کد خبر:13752
پ
55_0

رویکرد قطب‌الدین شیرازی به تاریخ طب در تمدن اسلامی

میراث مکتوب- قطب‌الدین محمود بن مسعود شیرازی را باید آخرین حلقه از سلسله حکمای جامع تاریخ فلسفه اسلامی دانست. پس از او البته حکمای بزرگی چون صدرالمتألهین شیرازی و میرداماد در عرصۀ اندیشه و حکمت اسلامی ظاهر شدند اما هیچ‌کدام‌ در ریاضیات، نجوم، هندسه، موسیقی و پزشکی تبحری نداشتند. قطب‌الدین در نجوم دستیار خواجه‌ نصیرالدین […]

میراث مکتوب- قطب‌الدین محمود بن مسعود شیرازی را باید آخرین حلقه از سلسله حکمای جامع تاریخ فلسفه اسلامی دانست. پس از او البته حکمای بزرگی چون صدرالمتألهین شیرازی و میرداماد در عرصۀ اندیشه و حکمت اسلامی ظاهر شدند اما هیچ‌کدام‌ در ریاضیات، نجوم، هندسه، موسیقی و پزشکی تبحری نداشتند. قطب‌الدین در نجوم دستیار خواجه‌ نصیرالدین طوسی در ساخت رصدخانۀ مراغه بود. وی در موسیقی یکی از چهره‌های برجستۀ مکتب منتظمیه پس از صفی‌الدین ارموی و عبدالقادر مراغی، و در ریاضیات و هندسه یک استاد به معنای واقعی کلمه، و در پزشکی عهده‌دار ریاست بیمارستان (یا به تعبیر خودش مارستان) مظفری شیراز در ۱۴ سالگی بود. شرح و تحشیۀ او بر مهم‌ترین اثر پزشکی تاریخ تمدن اسلامی یعنی القانون فی الطب ابن‌سینا با عنوان التحفه السعدیه به رشتۀ تحریر درآمد.

‏***‏

‏قطب‌الدین در مقدمه رسالۀ «تحفۀ سعدیه» در بیان تاریخ طبابت چنین آورده: «می‌گویند طب نبود، بقراط آن را پایه‌گذاری کرد. مُرده بود، جالینوس آن را احیاء کرد. نابینا بود، حنین آن را بینا کرد. پراکنده بود، محمد بن زکریا آن را گردآورد، ناقص بود، شیخ (بوعلی) آن را کامل کرد».

‏این سخن موجز و رسای قطب‌الدین بیان نسبت طب یونانی با طبی است که در متن تمدن اسلامی به دستِ با‌کفایت کسانی چون رازی، ابن‌سینا و صاحب این رسالۀ گرانقدر بالنده گردید. نقشی که «الحاوی» رازی و «قانون» ابن‌سینا در تاریخ پزشکی جهان بر عهده گرفتند، بی‌نظیر بود و کمتر مورخ منصفی را می‌توان یافت که در این دعوی تردید کند؛ اما در این قلمرو سؤال مهمی وجود دارد: اگر با نهضت ترجمه، بسیاری از آثار یونانی، ایرانی و هندی به عربی ترجمه نمی‌شد (من‌جمله آثار پزشکی) تمدن اسلامی، استعداد و امکانات تدوین و تولید علم پزشکی را در متن و بستر خویش دارا بود یا خیر؟

این سؤال مهمی است و البته پاسخ به آن نیز آسان نیست؛ زیرا از یک سو جریان رسمی پزشکی در تمدن اسلامی که با بزرگانی چون رازی و کتاب عظیمش الحاوی آغاز و با کتاب قانون ابن‌سینا تکمیل و با تحفۀ سعدیه قطب‌الدین به سیر خود ادامه می‌دهد، کاملاً فلسفی است و از این‌رو که اولاً منشأ این پزشکی، بقراط و جالینوس‌اند و ثانیاً فلسفه، خاستگاهی یونانی در جهان اسلام دارد، لاجرم نسبتی میان جریان رسمی پزشکی با یونان ایجاد می‌شود.

معنای این گزاره این است که اگر جهان یونانی در نهضت ترجمه به جهان اسلامی وارد نمی‌شد، علم پزشکی به قدرت و وسعتی که در تمدن اسلامی به وجود آمد، موجود نمی‌شد و از سوی دیگر توجّه به تمامی آیات و احادیثی است، که در باب حفظ صحت، سلامت و جلوگیری از بیماری‌ها توسط برخی محققان مسلمان جمع‌آوری و با عنوان کلی «طب نبوی» تدوین شده است به عنوان مثال:‎ ‏1. طب‌النبوی، عبدالملک بن حبیب اندلسی ابیری (۱۷۴ ـ ۲۳۸ ه. ق).‏ ر‏ 2. الطب‌النبوی یا الطب و الامراض، ابوبکر احمدبن عمروبن ابی عاصم(قاضی اصفهان)، متوفای ۲۸۷ ه. ق.‏ ر ‏3. الطب‌النبوی، ابوبکر احمدبن محمدبن اسحاق‌بن‌ابراهیم‌بن اسباط دینوری، معروف به ابن‌سنی، (۲۸۴- ۳۶۴ ه.‌ق)؛ نسخة خطی آن در ۷۲ ورقه در کتابخانه فاتح ترکیه موجود است.‏ ر ‏4. الطب‌النبوی، ابونعیم احمدبن‌عبدالله بن محمدبن اسحاق اصفهانی (۳۳۶-۴۳۰ یا۴۳۲ ه. ق).‏ ر ‏5. الطب‌النبوی، ابوالعباس جعفربن محمد مستغفری، متوفای ۴۳۲ ه. ق.‏ ر 6. ‏الطب‌النبوی، ابوعبدالله محمدبن عبدالله بن فتوح حمیدی، متوفای ۴۸۸ ه. ق.‏ ر ‏7. الطب‌النبوی، عبدالحق اشبیلی، متوفای ۵۸۱ ه. ق.‏ ر‏ 8. الاربعین الطبیه المستخرجه من‌سنن ابی ماجه مع شرحها، موفق الدین عبداللطیف بن یوسف بغدادی، (۵۷۷- ۶۲۹ ه. ق).‏ر ‏9. الطب من الکتاب و السنة، موفق‌الدین عبداللطیف بن یوسف بغدادی، (۵۷۷- ۶۲۹ ه. ق).‏ ر ‏10. شرح حدیث الاربعین فی الطب‌النبوی، نجم‌الدین ابوالعباس احمدبن موفق الدین ابی الفضل اسعدبن حلوان بن منفاخ دمشقی، معروف به ابن عالمه، (۵۹۳- ۶۵۲ ه. ق).‏ ر 11. الطب‌النبوی، ضیاءالدین ابوعبدالله محمدبن عبدالواحد بن احمد مقدس حنبلی، (۵۶۹- ۶۴۳ ه. ق).‏ ر 12. ‏الشفاء فی‌الطب المسند‌عن السید المصطفی یا الشفاء فی‌الطب النبوی یا الوافی فی الطب الشافی) ابوالعباس احمدبن یوسف بن احمد بن حمدون بن حجاج بن میمون بن سلیمان بن سعد قیسی قفصی تیفاشی، (۵۸۰- ۶۵۲ ه. ق).‏ ر 13. ‏الطب‌النبوی، شمس الدین ابوعبدالله محمدبن ابی فتح بن ابی فضل بن ابی علی بعلی حنبلی دمشقی، (۶۴۵-۷۰۹ ه. ق).

بر این معنا بیفزاییم این نکتۀ بسیار مهم را که در صحاح سته اهل سنّت که مرجع فقهی آنان محسوب می‌شد، بخشی با عنوان کتاب الطب وجود داشت.

بنابراین نمی‌توان به صراحت بیان کرد جریان رسمی پزشکی در جهان اسلام (که منشأ یونانی و ایرانی داشت) چنان بر آموزه‌های اسلامی در طب حاکم بود و غلبه یافت که اگر چنین جریانی نبود، علم پزشکی در اسلام متولد نمی‌شد. از آن سو به سادگی هم نمی‌توان گفت طب نبوی، امکانات و استعداد کافی در پروراندن نقش عظیم و بی‌سابقۀ مسلمانان در امر پزشکی را دارا بود. ضمن اینکه جریان رسمی پزشکی با ابتنای کامل بر برهان و تجربه، آن هم در قلمرو منطق و فلسفه، فضای بسیار مستعد و بهتری برای ارتقا آموزش و ترویج این علم ایجاد می‌نمود.

البته در این میان، جریانی نیز به دنبال تلفیق طب‌النبی با پزشکی مطرح در آثار کسانی چون رازی و ابن‌سینا بود. مقدمۀ تحفه سعدیه یکی از مهم‌ترین نمونه‌های این تلفیق است. قطب‌الدین در مقدمۀ بسیار عالی خود سعی کرده است نسبت پزشکی با اندیشه و تعالیم اسلامی را مورد توجه و بحث قرار داده و در این راه با رجوع به روایاتی مشهور چون: «العلم علمان علم‌ الادیان و علم‌الابدان» کلام خود را مستدل ‌سازد؛ کلامی مشهور که قطب‌الدین قائلش را ذکر نمی‌کند و با «قوله علیه‌السلام» که منطقاً یکی از معصومین و در رأس آنها پیامبر اکرم (ص) است به بیان آن می‌پردازد. اما روایتی نیز از برخی سلف صالح می‌آورد که بسیار مقبول‌تر است: «العلم علمان علم‌الطبیعه و علم‌الشریعه». چرا این دومی مقبول‌تر است؟ زیرا اگر قول اول را از آن پیامبر انگاریم، با این سؤال مواجه می‌شویم که پیامبر چگونه می‌توانسته کلمۀ ادیان را در فرمایشات خود به کار برد با آنکه در قرآن هیچ‌گاه این کلمه به صورت جمع نیامده است؟ و مفسّران را عقیده بر این است که عدم کاربرد جمع ادیان، بیانگر آن است که نزد خدا یک دین بیشتر وجود ندارد. همچنین قطب‌الدین در تکمیل کلام خویش به روایت نبوی دیگری استناد می‌کند: «قال علیه السلام: اثنان لایصحان: الصحیح المحتمی و المریض المخلط» سپس کلامی از حکما را کاملا مترادف همین معنا می‌داند: «التخلیط فی زمن الصحه کالتداوی فی زمن المریض».

البته نکتۀ دیگری نیز هست و آن وجود برخی قرائن در ارتباط روشنِ میان برخی احکام پزشکی در جریان رسمی با طب نبوی است. مثلاً رازی معتقد است پزشک موفق، کسی است که تا ممکن است، با غذا بیمار را درمان کرده و دارو تجویز نکند و این بسیار شبیه کلام پیامبر(ص) است که فرمود: «المِعدَه بیت کلِّ داءٍ، وَ الحَمِئَه رَاس کلِّ دَواءٍ» (معده مرکز و خانه هر دردى است و پرهیز و اجتناب (از غذاهاى نامناسب و زیاده خوری) اساس و رأس هر داروى شفابخش است) و نیز این معنا که در سنّت نبوی تأکید می‌شد تا آنجا که امکان دارد بیمار را باید با غذا درمان کرد و نه با دارو. اما از سوی دیگر امثال جاحظ و ابن‌خلدون معتقد بودند کلامی که پیامبر در باب مثلاً پزشکی می‌فرمایند ارتباطی با وحی ندارد؛ زیرا پیامبر آمده شرایع را به انسان بیاموزد نه پزشکی و سایر امور عادی را و مثال می‌آورند حضرت در باب «تلقیح نحل» فرمودند: من نظر خود را می‌گویم و شما خود، داناتر به امور دنیای خود هستید. البته ابن‌خلدون معتقد است به کار بستن طب شرعی از روی تبرک و صدق ایمانی، اثری عظیم دارد. لکن این اثر مرتبط با مزاج نیست، بلکه مرتبط با صدق ایمان است. این طلیعه مجال مباحثه کلامی ندارد لکن شاید بتوان با تأمل در باب رأی جاحظ و ابن‌خلدون و کسانی که تلاش می‌کردند طب را از دین و دستورات دینی تفکیک کنند و بر مثال‌هایی چون مثال فوق می‌آویختند این نکته را خاطر نشان ساخت که قرآن در سوره حشر (آیه ۷ ) مسلمین را به دریافت آنچه پیامبر عرضه می‌دارد و اجتناب از آن‌چه نهی می‌کند فرا خوانده بود: وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا. بنابراین قول پیامبر در هر امری می‌توانست حجّت باشد من‌جمله دستورات طبّی و در باب صحت جسم و جان.

نکته نهایی در این باب، اینکه بدون تردید، در تاریخ تمدن اسلامی، جریان فلسفی و رسمی پزشکی که بزرگانی چون رازی، ابن‌سینا و قطب الدین را بر تارک خود داشت، جریان غالب در طب اسلامی بود و این البته نه به معنای مرعوب شدن در برابر یونان و نام‌های بلندی چون بقراط و جالینوس بود و نه بی‌توجهی به طب‌النبی. بلکه مسئله این بود که در عُرف عام، رعایت اصول بهداشتی آن‌گونه که در آثار معروف به «طب‌النبی» یا «کتاب الطب» متون روایی وجود داشت یک تکلیف مذهبی محسوب می‌شد و نه یک علم رسمی که مبادی و مبانی خاص خود را دارا بود؛ درحالی‌که در حوزه‌های علمی و تجربی چون بیمارستان‌ها جریان رسمی غالب بود. تاریخ طب در تمدن اسلامی، توأمانی هر دو جریان است اما در دو قلمرو؛ قلمرو عام و قلمرو خاص‏.‎‏ در این میان رویکرد کسانی چون قطب‌الدین شیرازی در تحفۀ سعدیه جمع این دو معناست؛ بنابراین با اثری مواجه هستیم که نقطه تألیف دو جریان نیرومند پزشکی از صدر اسلام تا قرن هفتم آن هم به دست با کفایت اعجوبه‌ای فلسفی چون قطب‌الدین است.

‏این اثر بی‌نظیر که با تلاش‌های مجدّانه و ستودنی استاد گرانقدر دکتر نجفقلی حبیبی گزیده‌ای از آن (در گام اول) تقدیم می‌شود، نقطۀ عطفی در نشر آثار ارجمند مفاخر بزرگ اسلامی است. از ایشان به واسطۀ تلاش گرانقدرشان سپاسگزاری نموده و برایشان عمری با عزّت از درگاه خداوند متعال خواستارم.‏

دکتر حسن بلخاری

منبع: روزنامه اطلاعات

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612