میراث مکتوب- اگر اهرام نماد مصر، ناپلئون نماد فرانسه و مارادونا نماد آرژانتین باشد، نماد و قهرمان استان نه چندان توسعهیافته زنجان، بیشك شیخ اشراق سهروردی است. نوشتن از سهروردی در یكی، دو هزار واژه عملا محال است، اما هنر بحر در كوزه گنجاندن تخصص و تبحر خود شیخ بوده و چاره دیگری هم نیست.
او در سال 1155 میلادی در شهرسهرورد زنجان زاده شد. دنبال دانش و دایمالسفر بود. به حلب و سوریه نزد فرزند صلاحالدین ایوبی، ظاهرشاه رفت و ظاهرا شیخ را بسیار دوست داشته، اما به سعایت و حسادت بزرگان شهر حكم تكفیر وی صادر میشود. ظاهرشاه كه به این حرفها بیاعتنا بود، اما بزرگان به شخص صلاحالدین نامه دادند. صلاحالدین اگرچه خود حافظ كل قرآن و مردی مومن و زاهد بود، اما در در آن تاریخ، حدود سال ۱۱۸۸ تا ۱۱۹۵ میلادی به سختی درگیر جنگهای صلیبی بود، پس فرصت زیادی برای تحقیق و تفحص در آرا و كتب شیخ را نداشت و برای اتحاد دولت نوپای خود، حكم قتل شیخ را صادر كرد. برای راحتی كار خود و خواننده، ابعاد زندگی او را فصلبندی میكنم كه به سرفصلهای فلسفه، دانش، زنده كردن آیین ایران باستان و داستان كوتاه میرسیم.
از فلسفه مشاء تا حكمت اشراق
فلسفه سهروردی خود شامل دو زیرشاخه مشایی و اشراقی میشود. هنر شیخ این بود كه اول بهطور كامل فلسفه مشایی و استدلالی ارسطو، ابونصر فارابی و ابنسینا را آموخت طوری كه شهرزوری از او نقل میكند كه درین وادی از آنان برترم، سپس بر پایه این فلسفه، حكمت اشراقی و ذوقی خویش را بنا كرد كه تنها حكمتی ذوقی نیست، بلكه پایه و مبانی كاملا علمی و منطقی دارد. طبق گفتههایش اشراق همیشه وجود داشته و مردمانی مانند زرتشت و افلاطون و عرفای بنامی چون بایزید بسطامی و منصور حلاج، از ماههای آسمان تجرید و اشراق بودهاند، اما هنر و تمایز شیخ این بود كه آن ذوق و شوقها را بر پایه مبانی استدلالی مستحكم كرد، طوری كه اینگونه نباشد كه یك بار از بختواقبال بشود به آن رسید و زمان درازی نشود، بلكه با روشی كه شیخ ارایه كرده، همیشه میتوان در روشناییها و اشراق بود. هر چند او به خوبی، حكمت مشایی را هم پالایش كرد و دهها اصل آن، ازجمله اصالت ماهیت را با روشنترین براهین منسوخ كرد. صوفیان معمولا با ریاضات شاقه به بعضی مراتب روشنایی میرسیدند، اما چون این مباحث ذوقی است، تصور بر آن بود كه هیچ قاعده منطقی نمیتوان بر آن فرض كرد، اما شیخ در مقدمه حكمتالاشراق میگوید: همانطور كه با نظر كردن در پدیدهها و اجسام، میتوان به برخی علوم صحیحه رسید (مثل درك جاذبه زمین با سقوط سیب توسط نیوتن) با مشاهده برخی اشیای اشراقی و روحانی هم میتوان قواعدی اشراقی وضع كرد.
اشراق طبق تعریف وی، آتشی است كه در سرزمین جان میسوزد و سبب سوختن آن عشق است. با مطالعات و شهودهایی كه از شیخ داشتم، اگر ملموستر بخواهم آن را برای خواننده امروز شرح دهم خواهم گفت، تمام انسانها خاطرات و حالاتی را تجربه كردهاند كه اوج سعادت، خوشبختی و روشنایی بوده، حاضرند هر آنچه دارند را بدهند تا باز به آن اقلیمها بازگردند و برای درستی آن، به اثبات و برهانی نیاز ندارند، بلكه هیچ عقل و منطقی را روشنتر از آن نورهای بیحرف نمیدانند، هر چند بهطور دقیق نمیدانند آنها را در چه زمان و مكانی دیدهاند. شیخ در رساله صفیر سیمرغ، این یادها كه هرازگاهی حادث میشود را بارقه یا اشراق میداند كه بسیار زمان آن كوتاه اما لذیذ است، اشراق تابیدن نورها و یادها از آن جهان برین یا بهشت است و كل حكمت و تلاش شیخ رساندن انسان به آن جهان برین و گمشده خویش است.
حال راه رسیدن به این نورها، بیشتر شدن زمان آن و غرق بودن در آن را در حكمت خویش نشان میدهد كه بخشی از آن ریاضت است، طوری كه در رساله «فیحالت الطفولیه» میگوید كه قاعده بر آن است كه هر چه بُعد جسمانی انسان (نظیر خوردن و شهوت و خواب) افزون شود، بعد روحانی او كاهش یابد و هر چه بعد اشراقی قوی شود، از لذتهای جسمی كاسته شود همچنانكه اگر كسی خواب بیند كسی مُرده، درین جهان معبر گوید عمرش دراز شده (عالم اشراق و ماده عكس یكدیگرند) .حال كه شما نیز این قاعده را دانستید با رعایت آن، تا انتها میتوانید در اشراق باشید.
اعجاز شیخ ایجاز او نیز هست، در یك جمله چیزی آموزش میدهد كه تا انتهای عمر بیهیچ شبههای میتوان انجام داد. شیخ در حكمتالاشراق نور را دوگونه میداند، یكی عارض (فیزیكی، قابل دید با چشم، چون چراغها و خورشید) و دیگری مجرد (بینیاز از ماده، ادراكشونده توسط قلب) . در تعریف نور میگوید: ظاهر برای خود و ظاهركننده برای دیگران. آن اشراقهایی كه هر شخص در خویش دیده، به ویژه در كودكی، نور مجرد است. سهروردی بارها پاسخ فیلسوفان پرآوازه اروپایی چندین قرن پس از خود را نیز داده، آنجا كه دكارت شك میكند كه نكند كل جهان خواب باشد، سهروردی در مطارحات پاسخ میدهد كه اگر خوابی، وارد آتش شو و اگر میگویی كل جهان شك است، آیا به این جمله خود نیز شك داری؟! اگر چنین است پس جهان ممكن است واقعیت باشد، اگر یقین داری، پس لااقل چیزی در جهان وجود دارد كه به آن یقین داری. همچنین در حكمتالاشراق میگوید: اگر جهان مجموعه تصورات است و حقیقی و مادی نیست، پس خود تو نیز باید وهم باشی، درین صورت به خود و كالبدت هم نباید «من» بگویی، در صورتی كه هر انسان از بدو تولد به «من» بودن خود یقین داشته یا آنجا كه موضوع چیستی و چگونگی زمان، فیلسوف برجسته آلمانی، یعنی هایدگر را به چالش میكشد و به نگارش مهمترین كتاب فلسفی غرب، «هستی و زمان» وامیداردش تا پس از نگارش چند صد صفحه، باز هم از شناخت آن عاجز باشد.
شیخ در الواح عمادی و رسالههای دیگر به موضوع زمان پرداخته و میگوید: هر جسم از تولد تا مرگ فلكی را میپیماید و برای رسیدن از اول خود به مقصد نهایت خود، باید حركتی وجود داشته باشد كه آن حركت، زمان نامیده میشود. زمان، مقدار حركت جسم در فلك است. تمام آیندههای شیء كه ابد نام دارد و تمام گذشتههای آنكه ازل دارد، در حال شیء استمرار و دوام دارد و اینكه گاهی نمیتوانی به خواستهای برسی این استمرار ازل و ابد در حال خود و مقصود است. (الواح، قاعده ۱۵)
احیای ایران باستان
سرفصل دیگر زنده كردن آیینهای روشن ایران باستان است. باید قبول كرد ایرانی امروز، دچار سردرگمی و پارادوكسی در شناخت هویت دینی و ایران باستانی خویش است، بهویژه پس از كشفهای باستانشناسی اخیر و گسترش تاریخ و كتب و سایتهای طرفدار دوران باشكوه ایران پیش از اسلام. ایرانی امروز، هم دینش را دوست دارد هم تاریخ كشورش را، چون از آن اشراق و روشناهایی میگیرد و نمیداند چه كند، میپندارد با پذیرش هر یك، دیگری رد شده است. حال شیخ با تشریح آیینهای ایران باستان، پادشاهان عادل و آیین زرتشت، همچنین تفكیك آن از علوم انحرافی وارده توسط موبدان ساسانی، اثبات كرد كه تمایزی بین آیین روشن ایرانشهری- حكمت خسروی و فهلوی – با دین مبین اسلام وجود ندارد. هر دوی آنها یكی است و اینگونه نیست كه خداوند تنها پس از بعثت پیامبر اكرم در زمین آمده باشد، زیرا همیشه و هر جا بوده. درواقع شیخ اولین و آخرین كسی بوده كه آموزههای ایران باستان را موشكافانه بررسی كرد و دانشهای نورانی آن را در حكمتش آورد تا همچنان به زندگی خویش ادامه دهند و ازین حیث سهروردی كم از فردوسی بزرگ ندارد. اگر فردوسی تاریخ و اسطوره ایران را زنده كرد، سهروردی نیز حكمت و اشراقهای آن را در دستگاه دقیق فلسفی زنده كرد. هر چند این قبیل كارها به قیمت جانش تمام شد و حكم به تكفیرش دادند.
اینكه فلسفه شیخ را دقیق میگویم تا آنجاست كه ملاصدرا فیلسوف و حكیم بزرگ مسلمان، حكمت متعالیهاش را برحسب همین حكمت اشراق سهروردی و وحدت وجود ابنعربی پایه گذاشت، تنها توانست یك ایراد از سهروردی بگیرد، در باب اینكه شیخ، وجود را اعتباری میداند و او را به اصالت ماهیتی بودن متهم كرده، اما امام خمینی و آیتالله جوادیآملی (تفسیر موضوعی 1389، ج1: 327) ایرادهای ملاصدرا را بیاساس و ناشی از درك غلط او از سهروردی دانستهاند و حق را به سهروردی دادهاند. حال شنیدن سخن چنین كسی از ایران باستان با چنین دقت علمی و فلسفی، یقینا شیرینتر و پذیرفتنیتر است و شائبهای برای اینكه شیخ اشراق از سر احساسات ملی چنین كارهایی كرده، باقی نمیماند.گاه دقت ساعتهای دقیق و میكروكنترلرها را بررسی میكنند كه هر سال ممكن است چند ثانیه خطا داشته باشد، حال فلسفه سهروردی درین هزار سال، یك خطا هم نداشته، زیرا میگوید حكمتالاشراق از خداوند بر او اشراق شده.
طبیعت و علوم طبیعی
بشر امروز، تنها تا الكترون و ذرات بنیادین پیش رفته و ذرهای ریزتر از آن نمیشناسد، شیخ گفته ذرهای در گیتی وجود ندارد كه ریزتر از آن نباشد طوری كه نتوان شكافتش و تجزیه جسم تا بینهایت است، زیرا اگر ذرهای فرض كنیم كه قابل شكافت نباشد هرچند بهطورفزیكی نتوان آن را شكافت، در ذهن میتوان آن را شكافت، همچنین اگر آن ذره ریزترینِ مفروض را كنار ذرات مشابه خود قرار دهیم، از چپ و راست آن را میمالند، پس ناچار چپ و راست و حجمی دارد و داخل خویش ذراتی دیگر (الواح، قاعده ۷و۸) . در خصوص انتهای كائنات كه موضوع بحث و آرزوی اخترشناسان است، شیخ گفته هیچ جسمی وجود ندارد كه بیانتها باشد و انتهای جهان محددالجهات است، دیوارهای كروی كه محال است بتوان آن را شكافت و با آیات محكم قرآن و دلایل فلسفی و استدلالی، این نظریه را اثبات میكند (الواح، قاعده ۱۱) و آن دیواره را بالای جهان میداند كه كائنات از پایینترین نقطه یا مركز این كره فرار كرده و از عشق خود، به سمت آن در حركتند كه نیروی گریز از مركزی در كائنات را شرح میدهد. (حكمتالاشراق، فصل ۱۴۰، ص ۱۵۹)
همچنین میگوید موجود مرده نمیتواند حركت كند و اینكه سیارات و ستارگان در حال گردشند، لزوما باید زنده باشند، اما قوه این حركت چیست (حتی اتومبیل و دوچرخه نیز بدون سوخت و انرژی قادر به حركت نیستند) شیخ نیروی محركه آن را، عشق میداند. در همان كتاب فصلهایی راجع به حركت دوگانه سیارات دارد، یكی حركت بالعرض است كه گردش كل گردونه كائنات و اجزای آن و دیگری حركت بالذات، به اختیار خود سیاره است (حكمتالاشراق، ص۱۵۹) كه همان حركت وضعی و انتقالی سیارات را متبادر میكند. باز در آن كتاب (قاعده ۱۶۳)، نور را مغناطیس و در عقل سرخ، نور ماه را عاریتی از خورشید میداند. در الواح قاعده ۱۸ و ۱۹ زمان را حركت جسم در فلك عمر و ذراتِ جسمِ در حركت را گسسته و از هم پاشیده میداند. اینها تنها نمونهها و مشتی از خروار سهروردی است. بسیاری از مطالب علمی او، ممكن است با دانش دانشگاهی متفاوت باشد و حقایقی دیگر در خویش نهان كرده باشد، این است كه امروز اصراری بر شرح و تجدید چاپ رسالههایش دیده نمیشود.
آثار سهروردی
با شهادت سهروردی بالطبع انتشار آثارش نیز متوقف شد، بسیاری از آثارش هم ممكن است مفقود یا ربوده شده باشند، از حدود پنجاه اثرش هم تنها چهارده، پانزده رساله به زبان فارسی موجود است كه خیلی از آنها را خود شیخ به فارسی یا دوزبانه تالیف كرده است و درین نزدیك هزار سال، تنها زحمت ترجمه دو، سه رساله شیخ بر عهده مترجمان و ناشران محترم بوده (اگر یك فیلم مشهور هالیوودی بیاید تا فردا چند نسخه متفاوت زیرنویس و حتی دوبله درمیآید)، حال از بین همین آثار محدود فارسی شیخ نیز كتب فلسفیاش تجدید چاپ نمیشود و اگر بخت با جوینده یار باشد، در بازار سیاه به صورت دستچندم یا افست بتواند آنها را بیابد، چون حتی در اینترنت هم به آن پرداخته نشده و لینك دانلودی وجود ندارد. با اینكه از اشراقهای شیخ به ایران، همین رسالههای فارسی فلسفی است كه به گفته حسین نصر، با آنها فارسی، از معدود زبانهایی است كه چون یونانی و آلمانی، فلسفه دارد. داستانهای كوتاه او نظیر عقل سرخ، روزی با جماعت صوفیان، آواز پر جبرئیل و … با نثری جادویی، نهایت ایجاز، رمز، موسیقی، كوتاهی جملات، شگفتی و جذابیت، گرهافكنی و گرهگشایی، توانایی بازی با المانهای اسطورهای و تاریخی و استفاده درست از آنها در فرم، از قلههای نثر و داستان فارسی است.
این داستانها حقیقتا روح و عصاره فلسفه و حكمت او و ایران است، آنجا كه از اثبات و قواعد دقیق فلسفی كمی رها شده و میتواند اشراق را در داستان اشراق كند، حقیقتا در چهار، پنج برگ، آدمی را جادوگونه به اشراق میگیرد و سرشار از نمادها و اسطورههای رمزی ایرانی چون سیمرغ، چشمه زندگانی، جام جهانبین، كوه قاف و …میكند و خانه پر از نور میشود.
هانری كربن فرانسوی كه شاگرد مستقیم هایدگر بود، عاشق و دیوانه سهروردی میشود، تمام فلسفه غرب را وامینهد و زندگی خویش را صرفِ سهروردی میكند طوری كه عشق گوته به حافظ و بیش از آن تداعی میشود. در تاریخ كسی نیز چون او به سهروردی خدمت نكرده و با زحمات فراوان، بیشتر كتابهایش را از كتابخانه تركیه و سوریه یافته و برای اولینبار در ایران و جهان، مجموعه مصنفاتش (نام كتاب این است، اما تمام آثارش را شامل نمیشود) را منتشر میكند كه از سه جلد آن، دو جلد آن كامل عربی است، اما همین كار هم بسیار ارزنده بود. همچنان كتابهای مهمی چون مقاومات، تلویحات، رقم القدسی، كلمهالتصوف، بخش عظیمی از مطارحات، رمزالمومی و «التسبیحات و دعوات الكواكب» همچنان عربی موجودند كه همت بیشتر مسوولان و توجه و تعهدشان به زبان فارسی و فلسفه و سهروردی را میطلبد.
سهروردی تمام این كارها را تا ۳۷ سالگی انجام داد و سپس شهید شد تا در تاریخ نابغهای باشد كه تا آن سن، در چند موضوع، جهان اندیشه را اینگونه تحت تاثیر قرار داد. بحر را كه نمیتوان در كوزه گنجاند، چه رسد به فنجان و كف دست، اما امیدوارم كمترین مراتب ارادتی به شیخ بوده باشد. حرف آخر اشراق خویش باشد از او، زمان را از دست ندهید، از داستانهای كوتاه شروع كنید، نثرش جادو و مغناطیس دارد، شیخ اشراق بخوانید و اشراقی شوید.
ابونصر قدیمی
منبع: روزنامه اعتماد