طبری وحتی اسلامی، به نام سرزمین این منطقه است. باید در این باره تحقیق کنیم.

دکتر زرین‏کوب: واژۀ ایران از کلمه‏ی فارسی میانه‏ی «اِران» می ‏آید. اتیمولوژی و ریشه ‏شناسی آن هم روشن است. این واژه دو بخش دارد: «اِرِ» که قدیم به معنای آریایی بوده ولی بعدها دقیقاً به معنای ایرانی به کار می‏رود. و جزو دوم آن که پسوند جمع است و هنوز هم به کار می‏رود. یعنی هم جمع است و هم نسبت. ایران به معنی سرزمین آریاییان هم است. این واژه در فارسی میانه سنَد و پیشنیه‏ای دارد که آن را در دو زبانی اوستایی و فارسی باستان داریم. در اوستایی «اَیریَه» و در فارسی باستان «اَریَه»، که هر دو برگرفته از «اِرِ» در فارسی میانه هستند و دقیقاً معنای ایرانی یا آریایی می‏دهند. پس این واژه در اول و ابتدا معنای قومی دارد و این معنای قومی بعداً توسعاً در معنای سرزمینی هم به کار رفته است. اما معنای قومی آن مقدم است.

دکتر خالقی مطلق: در مورد این‏که گاهی نام قوم و منطقه ‏ای بدل به نام کشور می‏شود بهترین مثال معاصرش آلمان است. آلمان نام یک قوم در غرب و جنوب غرب آلمان امروزی است که چون فرانسوی‏ها با این قوم رابطه داشتند و به آن‏ها واژه‏ آلمان را اطلاق کردند این نام بر آن سرزمین و مردمانش باقی ماند و ما از آن‏ها گرفته ‏ایم. در پاسخ پرسش دکتر محقق داماد که چرا پیش از مغول نام ایران در مکاتبات اداری به کار نرفته، باید بگویم که نام ایران گرچه در متون پیش از مغول بارها به کار رفته، اما به دلیل عدم وحدت سیاسی در آن زمان، در مکاتبات اداری پیش از مغول به کار نرفته است. مغول‏ها آمدند و وحدت سیاسی را پیش از صفویه ایجاد کردند. صفویه هم که ادعای همۀ ایران‏شهر را داشتند این عنوان را به کار بردند که تا به امروز باقی ماند. ولی از نظر فرهنگی در متون ما آن یادگار هست. نظامی، فردوسی و… می‏گویند ایران، ولی سلطان محمود نمی‏گوید. نام ایران در شاهنامه به معنی ایرانیان و سرزمین ایران به‏کرات به کار رفته است. در یادگار زریران هم وجود دارد. ایران در ابتدا نام قوم بوده و معنی آن را که آزاده و نجیب‏زاده است نمی‏دانستد. برای همین تبدیلش کردند و به ایرانیان نام آزادگان دادند. درواقع آزادگان ترجمه‏ی ایرانیان است.

دکتر سجادی: عرب‏ها قبل از اسلام و قبل از جنگ‏های ردّه به کل ایرانیان آزاذان می‏گفتند. حتی به ایرانیانِ یمن احرار می‏گفتند چون برده نبودند.

دکتر زرین‏کوب: البته گروه آزادگان یک قشر اجتماعی نیز در گذشته بوده است.

دکتر سجادی: در نظریۀ سیاسی دستگاه خلافت اصلاً وحدت و استقلال سیاسی جا نداشت و مرزهای ملی به رسمیت شناخته نمی‏شد.

دکتر خالقی مطلق: درست است البته آن‏ها با غزنویان کار داشتند و نه با همه ایران. اگر اشتباه نکنم آل بویه لفظ ایران را به کار می‏بردند و حتی ادعای حکومت بر سراسر ایران داشتند و خود را شاهنشاه می ‏نامیدند. بنابراین به کار بردن واژه‏ ایران با حدود حکومت ارتباط دارد.

بهرامیان: حتی در آن دوره که وحدت سیاسی وجود نداشت به این معنی نبود که این سرزمین را به نام ایران یا به نام فارس نشناسند. برخی مآخذ تاریخی صریح در این باب وجود دارد. مثلاً در التنبیه و الاشراف مسعودی (فوت: 346، چاپ دخویه، 1893، ص 77) وقتی امت‏های مختلف را ذکر می‏کند می‏گوید: «فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغیرها وآذربیجان الى ما یلی بلاد أرمینیة وأران والبیلقان إلى دربند وهو الباب والأبواب والری وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهی نیسابور، وهراة ومرو وغیر ذلك من بلاد خراسان وسجستان وكرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلك من أرض الأعاجم فی هذا الوقت وكل هذه البلاد كانت مملكة واحده وملكها ملك واحد ولسانها واحد، إلا أنهم كانوا یتباینون فی شیء یسیر من اللغات… وإن اختلفت بعد ذلك فی سائر الأشیاء الأخر كالفهلویة والدریة والآذریة وغیرها من لغات الفرس». یعنی در قرن چهارم ایران همچنان وحدت سیاسی نداشت ولی مانع از این نبود که فردی مثل مسعودی آن را نشناسد. تصریح از این بالاتر نمی‏شود.

دکتر سجادی: نام ایران نام بسیار کهنی است. به تحقیق دکتر انوری در مقاله ‏ای، نام ایران در شاهنامه 840 بار آمده است. اما جالب است که با وجود این همه اسناد و مدارک در فارسی کهن و باستان، میانه و متون عربی که ایرانی‏ها و عرب‏ها نوشته ‏اند، برخی از محققان معاصر در قدمت نام ایران تردید کردند. امروز مقاله ‏ای را به من نشان دادند که شخص مدعی شده بود اگر امروزه از ملیت کسی در روستایی یا جای دورافتاده‏ای بپرسند، او نمی‏گوید ایرانی است. در حالی که من این را به ‏شخصه تحقیق کرده ‏ام و می‏دانم این‏طور نیست. بلاذری متنی دارد که می‏گوید در جنگی در منطقه‏ی سوریه، شخصی بالای قلعه ایستاده و دیدبانی می‏کرد. کسی دید که می‏ آمد. از همراهش پرسید به نظرت این لباس و هیئت و زیست چیست. گفت به نظر می‏رسد ایرانی است. این نشان می‏دهد که ایرانی با برخی ویژگی‏های پوششی و خوردنی و خصایل و هیئت‏هایش همیشه شناخته‏ شده بوده است. حال چطور می‏شود که امروزه از یک ایرانی در شهر یا روستای هرقدر دورافتاده بپرسیم و او ملیت خودش را نداند.

بهرامیان: برخی از این بحث‏ها جدید است. در مآخذ قذیم وقتی صحبت از عراق می‏شود منظور بغداد و بصره و کوفه است. شمال بغداد به بالا جزیره نام داشت. یعنی کشوری که الان به نام عراق گفته می‏شود در منابع قدیم شامل این سه شهر بوده است. قدری مباحث جدید در مورد هویت و کشورها تأثیر گذاشته و متأسفانه نتیجۀ بی‏ اطلاعی معاصرین از مآخذ قدیمی ــ اگر نگوییم غرضی هست ــ این می‏شود. بعضی معاصرین هنگام پژوهش به دنبال ناسیونالیسم ایرانی هستند و تلاش می‏کنند نشان بدهند که از دوره‏ی رضاشاه به بعد سعی شد برای ایران تاریخ‏سازی شود. کسانی هم به این ایده کمک کردند و کوشیدند این‏طور جا بیندازند که ایران، امروزه و بعد از رضاخان به صورت کشور درآمد و پیش از آن هیچ وقت کشور نبوده است. آن‏ها می‏گویند هویت در دوران پیشامدرن به صورت محلی یا مذهبی بوده و تنها زمانی که دولت مدرن به وجود می‏ آید، هویت ملی ارجح بر هویت محلی می‏شود.

دکتر سجادی: ثعالبی (اول قرن 4) در ماجرای محاصرۀ قلعه ‏ای نام ایران را آورده: «واخبروا اسفندیار بطلوع فارس ترکی یقسط القلعة فقال اراه ایرانیا و قد تزّی بزیّ الاتراک» یعنی ایرانی است و لباس ترکی پوشیده است. مقصود این است که اگر در آن ایام یک ایرانی لباسش را هم عوض می‏کرد او را می‏شناختند و ایرانی‏ها شناخته ‏شده بودند. طبری در جنگ خونخواهی مختار صراحتاً نوشته است: در لشکر مختار جز به فارسی سخن شنیده نمی‏شد.

دکتر محقق داماد: جالب است که زبان ایرانی را زبان فارسی می‏گفتند.

دکتر سجادی: زبان آلمانی هم که اکنون ذکرش شد، منسوب به قومی است که در آن‏جا ساکن هستند.

دکتر زرین کوب: سال سوم پادشاهی شاپور یکم سپاه رومی به فرماندهی جوانکی به نام گُردیانوس به قلمرو ایرانیان لشکر می‏کشد. سندی در قالب کتیبه از آن دوره داریم که جدیداً (حدودا سال 65) در برم‏دلک فارس پیدا شده است و به نام ابنون معروف است. در آن‏جا این شخص ابنون که مقام و جایگاهی در شبستان و حرمسرای شاپور دارد می‏گوید وقتی خبر حمله را شنیدم دعا کردم و گفتم: امیدوارم شاپور بتواند این افراد را بیرون کند چون آن‏ها به پارت و پارس حمله کردند. و این نشان می‏دهد که در آن دوره این تفکیک کاملاً مشخص بوده است. در عین این‏که در همان موقع شاپور از لفظ ایران‏شهر استفاده می‏کند و می‏گوید من خدایگان ایران‏شهرم. یعنی لفظ ایران و ایران‏شهر را می‏شناسد، ولی تفکیک‏های قومی هم برایش مهم است. شاپور در کتیبه ‏هایش از ایران و انیران سخن می‏گوید. پسرش هرمِزد اردشیر در سکه‏ هایش لفظ ایران را آورده است. از دورۀ هرمزد یکم لفظ ایران در کتیبه‏ها به کار رفته و پیش از آن در کتیبه‏ی مربوط به دوره‏ی ساسانی. لفظ ایران اولین‏بار در کتیبه‏ی اردشیر بابکان در نقش رستم آمده است. پس از آن پسرش، شاپور لفظ ایران و انیران را به کار می‏برد. جالب‏تر این‏که این کتیبه ‏ها تحریر دارند. یعنی لفظ ایران در همان کتیبه در نقش رستم که فارسی میانه است، تحریر پارتی دارد. «اِران» پهلوی را می‏گوید «اَریان». و این نشان می‏دهد که در دوره‏ اشکانی هم این لفظ را می‏شناختند.

دکتر سجادی: با توجه به نفوذ پارتی‏ ها به سمت غرب ایران مثلاً در آن سوی ارس (ارمنستان و گرجستان)، نام ارّان که صورت دیگری از ایران است وجود دارد. و همۀ لغویون این را نوشته‏ اند؛ کمااین‏که عراق هم شکل دیگری از نام ایران است.

دکتر زرین‏ کوب: لفظ ایران که قطعاً از همان دوره ابتدای ساسانی شناخته شده، در دوره‏ی اشکانیان نیز حتماً شناخته‏ شده بوده است.

دکتر سجادی: اصطخری و ابن حوقل عراق را دل ایران‏شهر می‏نویسند. ابن دُرید در جمهرة اللغه، ازهری در تهذیب اللغه، ابن سیده در المخصص، نوَوی در تهذیب الاسماء واللغات، و ابن منظور در لسان العرب هم عراق را از ولایات ایران، و خودِ نام را معرّب ایران دانسته‏اند. ابن خردادبه ضمن آن‏که دل ایران‏شهر یعنی عراق را مرکز ایران و قلمرو ساسانیان خوانده، تصریح کرده که عرب‏ها نام ایران را معرّب کرده و آن سرزمین را عراق خواندند. این اسناد نشان می‏دهد که عرب‏ها از قدیم با کلمه‏ی ایران آشنا بوده‏اند.

دکتر خالقی مطلق: گسترش زبان فارسی با گسترش حکومت هخامنشیان شروع می‏شود. آن‏ها که در زمان خود قدرت جهانی بودند فارسی را گسترش دادند. پیش از آن‏ها مادها حکومت می‏کردند. زبان‏شناسان می‏دانند که زبان مادی و فارسی باستان دو زبان خواهر هستند. و تفاوت بین آن‏ها بسیار اندک بوده است. یک فیلسوف و مورخ مشهور یونانی در لشکرکشی کوروش دوم شرکت کرد و وقتی کوروش در جنگ برادرش اردشیر دوم کشته شد، مأمور بود سپاهیان یونانی را که به کمک کوروش آمده بودند به یونان برگرداند. در غرب ایران می‏رفت تا به ترکیۀ امروز (طرابوزان) رسید که آن زمان ارمنی‏نشین بود. او با خود یک مترجم فارسی‏ زبان داشت. وقتی می‏خواست با حاکم شهر صحبت کند درحالی که بیرون شهر بودند، دو زن (ارمنی) کوزه‏ به‏ سر را می‏بیند که آب به خانه می‏برند. او می‏گوید که مترجم به زبان فارسی با آن‏ها صحبت کرد و فهمید که حاکم در شهر نیست. از این حکایت چنین برمی‏ آید که در ناحیه‏ ارمنی‏ نشین در آن زمان فارسی را می‏فهمیدند. بعد از این‏ها وقتی حکومت به اشکانیان رسید، باز زبان اشکانی با زبان پهلوی خویشاوندی داشت و دو زبان خواهر بودند و تفاوت‏ها در «ز» و «ژ» و امثال این‏ها بود. یعنی در 500 سال هخامنشیان و بعد از آن 400 و اندی سال، زبان فارسی را در همه جای ایران‏شهر گسترش دادند. مردم هرجا یک زبان محلی داشتند و یک زبان رسمی که زبان تفاهم همه‏ مردم بود. ایرانیان به اشتباه گمان می‏کنند زبان فارسی ریشه‏ اش از خراسان است در حالی که درست نیست و هیچ ارتباطی با خراسان ندارد. ادبیات فارسی است که از خراسان آمده است. زبان فارسی از فارس به شرق رفته و در همۀ ایران‏شهر گسترش پیدا کرده بود. در آغاز تاریخ هجری، وقتی زبان دری یعنی زبان گفتار را زبان نوشتار و رسمی می‏کنند، شاعران به آن زبان شعر می‏گویند. توجه به اسم برخی شاعران ازجمله ابوشکور بلخی، فرخی سیستانی، نظامی گنجوی و… دلیل این مدعاست که مردم در سراسر ایران‏شهر قدیم می‏توانستند به زبان فارسی حرف بزنند و زبان فارسی برای آن‏ها زبان خارجی نبود. مردم دوزبانه بودند. به مرور زبان‏های محلی چون طبری و ری و… از بین رفت و درنهایت زبان فارسی به‏ وسیلۀ ساسانیان زبان رسمی همۀ سرزمین ایران‏شهر شد.

دکتر محقق داماد: سال‏های پیش در کتابی از دکتر علی‏ اکبر سیاسی خواندم که از قول یک مورخ یونانی نوشته بود: هر وقت ما نام ایران و ایرانی می‏شنویم مردمانی به ذهنمان می‏ آید که بر روی قالی‏ های نفیس قدم برمی‏دارند و به زبان شعر سخن می‏گویند.

دکتر سجادی: قسمتی از همین‏گونه نقل‏ قول‏ها را دکتر خالقی با نام ایرانیات ترجمه و چاپ کردند که بسیار خواندنی است.

بهرامیان: از مجموعۀ گفت‏ وگوها چنین نتیجه می‏گیریم که لفظ ایران و قوم ایرانی یا فارس واژه‏ های معادل هم است و قدیمی‏ ترین مآخذ موجود به این امر شهادت می‏دهد. بنابراین برخلاف چیزی که برخی می‏خواهند الغا کنند لفظ ایران و کشور را فروغی و رضاشاه نساخته‏ اند. درست است که آن‏ها بر ناسیونالیسم ایرانی تأکید کردند ولی مواد آن موجود بود و آن‏ها فقط نشان دادند.

دکتر سجادی: در دوره‏ی رضاشاه واژۀ ایران در اروپا جای پرشیا را گرفت. و آن‏ها خواستند که در مکاتبات سیاسی و اداری به جای پرشیا نام ایران ذکر شود.

دکتر خالقی مطلق: این اتفاق برای وحدت رویه افتاد. چون در سازمان ملل به ایران پرشیا می‏گفتند و این امکان وجود داشت که از آن سوءاستفاده‏ی سیاسی و قومی بکنند و بگویند اگر پرشیا هستید فارس می‏شوید و بنابراین سرزمین شما فارس است. ناگفته نماند که هنوز بعضی چپی‏ ها این استفاده‏ی سیاسی را می‏کنند و می‏گویند ایران وجود ندارد.

بهرامیان: به عنوان آخرین پرسش، آیا فکر می‏کنید منابع موجود می‏تواند کمکی به تعیین حد و مرز ایران و تصوری که از مرزهای آن در گذشته داریم بکند؟ منابع تاریخی چه موادی به دست می‏دهند تا بشود فهمید ایران کجاست؟

دکتر سجادی: فراوان. در بسیاری از متون عربی و فارسی اسلامی حدود ایران آمده است. شما یک مورد را از التنبیه والاشراف خواندید. نمونه‏ های دیگری هم وجود دارد.

دکتر زرین‏ کوب: در مقدمۀ شاهنامه ابومنصوری که مبتنی بر روایات خدای‏نامه است، از ایران اسم می‏برد و می‏گوید: ایران‏شهر جایی است از رود آموی تا رود نیل. و این نشان‏دهنده‏ نگرش ایرانیان است در آن زمان. در معجم البلدان یاقوت هم ذیل مدخل نیسابور صحبت از ایران‏شهر و حدود جغرافیایی آن شده است و آن‏جا نیز همین لفظ را به کار می‏برد.

دکتر سجادی: حتی مراد از دریای پارسی در برخی متون هم خلیج فارس است و هم چیزی که امروزه به دریای عمان معروف است و نیز قسمتی از اقیانوس هند تا دریای سرخ. دریایی که امروزه به طور جعلی عمان خوانده می‏شود در بیشتر از صد سال در هیچ متنی نامی از آن نمی‏بینید. از سویی، در دورۀ ساسانیان و سامانیان تا پنجاب امروز جزو قلمرو شرقی ایران بود. درست است که وحدت سیاسی در دورۀ مغول به وجود آمد اما حتی در دوران حکومت ملوک‏الطوایفی ایرانی بعد از اسلام، قلمرو برخی تا آن‏جا بوده است.

بهرامیان: یعنی اگر بگوییم تاریخ افغانستان از قرن اول هجری، تعبیر نادرستی است؟

دکتر سجادی: کاملاً غلط است. افغانستان از دوره‏ی امیرعبدالرحمن خان است که به صورت یک کشور مطرح شد. یا تاریخ ازبکستان که نوشتند و تاریخ آن را به پیش از اسلام می‏رسانند حرف بی‏معنایی است. ازبک به عنوان یک واحد سیاسی تا همین قرن اخیر هم نداشتیم. البته قوم ازبک از تیره‏ی مغولان بوده‏اند که بر اثر حملات ترکان از ترکستان و نزاع‏های بین قراخانیان و قراختائیان به وجود آمده‏ اند، ولی این‏که واحد سیاسی باشند یا کشور داشته باشند اصلاً چنین چیزی صحت ندارد. من هنگامی که تاریخ جامع ایران را تدوین می‏کردم دنیای ایرانی را جزء تاریخ ایران گذاشتم. آن‏چه بعداً تبدیل به افغانستان شد، قسمتی از ماوراءالنهر، آسیای صغیر که امروزه جزء ترکیه است، همه درواقع جزو دنیای ایرانی است. زبان فارسی هنوز هم در آسیای صغیر وجود دارد. تمام کتیبه‏ های قبور سلاطین عثمانی به فارسی است. سلاطین عثمانی مثل سلطان سلیم دیوان شعر فارسی دارند. آناتولی بعد از حمله‏ مغول مرکز زبان فارسی و به طور کلی جزء دنیای ایرانی بوده است. به ‏خصوص بعد از حمله‏ی مغول با مهاجرت ادبا و شعرا از خراسان و سرزمین‏های شرقی و مرکزی ایران که برای رهایی از دست مغولان به آناتولی یعنی آسیای صغیر رفتند. و پدر مولانا هم یکی از آن‏ها بود.

دکتر خالقی مطلق: هنگامی که دولت عثمانی تشکیل شد تمام کتابخانه ‏های فارسی آسیای صغیر را تصاحب کرد برای همین است که بیشتر متون فارسی ما در آن‏جاست.

بهرامیان: برای ختام سخن، دربارۀ مرزهای ایران در دوره‏های پیش از اسلام بگویید.

دکتر زرین‏ کوب: شاپور اول ساسانی در کتیبه‏ی کعبه‏ی زردشت خود چون فتوحاتش را به تفصیل ذکر می‏کند، از قلمروهای مختلفی نام می‏برد. جالب‏تر کتیبه‏ های کردیر (موبد اول دورۀ ساسانی) است که 4 کتیبه دارد. در دوتای آن، یعنی نقش رستم و سرمشهد، قلمرو ایران‏شهر و انیران‏شهر را آورده است. ببینید که در سدۀ سه میلادی قلمرو ایران‏شهر کجاست: پارس، پهلَو (یعنی پارت، یعنی خراسان)، آسورستان (آشور، یعنی شمال عراق امروزی)، مِیشان (جنوب عراق امروزی)، نخوردشیرگان (آدیابنه‏ی دوره‏ی اشکانی، مناطقی که بیشتر کردنشین است) آذربایجان، سپاهان (اصفهان)، ری، کرمان، سکستان (سیستان)، گرگان تا پیشاور سرزمین‏های ایرانی ‏نشین است. سرزمین‏هایی است که به زبان فارسی در آن سخن گفته می‏شود. فرهنگ ایرانی در آن رایج است و آن‏ها خود را ایرانی می‏خوانند. این سند بسیار مهمی است.

دکترسجادی: در کتاب مسالک الابصار ابن فضل الله عمری مملکت ایران یکی از چهار مملکت بزرگ در تمدن اسلام ذکر شده و آمده است: طول این سرزمین از رود جیحون تا فرات در شام، و عرض آن از منتهی‏الیه کرانه‏ی شرقی دریای فارس، یعنی کرمان قدیم تا آخرین نقطه‏ی قلمرو سلجوقیان در آناتولی بر کرانۀ مدیترانه بوده است. این سند مربوط به قرن ششم است. یعنی در دوره‏ی ایلخانان قلمرو ایران تا پایان بین‏ النهرین بود. من حدود بیست سال پیش مقاله‏ای در نامه فرهنگستان نوشتم و نشان دادم که بسیاری از واژه‏ های اداری، سیاسی و اجرایی، و نظامی در مصر امروز ایرانی و فارسی است. از حداقل دورۀ اخشیدیان در قرن سوم تا ایوبیان، و حتی ممالیک مصر.

بهرامیان: ایران کشوری است که از قدیم به این نام و به این قوم شناخته ‏شده بوده، و مرزهای آن بسیار وسیع‏تر از ایران امروزی بوده است. مقصود ما این‏جا کشورگشایی و بحث‏های ناسیونالیسیتی نبود. خواستیم بگوییم این یک حقیقت تاریخی است که باید متخصصین درباره ‏اش نظر بدهند. فروغی که در کتابش نوشت «ما ایرانی هستیم نیاکان ما هم ایرانی بودند» بهترین تعبیر را به کار برد و تاریخ‏ سازی نکرد.

گزارش: سهیلا یوسفی

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612