کد خبر:30807
پ
ایرانی ۴

ورقی از دفتر خاطرات ۳۰ سال خدمت / چرا میز میراث را سفت چسبیده‌ای؟

سی سال گذشت … در این سال‌ها راه ناهموار جمع نسخ و چاپ متون را طی کرده و به گفتۀ فضلای عصر، گامی برای همواری آن برداشته‌ام.

میراث مکتوب- سال هفتاد و سه بود که خدمت زنده‌یاد محمدتقی دانش‌پژوه برای مشورت در کار شناسایی نسخ خطیِ قابلِ تحقیق و چاپ رسیدم. دانست ایرانی‌ام. از سر لطف فرمود: چه اسم با مسمایی داری و گفت: “این پیداست از سیمای تو “معلوم است به کاری که می‌کنی معتقدی و به چیزی جز ایران و احیای آثار تمدنی ایران نمی‌اندیشی”.

سی سال گذشت و “واشتعل الرأس شیبا” برف پیری بر سر نشست. در این سال‌ها برای تحقق دغدغه‌ها و آرزوها، بر نظراتم پای فشرده و راه ناهموار جمع نسخ و چاپ متون را طی کرده و به زعم فضلای عصر، گامی برای همواری آن برداشته‌ام. با انتشار ده‌ها متن کهن فارسی، صدها واژۀ کهن، به دایرۀ زبان فارسی و فرهنگ لغات افزود شد، هزاران دانشجوی علاقه‌مند بدین مسیر برانگیخته و دهها هزار صفحه از آثار پیشینیان، منتشر و خیل عظیمی به خواندن اوراق عتیق میراث نیاکان جلب شد و به قول معلم ادبیات فارسی دبیرستان حکیم‌نظامی قم، که از ره شیفتگی هر از گاهی یادی از او و سخنان مانده در ذهنم می‌کنم، می‌فرمود: “افضل الاعمال سخترها”(احمزها). و به قول حضرت لسان‌الغیب حافظ علیه‌الرحمه:
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید

مع ذٰلک کلّه و با این وجود، امور بر وفق مراد گاه نبوده و باز حافظ به زبان ایهام چنین گفته است که:
شکرِ خدا که از مددِ بختِ کارساز
بر حسبِ آرزوست همه کار و بارِ دوست

و البته به یاد ندارم که در طول این سالها، هر از گاهی غری نزده باشم و از سر ناخرسندی، یادداشتی ننوشته باشم و اغلب از وضع مالی مؤسسه، شِکوه و گلایه نکرده باشم. تقریباً در تمام ادوار گذشته این داستان “قند مکرر” بوده است.

روزی به در سرای امور مواجب، برای پیگیری و اخذ مراتب، سری زدم، دیدم از قضا یکی از دوستان قدیم بدان منصب رسیده و استقبال شایان کرد و به قول سعدی:
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
پس از شنیدن آواز من و شکوه از نوای مرغان روزگار، گفت:
گفت باور نداشتم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش

گفتمش مدهوش که چه عرض کنم، نهالی غرس کرده و اکنون درختی بیست ساله شده، که طبق این آیۀ کریمه: “تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا” آن درخت پاک و زیبا، به اذن خدا همه اوقات میوه‌های مأکول و خوش دهد، فرض است مرا که تا توان دارم و به لطف حق سرپا هستم، در حفظ آن بکوشم، مگر دست تقدیر سرای دگر مقدر کند و ضعف مستولی شود و عجز غالب.

گفت: چه شدست تو را که دو دستی به این میز چسبیده‌ای و جوانی بر سر کاری نهاده که نه درآمدی تو را عاید است و ضمانتی بر دوام. رایزنی در کشوری اروپایی اختیار کن که هم ارز رایج می‌دهند که هر روز ارزشش نردبان ترقی را طی می‌کند و هم ارج می‌نهند. نمی‌بینی که رفقا در آقصای عالم پخشند و به خدمت مشغول!

گفتمش رفیق! جوانی بر سری کاری گذاشته‌ام که حاصلش اعتلای نام ایران است. شمعی هستم که دیر یا زود خاموش می‌شود، اما اکنون این کلمه و میراث گرانقدر بسان شجره طیبه‌ای شده که:

“کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ”سخنى پاک که مانند درختى پاک است که ریشه‏‌اش استوار و شاخه‏‌اش در آسمان است.

از سخن او رنجیدم و بی‌توقعی، از سرای بی‌مهری‌اش بیرون شدم. ده سال از آن روز گذشت تا که چندی پیش دیدم عصا در دست ایام بازنشستگی را می‌گذراند. گفت از من درگذر که خامی کردم و جلال میز مرا در ربود، مرهم نبودم و آنچه گفتم از سر شفقت بود. گفتمش پیرانه‌سر دعا کن که دعاگویی و تسبیح‌گردانی رسم دیرین است و ثواب در پی. این بیت حافظ را خواندم و گذشتم:

چو غنچه گرچه فروبستگی‌ست کارِ جهان
تو همـــچو بادِ بهاری گره‌گشــا می‌بـــاش

اکبر ایرانی
مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612