کد خبر:22488
پ
Neshast-36-3-b

ملا عبدالباقي در واقع خط ابن عربي را در انسان شناسي دنبال كرده است

دكتر نصراللّه‌ حكمت‌ گفت: بحث انسان شناسي، بحث بسيار مهم در ابن عربي است و ملا عبدالباقي به تبع ابن عربي در تمام مباحثي كه در اين كتاب مطرح كرده، در واقع خط ابن عربي را در انسان شناسي دنبال كرده است.

ميراث مكتوب- دكتر نصرالله‌ حكمت‌ گفت: بحث انسان شناسي، بحث بسيار مهم در ابن عربي است و ملا عبدالباقي به تبع ابن عربي در تمام مباحثي كه در اين كتاب مطرح كرده، در واقع خط ابن عربي را در انسان شناسي دنبال كرده است.
وي در سي و ششمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب كه با عنوان« نقد و بررسي‌ كتاب‌ منهاج‌الولايه‌ في‌ شرح‌ نهج‌البلاغه‌»، روز دوشنبه 23 مهر 84 در اين مركز برگزار شد، افزود: نحستين نكته اي كه با تورق اين كتاب، آشكار مي شود و بسيار چشمگير و برجسته است، اينكه مولف اثر مي خواهد بزرگان عرفان اهل سلوك و شارحان و مفسران نهج البلاغه را معرفي كند و مولا علي بن ابيطالب را به عنوان امام اهل عرفان مي خواند. در اين كتاب، به بزرگاني مثل صدرالدين قونوي، نجم الدين رازي، زنون مصري، حلاج، جنيد، شيخ روزبهان، شيخ محمود شبستري، عطار، مولانا، حافظ، سعدي، امام فخر رازي، ابوالقاسم قشيري و جلال الدين دواني به عنوان شارحان نهج البلاغه معرفي شده اند و از همه مهمتر و برجسته تر، شخص ابن عربي است كه در بسياري از صفحات اين كتاب آراء و سخنان ابن عربي به عنوان شرح و تفسير نهج البلاغه نقل شده است.

دكتر حكمت در مورد بحث نقد عقل فلسفي، گفت: ابن عربي در آثارش و به خصوص فتوحات، بحث مفصلي در نقد عقلانيت فلسفي دارد و حتي يك تئوري مطرح مي كند كه كمتر روي آن بحث شده و ديگران هم اشاره نكرده اند. ديدگاه خود را در عقل فلسفي و فلسفه يونان و فلاسفه تحت عنوان فقر عقل مطرح مي كند و مولف ها به تبعيت از ابن عربي در مقدمه كتاب و هم در لابلاي مباحث كتاب به نقد فلسفه و فلاسفه مي پردازد. در مقدمه كار، اهل استدلال را اهل سفسطه و تنبيه مي داند و فلاسفه را كساني قشري معرفي مي كند. نكته مهم اينكه، راه حكمت را از فلسفه متمايز مي داند، چيزي كه در طول تاريخ فلسفه ما تقريبا به هم آميخته شده، فلسفه را به جاي حكمت به كار مي برند و فيلسوف را معادل حكيم مي دانند.
وي ادامه داد: در لابلاي متن هم به نقاوي فلسفه پرداخته و در پاره اي مطالب، راي فلاسفه را خيالي قلمداد مي كند و از قول ابن عربي هم نقل مي كند كه چنين است. به عنوان مثال، مولا علي ( ع ) در بحث آفرينش عالم به بحث آفرينش زمين قبل از آسمان و افلاك مي پردازد و در قرآن هم اين مطلب هم صريح آمده است. در اينجا اين مسئله با راي فلاسفه مشايي ساز گار نيست. مي دانيم كه افلاك در نظام جهان شناسي مشايي قبل از زمين آفريده شده و زمين كه تحت فلك و تحت قمر است در انتهاي آفرينش، آفريده شده است ، اين فرد در اينجا گويد راي فلاسفه با سخن مولا علي ( ع ) و با متن قرآن، مخالف است، بنابراين سخن آنها را خيالي قلمداد مي كند.
وي گفت: ابن عربي در يكي از رسالاتش به نام انقاءمغرب، مطلبي را آورده و مي گويد غرض من از هر چه در اين فن مي نگارم، شناسايي آنچه در هستي پديدار شده، نيست، فقط مرادم اين است كه نافلان را از آنچه در عين انساني و شخص آدمي، نهفته است، آگاه كنم. در واقع ابن عربي صريحا اعلام مي كند كه تمام آثاري كه من نگاه داشته ام ( وي يكي از پركارترين نوسيندگان اسلام است و آثار زيادي دارد ) در واقع انسان شناسي است و در صدد معرفي انسان و شناساندن آن برآمده ام  تا ديگران را به مقام او آگاه كنم. بحث انسان شناسي، بحث بسيار مهم در ابن عربي است و ملا عبدالباقي به تبع ابن عربي در تمام مباحثي كه در اين كتاب مطرح كرده، در واقع خط ابن عربي را در انسان شناسي دنبال كرده است. مسائلي كه ابن عربي در كتابش مطرح مي كند، درس زندگي است، اما مولف ما بيشتر به انسان شناسي پرداخته و به ثمرات علمي مباحث انسان شناسي، كمتر عنايت داشته است.

دكتر حكمت ادامه داد: به عنوان نمونه، در حاليكه باب اول در بحث توحيد ذات باريتعالي است و بحث هاي انسان شناسي را با كمك از ابن عربي و صدرالدين قونوي مطرح كرده، اما در باب رابع كه در بحث تقوا و صفات متقين است، وي به ترجمه اكتفا كرده و خيلي مسايل علي ( ع ) را در مورد تقوا و روش زندگي و متقي و كسي كه مي خواهد در اين عالم زندگي بكند و بايد با تقوا زندگي بكند، ايشان آنها را شرح و تفسير نكرده، به خصوص وقتي ايشان در باب عقلانيت فلسفي و عقل يوناني به نقادي مي پردازد و عقل يوناني و محصولات عقل يوناني را سفسطه و فريب معرفي مي كند.
وي افزود: بخش عمده اي از مباحث ابن عربي چه در فتوحات و چه در ساير آثارش، بحث درباره قلب است. او قلب را مركز عشق و احساسات و عاطفه و مركز ادراك انسان مي داند و در فتوحات در اكثر صفحات قلب را مطرح مي كند و اينكه چرا مركز ادراك را از عقل به قلب منتقل مي كند. در جاهايي مراد از قلب را مي گويد و تقريبا شارحان هم روي آن بحث كرده اند. آيا اين تكه گوشت صنوبري كه درسمت چپ سينه ما مي تپد، همان قلب است؟ خود ابن عربي بحث كرده و مي گويد اين قلب ، قلب نباتي است، آن قلبي كه من مي گويم نامش « لطيفه انساني » است كه مركز استقرار آن لطيفه الهي يا انساني، همان قلبي است كه در سمت چپ سينه ما مي تپد. اين در حالي است كه دكتر عظيمي مصحح محترم آثار، در تصحيح متن و در مقابله آن قسمتي كه از فتوحات نقل شده با نسخه اصل و خود فتوحات، گاه ايشان به يك نقطه اشاره كرده ، مثل تثبت و يثبت و اين دقت را داشته اند، ولي گاه چند سطر از اين مطالب افتادگي دارد، حال نمي دانم در نسخه اصلي بوده يا نه؟ اگر در نسخه اصلي بوده، ايراد از مولف و اگر نه، از مصحح است، به هر صورت افتادگي زيادي دارد و عبارات نا مفهوم و غلط است. علاوه بر اين اشكال كه بگذريم، اشكال من به ملا عبدالباقي است كه چرا اينهمه بحث كه ابن عربي در اهميت قلب دارد و مراد اين تكه گوشت نيست، چرا اين قسمت را آورده، چون اين قسمت مربوط به بخشي از فتوحات است كه ابن عربي در ذيل نماز ميت مي آورد.

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612