ميراث مكتوب- علي بهراميان در نشستي با عنوان نقد و بررسي كتاب منتشر نشده تاريخ رشيدي دو غلات، گفت: تاريخ نگاري منطقه ماوراءالنهر، حقيقتاً بايد بيش از اينها مورد توجه ما باشد، افسوس كه اينطور نيست.
وي در بيستمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب كه روز دوشنبه 13 مهر 83 در اين مركز برگزار شد، افزود: اين جمهوري هاي آسياي مركزي تقريباً هيچ كدامشان هويت وطن – دولت يا دولت – ملت ندارند، به اين معني كه ازبكستان مي توانست تاجيكستان باشد، تاجيكستان هم مي توانست ازبكستان باشد، تركمنستان هم مي توانست ازبكستان باشد. هيچ دليلي ندارد كه اين مرزها چرا از هم جدا شده اند، نسبت به هم، ادعاي ارضي دارند، مي توانند هم ثابت كنند، اون طرف هم مي تواند نقض كند. دليلش هم اين است كه اينها اساساً اقوام يكجا نشين نبودند، از يك دوره اي يكجا نشين شدند و مي توانم هم بگويم كه ورودشان به آسياي مركزي و به خصوص ورود اقوام ترك به آسياي مركزي، به علم و دانش ضربه سختي زد، به نحوي كه ديگر نتوانستند از جا بلند شوند. وي همچنين گفت: اجمالا بايستي واقعاً اين را به صورت يك طرح ملي، پيگيري كرد و اين كتابهايي كه آنها دارند، اولاً شناسايي و بعد آنها را چاپ كنيم، يعني نه فقط كتاب هايي كه مربوط به اين دوره صفويه است، حتي قبلش هم، كتابهايي هست كه ممكن است ربط مستقيمي به تاريخ ايران نداشته باشد، ولي ربط تاريخي دارد. كتاب تاريخ رشيدي در حقيقت يكي از همين كتاب هايي هست كه در اوج همين دوره و شكوفايي تاريخ نگاري نوشته شده و شما اگر كتاب را از نزديك ملاحظه كنيد، مي بينيد كه چطور يك شاهزاده مغول، فارسي را خوب ياد گرفته، خودش در اول آن كتاب، بحث مي كند به ويژه تحصيلات مربوط به هنري اش مثلاً تذهيب را پيش كي ياد گرفته، نقاشي و علوم هنري را كجا آموخته و همين طور نثر فارسي اش را، البته آقاي دكتر غفاري نوشته اند زبان دومش فارسي بوده، من شك دارم ممكن است كه اين طور نباشد. اجمالا، مولف كه در 905 در تاشكند به دنيا آمده، در حقيقت كتابش دو قسمت است، يكي قسمتي است كه در مورد نسل پسر دوم چنگيز است كه ما در مورد خاندان آنها، اطلاعات مان فوق العاده ناقص و بسيار كم است، خوشبختانه در آن زمينه به اندازه كافي توضيح داده و اين را قسمت اول كتاب گذاشته، قسمت دوم كه بسيار قابل استفاده تر و مفيدتر است، در حقيقت در مورد زندگي نامه خودش است.
بهراميان ادامه داد: يكي از نكاتي كه از اين كتاب بر مي آيد، گسترش و نفوذ اسلام از طريق شيوخ متصوفه و نقشبنديه در ميان اقوام ترك و مغول است. اسلام كه از طريق ايراني ها، يعني از طريق شيخ متصوفه به منطقه ماوراء النهر و آسياي مركزي- از عهد ساماني به بعد- تقريباً نفوذ پيدا كرد، با اسلام كه عرب ها معرفي مي كردند، بسيار متفاوت بود، اسلامي بود كه با خشونت و با هر نوع عنف مخالف بود و اينها يعني در حقيقت يك جور لگام زدن به اين اقوام ترك بود كه متاسفانه الان در همين آسياي مركزي، همين خشونت در حال پيگيري است. آن طور كه من تحقيق كردم، از اين كتاب 6 – 5 نسخه در دنيا وجود دارد، يعني در خود ازبكستان يك نسخه هست كه من اصلش را آنجا ديده بودم، البته تاريخ كتابت نداره، ولي احتمالاً از وضع ورقش معلوم است كه در همين قرن كتابت شده و من اين را مقابله كردم با نسخه چاپي آقاي غفاري كه واقعيتش اين هست كه فكر نمي كنم خيلي به تصحيح كمكي مي كرد، بلكه مي توانم بگويم غلط هايي هم داشت، البته قديمي ترين نسخه اش در لاهور است كه هزار و چهل و دو قمري كتابت شده است. حقيقتش اين كه، كار يك مصحح يعني همين، يعني نسخه هاي مختلف را گرد بياورد و يك متن مضبوط آن جوري كه ما مي خواهيم يعني مولف نوشته، آن را در اختيار بگذارد. متاسفانه در مورد اين كتاب، اين طور نشده است.
وي در پايان سخنان خود گفت: الان در حقيقت نسخه اي كه اساس طبع قرار گرفته، آن نسخه اي است كه مربوط به موزه بريتانيت است و اين نسخه اي هم كه ظاهراً ناقص است و خيلي هم كهنه و در حقيقت نمي شود، از آن استفاده كرد كه ظاهراً متن نهايي هم هست، متوجه يك اشكالي شدم كه اغلب كتاب هاي تصحيحي روزگار ما اين اشكال را دارد و فكر هم مي كنم كه اين اشكال بيشتر ناشي از اين است كه اساساً آموزش هاي جديد به نحوي است كه آدم را اين جور بار نمي آورد كه بتواند اين كتاب ها را تصحيح و به نحو مطلوبي عرضه كند. به هرحال، يك كتابي را از كنج فراموشي به در آوردند و به دست چاپ سپردند، كه بايد در بعضي قسمت ها، دقت بيشتري مي شد، در مورد پيشنهاد آقاي ايراني كه قبل از انتشار، بعضي ها آن را ببينند و نظر بدهند، به نظر من خيلي پيشنهاد خوبي است و اينكه الان گاهي لازم است كه يك كتاب را در حقيقت 6-5 نفر ببينند تا بتوانند كار آن يك نفر مولف را انجام دهند.