کد خبر:22070
پ
D8A7DB8CD8B1D8AC20D8A7D981D8B4D8A7D8B1204

مردِ ایران‌جو

بر هر ایرانی فرض است تورقِ «گلگشت در وطنِ» ایرج افشار. باید خواند تا دانست که او که یک ایران‌دوست واقعی بود، ایران را چگونه دیده و نوشته است.

میراث مکتوب- «طبیعت و خرابه دو چیزی است که در سفرهای ایران، برایم دلچسب است و به هر سوراخ‌سُمبه‌ای که می‌روم برای آن‌هاست.» (ایرج افشار)

بعضی آدم‌ها، تنها یک نام نیستند که محدود و محصور به اسمی روی جلد کتابی یا پیشانی‌نوشت مقاله‌ای باشند. تأثیرگذاری‌شان بسیار بیش از این‌هاست، و تا سال‌ها و دهه‌ها ادامه دارد. فعالیت آنان در حیات‌شان، چنان از کمیت و کیفیت حیرت‌انگیز و رشک‌برانگیزی برخوردار بوده است که در ممات‌شان نیز جامعۀ علمی را منتفع می‌سازند و این مهم، در کار و کارنامه‌شان‌ هویدا است.

«ایرج افشار» اما چنین بود. دانشی‌مردی جامع‌الاطراف که دست به هرخاکی زد، طلا شد و درد و دریغ که جهان ایران‌شناسی، حالا یازده‌سال می‌شود که خالی از حضورش شده است. کسی که تحقیقات ایرانی بی‌بودش و بی‌وجودِ ذی‌جودش حتماً چیزی کم دارد و اکنون یک‌دهه می‌شود نقصانی بر آن مستولی شده است و پدر و پیری از آن رخت بربسته است.

مرگ که گریز و گزیری از آن نیست، چهارشنبه ١٨ اسفند ١٣٨٩، او را از ما گرفت و به ٨۵ سال زندگی و زندگانیِ پراثر و پرثمرش پایان داد. او که واجد ویژگی‌های بسیار بود و خصایص و خصایل علمی و عملی فراوانی در هستی‌اش اجتماع یافته و گرد آمده بود.

او اقیانوسی بود با کرانه‌ای دورودراز. دانشی داشت موسع و مفصل. قلمی داشت شیوا و زیبا. و همتی داشت که تنها خاص خودش بود و اگر جز این بود مگر ممکن می‌شد تألیف و تصحیحِ بیش از ۳۰۰ کتاب و ٣هزار مقاله در ۶۵ سال عمر پژوهشی.

او شخصیتی ذوابعاد داشت که شاید پرداخت به همۀ آن وجوه در این مقال و مجال نگنجد اما بی‌شک یکی از مهم‌ترین‌هایش، ۶۴ سال ایران‌گردبودنش و ۵٨ سال سفرنامه‌نویس‌بودنش بود.

او در سفرهایش، راه‌های اصلی را به کناری می‌نهاد و از بیراهه‌ها می‌رفت تا در کنه وطنش غور کند. زیرا به قول خودش، به‎دنبالِ «کوچه‌پس‌کوچه شهرها، سنگ گور آبادی‌های دورافتاده، لباس‌ها و ابزارهای بومی، کتابۀ ساختمان‌های گذشته، درخت‌های کهنسال، امام‌‎زاده‌ها و آبدان‌ها، رباط‌ها و کاروان‌سراهای پراکنده در راه‌ها، نام‌های جغرافیایی خواه از آبادی‌ها و خواه طایفه‌ها و عشیره‌ها، قلعه‌ها و برج‌ها و میله‌های برساخته بر ستیغ کوه‌ها، تپه‌ها و بالأخره سخنان مردم آنجاها» بود.

در تأیید این مدعا، سیدعلی ‌آل‌داود در جایی نوشته است؛ «افشار در شروع مسافرت‌ها، برنامۀ معینی نداشت. خود می‌خواست که این چنین باشد. هم‌سفرانی را انتخاب می‌کرد نیز به این شیوه و ترتیب راضی بودند و آمادگی این بی‌برنامگی را داشتند. همگی می‌خواستند به جاهای نادیده ایران سر بزنند. وی در ابتدا مسیر کلی را انتخاب می‌کرد و سپس به راه‌های فرعی و خاکی که مورد علاقۀ دیگران نبود در می‌افتاد، بسیار جاهای نادیده و دیدنی را به این ترتیب می‌دید سیاحت می‌کرد.»

آل‌داود در همین سطور، به هم‌سفران و هم‌نفسانی اشاره کرد که برخی‌شان و بعضی‌شان هم‌پای او ایران را درمی‌نوریدند که کهن‌ترین و کهنه‌ترین‌شان، منوچهر ستوده بود که تا واپسین سفر هم‌راه و هم‌گامش بود و ماند. افشار نه‌تنها در سفر، خوش‌معاشرت بود، که در روستاهای و شهرهای مقصد، با اهالی آن سامان می‌نشست و میهمان سفره‌شان می‌شد. زیرا مصاحبت و مجالست با او برای هرشنونده‌ای شیرین می‌نمود و البته این هم‌نشینی برای افشار هم سرشار از لذائذ بود، در شدائدِ سفر.

بر هر ایرانی فرض است تورقِ «گلگشت در وطنِ» او. باید خواند تا دانست که او که یک ایران‌دوست واقعی بود، ایران را چگونه دیده و نوشته است.

برای شروع، شاید مروری بر فرازی از سفرنامه‌اش به نی‌ریز در سال ١٣۴۵ – که در مجلۀ یغما به طبع رسیده – بد نباشد، و البته شهادتی بر راه‌ورسمِ مسافرت‌هایش؛ «… در نی‌ریز دو قبرستان بزرگ لنگر و دیگری قبرستان میر شهاب‌الدین در هر دو سنگ قبرهای کهنه فراوان بوده است؛ اما شهردار بی‌اطلاع و ظاهرفریب بسیاری از سنگ‌های قدیم را در جدول‌بندی خیابان‌ها و پل بستن جاده‌ها به کار برده است تا عمران و آبادی کرده باشد و غافل از اهمیت تاریخی و هنری آن‌ها بوده است. باز محض نمونه چندتایی باقی است که باید از آن‌ها حفاظت کرد، به خصوص که غالباً به خطوط خوش است. می‌دانیم که بسیاری از مردم نی‌ریز خوش‌خط و بدین هنر موصوف و مشهور بوده‌اند…»

* «مردِ ایران‌جو» تعبیرِ عبدالرحمن عمادی دربارۀ ایرج افشار است.

حمیدرضا محمّدی

منبع: روزنامه همشهری

 

 

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612