میراث مکتوب – گرچه از هر ماتمی خیزد غمی فرق دارد ماتمی تا ماتمی
عالَمی افسرده است و سوگوار چون بمیرد برگزیده عاِلمی
لاجرم در مرگ مردان بزرگ گفت باید: ای دریغا عالَمی
(صادق سرمد)
روز دوشنبه، پانزدهم مرداد 1397، استاد لئونارد لویزُن، یکی دیگر از شیفتگان فرهنگ و ادب ایران زمین، در 65 سالگی، چشم بر جهان بست. او در بیست و ششم اوت 1953 در نیویورک زاده شد و روز ششم ماه اوت 2018 در شهر «میل وَلی” (Mill Valley) در 23 کیلومتری شمال سانفرانسیسکو، سخت غافل گیرانه و به وجهی بهت انگیز رخت به جهان دیگر کشید. او برای ایراد سخنرانی در همایش “انجمن مطالعات ایرانی” از طریق نیویورک راهیِ کالیفرنیا شده بود. در روز حادثه به اتقاق دوستِ هم مشربش، رابرت دار، صبحْ هنگام به کوه نوردی می رود و پس از صرف ناهار با دوستش در یک رستوران، به هتل محل اقامت خود باز می گردد. آنجا حین استحمام دچار سکتۀ مغزی می شود و مسؤلان هتل که به اتاق او وارد می شوند، پیکر بی جانِ او را در میان جویی از آب می بینند؛ و بدین گونه و به همین سادگی دفتر عمر مردی که عمری از آموختن و جستجو نیاسود، بسته شد. ساده زیست و ساده درگذشت. همۀ آنهایی که وی را می شناسند بر درویش مسلکی، فروتنی، روح قناعت و وارستگیِ او مُهر تأیید می گذارند.
روانشاد لویزُن، که همکاران و دوستانش او را «لِنی» می خواندند، در بیست سالگی به ایران آمد و در شیراز رحل اقامت انداخت. او ضمن تدریس انگلیسی در مرکزی که به «انجمن ایران و آمریکا» شهرت داشت، خود نیز در دانشگاه پهلوی (شیرازِ اسبق و فعلی) به تحصیل زبان و ادب فارسی، تاریخ اسلام و جامعه شناسی کمر بست و در رشتۀ روابط بین الملل (با تأکید بر مطالعات خاور میانه) موفّق به دریافت مدرک کارشناسی شد. در 1358 ایران را ترک کرد و دو سه سالی را در نیویورک و کالیفرنیا گذراند و در شعبۀ لُس انجلس از دانشگاه کالیفرنیا عربی خواند. شوق شدیدش به زبان و ادب فارسی وی را به «مدرسۀ مطالعات شرقی و آفریقایی” (SOAS)در لندن کشاند. مدت 5 سال در این مرکز دانشگاهی دانش آموخت و سرانجام در 1988 میلادی، دکترای خود را در رشتۀ ادبیات فارسی گرفت. برای مدتی در همین مرکز تدریس کرد و چند سالی را در مؤسسۀ اسماعیلیِ لندن به تحقیق، ترجمه و ویرایش منشورات آن گذراند. سرانجام، دردانشگاه اِکسِتِر انگلستان مسؤل بخش پژوهش های اسلامی و زبان و ادبیات فارسیِ شد و تا پایان عمر در همین مقام باقی ماند.
استاد لویزُن از همان آغاز آشنائی اش با فارسی، شیفتۀ مولانا جلال الدین محمد شد. با اینکه حوزۀ مطالعاتش تمامی ادبِ کلاسیک فارسی بود، عرفان اسلامی کانون علائقِ ادبی او، و در رأس همه مولانا و خواجۀ شیراز، بود. این دو شاعر اندیشمند و هنجار شکن فضای سینه و مغز او را گرفته بودند. حدس قریب به یقین می توان زد که عشق او به مولانا، وی را نه تنها مجذوب مکتب عرفانی وی نمود، بلکه اسلام پیر قونیه را نیز به طیب خاطر پذیرا شد: اسلام خالی از تعصّب و خام اندیشی؛ اسلام بی اعتقاد به تحجّر و خط کشی های فرقه ای و مرامی؛ و اسلام تساهل گرا و روا خواهِ هر قوم و قبیله. عشق و عُلقه اش به مولانا به حدّی بود که حدود ده سال قبل با همکاری و هم فکری مولانا پژوهانی چند در سراسر جهان، به راه اندازی مجله ای سالیانه به نام «مجلّۀ مولانا رومی» (Mawlana Rumi Review) همت گمارد که به جلال الین محمد، مکتب او و میراث او اختصاص دارد، و این تا کنون تنها نشریه ای به زبان انگلیسی بوده که منحصراً دربارۀ مولانا انتشار یافته است: نشریه ای به تمام معنا محققانه و پرمحتوا که غالب مولانا شناسان دنیا با آن همکاری داشته اند. خوانندگان مجلۀ گزارش میراث می دانند که این نشریه هر یک از 8 جلدِ مجلۀ مولانا رومی را تا به حال به تقصیل معرفی کرده است و لذا از کمّ و کیف آن نیک آگاهند. امید که با فقدان شادروان لویزُن، اختلال یا توقفی در روند این مجلۀ ارجمند رخ ندهد. وی هر جا که سخن می گفت، ابیات مثتوی را زیب گفته های خود می فرمود و در این مهم، فقط از حافظه کمک می گرفت. بسیاری از غزل ها و تک بیتی های حافظ را نیز از حافظه نقل می کرد. ارادتش به خواجه وی را بر آن داشت تا سی غزلِ لسان الغیب را به انگلیسی ترجمه و با همکاری رابرت بلای، شاعر آمریکایی، منظوم سازد و زیر عنوانِ The Angels Knocking on the Tavern Door، منتشر کند (2009). احاطۀ لویزُن به فضای فکری و هنـرِ شاعری حافظ این شایستگی را به او داد که بتواند ویراستاری مجموعه مقالاتی را بر عهده بگیرد که با نام Hafiz and Religion of Love in Classical Persian Poetry منتشر شد (2010). او خود نویسندۀ یکی از ارزنده ترینِ همین مقالات نیز بود.
عشق لویزُن به مولانا و خواجه باعث غفلت او از دیگر شاعران صوفی مشرب نشد، کما اینکه یکی از موفق ترین تحقیقاتش را به تألیف کتابی دربارۀ شیخ محمود شبستری اختصاص داد که ذیل عنوانِ Beyond Faith and Infidelity (1995) نشر شد. به علاوه، او ویراستاریِ اهمّ مجموعه مقالاتی در تصوف ایرانی را تقبّل کرد و آنها را ذیل عنوان ِ کلِّیِ The Heritage of Sufism در سه مجلد منتشر کرد (1999). مؤانست سال های سال او به شعرایی چون شمس مغربی، شبستری، شمس مشرقی، کمال خجندی و حافظ و تاریخ روزگار این شاعران، چند سال پیش این آمادگی و انگیزه را به لویزُن بخشید که اثری دربارۀ شعر، مخصوصاً غزل، دراواخر عصر مغول و دوران تیموری بیافریند. او تقریباً کار را به پایان برده بود که اجل سدّ راهش شد. مع ذلک هنوز جای امید هست که به همت همسر فاضل و توانا و شماری از دوستان استاد لویزُن این اثرمنتشر نشدۀ وی آمادۀ طبع گردد.
گفتنی دربارۀ زندگی و آثار آقای لویزن چندان زیاد است که در حوصلۀ این سوگنامۀ «اینترنتی» نمی گنجد. “شرح این هجران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقتِ دگر».
به عنوان ختم سخن، درگذشت استاد لئونارد لویزُن را نخست به همسر فداکار وی خانم جِین لویزُن و بستگان عزادار این پژوهشگر خستگی ناپذیر ولی بی ادّعا، و سپس به اهالی فرهنگ و ادب فارسی در داخل و خارجِ از ایران تسلیت می گوییم، و در وقتی دیگر و جایی دیگر آن گونه که شایستۀ چنویی است، حق وی را خواهیم گزارد.
مجدالدین کیوانی
از راست: لئونارد لويزون و دکتر مجدالدین کیوانی – در رستورانی واقع در آبشار نیگارای کانادا، کمتر ازیک سال پیش از درگدشت دکتر لویزُن