میراث مکتوب- خواجه حافظ شیرازی علیه الرحمه، یگانه شاعری است که در بین معاصران نامدار و حتی گمنامش در قرن هشتم هجری؛ بنا بر ناپروایی روزگار و نامساعد بودن ایّام، دفتر اشعار آبدار و عاری از ریا و تزویرش را در آستین مرقع پنهان کرد و علیرغم اصرار دوستان و ندیمان، از گردآوری مجموعۀ آثارخویش و نشر آن توسط کاتبان آن عهد اجتناب ورزید.
با آن که شعر او سراسر همه بیت الغزل معرفت است، با گذشت قرون متعدد از رحلتش، گویی که همچنان قدسیان در عرش عُلوی مشغول از بر کردن دفتر اشعار او هستند، اما بر فرش عالم سفلی درعهد حیات مبارکش امکان نقش گلستان خیال شاعر و ترتیب و ارایۀ یک دیوان کامل به نام شمس الدین محمّد حافظ شیرازی توسط خودش به جامعه و محافل ادبی رو به خاموشی شیراز نبود.
چرا که درکنارحریفان تنگ نظر و شاعران سست نظم و صاحب نفوذ در شیراز، صراحت تیغ برهنه نقد خواجه بر شیخ و واعظ و مفتی و محتسب تا بدانجا بود که ایشان را یارای استماع و تاب در برابر این اشعار نبود و حسب گزارش های موثق موجود در منابع تاریخی، از جمله دیباچۀ منسوب به محمّد گل اندام؛ جامع دیوان او و همچنین فحوای بسیاری از ابیات و غزلیات شاعر، حاسدان و مرتجعان چند بار او را از سر جهل تکفیر کرده و فتنه های نافرجام بسیار برای قتل او به دست قشریون و شاهان کردند.
اما اومردی مدبّر و خردمند بود و دوستانی فرزانه داشت که بارها او را از مرگ نجات دادند و رندی های او را به تدبیرها درهم آمیخته و از قتل وی جلوگیری به عمل آوردند. در شرح یکی از همین وقایع، مورخ شهیر قرن نهم، غیاث خواند میر در تاریخ خود بیان می دارد که: روزی شاه شجاع به زبان اعتراض، خواجه حافظ را مخاطب ساخت و گفت: ابیات هیچ یک از غزلیات شما از مطلع تا مقطع بر یک منوال واقع نشده، بلکه در هر غزلی سه چهار بیت در تعریف شراب است و دو سه بیت در تصوّف و یک دو بیت درصفت محبوب و تَلَوُّن (چند رنگی) و این در یک غزل، خلاف طریقۀ بلغاست.
خواجه گفت آنچه بر زبان مبارک شاه می گذرد، عین صدق و محض صواب است، اما معذالک شعر حافظ در اطراف و آفاق شهرت و اشتهار تمام یافته و نظم حریفان دیگر وی پای از دروازه شیراز بیرون نمی نهد. بنابراین کنایت، شاه شجاع در مقام ایذاء حافظ شده و به حسب اتفاق در آن ایّام، آنجناب غزلی در سلک نظم کشید که مقطعش این است:
گر مسلمانی از آن است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی
شاه شجاع این بیت را شنید و گفت که از مضمون این نظم چنان معلوم می شود که حافظ به قیامت قائل نیست و برخی از فقهای حسود قصد نمودند که فتوای نویسند که شک در وقوع روز جزا کفر است و از این بیت حافظ آن معنا مستفاد می گردد. خواجه مضطرب گشته، نزد مولانا زین الدین ابوبکر تایبادی که در آن اوان عازم حجاز بود و در شیراز تشریف داشت رفت و کیفیّت قصد بداندیشان را عرض نمود و مولانا فرمود که مناسب آن است که بیتی دیگر، مقدّم بر بیت مقطع، درج کنی، مشعر به این معنی که فلان کس چنین می گفت تا به مقتضای آن مَثل که نقل کفر کفر نیست، از این تهمت نجات یابی. بنابراین، خواجه حافظ بیت ذیل را گفته، پیش از بیت آخر در آن غزل مندرج ساخت و به این واسطه از آن دغدغه نجات یافت:
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می گفت
بر در میکده ای با دف و نی ترسایی۱
این حکایت معقول و سایر شواهد و قراین موجود از زندگانی خواجه و ابیات وغزلیات بسیار در دیوان او که ترسیم کننده شرایط نابسامان و بی ثبات اجتماعی و سیاسی شیراز در دوران زندگانی اوست؛جای هیچ شک و شبهه ای در صحّت گزارش گردآونده دیوان او مبنی برعدم گردآوری مجموعۀ اشعار شاعر توسط خود در زمان حیاتش را باقی نمی گذارد. خاصه آنکه در سالیان پایانی عمر حافظ، شاه یحیی مظفری با ضرب سکه به نام امیرصاحبقران تیمور گورکانی در شیراز، فضای سیاسی و اجتماعی اقلیم پارس را همسو با تمایلات خشک و قشری تیمور لنگ خونخوار تغییر می دهد و موسم ورع و روزگار پرهیز، دوباره چون عهد امیر مبارزالدین، بر شهر حاکم می شود.
صراحی یی و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است
به آب دیده بشوییم خرقهها از می
که موسم ورع و روزگار پرهیز است
بر این پایه، حافظ در سالیان پایانی حیات، نه تنها قادر به نشر آثار و افکارش در موطن خویش نیست؛ بلکه به دلیل فقدان رونق مجالس شعر در دربار جانشینان شاه شجاع، کشمکش های درون خاندانی آل مظفر و نفوذ روز افزون تیمور در فارس، در عزلت، عسرت و تنگ دستی، باقی ایّام عمر را به رفتن شتاب می نماید.
نصاب حُسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکین و فقیرم
چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و شهد و شیرم
قدح پر کن که من در دولت عشق
جوان بخت جهانم گر چه پیرم
قراری بستهام با می فروشان
که روز غم به جز ساغر نگیرم
چو حافظ گنج او در سینه دارم
اگر چه مدعی بیند حقیرم
هنگام نخستین عزیمت لشکر تیمور به شیراز و فتح بدون جنگ این شهر توسط وی در سنه ۷۸۹ بنا بر گزارش برخی از منابع و تذکره ها در زمان ملاقات حافظ با امیر تیمور؛ لباس شاعر در نهایت کهنگی و اندراس بود۲ و قبل از ورود این شاه بی رحم که پیش از رسیدن به شیراز، هزاران تن از مردم بی گناه اصفهان را از دم تیغ گذرانده بود و حتی پیش از آن نیز در دیار خوارزم و دیگر اقالیم، مرتکب جنایات جنگی هولناکی شده بود، حافظ بیت مقطع یکی از غزلیات مشهورش را که از آن بوی نقد به تیمور و سپاهیان سمرقندی او به مشام می رسد، از بیم خشم این امیر خشن به صورت زیر کاملاً تغییر می دهد و به بیتی دیگر مبدّل می نماید:
به خوبان دل منه حافظ ببین آن بی وفایی ها
که با خوارزمیان کردند ترکان سمرقندی۳
***
به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
دربین منابع خطی درجه اول دیوان حافظ که نزدیک به زمان حیات شاعر استنساخ شده اند، نخست نسخه سنه ۸۰۳ قمری به شماره ۱۲۷۷۰ در کتابخانه ابوریحان بیرونی ازبکستان و سپس نسخه سنه ۸۱۳ شماره ۳۹۴۵ کتابخانه ایاصوفیه ترکیه، بیت مقطع را به وجه اول کتابت کرده اند. درعین حال، نسخه سنه ۸۰۱ کتابخانه نورعثمانیه ترکیه به شماره ۵۱۹۴ این بیت را به صورت اصلاح شدۀ دوم ضبط کرده است و مغایرت در صورت بیت مقطع این غزل به شرح فوق در بین تمامی نسخ خطی حافظ در دهه ها و قرون بعد نیز مشهود است.
مورخ مشهور قرن نهم، کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی، در کتاب تاریخ مطلع السعدین و مجمع البحرین، به جنگ خوارزم و این بیت در صورت نخست اشارت کرده و بیان می دارد که:«شهر خوارزم مسخر شد و تخریب عمرانات و تغدیب(عذاب دادن)حیوانات و انواع بیداد در آن خطه به وقوع پیوست و چون بلدۀ خوارزم موطن صنادید(بزرگ مردان)عالم و مسکن نَحاریر(دانشمندان) بنی آدم بوده و از خرابی آن چنان در اطراف جهان اشتهار یافت که بلبل دستان سرای مولانا حافظ در گلشن شیراز به این زمزمه آواز برآورد که: به خوبان دل منه حافظ، ببین آن بی وفایی هارکه با خوارزمیان کردند ترکان سمرقندی»۳٫
مرحوم علامه ملک الشعرای بهار، ضمن اشارت به این گزارش در کتاب مطلع السعدین و بیت فوق؛درپاسخ به چرایی وجود برخی تفاوت ها در نسخ قدیم و دیوان تصحیح شده توسط علامه قزوینی و دکتر غنی، بیان می کند که:
«ممکن است گاهی شاعری خود در نظم و نثر خویش تغییری بدهد و در دو نسخه، دو روایت به کلی متفاوت از هم دیده شود. باید چنین پنداشت که خواجه در اوقاتی که خبر قتل و غارت شهر خوارم توسط امیر تیمور گورکان به شیراز رسیده است، این غزل را با مقطع نخستین که مطلع السعدین آن را از قول حافظ آورده ساخته و سپس هنگامی که تیمور اصفهان و شیراز را هم به روز خوارزم انداخت، معروف است که در ورود به شیراز با حافظ گفتگویی کرد و خواجه ما از بیم آن شریر خونخوار، مقطع غزل خود را تغییر داد و تا جایی که در دسترس او بود، به رفقایی که آن غزل را داشتند، سفارش کرد که روایت قدیم را محض رضای خدا فراموش کنند. معهذا آن شعر با مقطع نخستین در نزد کسی باقی ماند.»۴
بر این پایه، بی هیچ تردیدی می توان به عذرموجّه حافظ شیرازی درعدم تدوین دیوان اشعار نابش درعهد زندگانی پی برد و صحّت گزارش گردآورندۀ دیوان او را با اطمینان کامل تأیید کرد. کهن ترین و معتبرترین سند موجود از گزارش فوق الذکر، حدود ده سال بعد از رحلت خواجه، در دیوان خطی معتبر و اَقدَم باقی مانده از اشعار او ضبط آمده که با گذار از طوفان حوادث دهر، پس از طی قرون بلند گذشته، امروز در کتابخانۀ نورعثمانیۀ کشور ترکیه محفوظ است و در آن دوست و همراه صمیمی شاعر در مدارس و محافل درسی، مشهور به محمد گلندام که بعد از فوت حافظ به همراه گروهی از دوستداران وی در شیراز مبادرت به جمع آوری اشعار پراکنده خواجه در یک دیوان می نماید به شرح تصویر این سند در ذیل، صراحتاً به عدم گرد آوری غزلیات حافظ در یک کتاب توسط خود او اشارت نموده است.
تمام مقّدمات فوق، دلیل و توجیهی متقن بر چرایی ورود اشعار دیگر شاعران معاصر حافظ به دیوان او است. زیرا وی خود هرگز دیوان خویش را گرد نیاورده و در این امر، هیچ شک و شبهه روا نخواهد بود. یکی از مشهورترین غزلیاتی که در عدم تعلّق آن به حافظ جای هیچگونه تردیدی نیست و به تحقیق سهواً یا در اثر فضولی مرسوم کاتبان در قدیم به دیوان حافظ راه یافته است، غزل زیر است:
برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتاد است
میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقهای است که هیچ آفریده نگشاد است
به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصیحت همه عالم به گوش من باد است
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است
اسیرعشق تو از هر دو عالم آزاد است
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آباد است
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن داد است
برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یاد است
جمال الدین بن علاالدین سلمان ساوجی (رحلت در سنۀ ۷۷۸ هجری)، شاعر شهیر معاصر با حافظ، منظومۀ عاشقانۀ معروف خویش به نام«جمشید و خورشید»را در سال ۷۶۳ قمری، به نام سلطان اویس الیخانی به پایان برده و به او پیشکش می نماید۵٫ در این داستان به طور خلاصه، جمشید پسر خاقان چین، عاشق خورشید دختر قیصر روم می شود و هنگامی که در فراق یار در کوه و دشت در عزلت و انزوا گریان و نالان است، دوست بازگان او مهراب به دلجویی و نصیحت وی می پردازد.
سلمان ساوجی به سیاق چندین غزل دیگر خود که در بخش های دیگر داستان آورده، در ادامۀ ذکر پاسخ جمشید به وعظ مهراب، پس از سرودن چند بیت در امتداد مثنوی به شرح پیش در روی، غزلی را در هفت بیت بدین وجه در برابر پند و اندرز وی می سراید. جمشید خطاب به نصایح مهراب:
جوابش داد و گفت ای یار همدرد
مشو گرم و مکوب این آهن سرد
دم گرمت مرا آتش بر افروخت
به چربی زبان، قندیل دل سوخت
مرا منع تو افزون می کند شوق
وزین تلخی زیادت می شود ذوق
دل عاشق سلامت بر نتابد
رخ از تیر ملامت بر نتابد
سپس سلمان در تکمیل داستان و همسو با غزل فوق در ادامه مثنوی، بازهم این ابیات را از قول جمشید در پاسخ به مهراب می آورد:
دمم کم ده که دم آتش فروزد
چو چربی بیند آتش بیش سوزد
بدین دم ترک این سودا نگیرم
رها کن تا درین آتش بمیرم
تنم چون خاک اگر در خاک ریزد
ز کوی دوست گردم بر نخیزد
چو گفتار ملک بنشیند مهراب
فرو بارید مژگانش ز مهر، آب
در اینجا ممکن است که خوانندگان ارجمند، این پرسش را به میان آورند که آیا ممکن است این غزل از آن خواجه حافظ باشد و بعدها توسط کاتبی فضول به شعر سلمان راه یافته و چه بسا این غزل از اساس سروده شمس الدین محمد حافظ شیرازی بوده است.
پاسخ نگارنده این سطور به این احتمال، بی هیچ شک و گمانی کاملاً منفی است. به عبارت دیگر، از منظرعلمی، جای هیچ تردیدی وجود ندارد که این غزل از حافظ نیست. زیرا شواهد و دلایل انکارناپذیری در اثبات این مدعی وجود دارد.
نخست آن که از منظر یکی از اوصل بنیادین علم منبع شناسی در نسخ خطی کهن؛ همچنان که بزرگان و دانشمندان معاصر ما چون علامه قزوینی، ملک الشعرای بهار، محمدعلی فروغی و غیره نیز به پیروی از این اصل و اسلوب آکادمیک حاکم بر آن، آثار و تتبّعات خویش را بر پایه اعتقاد به آن به زینت طبع آراسته اند؛«در فقدان دستخط یک شاعر و نویسنده، کهن ترین نسخ متقدّم از آثار او، اصیل ترین و معتبر ترین منابع در تصحیح نظم یا نثر وی به شمار می آیند.»
بر این پایه، نسخه اقدم یعنی کهنه ترین منبع باقی مانده از ایجادات مشاهیر علمی و ادبی قرون گذشته، باید اساس کار تصحیح آثار آنها قرار بگیرد. در غیر این صورت، به دلیل دخالت های مکرر و فضولی های مرسوم کاتبان قدیم در دواوین و کتب تحت کتابت ایشان؛ بهره از منابع متأخر و دور از زمان حیات بزرگان، اعتبار علمی کار مصحح را به شدّت مخدوش می نماید.
بر این مبنا با وجود یک یا چند نسخه متقدّم و معتبر، سایر منابع خطی متأخر و دور از دوران زندگانی صاحب اثر، هرگز ارزش و اعتباری به عنوان منابع دسته اول پژوهشی نخواهند داشت و در صورت مغایرت مطالب و مضامین آنها با نسخ متقدم، هیچ اعتباری بر ضبط کتب جوانتر مترتب نخواهد بود و نسخ متأخر بار اثباتی خود را در پرتو وجود منابع متقدّم از دست می دهند.
با این توضیح، در خصوص غزل مورد بحث ما لازم به ذکر است که این شعر در یکی از معتبرترین نسخ خطی باقی مانده از زمان حیات خواجه سلمان ساوجی که در دوران حکومت سلطان اویس ایلکانی نوشته شده است، در بخش منظومۀ جمشید و خورشید ثبت و ضبط است. هرچند نسخه مذکور، فاقد ترقیمۀ پایانی و ذکر زمان کتابت است، امّا در نخستین صفحۀ کتاب و پیش از آغاز دیوان مولانا جمال الدین سلمان، کاتب درباری به زبان عربی، به رسم خزانۀ کتابخانه های سلطانی، در شمسه ای سرخ رنگ به تعلّق این نسخه به کتابخانه سلطان اویس اشاره کرده و آرزوی جاودانی دولت او را بدین وجه نموده است:«صاحبهُ و مَالکه امیر اعظم اکرم اَعقل ارجُمند دولت…نظام الدوله و الدین شیخ اویس خلد دولته».
این منبع بی نظیر، تحت شمارۀ Ms.Deiz.A. Oct. 46 در کتابخانۀ دولتی برلین (سلطنتی سابق) در کشور آلمان نگهداری می گردد و بی گمان بین سنوات ۷۶۳ الی ۷۷۸ در عهد زعامت سلطان اویس به رشتۀ تحریر در آمده است.
دومین منبع بسیار معتبری که از کلیات سلمان در قرن هشتم نوشته شده است، نسخه ای از کلیات او مضبوط در کتابخانه شریف مجلس تهران است که رؤیت و صحّت قدمت آن به واسطه مساعدت کتابدار دانشمند آن نهاد؛ نور الاسلاف و فخر الاخلاف، خواجه استاد محمود نظری ادام الله برکاته، بر نگارندۀ حقیر این سطور مسلم گشت که اندر سنۀ ۷۹۸ هجری قمری به پایان آمده است. این کتاب که تحت شمارۀ ۳۶۷۶۵ در کتابخانه مذکور محفوظ است،در بخش منظومه جمشید و خورشید در صفحه ۷۹۲ این غزل را ضبط کرده است.
همچنین در تمامی نسخ معتبر دیگر موجود از سلمان ساوجی نیز که تاکنون به رؤیت صاحب این قلم رسیده است، شعر مذکور در منظومه جمشید و خورشید کتابت گردیده و مهمتر آنکه در کهن ترین و متقدم ترین منابع شناخته شدۀ موجود از دیوان حافظ نیز این شعر در زمره غزلیات حافظ ثبت نگشته است.
نگارنده که سالیانی است در حال تصحیح تازه ای از دیوان حافظ و ناصر بخارایی است، در شرایطی که تمامی منابع کهن شناخته شده و حتی مغفول ماندۀ دیوان خواجه، مورد تتبّع وی قرار گرفته است، نکات زیر را در این خصوص لازم به مداقه می داند:
نخست آنکه اولین منبع جامع، کامل و اَقدم موجود از دیوان حافظ، نسخه سنه ۸۰۱ قمری در کتابخانه نورعثمانیۀ کشور ترکیه به شماره فوق الذکر است که در ایران به صورت چاپ عکسی یا برگردان توسط انتشارات میراث مکتوب به زینت طبع آراسته گردیده است. این نسخۀ مهم و بی بدیل، فاقد غزل مورد بحث ماست.
به همین ترتیب، دومین منبع معتبر جامع موجود نسخه سنۀ ۸۰۳ قمری کتابخانه ابوریحان بیرونی شهر تاشکند است که تحت شمارۀ مذکور در فوق امروز در جمهوری ازبکستان نگهداری می شود. این نسخه نیز در بر دارنده غزل مورد نظر ما نیست.
نخستین نسخه شناخته شده از حافظ که این غزل را به نام شمس الدین محمد حافظ شیرازی ضبط کرده، کتاب مجموعه دواوین شعراء به شمارۀ مذکور در صدر این نوشتار در کتابخانه ایاصوفیه ترکیه است که در سنه ۸۱۳ این غزل را با مقطعی مجعول به تخلص حافظ در دیوان وی ثبت دارد. بر این اساس، اگر در بدبینانه ترین حالت، سال اتمام کتابت دیوان سلمان در کتابخانه آلمان را آخرین سال سلطنت سلطان اویس جلایر ایلخانی فرض کنیم؛ از سال۷۷۶ تا سنه ۸۱۳ که زمان کتابت دیوان حافظ در ایاصوفیه می باشد، ۳۷ سال و با نسخه کلیات سلمان در کتابخانه مجلس ۱۵ سال فاصله زمانی وجود دارد. با این وصف هرگز نمی توان از منظر علمی و اصول نسخه شناسی برای درج این غزل در دیوان متأخر حافظ اعتباری قائل شد.
دیگر آنکه نسخۀ آلمان در زمان زندگانی شاعر در دربار محل حضور سلمان ساوجی نوشته شده و قطعاً هیچ کاتب درباری در شرایط حضور و نظارت و احتمال مشاهده صاحب شهیر یک اثر از کار تحت بازنویسی خود؛ این جرأت را به خویش راه نمی دهد که در کار صاحب اثر دست برده و شعری متعلق به شاعر مشهور دیگری چون حافظ را به دیوان ملک الشعرای دربار سلطان اویس یعنی خواجه سلمان ساوجی وارد نماید.
همچنین آنکه با امعان نظر در ابیات این غزل در دواوین این هر دو شاعر، با عنایت به اصول و قواعد حاکم بر سنّت استقبال در رویۀ شعراء، هرگز نمی توان این احتمال و فرض را پذیرفت که یک شاعر در این غزل به استقبال دیگری رفته است یا اشعار وی را به تضمین در کار خویش وارد کرده.
در عین حال، احتمال طرح این سؤال نیز از جانب خوانندگان معزز وجود دارد که چرا این غزل در کتب چاپی معتبر و عزیز الوجودی چون تصحیح علامه قزوینی و دکتر غنی یا تصحیح دکتر پرویز ناتل خانلری(رحمت الله علیهم اجمعین) راه یافته و این دانشمندان گرانمایه به عدم تعلّق آن به حافظ نپرداخته اند؟
در پاسخ به این پرسش مهم، پوشیده نخواهد بود که در زمان تحقیقات این ستارگان جاودان سپهر ادب ایران، هنوز نسخ متقدّمی که امروز در اختیار ماست، بر ایشان کشف نشده و نسخۀ اساس پژوهش غنی-قزوینی، کتابی به تاریخ کتابت سنۀ ۸۲۷ هجری و متعلق به مرحوم عبدالکریم خلخالی بوده است. همچنین نسخه نویاب اَقدم وقت در عهد پژوهش دکتر خانلری نیز نسخۀ سنه ۸۱۳ کتابخانۀ ایاصوفیه استامبول بوده که در هر دو نسخه غزل مورد سخن ما به نام حافظ ضبط گردیده است. لازم به ذکر است که این غزل در تصحیح ارزشمند دانشمند و حافظ شناس برجستۀ آذری؛ مرحوم زنده یاد دکتر سلیم نیساری که با بهره از پنجاه نسخه خطی قرن نهم به زینت طبع آراسته گردیده؛ مشاهده نمی گردد.
پس با در نظر داشتن جمیع توضیحات و مراتب مذکور در این مقالت، نتیجۀ مسلّم حاصله آن است که غزل به مطلع:«برو به کار خود ای واعظ، این چه فریاد است»،سروده شمس الدین محمد حافظ نیست و صاحبان و دارندگان دیوان او می توانند با خیالی آسوده بر آن خط خطا کشیده و در عدم تعلّق آن به لسان الغیب، هیچ تردیدی به خود راه ندهند.
در پایان، خاطر نشان می گردد که باز هم اشعار و ابیاتی از این دست با صفت الحاقی در دیوان خواجه، قابل اثبات و شناسایی است که در مقالات بعدی این حقیر، به خوانندگان روزنامه معظّم اطلاعات تقدیم خواهد شد.
آسمان کشتی ارباب هنر میشکند
تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت، نگیریم بر او
ور به حق گفت، جدل با سخن حق نکنیم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینویس:
۱-تاریخ حبیب السیر فی الاخبار افراد البشر- غیاثالدین بن همام الدین حسینی خواندمیر (۸۸۰–۹۴۱قمری) به تصحیح دکتر محمد دبیر سیاقی- مجلد سوم-مجلد سوم -ص ۳۱۴- ذکر وفات خسرو فلک ارتفاع لازم الاتباع جلال الدین شاه شجاع- نشرخیام- نوبت چهارم- تهران-۱۳۸۰
۲-تذکره ریاض العارفین- رضا قلی خان هدایت- به اهتمام ابوالقاسم رادفر و گیتا اشیدری – صفحه ۳۵۱-حافظ شیرازی قدس سره- انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی- چاپ اول- تهران ۱۳۸۵
۳- تاریخ مطلع السعدین و مجمع البحرین- کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی (۸۱۶-۸۸۷ قمری) به اهتمام دکتر عبدالحسین نوایی مجلد اول-دفتر دوم- دربیان وقایع سنه احدی و ثمانین و سبعمائه-صفحه ۵۱۴ –انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی-چاپ اول- تهران ۱۳۸۳
۴- بهار و ادب پارسی- مجموعه یکصد مقاله از ملک الشعرای بهار- به کوشش محمد گلبن- بخش سوم- تحقیقات ادبی-شعرهای دخیل در دیوان حافظ- صفحه ۲۹۰- شرکت سهامی کتابهای جیبی- تهران ۱۳۵۵
۵-هرمان اِته- تاریخ ادبیات پارسی-ترجمه دکتر رضا زاده شفق- قسمت اول- شعر- شعر رمانتیک-شماره ۲۱ در صفحه ۸۵-بنگاه ترجمه و نشر کتاب احسان یارشاطر- تهران-۱۳۳۷
سعید کافی انارکی
منبع: روزنامه اطلاعات