به گزارش روابط عمومی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب، به مناسبت گرامیداشت بیستوهشتمین سال تأسیس این مؤسسه، از روز دوشنبه ۲۷ دیماه تا پنجشنبه ۳۰ دیماه و روز چهارشنبه ۶ بهمنماه ۱۴۰۰ مجموعهای از گفتارهای اساتید و پژوهشگران برجسته دربارۀ فعالیتها و دستاوردهای مؤسسۀ میراث مکتوب به صورت ضبط شده در صفحۀ اینستاگرام @mirasmaktoob و صفحۀ آپارات به نشانی www.aparat.com/mirasmaktoob پخش شد.
در روز چهارشنبه ۶ بهمنماه ۱۴۰۰، یعنی روز پنجم از این مراسم گرامیداشت، سخنرانیهای دکتر محمود امیدسالار، مصحح، پژوهشگر و کتابدار بازنشستۀ کتابخانۀ دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در لس آنجلس، دکتر محمد جعفری قنواتی، عضو گروه فرهنگ عامۀ مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، دکتر غلامعلی حداد عادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، دکتر رسول جعفریان، استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران، رئیس کتابخانۀ تخصصی تاریخ اسلام و ایران، و استاد محمدعلی موحد، تاریخنگار، حقوقدان و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پخش شد. در ادامه گزارش این سخنرانیها را میخوانید.
امیدوارم فعالیتهای میراث مکتوب گسترش پیدا کند
دکتر غلامعلی حداد عادل
بسمالله الرحمن الرحیم
جناب آقای دکتر اکبر ایرانی از بنده خواستهاند به مناسبت بیست و هشتمین سال تأسیس مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب عرایضی داشته باشم. من اولاً تبریک عرض میکنم به آقای دکتر ایرانی، ادارۀ موفق این مؤسسه را طی بیست و هشت سال. قطعاً یکی از رموز این موفقیت تداوم مدیریت یک شخص واحد در این مؤسسه بوده است. ثبات مدیریت یکی از لوازمِ موفقیت است. متأسفانه در کشور ما بهندرت اتفاق میافتد و اینجا از نادر نمونههایی است که بیست و هشت سال یک فکر و یک نگاه استمرار داشته است.
کشوری مثل ایران که در جهانِ اسلام سابقهای طولانی از علم و فرهنگ داشته با تمدنی کهنِ چند هزار ساله یکی از مواریث فرهنگیش نسخههای خطی است. ایران جزو معدود کشورهای جهان است که کتابخانههای متعدد با چند ده هزار نسخۀ خطی دارد. البته بسیاری از نسخههای خطی ایران هم در کتابخانههای خارج از ایران مثل هند و پاکستان و یا لندن و پاریس و نیویورک و واشنگتن و مادرید و جاهای دیگرست. قطعاً چاپ شدن این کتابها به غنای فرهنگی و تقویت هویتِ فرهنگ ملت ایران کمک خواهد کرد. اینها آثار بازمانده از نیاکان ماست. اگر در هر سال ده کتاب شایستۀ ماندگاری در طول تاریخ هزار ساله تألیف شده باشد، ما حداقل ده هزار کتاب خطی داریم که ارزش چاپ شدن دارد.
تصحیح کتابهای خطی و چاپ آنها یک تخصص است. در سالهای قبل از انقلاب به همت بعضی از دانشوران و ایران دوستان مثل مرحوم آقای ایرج افشار و دکتر خانلری، کتابهای زیادی به چاپ رسید و ما امروز یک بخشِ قابل توجهی از این کتابها را در اختیار داریم، ولی کارِ ناکرده هنوز بسیار است. بعد از پیروزی انقلاب یکی از آرزوهای شخص بنده این بود که این سلسله قطع نشود بلکه تقویت و توسعه پیدا بکند. خوشبختانه همین طور هم شد. یک چند تلاش جسته و گریخته و مختصر قبل از تأسیس میراث مکتوب صورت گرفت که یکی از آنها در بنیاد دائره المعارف اسلامی بود که بنده در آنجا خدمت میکنم و یک تعداد نسخه خطی آنجا به چاپ رسید ولی آن کار در آنجا ادامه پیدا نکرد. با تأسیس میراث مکتوب امروز کتاب دوستان و ایران دوستان، اهل علم و اهل مطالعه دلگرماند به اینکه مؤسسهای وجود دارد که مرتب آثار سودمند خطی را با روش علمی تصحیح و منتشر میکند.
میراث مکتوب واقعاً موفق بوده است و تاکنون چند صد کتاب را به اهل علم عرضه کرده و بنده حتی به جرئت میتوانم بگویم که حجم کارهای میراث مکتوب بسی بیشتر از کارهایی است که در سالهای قبل از انقلاب شده و این مؤسسه علاوه بر انتشار کتاب، مجلات تحقیقی سودمندی دارد که متخصصان در آن مجلات مقاله مینویسند و میراث مکتوب باعث شناسایی یک عده از اهل فضل شده که تخصصشان نسخهشناسی و تصحیح کتاب است. من حتی میتوانم بگویم که زمینهای هم برای پرورش اینگونه افراد در این بیست و هشت سال فراهم شده است، یعنی آنها جایی داشتهاند که کارهایشان عرضه شود و تشویق به کارهای بیشتر شدهاند.
به هر حال کار مثبتی انجام شده است و امیدوارم ادامه پیدا کند کماً و کیفاً گسترش پیدا کند و این معدنهای ناکاویده و گنجهای پنهان آشکار و فایدهاش نصیب همگان شود. بنده از ابتدای تأسیس مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب این افتخار را داشتم که عضو هیئت امنای آنجا بودم. آقای دکتر ایرانی مخصوصاً در سالهای اخیر که مثل بقیه مؤسسات ایشان هم گرفتار مشکلات مالی و اقتصادی بوده، توانسته با هنرمندی و هوشمندی چراغِ این مؤسسه را روشن نگاه بدارد. از جمله یکی اینکه شمارگان کتابها را محدود کرده و تقریباً برحسب تقاضا کتاب چاپ میکند. دیگر اینکه حتی برای بنده که عضو هیئت امنا هم هستم وقتی کتابی چاپ میکند و میفرستد صورتحسابش را هم با آن میفرستد. یعنی ما چیزی هم از جیب خودمان میدهیم که عضو هیئت امنا هستیم. این را هم برای اطلاع آن دسته از دوستانی عرض میکنم که گاهی در فضای مجازی میبیند که سر به سر من میگذارند که حداد عادل مثلاً در بیست و چند تا مؤسسه پست دارد یا عضویت ما را در این هیئتهای امنا، در حالی که سالی یکبار، دو سال یکبار تشکیل میشود، پست تلقی میکنند و فکر میکنند ما داریم پول پارو میکنیم. به شوخی عرض میکنم که یکی از آنها همین است که وقتی کتابش را برای من میفرستند، صورتحسابش را هم میفرستند و بنده هم با رغبت تقدیم میکنم؛ برای اینکه کتابها و سودمند است و بر غنای کتابخانۀ شخصی بنده اضافه میکند.
به هر حال دست آقای ایرانی و استادانی که با ایشان همکاری میکنند درد نکند و امیدوارم این باغ پُر درخت همیشه میوههای رنگارنگ نو به نو عرضه بکند و دست و دامن ما همیشه پُر باشد از این میوهها و دل و جانمان شاد باشد از مشاهدۀ کارهای تحقیقی اهل علم در ایران که باعث سرافرازی ما هم در داخل کشور و هم در جهان خواهد بود.
تصحیح متن در تاریخ و تمدن اسلام و ایران
دکتر رسول جعفریان
تصحیح متن در تاریخ و تمدن اسلامی، یکی از متداولترین کارها در بخش میراث مکتوب ما بوده است، به طوری که عالمان اصیل و دقیق همواره، روی دقت در ثبت الفاظ و کلمات در کتابت و قرائت متون پیشین تأکید زیادی داشتند. شاید کتابت قرآن و تا حدودی حدیث، این حساسیت را در علما برای مقابله دقیق متنها ایجاد کرده بود. اهمیت دقت در الفاظ قرآن، سبب شد تا آنان متوجه اهمیت تصحیح متن در سایر متون هم باشند.
این وضع در تمام قرون اولیه ادامه داشت، تا آن که متاسفانه از قرن هشتم به بعد، به تدریج حساسیت روی تصحیح متون کهن از دست رفت و حتی میتوانم عرض کنم بسیاری از کتابهای کهن از دید مسلمانان کنار رفت. البته برخی از منابع فقهی و حدیثی همچنان مد نظر بود و در برخی از نقاط جهان اسلام، مانند شامات و مصر، روی آنها تأکید میشد. در حالی که در بسیاری از بخشها همین توجه هم وجود نداشت.
این وضعیت ادامه داشت تا آن که در آستانه عصر جدید، غربیها، ابتدا در جهت احیای آثار کهن یونانی و قرون میانۀ خود و بعد هم در جهت احیای آثار اسلامی به عنوان فرهنگ بشری، شروع به کار احیای متون کردند و روشهای خود را در این زمینه به تدریج به مسلمانان انتقال دادند. نخستین بار صحیح بخاری، تاریخ طبری و مغازی واقدی و بسیاری از آثار دیگر در قرن نوزدهم تصحیح و منتشر شد. آثار چاپی که به جهان اسلام میرسید به تدریج مسلمانان را با روش تصحیح متون آشنا میکرد. همچنین ایرانیان یا عربهایی هم که احیانا در پاریس یا لندن یا هلند بودند، این روش را یاد گرفتند.
در میان ایرانیان، به جز روشهای سنتی که برای تصحیح در کار بود، مرحوم قزوینی برای نخستین بار اثر جاودانه تاریخ جهانگشای جوینی را تصحیح کرد. سپس شماری از آثار دیگر را هم تصحیح کرد و شاگردانی پرورش داد. شاگردان وی مانند عباس اقبال این روش را در ایران باب کردند. به تدریج از دهههای بیست و سی قرن چهاردهم هجری شمسی، همتی در جهت نشر متون کهن آغاز شد و کارهای خوبی عرضه شد. البته کارهای بازاری هم فراوان بود که ناشران دنبالش بودند و بیشتر مثل انتشار متون در دوره قاجار صرفاً برای فروش کتاب و درآوردن پول بود.
در این وقت، متون حدیثی دینی و آثار فقه شیعی و شعبههای دیگر میراثی، مورد توجه برخی از رجال دین هم قرار گرفت. مرحوم محدث ارموی در ایران یا علی اکبر غفاری و سپس نسلهای بعدی این حرکت را شروع کردند و ادامه دادند.
طی دهههای چهل و پنجاه، با پیدایش مؤسساتی مانند بنیاد فرهنگ ایران تصحیح متون اوج گرفت و آثار بسیار مهمی از منابع کهن تصحیح و منتشر شد. برخی از افراد پژوهشگر، به اندازه چند مؤسسه کار کردند و آثار زیادی را به چاپ رساندند، کسانی مانند ایرج افشار یا دکتر ستوده و برخی دیگر. بر آمدن ناشران بزرگ و حمایت آنها هم نقش زیادی در توجه به احیای متون داشت.
در این دوره، تقریباً همه درک میکردند، بدون در اختیار داشتن متون کهن و میراثی، امکان نوشتن تاریخ علم وجود ندارد. ما در قدیم، حتی در فقه، متون قدیمی را نمیدیدیم و همه ارجاعات ما به واسطه متون بعدی بود. اکنون معلوم شده بود که در این زمینه باید کارهای جدیتری کرد. در حوزه فقه، آیت الله بروجردی در قم، نگاه مستقیم به متون کهن را کلید زد.
در جریان تحولات سال ۵۷ و بعد آن، در این روند کندیهایی صورت گرفت، اما مجددا این رویه فعال و پرسرعت دنبال شد. این بار در قم، مؤسساتی در این زمینه فعال شدند، و تحت تأثیر روشهای عربی ـ عراقی آثار فقهی و حدیثی زیادی را تصحیح کردند که نمونه اعلای آن مؤسسه آل البیت بود. همین طور پژوهشگاه دفتر تبلیغات و انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین) هم متون زیادی را تصحیح و منتشر کرد.
در تهران مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب از اوائل دهۀ هفتاد با مدیریت دوست دانشور جناب دکتر اکبر ایرانی فعال شد که تا به امروز به این فعالیت خود مستمراً و با قدرت ادامه داده است. همچنین بخش پژوهش کتابخانه مجلس شورای اسلامی، و برخی از مؤسسات دیگر از جمله انجمن آثار و مفاخر فرهنگی هم فعال شدند. اکنون نزدیک به سه دهه از فعالیت میراث مکتوب میگذرد و این مرکز موقعیت مقبولی در کار خود در جهان فارسی و حتی عربی به دست آورده است.
نکته آخر این که در ایران، یک توهمی هم هست که نشر این متون میتواند راهگشای وضع فعلی ما در پیشرفت علم باشد. مثلاً اگر یک متن طبی کهن تصحیح میشود، حتماً میتوان از آن به عنوان معلومات پزشکی استفاده کرد، در حالی که این تصور نادرست است. اگر مقصود از این سخن، این است که اینها مطالب علمی درستی هستند که ما باید سرمشق علم و دانش روز قرار دهیم، البته که سخن درستی نیست، اما اگر معنای این حرف این است که ما بدون درک متون گذشته و شناخت مسیری که در علم طی کردهایم نمیتوانیم به درک موقعیتمان در جهان امروز برسیم، البته سخن درستی است. همچنین برای شناخت اهمیت تمدن اسلامی و نقش آن در تاریخ علم در حد و اندازه خود، این اقدامات بسیار سودمند است.
به طور خاص در حوزۀ علم تاریخ و ادبیات، طبیعی است که مسئله فرق میکند. متون گذشته، همواره دارای اهمیت هستند و طی این سالها، متونی که منتشر شده، کمک بزرگی به پیشرفت دانش تاریخ و ادبیات و تفسیر و عرفان ما بوده است.
اهمیت فولکلور در میراث مکتوب
دکتر محمد جعفری قنواتی
سالگرد شکلگیری و فعالیت مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب را به همه پژوهشگران و البته و به ویژه به کارکنان و مدیر با کفایت آن آقای دکتر ایرانی تبریک عرض میکنم. به آنها خسته نباشید میگویم و آرزوی موفقیت روزافزون را برایشان دارم. به نظرم آنهایی که مؤسساتی برای انتشار میراث مکتوب ما، چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب ایجاد کردهاند، کاملاً به اهمیت این میراث آشنا بودند و میدانستند که چقدر از مسائل و مبهمات تاریخ و فرهنگ ما را با انتشار این میراث میشود روشن کرد.
دربارۀ اهمیت میراث مکتوبِ گذشتۀ ما در زوایای مختلف ادبی و تاریخی و فرهنگی و … دیگران صحبت کردهاند. من میخواهم امروز دربارۀ نکتهای صحبت کنم که کمتر به آن توجه شده و آن هم اهمیت فولکلور در این میراث است. فولکلور تاریخی ما که شناخت آن برای شناخت فولکلور زندۀ ما بسیار بسیار ضروری است، از دل همین میراث قابل استخراج است. به ویژه اینکه کمتر موضوعی در جامعه وجود دارد که در گذشته نیاکان ما دربارهاش کتاب ننوشته باشند؛ واقعاً کمتر موضوعی وجود دارد. از تاریخ و ادبیات و عرفان و داستانهای سرگرمکننده و نصیحت الملوک و عجایبنامهها و کتابهای جغرافیا گرفته تا کتابهایی که ظاهراً یا دستکم قبلاً کمتر مورد توجه قرار میگرفتند، مثل کتابهای آشپزی و حتی کتابهای دربارۀ حیوانات، دربارۀ باورهای مردم، دربارۀ سنگها و انواع جواهرات و مواردی از این قبیل، مطالب متنوعی وجود دارد.
اتفاقاً همین جا دوست دارم به نکتهای اشاره کنم و نقدی بر این نگاه داشته باشم که مدام در برخی رسانهها و در برخی از مجلات عنوان میشود که گویا فرهنگ ما یک فرهنگ شفاهی است. یک نگاه مختصر به کتابهایی که مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب چاپ کرده خلاف این را نشان میدهد. دربارۀ بسیاری از موضوعات ما مطلب نوشته شده و سند مکتوب داریم. البته جای بحث دربارۀ این موضوع اینجا نیست و امیدوارم که در یک فرصت مناسب دربارهاش به طور مفصل مطلب بنویسم.
نکتۀ دیگری که میخواستم به آن اشاره کنم این است که وقتی صحبت از میراث مکتوب گذشته ما میشود نباید فقط میراث تحریر شده به زبان فارسی را در نظر بگیریم و بایستی میراثی نوشته شده به زبان عربی را هم مورد توجه قرار بدهیم. این نکته را از زاویه موضوع بحث خودم یعنی فولکلور عرض میکنم. مگر میشود دربارۀ فولکلور تحقیق کرد و اخبار الطوال را نخواند، تاریخ طبری را نخواند، الکامل را نخواند، الحیوان جاحظ را نخواند، حیات الحیوان دمیری را نخواند. همه اینها سرشار از مسائل فولکلوریک هستند.
منابع گذشتۀ ما را، که به دست ما رسیده، در چند گروه میشود تقسیمبندی کرد. من به واسطۀ ضیق وقت فقط به بخشی از آنها اشاره میکنم.
در موضوع تاریخ، یک دسته شامل تاریخ عمومی میشود، مثل تاریخ طبری و ترجمههای آن، تاریخ بلعمی، تاریخ یعقوبی، آفرینش و تاریخ اخبار الطوال و کتابهای متأخرتری مثل الکامل و جامع التواریخ، حبیبالسیر و کتابهای دیگری از این دست. در این کتابها به جشنها، باورها، روایتهای خاص اسطورهای و داستانهای پهلوانی که در متون پهلوانی و حماسی ما نیامدهاند و روایتهای خاصی از این موارد در این کتابهای تاریخ عمومی ما وجود دارد. گاه در یک داستان و ادب عامه، بر فرض مثل طومارهای نقالی، شما داستانهایی را مشاهده میکنید که فکر میکنید این ساخته و پرداخته نقالهاست، ولی وقتی که میروید نگاه میکنید میبینید نه! در کتابهای گذشتۀ ما، حتی آنهایی که قرنهای سوم و چهارم نوشته شدهاند، روایتی از این داستانها وجود دارد. به طور مشخص خود من حداقل ده مورد را پیدا کردم که یک روایت در طومار نقالی آمده و عین آن روایت در آفرینش و تاریخ مقدسی هست یا در جامع التواریخ آمده است.
در کنار تاریخهای عمومی باید به تاریخهای محلی اشاره کنیم که حکایتهایی دربارۀ وجه تسمیۀ شهرها و آبادیها، مراسم خاص یک منطقه، باورهای آنها دارد. برای مثال تاریخ بخارا به سوگ سیاوش اشاره میکند و به قربانی کردن خروس اشاره میکند. تاریخ قم یا تاریخ بیهق که علاوه بر باورها برخی از فهلویات در آنها آمده برای ما بسیار بسیار ارزشمند هستند. کتابهای جدیدتری مثل تاریخِ کاشان، تاریخ یزد یا تاریخ هرات هم از این دست است. در تاریخ نیشابور به کاروانسراهایی اشاره شده که ویژۀ تجار کرمان است. اگر شما سابقۀ تحریرِ تاریخ نیشابور را در نظر بگیرید، این اشارات آن مؤیدِ ارتباطاتِ بسیار گستردۀ بازرگانی در آن تاریخ است.
دستهای دیگر تاریخهای سلسلهای است، مثل تاریخ بیهقی، راحه الصدور، سلجوقنامه، عالم آراها، مثل عالم آرای صفوی، عالم آرای عباسی، عالم آرای نادری، که اینها هم علاوه بر اهمیت تاریخیشان موارد فولکوری را در خود دارند. مثلاً در راحه الصدور آن چیزی که دربارۀ احمد عطاش گفته میشود که او را برعکس سوار چهارپا میکنند و در شهر میچرخانند و شعری که از او نقل شده، آمده است. یا آنچه دربارۀ مطربها در عالم آرای عباسی نوشته شده، دربارۀ قصهخوانی و مواردی از این قبیل همه مواردی از این دست است.
در کنار کتابهای تاریخی بایستی به کتابهای جغرافیا مثل المسالک و الممالک ابن خردادبه، حدود العالم اصطخری، و مواردی از این قبیل اشاره کنیم که به شیوههای معیشت، پیشههای مختلف، کالاهایی که صادر میشده و وارد آن شهر میشده، اشاره کرده است.
در همین زمینه باید به سفرنامههایی مثل سفرنامه ناصرخسرو سفرنامههایی که متأخرین نوشتهاند مثل نجمالملک، عهد حسام که تألیف محمودمیرزای قاجار است و سفرنامههای ناصرالدینشاه اشاره کنیم.
کتابهای علمی شامل پزشکی و داروسازی به ویژه کتابهایی که از دورۀ صفوی نوشته شدند مثل تحفه حکیم مؤمن و کتابهایی که با عنوانهای عمومی مجربات و معالجات نوشته شده است. همانطور که بین ادبیات عامه و ادبیات رسمی ما تعامل وجود داشته، بینِ طب عامه و طب رسمی ما هم تعامل وجود داشته. برخی از مواردی را که مردم به تجربه دریافته بودند پزشکان سنتی ما از آنها بهره میگرفتند و برعکس آن هم که طبیعتا وجود داشته است.
در میان کتابهای علمی باید به کتابهای حیوانشناسی اشاره کنم که باورهای مردم دربارۀ حیوانات مختلف را از این کتابها میشود استخراج کرد، مثل الحیوان جاحظ، حیات الحیوان دمیری که به فارسی هم ترجمه شده، خواص الحیوان، منافع الحیوان، معرفت الحیوان و کتابهایی که دربارۀ یک حیوان به خصوص نوشته شده مثل اسبنامهها، بازنامهها و کبوترنامهها.
از جمله کتابهای علمی دیگر کتابهای سنگشناسی است که فکر میکنم قدیمترینشان الجماهر فی الجواهر باشد که مؤسسۀ میراث مکتوب آن را چاپ کرده است. علاوه بر آن میتوان به کتابهایی که با عنوان عمومی جواهرنامه اشاره کرد، مثل جواهرنامه نظامی که آن را هم مؤسسۀ میراث مکتوب چاپ کرده است. در این کتابها دربارۀ باورهای مردم، دربارۀ سنگها مثل یاقوت و فیروزه و یشم و نقره و موارد این چنینی توضیحاتی داده شده که برای فولکلور تاریخی ما ارزش خاصی دارد.
کتابهایی که در زمینۀ گاهشماری و اخترشماری تألیف شدهاند ما را با برخی از جشنها و آداب و منشأ آنها آشنا میکند؛ مثل آثار الباقیه، التفهیم، روضه المنجمین، نوروزنامهها مثل نوروزنامۀ منسوب به خیام.
از دیگر کتابهای علمی کتابهایی است که در زمینۀ کشاورزی و صنایع نوشته شده و معرفت فلاحت و ارشاد الزراعه از این دست است.
از دیگر آثاری که از نظر فولکلور اهمیت دارند کتابهای شبه دایره المعارفی یا کتابهای چند علمی مثل جامعالعلوم، فرخنامه، نوادر التبادر، نفائس الفنون، است.
دیوانهای شاعران هم در این زمینه مهمند و تقریباً در کمتر دیوانی از شاعران گذشته ما میشود ورق زد و مطالب فولکلوریک از آنها استخراج نکرد. میر نوروزی در دیوان حافظ نمونهای از آن است. مواردی را هم آنهماری شیمل از دیوان شمس استخراج کرده و فکر کنم نزدیک دویست صفحه فقط به آداب و رسوم و زندگی روزمره اختصاص داده است.
تذکرهها هم اهمیت دارند، مثل تذکره عرفاتالعاشقین، تذکرۀ نصرآبادی، تحفۀ سام میرزا. در این تذکرهها حکایتهایی دربارۀ شاعران وجود دارد که برای ما بسیار ذیقیمت هستند؛ دربارۀ قصهخوانی، پردهخوانی، شاهنامهخوانی، دربارۀ مناسباتی که در قهوهخانهها وجود داشت، دربارۀ شاعران پیشهور و یا پیشهوران شاعر و به عبارتی شاعران کم سواد. دربارۀ همۀ این موارد در تذکرهها مثل عرفات و تذکره نصرآبادی و سایرین شما میتونید مطالبی ببینید.
کتابهای علوم ادبی از دیگر موارد مهم از نظر فولکلور است. برای مثال در ترجمان البلاغه یک بخش چیستانها را توضیح میدهد. المعجم و حکایت مشهور رودکی که تماشای گردوبازیِ کودکان را بیان کرده است.
اندرزنامهها از دیگر موارد است که از جملۀ این اندرزنامهها باید به سیاستنامهها یا نصیحتالملوکها اشاره کنیم؛ مثل روضه الانوار عباسی و تحفه الملوک. بخشی از داستانهایی که در این کتابها آمده به نوعِ نگاهِ مردم به سلاطین اختصاص دارد که حتی برای تحلیلهای امروزی ما و شناختِ فرهنگِ امروزی ما هم اینها کاملاً میتواند مؤثر باشد.
کتابهای فقهی مثل احیاء علوم و حلیه المتقین هم سرشار از باورهای مردم هستند، باورهایی که مردم روزمره با آنها برخورد دارند.
آثار داستانی خود چند گروه هستند. یک گروه شامل داستانهای پهلوانی میشود که در صدر آنها شاهنامه قرار دارد. در این آثار دربارۀ انواع مختلف خوراک، دربارۀ پزشکی، مناسباتی که میزبان و میهمان با هم دیگر دارند، چگونگی استقبال، چگونگی بدرقه و … در شاهنامه و سایر کتابهایی که داستانهای پهلوانی در آنها هست، مطالبی میتوان دید.
در آثار گروه داستانهای تعلیمی شامل حدیقه، مثنویهای عطار، مثنوی معنوی هم باز فرهنگِ روزمرۀ مردم گذشتۀ ما کاملاً مشهود است.
در آثار گروه داستانهای غنایی مثل خسرو و شیرین، و لیلی و مجنون، و هفت پیکر و نظیر آنها، این چنین است.
یکی از مهمترین بخشهای ادبیات داستانی ما، داستانهای پیامبران است که در متون تفسیری آمده است و بخشی از این داستانها هم در روایتهای شفاهی نقل شده است. بسیار ضروری است که این روایتهای شفاهی را با روایتهای کتبی مقایسه کنیم. علاوه بر روایتهای شفاهی که از این داستانها وجود دارد، بخشی از باورهای مردم دربارۀ چگونگی قرار گرفتن زمین بر شاخِ گاو و گاو بر روی ماهی که تا چهل پنجاه سال پیش تقریباً میشود گفت که باور عمومی مردم در روستاها و شهرهای کوچک بود، در بسیاری از این متون تفسیری آمده است.
در کنار داستانهای پیامبران بایستی به داستانهای اشاره کنیم که دربارۀ ائمه مطرح شده است؛ مثل علینامه، حمله حیدری، جنگنامۀ امام حسین، جنگنامۀ امام حسن. به طور مشخص کتاب حمله حیدری تا همین الان در بسیاری از روستاها و عشایر در وقتهای فراغت خوانده میشود.
کتابهایی هم در شهادت اولیا و ائمه نوشته شده، مثل فیض الدموع و طوفان البکاء، که در حقیقت از زاویۀ داستانی وقایع را بررسی کردهاند. اهمیت این کتابها هم در داستان بودن آنهاست.
بخش دیگر از داستانهای ما شامل لطیفهها میشود که در آثار عبید، در لطایفالطوایف، لطایف الظرایف و … موجود است. نکتۀ جالب اینکه از بسیاری از لطایفی که در این متون ادبی آمده ما روایتِ شفاهی نیز داریم. متأسفانه به سبب ضیق وقت امکان بررسی کامل این موضوع وجود ندارد. امیدوارم که بتوانم مطالب را در یک مقاله بنویسم و تقدیم علاقهمندان کنم.
شاد و تندرست باشید.
به کارکنان مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب و جناب آقای دکتر ایرانی خسته نباشید میگویم و سالگرد تأسیس این مؤسسه را مجدداً تبریک عرض میکنم.
احیای میراث مکتوب، مفیدترین راه حمایت از فرهنگ ملی در قبال تهاجم بیگانگان
دکتر محمود امیدسالار
با عرض سلام خدمت حضار محترم و تبریک خدمت دوست عزیزم جناب دکتر ایرانی و همکاران ساعی ایشان در مرکز پژوهشی میراث مکتوب. چند نکتهای که در مورد این مرکز و نهادهای مشابه آن و اهمیت این نوع مراکز برای حمایت از فرهنگ ملی به نظرم رسیده در این مجلس عرض میکنم. طبعاً ارجاع به اسناد و مدارک و شواهد در سخنان شفاهی امکانپذیر نیست و آنها را در صورت کتبی این سخنرانی که خدمت دکتر ایرانی تقدیم خواهم کرد، آوردهام.
امروزه فرهنگ و ملیت در هم تنیدهاند و زبان و ادبیات ملی به مثابه یکی از مهمترین مؤلفههای فرهنگ از ارکان هویت ملی به شمار میروند. در کشور ما به علت اینکه زبان و ادب فارسی از دیرباز یک میراث مشترک ملی محسوب میشده این مطالب از بدیهیات شمرده میشود و اهمیت ادبیات ملی ایران، در قیاس با ادبیات دیگران، آنچنان که باید به نظر نمیرسد. اما اگر به این مطالب از دیدگاهی تطبیقی و از منظر مقایسۀ ایران خودمان با دیگرِ کشورها، مثلاً ملل اروپایی، بنگریم آنوقت هم اهمیت زبان و ادبیات ملی و رابطۀ آنها با هویت ملی ایرانی روشنتر به نظر خواهد رسید و هم نقشِ مهمی که نهادهایی چون مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب در این امر بر عهده دارند روشنتر خواهد شد.
معمولاً آغاز تاریخ ملل اروپایی را در قرن ششم میلادی یعنی بعد از فروپاشی امپراتوری روم غربی و تسلط اقوام ژرمن بر آن منطقه قرار میدهند، اما این تصور واقعیت ندارد، زیرا تاریخ کشورهایی از قبیل آلمان و فرانسه و امثالهما با انقراض روم غربی آغاز نمیشود بلکه ابتدای آن را باید قرنهای هجده و نوزده میلادی دانست؛ یعنی زمانی که مفهوم ملت مدرن توسط اندیشمندان و سیاستمداران اروپایی ابداع یا بقول بندیکت اندرسون اختراع شد. زبان و ادبیات ملی و هویت ملی این کشورها پدیدۀ نوظهوری است که از اواخر قرن هجدهم میلادی به وجود آمد و در دوران مدرن تثبیت گردید. این معنا در اظهارات بعضی از رجال نامدار اروپای قرن هجده و نوزده میلادی کاملاً هویداست.
مثلاً نویسنده و فیلسوف آلمانی لسینگ (۱۷۲۹ – ۱۷۸۱) در سال ۱۷۶۸ که معادل با ۱۱۸۲ هجری است، در مورد ابداع یک تئاتر ملی برای آلمان نوشت که این قضیه از مقولۀ خیالبافی است؛ زیرا آلمان هنوز، یعنی در نیمۀ دوم قرن نوزدهم میلادی، ملت نشده است که تئاتر ملی داشته باشد. سی سال بعد، در سال ۱۷۹۶ میلادی مقارن با ۱۲۱۱ هجری، که آخرین سال حیات آقامحمدخان قاجار است، شاعر نامدار آلمانی گوته (۱۷۴۹ – ۱۸۳۲) همین مطلب را به نحو دیگری بیان کرد و پرسید این آلمان که میگویید کجاست؟!
ازماسیمو دات سلیو (۱۷۹۸ – ۱۸۶۶) که در ایجاد کشور ایتالیا فرد بسیار مؤثری بود نقل کردهاند که گفت ایتالیا را ساختیم، اکنون باید ایتالیاییها را بسازیم. در سال ۱۸۴۷ میلادی یعنی ۱۲۶۳ قمری، سیاستمدار مشهور اتریشی مترنیخ (۱۷۷۳ – ۱۸۵۹) به نخستوزیر وقت انگلستان لرد پالمرستون (۱۷۸۴ – ۱۸۶۵) گفت که ایتالیا یک مفهوم جغرافیایی است نه یک مفهوم ملی یا سیاسی؛ و دو سال بعد اضافه کرد که این قضیه بر آلمان هم صدق میکند.
با توجه به آنچه گفتیم و بررسی اجمالی تاریخ اروپا معلوم میشود که خودآگاهی ملی در اروپا پدیده نسبتاً جدیدی است. درحالیکه در ایران به شهادت متون تاریخی خودمان و اقوامی که با ما رابطه داشتهاند این خودآگاهی بسیار پیشتر صورت گرفته است.
اکنون به موضوع زبان و ادبیات و رابطه آن با خودآگاهی ملی میپردازیم. در اروپا، از دوران رمانتیسیزم، مقولۀ فرهنگ با مفهوم زبان مشترک، یعنی زبانی که در ادبیات کتبی و شفاهی تجلی داشته باشد، با هستۀ اصلی نظریۀ دولت ملی گره خورده است. به همین علت فقه اللغه یا علم فیلولوژی به معنی وسیع آن، که چیزی شبیه به ادبیات خودمان است، از آغاز قرن نوزدهم با تمام حرکتهای ناسیونالیستی اروپایی رابطه نزدیکی داشته است. اما در مورد اکثر ملل اروپایی پیش از قرن نوزدهم یا حداکثر اواخر قرن هیجدهم، ادبیات کلاسیک اروپایی نه با ملیت مرتبط بود و نه با زبان ملی؛ زیرا هیچ یک از این دو هنوز اختراع نشده بودند. اگر از این قرون عقبتر برویم، میبینیم که طبقهبندی ادبیات برحسب زبان در اروپا اصلاً معمول نبود و در قرون هجده و نوزده بود که بهتدریج رواج یافت. به عبارت دیگر تا قرن هجده و نوزده میلادی ادبیات اروپایی براساس زبان طبقهبندی نمیشد و السنۀ ملی هنوز در طبقهبندی ادبیات نقشی نداشتهاند. آثار معتبر و معیار ادب اروپایی همان کتب کلاسیک قدمایی یعنی آثار هومر و ویرجیل و دانته و امثالهم بود. به قول ادیب بزرگ آرژانتینی خورخه لوئیس بورخس (۱۸۹۹ – ۱۹۸۶) از دیدگاه ادبیات کلاسیک تعدد اقوام و ازمنه یک مقولۀ ثانوی است و ادبیات همیشه یک وحدت بهشمار میرود.
از قرن نوزدهم بود که تحت حمایت مستقیم دولتهای اروپایی یک ادبیات برای ملل اروپایی ساخته شد. توضیح اینکه بعد از انقلابات نیمه دوم قرن هجدهم مخصوصاً انقلاب کبیر فرانسه و مصادره و ملی کردن کتابخانههای خصوصی و فتوحات ناپلئونی که تعداد زیادی از نسخ خطی را از مناطق مختلف اروپا و فرانسه آورد، جهشی در تحقیقات ادبی به وجود آمد. به فاصلۀ کوتاهی پس از این تحولات عظیم اجتماعی میبینیم که فضلا و ناسیونالیستهای اروپایی یکبار پدران ادبیات ملی خودشان را، یعنی اولین نویسندگان مثلاً فرانسوی، انگلیسی، اسپانیولی و … را شناسایی و به نام ملت مصادره میکنند.
دستیافت شدن نسخ خطی به ایجاد فضایی در اروپا انجامید که فیلسوف معاصر آلمانی یورگن هابرماس آن را گسترۀ همگانی نامیده است. این گستره یا فضای همگانی فن فیلولوژی را که تا آن زمان نوعی سرگرمی خصوصی محسوب میشد در خود جذب کرد و فیلولوژی به یکی از رشتههای مورد حمایت نهادهای دولتی علمی تبدیل شد. متونی که سابقاً در کتابخانهها موجود بودهاند و چندان اعتنایی به آنها نمیشد یکباره به علل سیاسی و فرهنگی به میراث ادبی تاریخی جامعه تبدیل شدند. یکی از بهترین مصادیق این تحولات اختراع حماسههای ملی اروپایی است و ما فهرستوار به اینها اشاره خواهیم کرد.
گفتیم که در اواخر قرن هجدهم میلادی، مقارن با پایان قرن دوازدهم هجری، چیزی به نام ادبیات ملی در اروپا موجود نبود و طبعاً اروپاییان از حماسههای ملی خودشان هم خبری نداشتند. مثلاً برخی از فضلای آلمانی میدانستند که متنی قدیمی دربارۀ ماجراهای پهلوانی به نام زیگفرید موجود است اما سرود نیبلون یا نیبلونگن لید، که بعدها به مقام حماسه ملی آلمان ارتقا یافت، در گمنامی به سر میبرد. اولین تصحیح علمی این متن در سال ۱۸۲۶ به همت کارلاخمان (۱۷۹۳ – ۱۸۵۱) صورت گرفت.
انتشار بـِیُوولف که حماسه ملی انگلستان تلقی میشود در این زمینه مخصوصاً جالب توجه است زیرا این متن هیچ مناسبتی برای حماسه ملی بودن ندارد. به قول یکی از بزرگترین متخصصین ادبیات آنگلوساکسونی نامطلوبترین خصوصیات بـِیُوولف در مقام حماسۀ بالقوۀ انگلستان این است که اولاً در این حماسه نه اسامی انگلستان و بریتانیا آمده و نه ذکری از قوم انگلیسی یا ساکسونی رفته است، ثانیاً وقایع داستان در سواحل دریای شمال در منطقهای میان شمال آلمان و جنوب اسکاندیناوی اتفاق میافتد و ربطی به انگلستان ندارد، ثالثاً موضوع داستان از مطالب مشترک اساطیر اقوام ژرمنی است و به انگلوساکسونها منحصر نیست، رابعاً اولین تصحیح آن در سال ۱۸۱۵ توسط تورکلین که از اهالی ایسلند بود صورت گرفت و متن کتاب نه در انگلستان بلکه در شهر کپنهاگ دانمارک با عنوان شعری دانمارکی به لهجه آنگلوساکسونی، پواِما دانیکوم دیالکتیک آنگلوساکسونیکا منتشر شد. بدیهی است که چنین لحاف چهل تکه را به مقام حماسه ملی انگلستان رساندن بدون دخالت ایدئولوژی و ترجیحات سیاسی امکانپذیر نیست.
اما حماسه ملی فرانسه، یعنی سرود رولان. دستنویس این حماسه در سال ۱۸۳۵ در کتابخانۀ بادلیان آکسفورد کشف شد. در روسیه حماسۀ سرود شهزاده ایگور در سال ۱۷۹۰ کشف و در سال ۱۸۰۰ میلادی توسط موسین پوشکین (۱۷۴۴ – ۱۸۱۷) که از معاصرین کاترین کبیر بود تصحیح و چاپ شد. البته محققین در قدمت این حماسه به دلیل نابسامانیهای متنی آن مشکوکاند، اما چون تنها نسخۀ خطی کتاب در آتشسوزی بزرگ مسکو در سال ۱۸۱۲ میلادی از بین رفت بررسی اصل نسخه و تعیین قدمت راستین آن غیرممکن است. در هر حال آنچه مسلم است این است که نسخههای خطی بیشتر حماسههای ملی اروپایی اصلاً در ممالکی که روی آنها دست گذاشتهاند موجود نبود و تصحیح بسیاری از آنها هم به دست بیگانگان صورت گرفته است. مثلاً نسخۀ خطی داستانهای ملی پرتغال در پاریس کشف شد و اولین تصحیح علمی حماسۀ ملی هلند در سال ۱۸۲۴ به دست یک آلمانی در شهر فورتسواف در لهستان صورت گرفت. اولین تصحیح مجموعهای از داستانهای اسپانیولی قرون وسطی در سال ۱۸۱۵ میلادی تحت عنوان سیلوا دِ رمانسس ویوهوس بیشهای از داستانهای کهن به همت دانشمند آلمانی یاکوپ گریم (۱۷۸۵ – ۱۸۶۳) منتشر شد.
طبعاً در چنین فضایی نمیتوان از چیزی به نام حماسۀ ملی سخن گفت. آن چه مسلم است این است که مقارن با ظهور ایدئولوژی ناسیونالیسم مدرن در اروپای قرن نوزدهم میلادی فضلا و ادبا و مورخین و دولتمردان ممالک نوظهور آن سامان به رقابت و دست و پا افتاده بودند که برای خودشان یک تاریخ منسجم فرهنگی و ادبی دست و پا کند. اینها روی متونی که با عمومی شدن مجموعههای نسخ خطی قرون وسطایی سهلالوصول گشته بودند دست مینهادند و آنها را به مثابه تاریخ، ادب و حماسه ملی خودشان تصاحب میکردند. به قول مورخ چک میروسلاو رش، جنبشهای ملی معمولاً با کشف سنن فرهنگی و ادبی توسط طبقۀ روشنفکران و خواص آغاز میشوند. به همین خاطر میبینیم که در کشور فرانسه میان سالهای ۱۸۷۶ – ۱۸۷۹، یعنی فقط در عرض سه سال، ۲۵۰ کرسی دانشگاهی برای تدریس فیلولوژی و تاریخ ایجاد شد.
در تمام ملل اروپایی حمایت دولتی بسیار صریحی از نهادهایی که مثل مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب خودمان به مطالعه و تصحیح نسخ خطی اشتغال داشتند در جریان بود؛ زیرا دولتمردان بزرگ اروپا از رابطۀ نزدیک زبان و ادبیات با هویت ملی و ملیت و از اهمیت فرهنگسازی آگاه بودهاند. من میخواهم بگویم که تاریخ یک مقوله صرفاً اندرزی است و فایده دیگری ندارد. حرف من این است که از تاریخ هم مثل همه چیز دیگر میتوان آموخت. ملل اروپایی در زمانی که مشغول به ساختن و اختراع هویت ملی خودشان بودند، و علیرغم کمبود متونی که واقعاً با آن مقولات سروکار داشته باشد، با حمایت از نهادهایی که به تحقیق در نسخ خطی اختصاص داشتهاند و با تقویت مراکز بزرگ ادبی در ممالک خودشان موفق شدند که برای خودشان فرهنگ و هویت ملی به وجود بیاورد.
آیا این درست است که در مملکت ما که زبان و ادبیات ملی از لااقل هزار سال پیش موجود بوده و نیازمند اختراع نیست، هزاران متن ادبی، تاریخی، فلسفی و علمی در کتابخانههای ما خاک بخورند. آیا درست است که در این مورد به لفاظی خشک و خالی و فرهنگ فرهنگ کردن قناعت کنیم؟
سالهاست که بسیاری از دلسوزان ادب و فرهنگ این مملکت گفتهاند و میگویند که باید از فرهنگ ملی در قبال تهاجم بیگانگان حمایت کرد. یکی از مفیدترین، سهلترین و ارزانترین طرق حمایت از فرهنگ ملی حمایت از نهادهایی است که به احیاء میراث مکتوب این فرهنگ اشتغال دارد. باید امکانات مادی ادامۀ کار این نهادها با همّت دولتمردان دلسوز فراهم آید. مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب، مدیر فعال آن جناب دکتر ایرانی، دانشمندان و فضلایی که با این مؤسسه همکاری میکنند و کارمندان صبور و سختکوش مرکز، در صف اول مدافعان فرهنگ ملی ما قرار دارند. به نظرِ فقیر، کمک به توسعه و رونق چنین نهادی یک وظیفه ملی است.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
پیام استاد محمدعلی موحد
دوست عزیز، جناب آقای ایرانی، دلم میخواست شرح مبسوطی بنویسم دربارۀ کارِ درست و حسابی شما که بیسروصدا وسط این گیر و دارهای زمانۀ پرشنقصه و نامهربان کار میکنید و تعداد قابل ملاحظهای از ذخایر فکری و قلمی بزرگان ما را از خطر نابودی نجات دادهاید. آفرینها میخوانم و خسته نباشید میگویم. پیشنهادهایی هم داشتم که میخواستم با شما درمیان بگذارم. متأسفانه ضعف پیری همراه با عارضۀ چشم از سویی و گرفتاری بیماری دخترم، که میدانید بار سنگینِ مواظبت مرا برعهده دارد، دست به هم داده و عرصه را به کلی برایم تنگ کرده است. معذرت میخواهم و دعاتان میکنم. میدانید که حکم «لَیْسَ عَلَى الْأَعْمَىٰ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَج» نه یک بار که دو بار در قرآن کریم وارد شده است، انشاءالله اگر خدا خواست و معجزۀ احیاء خر عزیر پس از صد سال، تجدید شد قضای واجبی که فوت شده است، بر عهدۀ بنده خواهد بود.
ارادتمند.