کد خبر:21660
پ
D8ADD8B3D98620D8A8D984D8AED8A7D8B1DB8C_2

فارابی و موسیقی افلاک

فارابی در کتاب «موسیقی کبیر»، یکی از برجسته‌ترین منابع و مراجع موسیقی در تمدن اسلامی ـ ایرانی، نظریۀ «موسیقی افلاک» را مورد بررسی قرار داده است.

میراث مکتوب- ابن‌خلکان، فارابی را بزرگترین فیلسوف مسلمان می‌داند. آثار این متفکر بی‌نظیر مسلمان از یک سو و پیشگامی‌اش در طرح مباحث فلسفی از دیگر سو و تأثیری که بر فلاسفه بعد از خویش گذاشت، سبب شد وی را مؤسس فلسفه اسلامی بدانند. تنوع آثار او در حوزه‌هایی چون منطق، فلسفه، موسیقی، ریاضیات، پزشکی و نیز اندیشه‌های سیاسی و جامعه‌شناختی از او شخصیتی چندوجهی ساخته است. کتاب «موسیقی کبیر» او یکی از برجسته‌ترین منابع و مراجع موسیقی در تمدن اسلامی ـ ایرانی محسوب می‌شود. وی در این کتاب، نظریۀ «موسیقی افلاک» فیثاغوریان را مورد بررسی قرار داده و آن را باطل اعلام می‌کند. ابن‌سینا نیز در «الشفاء»، رأی فارابی در این باب را پسندیده و او را تحسین کرده است. اما این نظریه مورد قبول وسیع جریان‌هایی همچون اخوان‌الصفا قرار داشت. آنان در رساله پنجم الرسائل خود با تبیین نظریه افلاک، آن را با تفسیری نو مقبول شمردند و درصدد پاسخگویی به فارابی برآمدند. نوشتار حاضر شرح رأی فیثاغوریان در باب موسیقی افلاک، رویکرد فارابی و نقد اخوان‌الصفا در این باب است و به نظر مولانا نیز اشاره‌ای می‌کند.

مقدمه

ابن‌خلکان (۶۰۸ ـ ۶۸۸ق) در وفیات‌الاعیان، ابونصر محمد بن محمد بن طرخان، مشهور و ملقب به فارابی را بزرگترین فیلسوف مسلمانان می‌داند: «هو اکبر فلاسفه المسلمین» که کسی در مقام و رتبه بدو نمی‌رسد: «و لم یکن فیهم من بلغ رتبته فی فنونه» و حتی ابن‌سینای بزرگ در مکتوبات و بیانات خود از تألیفات وی بسیار بهره برده است «و الرئیس ابوعلی سینا بکتبه تخرج و بکلامه انتفع فی تصانیفه» (ابن‌خلکان، ۱۹۷۷، ج۵، ۱۵۳) و به نقل از قرطبی صاحب کتاب طبقات‌الحکماء وی را «فیلسوف المسلمین بالحقیقه» می‌خواند (همان، ۱۵۴). ابن‌سینا نیز در الشفاء، فارابی را فیلسوف حقیقی خوانده و او را سزاوار تحسین می‌داند. پیشگامی فارابی در طرح مباحث فلسفی در جهان اسلام و البته کاملا متفاوت از مباحث متکی بر ترجمه ابواسحاق کندی، به وی چنان مکانتی بخشید که او را «مؤسس فلسفه اسلامی» نیز لقب داده‌اند.

باریک‌بینی بی‌نظیر او از یک سو و عمق و وسعت آثارش در منطق، فلسفه، موسیقی، ریاضیات، پزشکی و اندیشه‌های سیاسی و جامعه‌شناختی از دیگر سو، وی را به اندیشمندی بی‌بدیل در تاریخ اندیشه اسلامی بدل کرده است. اندیشمندی که نادیده گرفتن نقش و آثارش در نضج و رشد عقلانیت فلسفی در این تمدن هرگز ممکن نیست. نادیده گرفتن فارابی به معنای نادیده گرفتن مطلق فلسفه در تمدن اسلامی ایرانی است.

فارابی و موسیقی کبیر

یکی از آثار بی‌نظیر فارابی در موسیقی، «موسیقی کبیر» است؛ کتابی بس ارجمند که مبنای بسیاری از جدی‌ترین تأملات در باب موسیقی در تمدن اسلامی ـ ایرانی گردید. تسلط او بر موسیقی عملی و مهارت بی‌نظیرش در این مقوله که سبب پیدایی افسانه‌هایی شده، سبب گشت موسیقی کبیر او به عنوان یکی از آثار کم‌نظیر و بل بی‌نظیر تمدن اسلامی در موسیقی شناخته شود. دکتر محمود احمد حفنی در دیباچه خود بر چاپ موسیقی کبیر در مصر و در تأکید بر تأثیر تسلط فارابی در موسیقی عملی و نقش آن در پرداخت‌های قدرتمند نظری او می‌آورد: «شکی نیست که فارابی به هنر موسیقی عملی نیز وارد بود و همین امر سبب شد که در تعریف مبانی و اصول موسیقی به دقایق موضوع‌های هنر نظری وارد شود و آنها را روشن سازد. همین نکته است که کتاب او را در این علم از مهمترین منابع موسیقی ساخته است که مانند آن را نه پیش از او کسی نگاشته و نه بعد از او کسی چیزی بر آن افزوده است» (فارابی، ۱۳۷۵: ۳۴)؛ فنی که ابن‌سینا از آن بی‌بهره بود و در این باب، این کنایه لطیف عبدالقادر شنیدنی است.

عبدالقادر مراغی که در آثارش بارها به‌ اقوال‌ ابن‌سینا استناد می‌جوید و همچون‌ صفی‌الدین‌ ارموی‌ و قطب‌الدین‌ شیرازی‌ تقسیم‌ وتر به‌ ۱۷ جزء را به‌ شرحی‌ که‌ ابن‌سینا ذکر کرده‌ بود‌، نقل‌ می‌کند و تعاریف‌ مربوط به‌ صوت‌، نغمه‌، عوامل‌ حدّت‌ و ثقل‌ و نسبت‌ ابعاد و نظایر آنها را تقریباً همانند ابن‌سینا می‌آورد، در جایی از «مقاصد الاالحان» برای‌ نشان‌ دادن‌ ارزش‌ والای‌ موسیقی‌ عملی و دشواری‌ جمع‌ بین‌ علم‌ و عمل، سخن‌ مشهور ابن‌سینا درباره موسیقی‌ را نقل‌ می‌کند: «اینک‌ علم‌، کو مرد؟» منظور این‌که ابن‌سینا چون به علوم دیگر می‌رسید، می‌گفت: «اینک مرد، کو علم؟»؛ اما چون به موسیقی رسید، گفت: «اینک علم، کو مرد؟» کنایه از اینکه در موسیقی عملی استاد نبود. عبدالقادر از اینکه‌ ابن‌سینا ظاهراً به‌ موسیقی‌ عملی‌ نمی‌پرداخت،‌ انتقاد می‌کند و می‌گوید: «شیخ‌ ابوعلی‌ در عملیات‌ هر فن‌ کامل‌ بود‌، اما در عملیات‌ این‌ فن‌ متحیر مانده‌ بود» و مکرر بر‌ این‌ نکته‌ تکیه‌ می‌کند که‌ در موسیقی‌ باید جامع‌ بین‌ علم‌ و عمل‌ بود.

پیش از ادامه کلام، اشاره به واقعه‌ای که ابن‌خلکان ذکر کرده، خالی از لطف نیست. او در باب ۷۰۶ کتاب وفیات‌الاعیان، زیر عنوان «الفارابی الفیلسوف» می‌آورد: هنگامی که فارابی به مجلس سیف‌الدوله وارد شد، سیف‌الدوله گفت: «بنشین.» فارابی پرسید: «در جای خود بنشینم یا تو؟» گفت: «در جای خودت.» فارابی خود را به تخت سیف‌الدوله رسانید و در کنار او نشست. سیف‌ با زبانی مخصوص به غلامان خود گفت: «اگر این پیرمرد از عهده سؤال‌های من برنیامد، از مجلس بیرونش کنید!» فارابی به همان زبان گفت: «دست نگه دار و به عاقبت امور بنگر!» سیف تعجب کرد و گفت: «مگر دانستی چه گفتم؟ این زبان را می‌دانی؟» فارابی جواب داد: «آری، من بیش از ۷۰ زبان می‌دانم.» هنگامی که فارابی به بحث با اهل مجلس که از علما بودند مشغول شد، مقام والای علمی‌اش عیان شد و کلامش در صدر و کلام دیگران در ذیل قرار گرفت، به گونه‌ای که بعد از مدتی مجلس ساکت شد و حتی علما به یادداشت برداشتن از مطالب او مشغول شدند. در ادامه ماجرا، سیف‏الدوله امر به احضار هنرمندان و موسیقیدانان می‌نماید. استادان در هر رشته از موسیقی آمدند و به نواختن انواع آهنگ‏ها در دستگاه‌های مختلف مشغول شدند و در هر قسمت، فارابی بر ایشان خرده گرفت. امیر گفت: «تو از این فن چیزی می‏دانی؟» فارابی گفت: «آری»، سپس از خریطه خود قطعاتی بیرون آورد و از آنها ترکیبی خاص ساخت و به نواختن پرداخت؛ چنان‌‌که حاضران در جلسه را به خنده آورد و سپس آهنگی نواخت که همه را به گریه آورد، آنگاه ترکیبی دیگر از قطعات ساخت و به نواختن مشغول شد، چنان‌که همگی حتی غلامان و دربانان به خواب عمیق فرورفتند. در این وقت او از مجلس خارج شد. حکایت کرده‌اند آلت خاصی که فارابی در این مجلس استفاده نمود، همان است که به «قانون» مشهور است و او نخستین کسی بود که چنین ترکیبی را آفرید.۱(ابن‌خلکان، ۱۳۹۷، ج۵، ۱۵۵).

روایت مذکور را ابن‌خلکان در قرن هفتم هجری ذکر کرده است. مقام افسانه‌ای فارابی در موسیقی عملی چنان بود که این روایت سیصد سال پیش از این نیز شهرت داشت؛ زیرا اخوان‌الصفا در الرسائل خود در سالهای ۳۶۰ الی ۳۸۰ هجری (یعنی بیست سال پس از وفات فارابی در ۳۳۹ق)، بدون اشاره به نام فارابی، روایت کرده‌اند که مردی وارد مجلس شخص بزرگی می‌شود در حالی که سیمای فقیرانه‌ای داشت. آن بزرگ، این مرد را بر صدر می‌نشاند و چون حیرت و خشم حاضران را می‌بیند، از او می‌خواهد مهارتش را در موسیقی آشکار کند. مرد چنان می‌نوازد که مجلس را به خنده درمی‌آورد و آنگاه چنان می‌نوازد که مجلس را به تمامی گریه درمی‌گیرد و در نهایت همه را به قدرت موسیقی به خواب می‌برد. (اخوان‌الصفا، ۲۰۰۵م، ج‏۱، ۱۸۵).

به هر حال جامعیت فارابی در نظر و عمل موسیقی، از او شخصیتی بی‌نظیر در تمدن اسلامی ساخته است و کتاب موسیقی کبیر او نشانه بیّن این ادعاست؛ کتابی که با کمال تاسف بخش دومش مفقود گردیده است. فارابی در باره این بخش مفقوده در افتتاحیه کتاب اول چنین گفته است: «در کتاب دوم عقاید نظری‌دانان مشهوری را ذکر کردیم که پیش از ما در موسیقی وارد شده و کتاب‌هایشان به نظر ما رسیده است و آنچه دشوار بود، روشن ساختیم و با دقت یکایک نظرها را مطالعه کردیم و در کتاب آوردیم و آنچه از هر یک از آنان که در این علم وارد شده‌اند به ما رسیده است، تشریح و اشتباهاتشان را گوشزد و تصحیح کردیم» (فارابی، ۱۳۹۲: ۳۸).

نظریه فیثاغوری موسیقی افلاک

هدف از این مقدمه اشاره به نقد و نظری است که فارابی در باب دیدگاه خاص فیثاغوریان در باب موسیقی بیان نموده و این نظر خود مورد نقد دانشمندان مسلمان، از جمله اخوان‌الصفا قرار گرفته است. شرح این ماجرا بیان یکی از مناظره‌های علمی جذاب میان دانشمندان مسلمان به‌ویژه در حوزه موسیقی است. در اینجا منطقا می‌بایست ابتدا از نظر فیثاغوریان در باب موسیقی و به‌ویژه نظریه مشهورشان تحت عنوان «موسیقی افلاک» آگاه شویم و سپس از رأی متفاوت فارابی، اخوان‌الصفا و ابن‌سینا در این باب سخن بگوییم.

خلاصه این نظریه، به نقل از یامبلیخوس۲ که در قرن سوم میلادی تحقیق ارزشمندی در باب فیثاغوریان انجام داده و پیتر گورمن در کتاب ارزشمند «سرگذشت فیثاغورث» (در فصلی با عنوان موسیقی کیهانی) آورده، چنین است: «فیثاغورث معتقد بود که القای رویه‌های عملی از طریق حواس برای بشریت از اهمیت اساسی برخوردار است. این امر را می‌توان با نگریستن به اشکال و صور زیبا و شنیدن ریتم‌ها و ملودی‌های خوش‌نوا انجام داد، و از این رو او اولین کسی بود که تدریس از طریق موسیقی را به وسیله ملودی‌ها و ریتم‌های مشخصی بنیان نهاد. با این روش چاره‌هایی برای بهسازی منشها و عواطف بد آدمی حاصل می‌گردید، و هماهنگی توانایی‌های روحی به نظم اولیه خود برمی‌گشت. او از طریق این ملودی‌ها، راهی هم برای معالجه و درمان ناراحتی‌های روانی و جسمانی تدبیر نمود. به زئوس قسم که جالب‌ترین همه این بود که او خود شخصاً تنظیمات موسیقی و تمرینات لازم برای نحوه انگشت‌گذاری بر روی زه‌های بربط را برای مریدانش می‌نوشت. با الهامات الهی، ترکیبی از ملودی‌های تمام‌پرده‌ای و ربع‌پرده‌ای به وجود می‌آورد که به وسیله آن، به‌آسانی هیجانات جدیدالوقوع روحی پیروان خود، هیجاناتی را که به رنج و غضب، تأسف و حسادت، ترسهای روانی، تمایلات گوناگون و تجاوزطلبی، اشتها و همچنین سستی و کندی و تندی می‌انجامید، مهار می‌کرد و تغییر می‌‌داد. به وسیله ملودی‌های مناسب گویی که جوشانده‌ای از گیاهان زندگی‌بخش مخصوص باشد، هر یک از این اضطرابات را به حالت توازن صحیح که فضیلت است، برمی‌گرداند. هنگام غروب زمانی که مریدانش عازم خوابیدن می‌شدند، او آشفتگی‌های فکری و التهاباتی را که در خلال روز دچارش شده بودند، از آنها دور می‌کرد و افکار مضطربشان را آرامش می‌بخشید. او همچنین باعث آرامش مریدان خود و ایجاد حالتی برای دیدن خواب‌های خوب می‌گردید که می‌توانست پیامبرانه باشد. روز بعد وقتی که از خواب برمی‌خاستند، او به وسیله ملودی‌ها و نغمه‌های خاصی که با چنگ یا آواز در تنظیمی ساده اجرا می‌کرد، آنها را از بی‌حالی شبانه، ضعف و رخوت آزاد می‌ساخت. او برای خود هیچ‌گاه چیزی مانند نواهای چنگ یا آوازهایی که همراهانش می‌شنیدند، تصنیف و اجرا نمی‌کرد، بلکه شیوه‌ای الهی را که فقط برای خواص شناخته شده بود و دارای ابعاد غیرقابل تصور بود، به کار می‌برد. با متمرکز ساختن قوه شنوایی و افکار، خود را در مسیر هارمونی‌های کیهان غوطه‌ور می‌ساخت. طبق گفته خودش، تنها او می‌توانست آنها را بشنود و هارمونی‌ها و توازن‌های افلاک و اجرام آسمانی را که در مسیر آنها حرکت می‌کردند، درک کند. موسیقی جهانی چون از عناصر ناهمانند و آواهای گوناگون اجسامی با وضع بسیار متنوع ترکیب شده بود، سرشارتر و در عین حال نیرومندتر متجلی می‌گشت. این اجرام نسبت به یکدیگر واجد بهترین نسبت‌های موسیقایی بودند که در نتیجه می‌توانستند ملود‌یی را که در حرکت زیبای شگفت‌انگیز و پیچش‌های آهنگ‌دار آسمانی نوسان می‌کرد، تولید کنند.» (گورمن، ۱۳۶۶: ۲۱۵-۲۱۷). مولانا بعدها این رأی و نظر فیثاغوریان را در مثنوی تکرار کرد:

نالۀ سرنا و تهدید دهل
چیزکی ماند بدان ناقور کل

پس حکیمان گفته‌اند این لحنها
از دوار چرخ بگرفتیم ما

بانگ گردش‌های چرخ است این که خلق
می‌سرایندش به طنبور و به حلق

(مثنوی، دفتر چهارم، بخش۳۰)

و حکیمان مذکور در این ابیات، فیثاغوریان (و به روایتی اخوان‌الصفا) هستند؛ کسانی که موسیقی را بر بنیاد متن فوق، بازتاب حرکت چرخ و افلاک می‌دانستند. این رأی فیثاغوریان بعدها مورد تأیید افلاطون و پس از او نوافلاطونیانی چون فلوطین قرار گرفت. افلاطون به عنوان فیثاغوری تمام‌عیار (به تعبیر کاپلستون در تاریخ فلسفه) در باب موسیقی، کاملا متمایل به رأی فیثاغوریان بود و در موضع خویش در نفی هنر، موسیقی را استثنا می‌دانست. وی ضمن برشمردن آثار تربیتی موسیقی در قوانین، در کتاب «جمهوری» و در شرح جهان افلاک نشان می‌دهد رأی فیثاغوریان در باب موسیقی افلاک را پذیرفته است: «در نقطه‌ای که رشته‌های روشنایی به یکدیگر می‌پیوستند، دوک ضرورت آویزان بود و همه افلاک به وسیله آن دوک گردانده می‌شد… اینان با گردش دایره‌های دوک می‌گردیدند و از هر یک صدایی به گوش می‌رسید و صداها چنان با یکدیگر هماهنگ بود که از ترکیب آنها آهنگی موزون پدیدار می‌آمد» (افلاطون، ۱۳۶۷: ۱۲۸۰ ـ ۱۲۸۱). فلوطین نیز در تاسوعات (رساله سوم از انئاد چهارم) در باب نظام حاکم بر کیهان و جهان می‌گوید: «….درستی این سخن از اینجا پیداست که ارواح به تبعیت از نظم کیهان ما عمل می‌کنند؛ زیرا جدا از آن نیستند، بلکه هنگام فرود آمدن، ذات و ماهیت خود را تابع آن می‌سازند و جزئی از آن می‌گردند و حرکاتشان با گردش جهان هماهنگی کامل می‌یابد، به طوری که سرنوشت و جریان زندگی و مقاصدشان را در وضع و هیأت ستارگان می‌توان خواند، و با موسیقی ستارگان هماهنگ می‌شوند و معنی نظریه‌ای که از موسیقی موزون افلاک سخن می‌گوید، همین است» (فلوطین، ۱۳۶۶: ۴۹۸).

ارسطو رأی فیثاغوریان در باب موسیقی را نپذیرفت و نظرش بر امثال فارابی و ابن‌سینا تأثیر گذاشت. «ارسطو سعی می‌کرد با استناد به این دلیل که اگر موسیقی کیهانی وجود داشت، سبب نتایج مصیبت‌آمیزی برای زمین می‌شد، وجود آن را انکار نماید. او به این نکته اشاره کرد که اصوات دارای فرکانس بالا اشیا را متلاشی می‌کنند و رعد، صخره‌ها را از هم می‌پاشاند؛ لذا اگر موسیقی کرات وجود داشت، زمین منهدم می‌گردید.» (گورمن، ۱۳۶۶: ۲۳۵). شاید فارابی نیز در بخش مفقوده موسیقی کبیر با استناد به چنین استدلالاتی، به نفی و نقض آرای فیثاغوریان پرداخته باشد؛ زیرا در بخشی از مقدمه موسیقی کبیر اشاره می‌کند که بطلان رأی فیثاغوریان در باب موسیقی افلاک را ثابت کرده است: «آنچه بسیاری از پیروان فیثاغورس و برخی طبیعیون درباره اسباب این چیزها گفته‌اند، بیشترش باطل است و سخن حق در آن اندک است و ما در بررسی آرای ایشان این معنی را ثابت کرده‌ایم». (فارابی، ۱۳۷۵: ۲۱).

فارابی و نظریه موسیقی افلاک

فارابی در کتاب موسیقی کبیر، این رأی فیثاغوریان را که موسیقی بازتاب حرکت افلاک است، نپذیرفت. وی در دو موضع از مقالت اول موسیقی کبیر، نخست در باب انواع الحان و غایات آنها و پس از ذکر این نکته که «در الحان آنچه سبب لذت است، همان است که در دیگر محسوسات مدرکات نیز لذت‌آفرین است. لذت و رنج تابع کمال ادراک و لاکمال است»(همان)، پیرامون مبنای اسباب الحان می‌آورد: «آنچه بسیاری از پیروان فیثاغورس و برخی طبیعیون درباره اسباب این چیزها گفته‌اند، بیشترش باطل است و سخن حق در آن اندک است و ما در بررسی آرای ایشان، این معنی را ثابت کرده‌ایم». (همان) و سپس در همین مقالت و ذیل قیاس نظری (تحت علم نظری، صناعت موسیقی نظری)، ضمن تأیید و تأکید بر اینکه بیشتر موضوعات یا مفردات علم موسیقی از راه صناعت حاصل شده و ربطی به طبیعت (و در اینجا افلاک) ندارند، رأی فیثاغوریان در باب نسبت موسیقی با حرکت افلاک را بدین صورت رد می‌کند:

«جز اینکه بیشتر اشخاص (مفردات) موضوع‌های این علم (موسیقی) از راه صناعت حاصل شده‌اند و تقریباً در طبیعت یافت نمی‌شوند و عقیده پیروان فیثاغوریان که می‌گویند افلاک و کواکب با گردش خود نغمه‌هایی موزون حاصل می‌کنند، نادرست است. در علم طبیعی ثابت شده است که سخن ایشان محال است و حرکت در آسمان‌ها و افلاک و ستارگان صوتی ایجاد نمی‌تواند کرد». (همان: ۳۴).

ابن‌سینا نیز متأثر از فارابی، رأی فیثاغوریان در این باب را باطل اعلام کرده و فلسفه آنان را سست شمرده است: «از جستجوی رابطه‌ای بین اوضاع و احوال آسمان و روح با ابعاد موسیقی خودداری می‌کنیم، وگرنه روش کسانی را که از حقیقت علم آگاهی ندارند، پیروی کرده‌ایم. اینان وارث فلسفه‌ای مندرس و سست می‌باشند و صفات اصلی و کیفیات اتفاقی اشیا را به جای هم گرفته و خلاصه‌کنندگان نیز از آنها تقلید کرده‌اند؛ ولی اشخاصی که فلسفه حقیقی را فهمیده و مشخصات اصلی و صحیح اشیا را درک کرده‌اند، اشتباهاتی را که بر اثر تقلید رخ می‌دهد، تصحیح نموده و غلطهایی را که زیبائی‌های افکار کهنه را می‌پوشاند، پاک کرده‌اند. اینان سزاوار تحسین‌اند»۳ (برکشلی، ۱۳۹۰: ۱۶). ابن‌سینا بدین صورت فارابی را فیلسوف حقیقی دانسته و او را سزاوار تحسین می‌داند.

اخوان‌الصفا و نظریه موسیقی افلاک

اخوان‌الصفا در رساله پنجم از بخش ریاضیات الرسائل، بابی زیر عنوان «فی الموسیقی» دارند و این بدان معناست که همچون تقسیم‌بندی یونانیان، آنها نیز موسیقی را بخشی از ریاضیات دانسته‌اند. فارابی در باب نسبت میان ریاضیات و موسیقی، بحثی در مقالت اول موسیقی کبیر دارد و با بیان این معنا که بیشتر موضوعات علم موسیقی از طریق صناعت حاصل می‌شوند نه طبیعت، نسبت موسیقی با ریاضیات را مورد تردید قرار می‌دهد. استدلال وی چنین است که: «علوم ریاضی در موضوعات خود نه از آن جهت که زاده صناعت‌اند نظر می‌کنند، نه از آن جهت که زاده طبیعت‌اند؛ یعنی به هیچ یک از این دو جهت اعتنا ندارند.» سپس بلافاصله می‌آورد: «جز اینکه بیشتر مفردات علم موسیقی از راه صناعت حاصل شده‌اند.» صریح‌تر از این، موضعگیری او در پایان مقالت دوم از فن اول اسطقسات صناعت موسیقی است:

«خواهند گفت ریاضیون می‌پندارند که این علم [موسیقی] جزئی از علوم ریاضی است. با این فرض آیا شناخت غایات چیزهایی که این علم شامل آنهاست، لازم است یا نه؟ فلسفه ریاضی، از چرایی وجود اشیایی که در آن علم داخل‌اند، بحث نمی‌کند، بلکه از میان علتهای چهارگانه علتی را که بر آن دلالت دارد (علت صوری)، به دست می‌دهد و به علتهای دیگر خاصه به علت غایی و آن که «ما من اجله الشئ» خوانده می‌شود، نمی‌پردازد. و این علم را به آنها کاری نیست» (فارابی، ۱۳۷۵: ۲۱۲)؛ بنابراین از این رو که علوم ریاضی علت غایی را در حوزه خود مورد توجه قرار نمی‌دهند (در حالی‌که از ابعاد مهم موسیقی من اجله (به خاطر) یا همان علت غایی است)، پس نمی‌تواند در حوزه علوم ریاضی قرار گیرد.

اخوان‌الصفا در همان رساله پنجم از الرسائل و پس از بحث در باب مسائل مختلف موسیقی، به تعیین نسبت میان الحان و افلاک می‌پردازند و در پایان یکی از فصول، متأثر از آرای فیثاغوریان نسبت مذکور را چنین شرح می‌دهند: «هنگامی که معانی متضمن در نغمات و الحان به گوش سامع رسد، فطرت‌ها را لذت، ارواح را فرح و نفوس را سرور و مسرت فرا می‌گیرد؛ زیرا این حرکات و سکوناتی که بین نغمات و الحان وجود دارد، خود میزانی برای زمان‌ها و نیز محاکاتی برای حرکات اشخاص فلکی است؛ همچنان‌که حرکات کواکب و افلاک نیز میزانی برای دوره‌های عالم دهر است. پس اگر میزان زمان و عالم، متناسب و معتدل باشد، نغمات این عالم نیز متناسب و متوازن با افلاک و کواکب، معتدل و موزون خواهد بود.

حال اگر نفوس جزئیه بشری ساکن در این عالم کوْن و فساد، سرور عالم افلاک و لذات نفوس ساکن در آنجا را به یاد آورند، خواهند دانست و برایشان روشن خواهد شد که آنها در بهترین حالات، پاک‌ترین لذات و برجاترین شادی‌ها قرار دارند؛ زیرا نغمات حاصله از افلاک، مصفاترین و الحان آن پاک‌ترین است؛ زیرا مرکب از بهترین ترکیب‌ها و زیباترین ساختارها و پاکترین جوهرهاست و حرکاتشان زیباترین ساختارها و نسبشان، زیباترین ترکیب‌ها و تألیفات است.» (رسائل، ۲۰۰۵، ج۱: ۱۷۳)

این نتیجه صریح اخوان است که اگر میزان زمان در افلاک، میزانی متساوی، متناسب و معتدل باشد پس نغمات موسیقی نیز به دلیل تألیف و تناسب و اعتدال، مماثل و محاکات نغمات حاصل از حرکت افلاک و کواکب‌‌ است و زیبا خواهد بود. سپس اخوان به نقد رأی کسانی می‌پردازند که نسبت میان موسیقی و افلاک را منکرند.

از متن کاملا برمی‌آید که رأی و نظر خاصی را مطمع نظر قرار نداده‌اند؛ زیرا به تعبیر خود مقرر است به شبهه مفروضی بپردازند که با محور قرار دادن مفهوم طبیعت خامسه، فلک را مطلقاً فاقد نغمه و صوت می‌داند؛ بنابراین با این جمله اخوان شاید بتوان نقد فارابی بر موسیقی افلاک را که می‌گوید در جای دیگری شرح داده (و محتمل منظور همان بخش مفقوده موسیی کبیر باشد)، کاملا به دست آورد؛ زیرا در نقد اخوان آمده شخصی می‌تواند به این معنا قائل شود و بیاویزد که افلاک از این رو که طبیعت پنجم شناخته می‌شوند و این طبیعت فاقد صوت است، بنابراین نمی‌تواند صدایی تولید کند که مبنای خلق تئوری موسیقی افلاک شود. چه بسا بنیاد نظری فارابی در نفی موسیقی افلاک، استناد به همین مفهوم طبیعت خامسه باشد و ما این معنا را از نقد اخوان کشف می‌کنیم.

طبیعت خامسه

اما طبیعت خامسه چیست؟ در فلسفه قدیم به عناصر اربعه، «طبایع اربعه» گفته می‌شد و افلاک را که خارج از حوزه این عناصر بودند، «طبیعت خامسه» می‌گفتند. تفاوت حوزه عناصر با افلاک، این بود که از دیدگاه حکما، افلاک قبول کوْن و فساد نمی‌کنند و به همین دلیل طبیعت پنجم نامیده می‌شوند. حال استنتاج این است که اگر طبیعت پنجم (افلاک) قبول کوْن و فساد نمی‌کنند، لاجرم صدایی نیز نمی‌توانند تولید کنند. اخوان با بیان این جمله که اگر قائلی چنین نقدی آورد و ثابت کرد افلاک فاقد صوت و صدایند، او باید بداند که حتی اگر فلک دارای طبیعت خامس باشد، دلیل نمی‌شود که اجسام آن صاف و زلال نباشند؛ همچون نور آتش که ستارگانند و نیز همچون اجسامی شفاف چون بلور (افلاک) و همچون وجه صاف و صیقل‌خورده آینه و آنچه قبول نور و ظلمت می‌کند (مانند هوا)، صفاتی چون فروزندگی، شفافیت و صاف بودن که برای نور، بلور و آینه به کار می‌رود، همه دارای اوصاف اجسام طبیعی‌‌اند و اجسام فلکی فوق‌القمر، نیز در این صفات با آنها شریک‌اند.

اگر فلک نیز دارای طبیعت پنجم باشد، دلیل نمی‌شود که در آن اجسام، این صفات موجود نباشد. البته می‌پذیریم که بنا به اصل مراتب، صفات اجسام طبیعی در عالم افلاک بسیار متعالی‌ترند؛ مثلا از هوا صاف‌تر، از بلور شفاف‌تر و از آینه صیقل‌خورده‌ترند؛ اما به هر حال در آنجا نیز این صفات موجود است، لکن به نحو متعالی‌تر. بدین ترتیب اخوان‌الصفا به شبهه فارابی پاسخ می‌گویند و اثبات می‌کنند که بنا به اشتراک برخی صفات اجسام طبیعی با صفات عالم افلاک، می‌توان بین دو عالم ماده و فلک ارتباط برقرار نمود و الحان خوش موسیقی در عالم کوْن و فساد را بازتاب الحان و نغمات و اصوات عالم افلاک دانست.»۴

به نظر می‌رسد این نقد و تحلیل اخوان در الرسائل، بین سالهای ۳۶۰ تا ۳۸۰ ق نگاشته شده باشد و این تاریخ دست کم سی سال پس از وفات فارابی است. اما چرا به احتمال قریب به یقین این قائل مذکور در متن فوق را («فلیعلم هذا القائل…») فارابی می‌دانیم و این نقد اخوان راپاسخ به فارابی؟

به دلیل اشارتی که در ابتدای رساله موسیقی می‌آورند و گفتیم که مرجع ضمیر این شخص، جز فارابی نمی‌تواند باشد و آن روایت این بود: «و من الألحان و النغمات ما ینقل النفوس من حال الى حال و یغیّر أخلاقها من ضدّ الى ضد، و من ذلک ما یحکى ان جماعه کانت…: چنین روایت کرده‌اند که مردی وارد مجلس شخص بزرگی می‌شود در حالی که سیمای فقیرانه‌ای دارشت…»(اخوان‌الصفا، ۲۰۰۵م، ج‏۱، ۱۸۵) که ذکرش پیشتر گذشت.

نتیجه

خلاصه و نتیجه نهایی این است که حکمای مسلمان در باب ماهیت موسیقی افلاک اختلاف داشتند. در حالی که حکمای متمایل به اشراق و عرفان، بنیادش را پذیرفته بودند و در شرح و بسط آن کوشیدند. فلاسفه مشّائی به دلیل پیروی از برخی عقاید ارسطو و مهمتر، ادله غیر استدلالی قائلان به این نظریه (ادله ذوقی)، از قبول آن خودداری ورزیدند. این مقاله از نخستین مواجهه نقادانه حکمای مسلمان در این باب پرده برداشت و با ابتنای به نقد اخوان‌الصفا، توانست مبنای استدلالی امثال فارابی در نفی نظریه موسیقی افلاک را به دست آورد. اخوان معتقد بودند شخصی ممکن است به دلیل طبیعت خامسه دانستن افلاک، آنها را فاقد صوت و صدا بداند و نظریه موسیقی افلاک را رد کند؛ اما این شخص نمی‌تواند منکر وجود برخی از صفات و ویژگی‌های جهان کوْن و فساد در افلاک شود؛ بنابراین امکان تولید صدا در افلاک وجود دارد و طبیعت خامسه دانستن آنها دلیل مکفی بر رد تولید اصوات از سوی افلاک نیست. به نظر می‌رسد اخوان متن آن «قائل» را که به احتمال بسیار زیاد فارابی بوده است، خوانده و این‌گونه پاسخ داده‌اند. هدف این نوشتار داوری در باب این دو نظر نبود، بلکه تنها بیان شمه‌ای از مناظرات حکمای مسلمان در باب موسیقی بود.

پی‌نوشت‌ها:

 

۱ـ و نیز رک به ترجمه وفیات‌الاعیان با عنوان منظرالانسان ترجمه وفیات‌الاعیان، ترجمه احمد بن محمد شجاع سنجری، تصحیح و تعلیق دکتر فاطمه مدرسی، ج۳، ص۲۳۰، نشر دانشگاه ارومیه ۱۳۸۱٫

۲- Iamblichus , life of Pythagoras , trans. T Taylor London 1818

 

۳ـ متن عربی شفا چنین است: «و لا ملتفتین الى مماکیات الأشکال السمائیه و الأخلاق‏ النفسانیه بنسب‏ الأبعاد الموسیقیه؛ فإنّ ذلک من سنّه الذین لم تتمیز لهم العلوم بعضها عن بعض، و لا انفصل‏ عندهم ما بالذات و ما بالعرض؛ قوم قدمت فلسفتهم، و ورثت غیر ملخصه، فاقتدى بهم المقصرون ممن أدرک الفلسفه المهذبه، و لحق التفصیل المحقق.و لرب غفله جلبها اقتداء، و سهو غطى علیه حسن ظن بالقدماء، فتلقى‏ بالقبول، و عاده صدت‏ عن حقیقه، و مساعده صرفت عن تأمل.(الشفاء، الریاضیات، ج‏۱، الموسیقى، ص۴)

۴ـ رسائل اخوان‌الصفاء و خلان الوفاء، ج‏۱، ص۲۰۶٫

 

منابع:

ـ الموسیقی الکبیر، ابونصر محمد بن طرخان فارابی، ترجمه آذرتاش آذرنوش.

ـ الموسیقی الکبیر، ابونصر محمد بن طرخان فارابی، ترجمه مهدی برکشلی

ـ اندیشه‌های علمی فارابی درباره موسیقی‌شناسی ایران، مهدی برکشلی.

ـ الشفاء (الریاضیات)، جوامع علوم الموسیقی، ابن‌سینا تحقیق زکریا یوسف.

ـ الرسائل، اخوان‌الصفا و خلان الوفا، ج۱، القسم الریاضی، الرساله الخامسه.

ـ وفیات‌الاعیان، ابن‌خلکان، جلد پنجم.

ـ هندسه خیال و زیبایی (پژوهشی در آرای اخوان‌الصفا در باره حکمت هنر و زیبایی) حسن بلخاری، نشر فرهنگستان هنر، چاپ دوم: ۱۳۹۸٫

Iamblichus , life of Pythagoras , trans. T Taylor London 1818

ـ مجموعه آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی، انتشارات خوارزمی.

ـ مجموعه آثار فلوطین، ترجمه محمدحسن لطفی، انتشارات خوارزمی.

ـ فیثاغورث، اثر پیتر گورمن، ترجمه پرویز حکیم هاشمی، نشر مرکز،

منبع: روزنامه اطلاعات

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612