میراث مکتوب – نسخهبرداری یا استنساخ از دیوان حافظ، زمانی نهچندان پس از درگذشت این شاعر بزرگ و بسا از زمان حیات وی آغاز شد.
چنانکه نخستین بار یکی از یاران و معاصران خواجه، مشهور به محمد گلندام، به جمع و تدوین اشعار وی پرداخت (نک : چ قزوینی، «قی» ـ «قیا»)؛ اما نسخۀ گلندام یگانه مأخذ برای کاتبان محسوب نشد و هر کاتبی از مآخذ مختلف و غالباً از حواشی دیوانها و کتابهای گوناگون به جمع و تدوین اشعار خواجه پرداخت (خانلری، «گزارش … »، 2/1116) و بدین ترتیب، نسخههای گوناگون پدید آمد، چنانکه بر طبق گزارش نیساری (نک : 1/33- 88) 50 نسخه از سدۀ 9ق/15م در دست است که تاریخ کتابت کهنترین نسخۀ بالنسبۀ کامل از میان آنها 818 ق، و دارای 352 غزل است (همو، 1/40). این نسخه 26 سال پس از درگذشت شاعر نوشته شده است. نسخ کهنتری نسبت به نسخۀ 818 ق نیز در دست است که تاریخ کتابت آنها عبارتاند از: 807 ق، با 43 غزل؛ 811 ق، با 36 غزل؛ 813 ق، با 455 غزل؛ 813-814 ق، با 145 غزل؛ و 816 ق، با 153 غزل (خانلری، همان، 2/1127-1131؛ نیساری، 1/33- 39).
نسخهبرداری از دیوان حافظ تا زمان ورود صنعت چاپ به سرزمینهای فارسیزبان و حوزۀ گستردۀ ایران فرهنگی و تا روزگار به چاپ رسیدن نخستین نسخۀ دیوان حافظ در 1200ق ادامه یافت و صدها نسخۀ خطی پدید آمد؛ نسخههایی که شمار آنها در کتابخانههای عمومی و شخصی جهان، به تقریب از یکهزار میگذرد و «اگر با دقت احصا شود، شاید بیش از دو ـ سه برابر این رقم باشد» (خانلری، همان، 2/1117).
از زمان ورود صنعت چاپ به سرزمینهای فارسیزبان و نیز سرزمینهایی که زبان و ادبیات فارسی همچنان در آنها دستکم حضور فرهنگی داشت، مثل سرزمینهای شبه قاره و حوزۀ گستردۀ روم ــ که سپس قلمرو حکومت عثمانی گردید ــ کار چاپ دیوان حافظ آغاز شد. نخستین نسخۀ چاپی دیوان حافظ، نسخهای است که به دستور جانسن انگلیسی، به تصحیح ابوطالب تبریزی از روی 12 نسخۀ خطی، در 157 ورق، به قطع رحلی، در 1200 یا 1206ق/ 1786 یا 1792م، در کلکته به چاپ سنگی رسید (نیکنام، 1).
از آن زمان تا به چاپ رسیدن صورت نهایی نسخۀ مصحّح سلیم نیساری در ایران، بر اساس 50 نسخۀ خطی از سدۀ 9ق، همراه با جدول دگرسانیها در دو مجلد، مشتمل بر 424 غزل، در 1385ش، نسخههای گوناگون، اعم از نسخههایی که با روشهای علمی تصحیح شده، یا ذوقی تنظیم گردیده، و یا با نگاهی تجاری و بازاری به برکت علاقه و ارادت مردم ایران و بهطورکلی مردم فارسیزبانِ علاقهمند به شعر حافظ، اما بدون بهکارگیری هر گونه روش علمی در تصحیح و تنظیم، چاپ و منتشر شده است. به عنوان نمونه در 1380ش، 164 چاپ از دیوان حافظ، جمعـاً 150‘805 نسخه ــ یعنی هر هفتـه 4 نـوع دیوان ــ انتشار یافته است (کرمیزاده، 170-187؛ نیز نک : افشار، «تازهها … »، 80).
بدین ترتیب، میتوان چاپهای دیوان حافظ را نخست به 3 صفتِ علمی، ذوقی، و تجاری ـ بازاری، موصوف ساخت و از آنجا کـه چاپهای ذوقی، و تجـاری ـ بـازاری، چاپهای غیرعلمی است، یعنی چاپهایی است که با شیوههای علمی تصحیح نشده است، چاپهای دیوان خواجه بهطورکلی، به علمی و غیرعلمی؛ و چاپهای غیـرعلمی خود بـه انواع ذوقی، و تجاری ـ بازاری تقسیم میشود:
الفـ چاپهای علمی: چاپهایی است که با بهکارگیری روشهای علمی، و از طریق مقابلۀ متن با نسخ معتبر صورت میپذیرد و از آن به تصحیح علمی و انتقادی تعبیر میشود. روشهای علمی تصحیح متن عبارتاند از: روش ترجیح یعنی روش ترجیح اقدم نسخ؛ و روش التقاطی:
1) روش ترجیح: و آن عبارت از روش ترجیح اقدم نسخ، بر نسخههای دیگر است. بدینترتیب که مصحّح میکوشد تا قدیمیترین نسخه را به دست آورد و بر اساس آن به کار تصحیح بپردازد. اقدم نسخ، یا قدیمیترین نسخهها، نسخهای است که فاصلۀ زمانی کتابت آن با زمان درگذشت صاحب اثر، از سایر نسخهها کمتر و کوتاهتر است و به همین سبب، احتمال دگرگون شدن و اختلاف مندرجات یا احتمال تصرفات گوناگون و وقوع خطا در آن با آنچه نویسنده، نوشته یا سراینده، سروده، نسبت به نسخههای جدیدتر، کمتر است؛ بنابراین، برای دستیابی به یک متن اصیل، چارهای جز آن نیست که قدیمیترین نسخهها را به دست آوریم و تا آنجا که دلیلی واضح و قابل قبول برای رد کلمه یا عبارتی از آنها در میان نیست، بدانها اعتماد کنیم (خانلری، «گزارش»، 2/1123). در این روش، اقدم نسخ بهعنوان نسخۀ «اساس» یا «متن» انتخاب میگردد و وفادارانه بازنویسی میشود؛ اما وفاداری مصحّح در این روش نسبت به متن یا نسخۀ اساس، به گواهی کارهای انجامشده، دارای دو شیوه بوده است:
الف) شیوۀ افراطی: بر طبق این شیوه، کمترین دخل و تصرف در متن روا نیست و متن چنانکه هست، حتى اگر نادرست باشد، بازنویسی میشود و صورت درست آن در پانوشت ذکر میگردد. فیـاض در تصحیح نخست خـود از تـاریخ بیهقـی (نک : ص 341، حاشیۀ 5) از این شیوه تبعیت کرده است، چنانکه در جریان سیل غزنین، در عبارتِ «نماز دیگر را پل آن چنان شد که بر آن جمله یاد نداشتند و بداشت تا از پس نماز خفتن به دیری و پاسی از شب بگذشته سیلی در رسید … » (بیهقی، 341). «پل» آشکارا نادرست، و صحیح آن واژۀ «باران» است؛ زیرا «پل بداشت به دیری» معنی ندارد و «باران بداشت به دیری» درست است. عبدالرحیم خلخالی در تصحیح دیوان حافظ بر اساس نسخۀ 827 ق نیز از این شیوه پیرویکرده، و به متن، یکسره وفادار مانده است (نک : قزوینی، «مز» ـ «نب»).
ب) شیوۀ اعتدالی: بر طبق این شیوه، نه فقط اغلاط آشکار متن اصلاح میگردد و صورت غلط، در پانوشت ذکر میشود، که بسا مصحح در مواردی خاص، از پارهای ضبطهای مرجوح نیز عدول کند و ضبطی راجح را از نسخۀ بدل (نک : ادامۀ مقاله) جایگزین آن سازد. قزوینی ـ غنی در تصحیح دیوان حافظ از این شیوه تبعیت کردهاند. آنان نسخۀ کتابتشده به سال 827 ق، معروف به نسخۀ خلخالی را اساس قرار دادهاند، اما بر طبق شیوۀ اعتدالی عمل کردهاند. قزوینی به عنوان نمونه، 15 مورد عدول از نسخۀ اساس را که هم شامل اغلاط املایی یا سهو القلمهای کاتب است، مثل «آرام» به جای «درمان» در قافیۀ مقطع غزل 62 (چ قزوینی): « …/ زانکه درمانی ندارد درد بیآرام دوست»، یا «رهش» به جای «ز پیش» در غزلِ 106 (همان چ): « … / رهش به سرو سهی قامت بلند مباد»، هم شامل جایگزینی ضبطهای راجح از نسخهبدلها به جای ضبطهای مرجوح نسخۀ اساس، مثلِ «ملالت» به جای «ملامت» در غزلِ 45 (همان چ): « … / ملالت علما هم ز علم بیعمل است»، یا «دامن پاک» به جای «دانش پاک» در غزل 57 (همان چ): «روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک / …»، و یا «سینه» به جای «دیده» در غزل 335 (همان چ): «سرّ سودای تو در سینه بماندی پنهان / … » (نک : قزوینی، همانجا).
در جنب نسخۀ «اساس» یا «متن» که در نظر مصحح در میان نسخههای معتبر یک اثر، معتبرترین نسخه به شمار میآید، نسخههای معتبر دیگر ــ کـه اعتبار آنها نسبت به نسخۀ اساس در درجـۀ دوم و سوم قـرار دارد ــ «نسخـههای بـدل» (جمعِ «نسخۀ بدل»، و به فک اضافه «نسخه بدل») نامیده میشوند. مصحح سراسر مندرجات نسخۀ اساس را با مندرجات نسخهبدلها میسنجد و موارد اختلافات را در پانوشت ذکر میکند. پیدا ست که بر طبق شیوۀ افراطی، تمام اختلافها، اعم از راجح و مرجوح، و بر طبق شیوۀ اعتدالی، تنها اختلافهای مرجوح در پانوشت ثبت میشود. از آنجا که به قول علمای علم اصول حکم، معلَّق به اعم اغلب است یعنی چون موارد مورد استقصا به 70 تا 80٪ رسید حکم کلی صادر میشود و 20 تا 30٪ باقیمانده از مقولۀ استثنا بهشمار میآید، عدولِ مصحح پیرو شیوۀ اعتدالی به روش ترجیح اقدم نسخ، خللی وارد نمیسازد، زیرا در این شیوه، عدول از نسخۀ اساس در شیوۀ اعتدالی محدود است وفی المثل 10تا 15٪ فراتر نمیرود، به همین سبب روش ترجیح به عنوان روشی مستقل محفوظ میماند، اما اگر عدول از نسخۀ اساس، لزوماً محدود نماند روش ترجیح، به روش التقاطی بدل میگردد (نک : ادامۀ مقاله).
2) روش التقاطی: این شیوه، التقاط، انتخاب، گزینش و گلچینی است. درکار تصحیحِ متون، روش التقاطی، انتخاب ضبطهای راجح از نسخههای معتبر کهن و تنظیم متنی بالنسبه مطمئن بر اساس این نسخهها ست. در تصحیح دیوان حافظ، روش التقاطی برگزیدن ضبطهای راجح از متون معتبر کهن، یعنی ضبطهایی که با هنر و اندیشۀ حافظ سازگارتر است و حافظانه بهشمار میآید. بنابراین در تصحیح التقاطی، چند اصل مورد توجه و تأکید است:
الف) اصل اعتماد به نسخ کهن: در روش التقاطی، همانند روش ترجیح اقدم نسخ، اعتماد به نسخههای کهن، یعنی نسخههایی که به زمان زندگی شاعر یا نویسنده نزدیکتر است، اصلی اساسی بهشمار میآید. عدول از این نسخهها آنگاه پذیرفته است که دلیلی روشن و قابل قبول بر مرجوح بودن واژهای یـا عبارتـی از ایـن نسخ در دست بـاشد (نک : خانلـری، «گزارش»، 2/1123). در این روش، بر خلاف روش ترجیح اقدم نسخ، که یک نسخه از میان نسخ کهن برتر و معتبرتر بهشمار میآید و نسخۀ اساس محسوب میشود، تمام نسخهها با نگاهی نسخۀ اساس، و با نگاهی نسخۀ بدل خواهند بود، و این از آن رو ست که بخشی از هر نسخه بهعنوان نسخۀ اساس در متن قرار میگیرد و بخشی دیگر به عنوان نسخه بدل به پانوشت انتقال مییابد. پژمان بختیاری به قصد نقد روش ترجیح اقدم نسخ، با هدف تأیید روش التقاطی بر اصل اعتماد به نسخ کهن تأکید میورزد. بهنظر پژمان، وضع نسخۀ اساس یعنی اقدم نسخ از دو بیرون نیست: یا از هر جهت مورد اطمینان مصحح است که در این صورت، نسخهبدلها زاید است و بهکار نمیآید؛ و یا چنانکه باید، مورد اطمینان مصحح نیست و به همین سبب نسخهبدلها ذکر میگردد تا مراجعهکنندگان با استفاده از آنها نسخهای مطمئن برای خود فراهم آورند. اما فراهم آوردن نسخۀ مطمئن، کاری است که از عوام غیر متخصص بر نمیآید، بلکه وظیفۀ اهل فن است و بدین ترتیب روشن میشود که از تمام نسخهبدلها در کار تصحیح باید سود جُست و سود جستن از تمام نسخهها، شیوۀ معمول در تصحیح التقاطی است (ص 20-23).
ب) معیارهای تعیینکنندۀ راجح و مرجوح: وقتی درکار تصحیح تمام نسخهها با نگاهی نسخۀ اساس به شمار میآیند و با نگاهی نسخه بدل محسوب میشوند، برای تعیین این امر که کدام بخش از نسخه (کدام واژه، و کدام ترکیب و تعبیر) راجح و متننشین است و کدام بخش، مرجوح است و باید بهعنوان نسخهبدل به پانوشت برود، بهکارگیری میزانها و معیارهایی ضروری است، به ویژه که در نگاه مصححان تقدم و تأخر زمانی کتابت نسخهها، بدان سبب که محدود به 2-3 سال یا 10-20 سال است کارساز نمیتواند بود (خانلری، همان، 2/ 1138). از سوی دیگر «امر گزینش کلمات و عبارات را برای متن نمیتوان رأساً و منحصراً بر پایۀ رأی اکثریت نسخ فیصله داد» (نیساری، 1/16). بهنظر میرسد میتوان این موازین را به 3 معیار یا 3 اصل برگرداند: معیار زبانی، معیار بلاغی، و معیار فکری ـ فلسفی:
یکمـ معیار زبانی: بر اساس این معیار مصحح باید لغوی، اصطلاحشناس و در حد لازم از مسائل و مباحث زبانشناسی آگاه باشد و حداقل کاربردهای لغوی را در یک عصر بداند و بداند که فیالمثل از میان واژههای «رونق» و «فسحت» که در بیتِ «بیا که فسحت (یا: رونق) این کارخانه کم نشود/ به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی» که در چاپ قزوینی (غزل 477) «رونق»، و در چاپ خانلری (غزل 468) و نیساری (2/1552، غزل 418) «فسحت» ضبط شده است، کدام را برگزیند. از آنجا که حافظ شاعری است بلاغی، غالباً معیار زبانی به معیار بلاغی میپیوندد و به مدد معیار بلاغی معنا مییابد، چنانکه ترجیح «فسحت» بر «رونق» نیز نه تنها به سبب کهن بودن واژۀ «فسحت» توجیه میشود که با موسیقی برآمده از تکرار «س» در «فسحت» و «فسق» تأیید میگردد (نک : ادامۀ مقاله).
دوم ـ معیار بلاغی: مهمترین معیار در انتخاب و در ترجیح واژهای بر واژهای یا تعبیری بر تعبیری دیگر در شعر به طور عام، و در شعر حافظ بهطور خاص، معیار بلاغی است و تصحیح متنی چون دیوان حافظ بدون اِعمال معیارهای بلاغی میسر نیست (نک : دادبه، «جایگاه …»، 45-51، «دمی … »، 120-121). چنین مینماید که پس از ورود الهام شاعرانه و سروده شدن شعر، تازه حافظ در مقام نخستین نقاد به بازبینی و نقادی شعر خویش میپرداخته، بخشهایی از شعر را تأیید میکرده، و میپذیرفته، و بخشهایی را مردود میشمرده است. به همین سبب، حاصلِ بیش از نیم قرن شاعری خواجه کمتر از 500 غزل است. حافظ در جریان این بازبینی با مجموعۀ دانستههای خود دستبهکار میشده، اما بیگمان از منظر نقد بلاغی به شعر خود مینگریسته، و از این منظر به حذف و اضافۀ واژهها و تعبیرها میپرداخته است؛ واژهای را جایگزین واژهای دیگر میکرده، و تعبیری را به جای تعبیری مینهاده است، با این هدف که شعر او هرچه بیشتر هنری و بلاغی شود، تصویرهای بدیع به ذهن خواننده آورد و شمول معنایی بیشتری بیابد.
چنین است که مصحح دیوان حافظ با دوگونه دگرگونی در شعر این شاعر روبهرو ست:
یکی، دگرگونیهای کاتبانه و ناسخانه، یا به تعبیر قزوینی «تجدید شباب» (ص «کز») یعنی «نوسازی متن» که به علل مختلف ازجمله کمسوادی، غلطخوانی، نامأنوس شدن یک واژه یا یک تعبیر از سوی کاتبان و نـاسخان صورت گرفته است، مثل تبدیل «وقت بوریا» به «فرش بوریا»، در غزل 486؛ «تعزیر» به «تکفیر»، در غزل 200؛ «جانبداری» به «سرداری»، در غزل 289؛ و «راهی به دهی است» به «راهی بد نیست» (ص «کز»، «کح») که تشخیص و بازشناختن آنها چندان دشوار نیست (نک : دادبه، «بلبل صبا … »، 85 بب ).
دوم، دگرگونیهای حافظانه، و آن دگرگونیهایی است که از سوی خود حافظ، در جریان بازنگری غزلهای خویش صورت گرفته است و بازشناسی آنها، به سبب حافظانه بودن واژهها و تعبیرهای قبلی و بعدی چندان آسان نیست و تشخیص این امر که کدام واژه و کدام تعبیر انتخاب نهایی حافظ است، به آگاهیهای خاص، بهویژه آگاهیهای بلاغی نیازمند است، زیرا دستکاریهای حافظ در شعر خویش، غالباً جنبۀ بلاغی دارد و خواجه کوشیده است در پرتو شیوهها و شگردهای بلاغی، تصویرسازیهای خود را وسعت بخشد و بر شمول معنایی شعر خویش بیفزاید. به همین سبب میتوان از دو ضبط حافظانه، آن ضبط را که بلاغیتر است انتخاب نهایی شاعر بهشمار آورد. بهعنوان مثال از دو تعبیر «شیخ خام» و «شیخ جام» در بیتِ: «حافظ مرید جام می است ای صبا برو/ وز بنده بندگی برسان شیخ جام (یا شیخ خام) را» (چ قزوینی، غزل 7) هر دو حافظانهاند، به همین جهت حافظشناسان برجسته، سالها در باب این دو ترکیب و ترجیح یکی بر دیگری بحث و گفتوگو کردند و غالب آنها از ضبط «شیخ خام» جانبداری کردند و تلویحاً و تصریحاً به نقد ضبط نسخـۀ مصحّح قزوینـیـ غنی یعنی ضبط «شیـخ جام» پرداختند (برای نمونه، نک : خانلری، «چند نکته … »، 268؛ مرتضوی، 267- 269)؛ اما برخی از منتقدانِ ضبط «شیخ جام»، سرانجام همین ضبط را مرجح دانستند (نک : خانلری، «بعضی از لغات … »، 2/1200-1201).
معیارهای بلاغی آشکارا برتری «شیخ جام» را بر «شیخ خام» نشان میدهد: از یک سو شیخ خام، صفت و موصوفی است که تصویری هنرمندانه به دست نمیدهد؛ در حالی که «شیخ جام» تشبیهی است بلیغ (= اضافۀ تشبیهی) با وجه شبه «ارشاد»، و بیانگر این معنا که «حافظ مرید جام می است» و مرشد او نه مشایخ ریایی، که همانا جام باده است که از طریق بیخودی و سرمستی او را به حقیقت میرساند؛ و از سوی دیگر ترکیب «شیخ جام» یادآور شیخ احمد جام، ژنده پیل (441-536 ق) است که رفتارها و کردارهایی محتسبانه داشت و خواجه با کاربرد ترکیبی که یادآور چنین شخصیتی است، از طریق مجاز جزء (= شیخ جام) وکل (= مشایخ ریایی) به نقد کردارهای محتسبانۀ این جماعت ــ که مظهر خامی نیز هستند ــ میپردازد و پیدا ست که ایـن همه لطف و ظرافت در ترکیب «شیخ خام» نیست (نیـز نک : دادبه، «خرقهسوزی … »، شم 15، ص 14- 19، شم 16، ص 12-19).
چنین است ترکیب راجح «بلبل صبا» که انتخاب نهایی حافظ است نسبت به ترکیب مرجوح «بلبل سحر» که این ترکیب کمترین ارزش بلاغی ندارد و آن ترکیب، بهعنوان اضافۀ تشبیهی (= تشبیه بلیغ)، با وجه شَبَه عاشقی و تناسبها و پیوندهایی که هم واژۀ بلبل و هم واژۀ صبا در پرتو این تشبیه با دیگر واژههای بیت (گل، چمن، گلبانگ عاشقانه) برقرار میکنند، ارزش بلاغی و هنری خاص دارد (نک : همو، «بلبل صبا»، 94-102).
سوم ـ معیار فکری ـ فلسفی: معیاری است که بر طبق آن میتوان موارد راجح را در ابیاتی بازشناخت که در آنها مسئلهای فکری فلسفی طرح شده است، چنانکه در بیتِ «طفیل هستی (یا: مستی) عشقاند آدمیّ و پری/ ارادتی بنما تا سعادتی ببری» که در نسخۀ قزوینی ـ غنی «هستی عشق» (غزل 452) و در نسخۀ خانلری «مستی عشق» (غزل443) ضبط شده است و پیدا ست که بر طبق موازین عقلی و در جهانشناسی فلسفی، نخستین موجودی که از واجبالوجود صادر شده است عقل، یا به تعبیر دقیقتر «عقل اول» است و از عقل اول، موجودات مختلف یا کثرات یعنی عقل دوم و سپس عقل سوم تا عقل دهم و فلک اول تا فلک نهم و آنگاه عناصر و سپس موالید ثلاث، جماد، نبات و حیوان (نک : غزالی، 228 بب ) در وجود آمده است و «آدمی و پـری» در سخن خـواجه تعبیـری دینی ـ عرفانی از کثرات است (نک : دادبه، «مستی … »، 61-85) و بدین ترتیب، «مستی عشق» وجهی ندارد و حتى ضبط مرجوح هم بهشمار نمیآید. معیار فکری ـ فلسفی، هیچگاه مستقلاً اهمیت معیار بلاغی و لغوی نخواهد داشت، اما در کنار معیار بلاغی و لغوی میتواند هم در تفسیر سخن حافظ، هم در تصحیح اشعار این شاعر، که در اطلاعـات فکری ـ فلسفی او نیـز کمترین تردیـد روا نیست (نک : الف ـ منابع مکتب رندی، در همین مقاله، 596)، مؤثر واقع شود و مددکار مصحح گردد: چنانکه در بیتِ «فضول نفس حکایت بسی کند ساقی/ تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن»، به رغم آنکه «فضول نفس» ضبط تمام نسخههایی است که با روش علمی تصحیح شده است (به عنوان نمونه، نک : چ قزوینی، غزل 397؛ چ خانلری، غزل 389؛ نیز نک : نیساری، غزل 349 حافظ). بر اساس معیار فکری ـ فلسفی، نه ضبط اکثریت نسخهها، کـه ضبط اقلیت یعنـی «فضول عقل» (نک : خانلری، 1/795، غزل 389، بیت 5؛ نیساری، 2/1297) راجح محسوب میشود، زیرا هم صفت بوالفضولی، صفت عقل است، هم اندرزگویی، پیشۀ عقل بهشمار میآید و آن حکایت که عقل، «بسی کند»، حکایتی جز منع مستی و بادهنوشی نیست. به همین سبب است که خواجه حکم نهایی مبنی بر تأیید بادهنوشی را از قول عقل، در مقام مستشار مؤتمن بیان میکند؛ آن هم بیانی که از یک سو راه به جدّ میبرد و از سوی دیگر راه به سوی طنز میگشاید و شنونده را حیران میدارد: «مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش/ ساقیا می ده به حکم مستشار مؤتمن» (چ قزوینی، غزل 390 ).
گذشته از این معانی، نفس چون به طور مطلق در متون صوفیانه ـ عارفانه به کار رود، مراد «نفس اماره» است که علیالقاعده باید به بادهنوشی فراخواند، نه آنکه از بادهنوشی منع کند؛ و چنین است که زمینه برای انتخاب ضبط اقلیت نسخ، اما راجح، بر ضبط اکثریت نسخهها، اما مرجوح، فراهم میآید و «عقل» بهجای «نفس» مینشیند: «فضول عقل حکایت بسی کند ساقی/ تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن» (چ ابتهاج، غزل 386).
برخی از نسخههای علمی ـ انتقادی: به تصحیحهای علمی که با روش ترجیح اقدم نسخ یا روش التقاطی صورت پذیرد، تصحیح انتقادی میگویند. شماری از نسخههای دیوان حافظ که بـا روش علمیـ انتقادی و بر اساس چند نسخۀ کهن معتبر تصحیح شده، بدین قرار است:
1) نسخۀ محمد قزوینیـ قاسم غنی، بر اساس نسخۀ 827 ق، معروف به نسخۀ خلخالی (چون این نسخه بار نخست در 1306ش به وسیلۀ عبدالرحیم خلخالی به چاپ رسید) و با استفاده از 17 نسخۀ قدیم و معتبر. چاپ اول، تهران، 1320ش (قزوینی، «لح»، «مج» بب ).
2. نسخۀ حسین پژمان بختیاری، با استفاده از 3 نسخۀ خطی (ناقص)، کتابت سالهای 836، 867 و 893 ق، با روش التقاطی و ذوقی، چاپ اول، تهران، 1315ش؛ نیز تهران، 1345ش با تغییرات (نک : پژمان، مقدمه؛ نیز نیکنام، 20، 23).
3. نسخۀ محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد، بر اساس نسخۀ مورخ 824 ق، و با استفاده از نسخۀ خطی موزۀ دهلی، نسخۀ قزوینیـ غنی و 152 غزل چاپ خانلری، مشهد، 1350ش.
4. نسخۀ پرویز خانلری، بر اساس 14 نسخۀ کهن، کتابت سالهای 807، 811، 813-814، 816، 818، نیمۀ قرن نهم، 821، 822، 824، 825، 827، 836 و 817- 838ق (نک : خانلری، «گزارش»، 2/1127-1137)، چاپ اول، تهران، 1359ش؛ چاپ دوم با تجدیدنظر، تهران، 1362ش.
5) نسخۀ اکبر بهروز و رشید عیوضی، بر اساس 3 نسخۀ کامل، کتابت سالهای 813، 822 و 825 ق، چاپ اول، تبریز، 1356ش (نک : نیکنام، 18).
6) نسخۀ بهاءالدین خرمشاهی، بر اساس نسخۀ خلخالی، مورخ 827 ق، و با استفاده از دو نسخۀ بادلیان، کتابت 842 ق، و پنجاب، کتابت 894 ق، چاپ اول، تهران، 1373ش؛ چاپ سوم، تهران، 1385ش.
7) نسخۀ هوشنـگ ابتهاج (سایه)، بر اساس 31 نسخه (نک : ص 705- 716)، تهران، 1373ش.
8) نسخۀ رشید عیوضی، بر اساس 8 نسخۀ کهن، کتابت سالهای 813 تا 827 ق، چاپ اول، تهران، 1376ش، 2 جلد.
9) نسخۀ محمدرضا جلالی نائینی و عبدالوهاب نورانیوصال، بر اساس کهنترین نسخهها، تهران، 1385ش.
10) نسخۀ سلیم نیساری، با عنوان دفتر دیگرسانیها در غزلهای حـافظ، بـرگرفتـه از 50 نسخۀ خطی سـدۀ 9ق (نک : 1/33 بب )، تهران، چاپ اول، 1385ش. پیشتر این نسخه با استفاده از 43 نسخه از قرن 9ق تصحیح، و با خط محمد سلحشور چاپ شده بود، تهران، 1371ش.
در میان نسخههایی که با روش علمی ـ انتقادی تصحیح شده است، دیوانهایی دیده میشود که بر اساس یک نسخۀ کهن به چاپ رسیده است، مثل دیوان کهنۀ حافظ، به کوشش ایرج افشار، که از روی نسخۀ خطی نزدیک به زمان شاعر بازنویسی شده، و با نسخۀ مصحح قزوینـیـ غنی نیـز مقابله گردیده است (افشار، یادداشت، «الف» ـ «و»؛ نک : نیکنام، 20)، تهران، 1348ش. چنین است نسخۀ خلخالی که بازنوشته و چاپشدۀ نسخۀ خطی مورخ 827 ق، تهران، 1306ش. ایـن نسخه اساس طبـع نسخـۀ قزوینی ـ غنی است.
نسخۀ نهایی: در سالهای اخیر حافظشناسان بدین نتیجه رسیدهاند که نسخههای خطی کهن و ارزشمند دیوان حافظ شناسایی و بازیابی شده، و بعید است که نسخۀ دیگری یافت شود و وضع تصحیح دیوان حافظ را دگرگون سازد. این نتیجهگیری مصححان و محققان را به فکر تنظیم نسخۀ نهایی دیوان حافظ، بر اساس نسخههای تصحیحشده انداخته است و آنان معتقدند که به مدد بهکارگیری معیارهای علمی، از قبیل معیـارهای لغـوی و اصطلاحی، بلاغی، و فکری ـ فلسفـی، که از آنها سخن رفت، و بهویژه با تکیه بر معیار بلاغی میتوان با استفاده از دیوانهای چاپشده، براساس نسخ معتبر و کهن به نسخهای نهایی از دیوان خواجه دست یافت یا دستکم به انتخابهای نهایی خواجه نزدیک شد. ازجملۀ این کوششها و به عنوان نمونه، میتوان از این نسخهها یاد کرد: 1. خاطر مجموع، جامع دیوان حافظ، بر اساس 21 متن معتبر چاپی، مؤلف شفیع شجاعی ادیب، تهران، 1380ش. 2. نسخۀ محمود راستـگو، بر اساس 4 نسخۀ چـاپی قزوینی ـ غنی، خانلری، ابتهاج (سایه)، و با استفاده از دفتر دیگرسانیها، فراهم آمده از سوی نیساری (راستگو، 16)، تهران، 1389ش.
ب ـ چاپهای غیر علمی: نسخههایی است که در تنظیم آنها از روشهای تصحیح علمی ـ انتقادی پیروی نشده، و مبنا و معیار اساسی در فراهم آوردن آنها بیشتر ذوق و سلیقه بوده است. هرچند این نسخهها را بهطور عام میتوان نسخههای ذوقی خواند، اما بهسبب تفاوت شیوههایی که طرفداران روش ذوقی درپیش میگیرند، میتوان این روش را دوگونه دانست و به دو شیوه تقسیم کرد:
1) شیوۀ شبه علمی: شیوهای است که پس از بهکارگیری روش علمی ـ انتقادی در تصحیح دیوان حافظ، بر اساس ترجیح اقدم نسخ، از سوی قزوینی، به مثابۀ واکنشی در برابر این روش بهکارگرفته شد. صورت علمیتر این واکنش، شیوۀ تصحیح التقاطی است (نک : صفحات پیشین) و شیوۀ بیشتر ذوقی آن همانا شیوۀ شبهعلمی است. در این شیوه از نسخههای گوناگون در کار تصحیح استفاده میشود، اما تشخیصها و انتخابها جنبۀ ذوقی دارد. از آنجا که معیارهای ذوقی صاحبان ذوق و نیز میزان دانش آنان به عنوان پشتوانۀ تشخیص ذوقی درجات مختلف دارد، درجۀ شبهعلمی بودن شیوههای ذوقی و میزان ذوقی بودن نسخههایی که با بهکارگیری این شیوه پدید میآید، متفاوت است. پیروان این شیوه ضمن نقد و نفی از ترجیح اقدم نسخ، از اهمیت نسخ و مراجعۀ بدانها در جریان تصحیح سخن میگویند (نک : انجوی، 104؛ سهیلی، 7- 8؛ شاملو، 50)، اما معیار آنان در انتخاب ضبطها ذوق است؛ ذوقی که نتیجۀ «آشنایی و انس کامل با نسج کلام خواجه و همراه ساختن درایت با روایت و ترجیح دادن جانبی بر جانب دیگر بر مأخذ عموم نسخ قدیمی و دیگر نسخههای مورد اعتماد» (انجوی، همانجا) خواهد بود و نهتنها حاصل شعرشناسی است، که مهمتر از آن برآمده از طبع شاعری است که شرط لازم و کافی در تصحیح دیوان حافظ، شاعر بودن مصحح نیز هست (سهیلی، 3) که لابد شاعر، زبان شاعر را بهتر از دیگران میفهمد. بر این اساس شاملو، با ذوق و سلیقۀ خود واژهها و تعبیرهایی را وارد دیوان حافظ کرده است که در هیچ نسخهای، جز نسخۀ ذوق و سیلقۀ خود او یافت نمیشود، مثل «هوای تو» به جای «دعای تو» در مصراع « … / در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت» (چ قزوینی، غزل 84)؛ «عرش» به جای «عقل» در مصراع «حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است / … » (همان چ، غزل 121)؛ و یا تغییر حیرتانگیز مصراع دوم بیتِ «مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی/ چرا ملامت رند شرابخواره کنم» (همان چ، غزل 350) بدین صورت: «همان بـهاست کـه میخانه را اجاره کنم»! (بـرای آگـاهی بیشتـر، نک : خرمشاهی، 386-396).
در این روش، نسخهبدلها ذکر نمیشود، با این توجیه که تکیه کردن بر اقدم نسخ شیوۀ ذکر نسخهبدلها شیوۀ فرنگیان است که از رمز و راز و لطف زبان فارسی آگاه نیستند و نمیتوانند سخن حافظ را تشخیص دهند، اما مصححِ صاحبْ ذوق که سخن حافظ را باز میشناسد و در متن قرار میدهد، نیازی به ذکر نسخهبدل نخواهد داشت (انجوی، 90؛ سهیلی، 5-6).
نسخهبدلهایی که انجوی ذکر میکند ضبطهای گوناگون نسخههای مورد استفادۀ وی در تصحیح دیوان خواجه نیست، بلکه این نسخهها، اساساً در چاپ انجوی معرفی نشده است و معلوم نیست نسخههای وی کدام نسخ است، مگر آنکه از فهرست منابع مقدمه مدد جوییم و 8 نسخۀ چاپی دیوان حافظ، مذکور در فهرست، از شمارۀ 44 تا 52 (نک : ص 119) را نسخههای مورد استفادۀ این مصحح در تصحیح ذوقی دیوان حافظ بهشمار آوریم. انجوی تنها اختلاف ضبطهای برگزیدۀ خود را با ضبطهای نسخۀ قزوینـیـ غنـی و نیز نسخۀ پژمـان بختیاری در پاورقیها آورده است (نک : سراسر دیوان).
به نظر شاملو بسیاری از نسخهبدلها حاصل تغییراتی است که حافظ در غزلهای خویش پدید آورده، و در نتیجه سخن خود حافظ است. بنابراین انتخاب سخن حافظ به معنای انتخاب نسخهبـدلها و در نهایت انتخابهای نهایی حـافظ خواهد بـود (نک : ص 49-51). با این نگاه است که در سراسر دیوان حافظ به کوشش شاملو نسخهبدلهایی دیده نمیشود (نک : سراسر اثر).
سهیلی خوانساری هم در مقدمۀ خود تصریح میکند که کلامی را در متن آورده که بنا به تشخیص او کلام حافظ است (همانجا). این سخن بدان معنا ست که ذکر سخنی که کلام حافظ نیست، ازجمله نسخهبدلها، بیمعنا ست (نک : خرمشاهی، 481-482). این شیوه دستکم در شکل افراطی آن (شیوۀ شاملو و سهیلی خوانساری) همان شیوۀ کاتبان و ناسخان در کتابت نسخ منظوم و منثور است و تغییر ضبطها و دگرگون ساختن نسخهها و به تعبیر قزوینی «تجدید شباب» (ص «کز») یا نوسازی نسخه که بخشی از آن با ذوق و سلیقۀ کاتب صورت میگرفت و نتیجۀ آن، دگرگون شدن نسخهها، به نسبتهای مختلف بود و روش علمی ـ انتقادی در تصحیح، در واقع، با هدف اصلاح این دگرگونیها بهکارگرفته شد.
2) شیوۀ مردمی (بازاری): این شیوه، ادامۀ روش کاتبان و ناسخان در کتابت متون گوناگون، از جمله کتابت متن دیوان حافظ است. کاتبان و ناسخان براساس نسخه یا نسخی که در اختیار داشتند، به بازنویسی میپرداختند و نسخهای تازه پدید میآوردند. غالباً بازنویسی از روی یک نسخه صورت میگرفت و گاه ممکن بود کاتبی بر اساس چند نسخۀ ناقص، نسخهای کامل پدید آورد. با ظهور صنعت چاپ، کار تکثیر نسخهها از طریق بازنویسی، به چاپخانهها واگذار گردید. چاپ نخستین نسخه از 1200ق در کلکته آغاز شد و در 1206ق در 1200 نسخه از طبع خارج گردید (نیکنام، 1). پیدا ست که نخست نسخهای فراهم میآمد و آنگاه به چاپ میرسید. گرچه گاه سخن از فراهم آمدن یا تصحیح دیوان حافظ بر اساس چند نسخه در میان است، اما غالباً سخن از چاپ نسخهای است که بیگمان با حاکمیت ذوق نویسندۀ آن فراهم آمده و به دست چاپ سپرده شده است؛ مثل نسخهای که حکیم محمود فرزند وصال شیرازی فراهم آورده، و با خط خوش خود بازنوشته، و در 1247ق در بمبئی به چاپ رسانده است (نک : ص 439؛ نیکنام، 2).
استفاده از چند نسخه نیز با هدف فراهم آوردن یک نسخۀ کامل صورت میگرفت و انتخاب ضبطها به مدد ذوق و سلیقۀ فراهمآورندۀ نسخه میسر میگشت و چون هنوز پیروی از روش علمی ـ انتقادی در تصحیح متون مطرح نشده، و از «اقدم نسخ» سخن در میان نیامده بود، فراهم آورندگان اینگونه نسخهها به موافقت یا مخالفت با اقدم نسخ سخن نمیگفتند و بر اساس عشق و علاقه، به کار فراهم آوردن نسخه و به چاپ رساندن آن میپرداختند. بدان سبب که فراهم آوردن این نسخهها از یکسو پاسخ به درخواست عاشقانۀ مردم و با هدف رفع نیازهای معنوی آنان بود، میتوان آنها را نسخههای «مردمی» خواند و از سوی دیگر بدان سبب که دستکم بیشتر آنها با روشهای علمی فراهم نیامده است و حاصل کار ذوقی کاتبان است، در برابر نسخههای علمی، میتوان از آنها به نسخههای «بازاری» تعبیر کرد و البته از تأثیر و نفوذ این نسخهها در میان مردمی که با فکر و یاد حافظ میزیستند و درنتیجه از ارزش و اهمیت آنها در حفظ و استمرار ارزشهای فرهنگ ایرانی غافل نماند. این نسخهها در آغاز غالباً در هند، اندکی در مصر و عثمانی و سپس در تبریز و تهران به چاپ میرسید. نیکنام فهرستی از دیوانهای چاپی حافظ از آغاز تا 1367ش به دست داده (ص 1-27)، که در ضمن آن نسخههای مردمی یا بازاری قابل تشخیص است و غالب این نسخ را میتوان در اوایل فهرست (نک : ص 1-10) باز یافت.
مآخذ: افشار، ایرج، «تازهها و پارههای ایرانشناسی»، بخارا، تهران، 1380ش، شم 20؛ همو، یادداشت بر دیوان کهنۀ حافظ (از روی نسخۀ خطی نزدیک به زمان شاعر)، تهران، 1361ش؛ انجـوی شیرازی، ابوالقاسم، مقدمه بر دیوان حافظ (هم )؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علی اکبر فیاض، مشهد، 1350ش؛ پژمان بختیاری، حسین، مقدمه بر دیوان حافظ (به انضمام کشف الغزل)، تهران، 1315ش؛ جلالی نائینی، محمدرضا و نذیر احمد، مقدمه بر دیوان حافظ، تهران، 1367ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش ابوالقاسم انجوی شیرازی، تهران، 1345ش؛ همو، همان، به کوشش احمد شاملو، تهران، 1381ش؛ همو، همان، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1362ش؛ همو، همان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، 1381ش؛ همو، همان، به کوشش هوشنگ ابتهاج (سایـه)، تهران، 1373ش؛ حکیم محمود، تعلیقات بر دیوان حافظ، بمبئی، 1314ق؛ خانلری، پرویز، «بعضی از لغات و تعبیرات»، دیوان حافظ (هم )؛ همو، «چند نکته در تصحیح دیوان حافظ»، یغما، تهران، 1327، س 1، شم 1؛ همو، «گزارش کار»، دیوان حافظ (هم )؛ خرمشاهی، بهاءالدین، ذهن و زبان حافظ، تهران، 1385ش؛ دادبه، اصغر، «بلبل صبا، بلبل سحر؟»، حافظپژوهی، به کوشش جلیل سازگارنژاد، شیراز، 1381ش، دفتر چهارم؛ همو، «جایگاه علوم بلاغی در تصحیح دیوان حافظ»، همان، دفتر پنجم؛ همو، «خرقه سوزی، آیینی رندانه اما آرمانی»، شعر، تهران، 1373ش، س 2، شم 15 و 16؛ همو، «دمی بـا حافظ برتر … »، اشراق، تبریز، 1386ش، س 2، شم 4 و 5؛ همو، «مستی عشق یا هستی عشق؟»، فصلنامـۀ گلستان، تهران، 1376ش، س 1، شم 4؛ راستگو، محمد، مقدمه بر دیوان حافظ، تهران، 1389ش؛ سهیلی خوانساری، احمد، مقدمه بر دیوان حافظ، تهران، 1364ش؛ شاملو، احمد، مقدمـه بر حافظ شیراز ]دیوان[ (نک : هم ، حافظ)؛ غزالی، احمد، مقاصد الفلاسفة، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، 1961م؛ فیاض، علیاکبر، حاشیه بر تاریخ (نک : هم ، بیهقی)؛ قزوینی، محمد، مقدمه بر دیوان حافظ (هم )؛ کرمیزاده، الهام، «کارنامۀ حافظ پژوهی 79»، حافظپژوهی، به کوشش جلیل سازگار نژاد، شیراز، 1380ش، دفتر چهارم؛ گلندام، محمد، «مقدمـۀ جامع دیوان» حافظ، چ محمد قزوینی (هم (؛ مرتضوی، منوچهر، مکتب حافظ، تهران، 1365ش؛ نیساری، سلیم، دفتر دیگرسانیها در غزلهای حافظ، تهران، 1373ش؛ نیکنام، مهرداد، کتابشناسی حافظ، تهران، 1367ش.
اصغر دادبه