میراث مکتوب – أَبوعبدالله محمّد بنِ سَلامَة بنِ جعفر (درگذشته 454 ق.) دانشورى مصرى و محدِّث و فقيهى شافعى است كه در خاندانى علمى باليده است. وى كاروبارِ دانش را پيشه خود ساخت و در طلبِ علم رهسپارِ سفر شد. به حجاز و شام و قُسطَنْطنيه رفت و در مكّه معظّمه به سماعِ حديث پرداخت. او در دانشهاىِ بسيار دست داشت و فاضلى بارِع بود.
آثارِ علمىِ گوناگونى كه از قُضاعى بر جاى مانده گواهِ تَضَلُّعِ وى در دانشهاىِ گوناگون، از جمله تفسير و حديث و تاريخ، است. پايگاهِ علمى و فَقاهتیاش سببساز شد تا عهدهدارِ كارِ خطيرِ دادرسى گردد و قاضىِ مصر شود. قوّتى كه در أدبيّت داشت زمينهسازِ اشتغالِ او به پيشه دبيرى گرديد. فاطِميان قُضاعى را به واسطه دانش و توانمنديهايش گرامى میداشتهاند و او به مثابتِ يک «سُنّىِ مُعْتَمَد» در خدمتِ دستگاهِ خِلافتِ فاطِمى بوده است.
وفاتِ قُضاعى در مصر در شبِ پنجشنبه شانزدهمِ ذیالقعده 454 ق. رُخ داده است، و روزِ آدينه پس از عصر در مصلّاىِ نجّار بر وى نماز كردند و او را در قَرافه به خاک سپردند.
كتابِ الشِّهاب فى الحكم والآداب كه شِهاب الأَخبار هم خوانده میشود، معروفترين أَثَرِ قاضىِ قُضاعى و يكى از معروفترين حديثنامهها در نوعِ خود است. بسيارى از آنان كه به گزارشِ أحوالِ قاضىِ قُضاعى و يا صِرفِ يادكردى از او پرداختهاند، او را به عنوانِ «صاحبِ شِهاب» مذكور داشتهاند؛ و همين بس است تا هم أهمّيّت و مركزيّتِ شِهاب را در منظومه مؤلَّفات و مكتوباتِ قُضاعى فرانمايد و هم شهرت و تَداوُل اين حديثنامه را در جهانِ إِسلام نشان دِهَد.
شِهاب الأَخبار در واقع كتابى است موجَز و پُرمايه كه بسيارى از شاخصترين و كاربُردىترین أَخبارِ مَروىّ از پيامبرِ گرامى (ص) را بويژه در حيطه أخلاق و آداب در خود گنجانيده.
گرايش و جهتگيرىِ واعظانه و زاهدانه در شخصيّت قاضى قضاعى نيرومند بوده است؛ و ظاهراً همين جهتگيرىِ نيرومند است كه ريخت و بُنمايهها و گرايشِ أصلىِ كتابِ شِهاب را شَكل داده و آن را سوى و صورتى اندرزى و أخلاقى بخشيده است و به متنى مهم در گستره أَخلاقِ إِسلامى بَدَل كرده.
بسط و نشرِ شِهاب الأَخبارِ قُضاعى و شروحِ آن را در جهانِ إِسلام بىگمان بايد از عواملِ بسيار كارآمد و مؤثّر در إِسلامىسازىِ أَخلاق و دامنستردنِ تعاليمِ أَخلاقىِ إِسلام در أقاليمِ قبله قَلَم داد. دسترسِ آسان و دلخواهِ خواننده به محتويات اين حديثنامه موجَز و كوتاه و تمهيداتى كه مؤلّف براىِ سهل التَّناوُل بودنِ آن انديشيده است نيز بىترديد بر مرغوبيّتِ أثر افزوده است.
قُضاعى در شِهاب كوشيده است تا أحاديثى را كه از حيثِ لفظ به نوعى به يكديگر نزديکاند در كنارِ هم بياورد تا كاربُرد و حفظشان سهل گردد. از همين روى أخبارى كه با فعلِ أمر آغاز مىگردد، رواياتى كه با «ما» شروع مىشود، أحاديثى كه «إيّاک» در آغازِ آنها قرار گرفته است، و مانندِ آن، هر يک در شِهاب بخشى ويژه يافتهاند.
او در مقدّمه كوتاهى كه بر شِهاب نوشته بإِجمال بدين ساختار و تمهيد و تسهيلى كه از آن سخن رفت إِشاره كرده است.
قُضاعى خود يادآور شد كه براىِ شناختِ أسانيدِ رواياتِ شِهاب الأَخبار كتابى جداگانه پرداخته است. آن كتاب مُسنَدالشِّهابِ اوست كه خوشبختانه موجود است و در مقدّمه آن نيز به نسبتِ پيشگفته تصريح شده است. با توجّه به أهمّيّتِ ملاحظه سَنَد در ارزيابىِ روايات (ولو آن كه رواياتِ أَخلاقى باشند)، لزومِ عنايت به مسندالشّهاب در كنارِ شِهاب الأخبار واضحتر از آن است كه حاجت به تبيين و تَذكار داشته باشد. خاصّه هرگاه در پىِ وقوف بر ميزانِ حجّيّت و اعتبار و چون و چندِ انتسابِ أَخبارِ شِهاب باشيم از فرونگريستن در مسندالشّهاب، ناگزيريم.
شِهاب الأخبار، از روزگارِ قُضاعى تا امروز، نزدِ أهلِ فضل و فضيلت، عموماً، و نزدِ خواهندگان و جويندگان و خوانندگانِ حديثِ نَبَوى خصوصاً، آوازهاى بلند و پايگاهى ارجمند داشته است. و فرهنگمندانِ زمانه به خواهانىِ آن برمىخاستهاند. شواهد نشان مىدهند كه شِهاب الأخبار بسيار زود به قلمروِ پهناورِ ايرانِ فرهنگى ـ يعنى همان ايرانِ بزرگِ كهن كه امروز ما و برادرانِ تاجيكستانى و افغانستانى و بسيارى از ديگر پيرامونيانمان جرعهنوشِ خُمِّ عتيقِ فرهنگِ آنيم ـ درآمده است و مطالعه آن رواج و رَوائى گرفته.
به عقيده بعضِ پِژوهندگان، أَديبانِ فارسىنويس، در جايهایى كه در پىِ استشهاد به أَحاديثِ نَبَوى بودهاند، از شِهاب الأَخبار قُضاعى و ترجَمه و شرحهاىِ فارسىِ آن بسيار بهره بُرده و متأثّر شدهاند. حتّى اگر بررسيهاىِ آمارى و تطبيقيى كه پشتوانه اين نظر واقع شده است و نشانِ حضورِ أَخبارِ شِهاب را در پارهاى از متونِ أَدبِ فارسى نشان مىدهد، نبود، نَفْسِ رواجِ شِهاب الأَخبار در بِلادِ فارسىزبان و توجّه و عنايتى كه پيدایى چند ترجَمه و شرحِ فارسى از اين أثرِ حديثى را باعث آمده است و كارآمدىِ مضمونى و محتوایىِ أثر براىِ عمومِ نويسندگان ـ آنسان كه مُنشيانِ بزرگى چون ابنِ أثير بدان التفات كرده و توجّه دادهاندـ، بس بود تا ذهن را به چُنين تأثيرى رهنمون شود.
شِهابِ قُضاعى، بارها، چه بتنهایى و چه به همراهِ شرح، به چاپ رسيده است. از شِهاب الأَخبار به اقتضاىِ كَثرَتِ تداولِ آن نسخِ متعدّد به دست است؛ و البتّه نُسَخِ شِهاب ـ آنسان كه در عمومِ كتبِ پُرتداول و همگانى ملاحظه مىشودـ از حيثِ عناوين و پارهاى از ألفاظِ أحاديث و ترتيبِ أخبار اختلافاتى پيدا كرده است.
أهمّيّتِ كتابِ شِهاب شمارِ زيادى از فاضلان و عالمانِ جهانِ إِسلام را برانگيخته است تا به خدمتِ آن كَمَر بندند و به شرح و ترجَمه و تحشيه و تعليق و تلخيصِ آن همّت گمارده نگارشهاىِ فراوانى در پيرامونِ آن پديد آورند.
نكتهاى كه بسيار حائزِ أهمّيّت و شايانِ اعتناست، اين كه خواننده ارجمند خود با نيمنگاهى به تاريخِ وفاتِ مؤلّف و عصرِ تأليفِ بيشترينه اين آثار در خواهد يافت كه بسيارى از اين كتابها و رسائل در فاصلهاى بسيار كم از تأليفِ خودِ شِهاب الأَخبار در خاور و باخترِ أَقاليمِ إِسلامى تأليف و تصنيف گرديده است، و اين مىنمايد كه شِهابِ قُضاعى چه زود اشتهار و تداول يافته و در چه زمانِ كوتاهى مقبوليّت پيدا كرده است كه اين اندازه شرح و ترجَمه و… در همان روزگاران بر گِردِ آن پديد آمده.
ضياءالشِّهاب و جلاءالكتاب شرحِ كهنِ ديگرى است به زبانِ فارسى بر شِهاب الأَخبارِ قاضىِ قُضاعى؛ كه در اين دفتر پيشكش خداوندانِ دانش و هُنَر مىگردد. نام و نشانِ نويسنده دانشورش بر ما پوشيده است. تاريخِ تأليفش را نيز بدرستى و روشنى نمىدانيم؛ هرچند آن را از حوالىِ سده هفتمِ هجرى گمان مىبريم. چون قطبالدّينِ راوندى را نيز شرحى است بر شِهاب الأَخبار موسوم به ضياءالشِّهاب و البتّه به زبانِ عرب، گاه بر سبيلِ اختصار و امتياز اين يكى را «ضياءالشِّهاب فارسى» مىخوانيم.
تاكنون سه شرحِ فارسىِ قديمِ شِهاب الأَخبار طَبْع را به زيورِ خويش آراستهاند. پس ضياءالشِّهابِ فارسى چهارمين شرحِ كهنِ فارسىِ شِهاب الأَخبار است كه در معرضِ ديد و داورىِ خواهندگانِ متونِ قديم قرار مىگيرد. اكنون اگر خواننده محترم مرا به واسطه أُنس و نسبتى كه با ضياءالشِّهابِ فارسى يافتهام، به سويگيرى و تعصّب و تزيّدى منتسب ندارد، مىخواهم بگويم كه به گمانِ اين طالبِ عِلم، ضياءالشِّهابِ فارسى از ديدِ زبانى چيزى از آن شروح كم ندارد، و از ديدِ محتوایى، بويژه علمِ حديث ـ وبه نحوِ أَخص: إيضاحاتِ فقه الحديثى (كه شايد مهمترين رُكن هر «شرحِ حديث» باشد) ـ مايهورتر و گرانبارتر است.
از ضياءالشِّهابِ فارسى يک نسخه بيشتر نمىشناسيم و همه آگاهيهاىِ ما از اين كتاب در گروِ شناختِ همين يک نسخه است. آن نسخه هم دستنوشتى است كهنه و بالنّسبه سالم، مورَّخِ 878 ق.، متعلّق به دو همكارِ من در اين تصحيح، آقايان حسنِ عاطفى و عبّاسِ بهنيا، أديبانِ فاضلِ كاشانى.
نويسنده آنسان كه مىسزد به فقهالحديث اهتمامِ فراوان دارد و از همين روى گاه باريكيهاىِ نگرشهاىِ كلامىِ او را نيز از ميانِ سطورِ ضياءالشِّهاب برمىتوان كشيد.
در ترجَمه أَحاديث گاه دقّت و موشكافى فراوان به كار رفته است؛ گاه نيز تسامح و سهلانگارى به چشم مىخورد (و اين حال دوگانه در كثيرى از اينگونه متونِ بازمانده از روزگارانِ دور مشهود و محسوس است). نثرِ كتاب بر سرِ هم روان و ساده و كمْپيرايه است؛ بندرت گِردِ تمهيداتِ آرايهگرانه مىگردد. زبان و بيانِ خطبه كتاب بىگفتوگو زبانِ ترجَمهاى تقريباً تحتاللّفظى از متنى عَرَبى است.
ضیاء الشهاب (شرح فارسی شهاب الأخبار قاضی قضاعی (درگذشتۀ 454 ه.ق)) از شارحی ناشناخته (احتمالاً از سدۀ هفتم هجری)، تصحیح و تحقیق: جویا جهانبخش، حسن عاطفی، عباس بهنیا، تهران، مرکز پژوهشی میراث مکتوب، صد و سی و دو، 883، 7 صفحه، شمارگان: 1000 نسخه، قطع: وزیری، (بها با جلد شومیز: 710000 ریال – با جلد سخت: 810000 ریال )، 1394.