میراث مکتوب – یکصد و دومین نشست مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب به مناسبت چهلمین روز درگذشت دکتر محسن جعفری مذهب به این پژوهشگر فقید اختصاص داشت. آنچه در ادامه می خوانید مشروح گزارش این نشست است.
اکبر ایرانی، مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب در این مراسم ضمن خیر مقدم به حاضران گفت: من پس از عرض خیرمقدم خدمات شما عزیزان میخواهم افتخار داشته باشم تا قاری قرآن جلسۀ آقای جعفری مذهب خودم باشم.
وی ادامه داد: به عنوان خدمات میراث مکتوب و خدمتگذار اهل علم و فرهنگ و چون وقت کم هست و سخنرانانمان زیاد هستند واگذار کنم به همۀ سروران که بهتر از بنده با استاد جعفری مذهب آشنایی داشتند. ما در این مؤسسه افتخار داشتیم، در این سالها بیش از 20 مقاله از مرحوم جعفری مذهبی را منتشر کنیم و نشستهای عدیدهای را ایشان حاضر شدند و سخنرانی کردند و در مورد سجایای اخلاقی و علمی ایشان، دوستان به تفصیل سخن خواهند گفت و من هر چه بگویم در حق ایشان جفا کرده ام به خاطر این که سروران عزیزان اینجا تشریف دارند و بهتر از بنده ایشان را میشناسند. عرض تسلیت مجدد به خانواده آقای دکتر جعفری مذهب، سرکار خانم هدایتی و دختران مکرم ایشان که در این چهل روز داغدار فقدان پدر بودند، برایشان آرزوی صبر و شکیبایی دارم. قطعاً آقای دکتر جعفری مذهب در بهترین مکان ممکن، در فردوس برین در جایی که جای اولیاءالله است حضور دارند و نعمتهای الهی بهره مند هستند ما برای ایشان طلب آرامش میکنیم و رضوان الهی.
سپس عمادالدین شیخ الحکمایی، دبیر این نشست صحبت هایش با این اشعار آغاز کرد: «چه سرد میشود زمین، چه سرد میشود زمان چه سرد میشود زمان، چه درد میشود زمین
امید دیدن دوباره از میان که میرود نه باورش نمیکنیم بدان یک نگاه دوستانه، ساده گرم
زمین چه تنگ میشود، زمان چه سنگ میشود رفیق سال و سالیان که میرود.
عرض سلام و ارادت خدمت حضار محترم، اساتید گرامی و خانوادۀ ارجمند شادروان دکتر جعفری مذهب.
امروز گرد هم آمده ایم به لطف دکتر ایرانی و مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب به یاد دوست غائب در جلسه شادروان جعفری مذهب که به عبارتی نه مجلسی است برای ختم ایشان بله تذکری و یادآوری این که همۀ ما دیر یا زود رفتنی هستیم ولی آن چیزی که باقی میماند یاد و خاطره و نقش هر کدام از عزیزان در حال و آیندۀ فرهنگ و تمدن ایران است. خاطرات که الی ماشاالله فروان است و هر کدام از دوستان حاضر خاطرات متعددی از این شادروان دارند و نقشی که ایشان هم در عالم دوستی و به عنوان یک معلم، به عنوان یک راهنما برای بسیاری از جوانترها، دانشجویان و عزیزانی که داشتند و آثار و مقالات بسیار تألیف کردند که عملاً معنای مرگ را کمرنگ و نابود میکند. تا زمانی که ارجاع به کاری از ایشان میشود، مطمئناً این کلمه معنایی نخواهد داشت. قطعاً خاطرات فراوانی از ایشان هست شاید علت این که جناب ایرانی فرمودند که من جلسه را اجرا کنم و این که احتمالاً خودم کمتر صحبت کنم از قدیمترین خاطرات این سالیان جدای از دوره دانشجویی که اشارهای نمی کنم، اولین همکاری رسمی ما با مجلۀ وقف میراث جاودن و خدمت حاج آقای خسروی بود به عنوان معاونت فرهنگی سازمان که در واقع چند سالی این همکاری به صورت مستمر ادامه داشت. میخواهم خواهش کنم از حاج آقای خسروی که تشریف بیاورند و ذکر و یادی از آن دوران کنند.
سپس حجت الاسلام والمسلمین خسروی نیز در این نشست بیان کرد: الحمد لله و صلی الله علی رسول الله و آله الاجمعین
« الدُّنْيَا دَارُ مَمَرّ لاَ دَارُ مَقَرّ»
به بیان فاخر امیرمؤمنان علی (ع): دنیا گذرگاه است نه قرارگاه. خوشا به حال کسانی که از این گذرگاه توشه ای برای قرارگاه خود برگزیدند.
یکی از شخصیتهایی که عمر با برکتی داشت مرحوم دکتر محسن جعفری مذهب بود. سابقۀ آشنایی بنده با ایشان همان طور که برادرمان استاد شیخ الحکایی گفتند برمیگردد به آغاز راه اندازی و تأسیس مجله «وقف میراث جاویدان» در سال 1372، در این مجله که با دوستان عزیزی آشنا شدیم از جمله استاد عمادالدین شیخ الحکمایی که نقش مؤثری در در جهت دهی تخصصی به مجلۀ وقف داشتند، جمعی از دوستان بودند. حجت الاسلام والمسلمین آقای امام جمارانی از من خواستند که در زمینۀ وقف مجله ای راه بیندازم، بنده گفتم که مرا با وقف و اقاف چه کار؟ ولی بالاخره کار به جایی رسید که:
«منی که لفظ شراب از کتاب می شستم زمانه کاتب دکان می فروشم کرد»
شدیم نویسنده وقف و کتب وقفی و این افتخار نصیب ما شد یک روز جناب شیخ الحکمایی عزیزی را به ما معرفی کرد، همین جناب آقای جعفری مذهب و مقاله ای از ایشان، نامۀ پیامبر گرامی اسلام به خسروپرویز که در شمارۀ 4 وقف میراث جاویدان منتشر شد. بعد به تدریج ما با ایشان آشناتر شدیم و مقالات متعددی را ایشان ارائه کردند و در مجله چاپ میشد. یکی از کارهای ارزشمند ایشان این بود که یک روز به بنده فرمودند شما چرا یک کتابخانه تخصصی وقف ایجاد نمی کنید؟ گفتم وقف که کتابهای زیادی ندارد تا کتابخانه ای تشکیل بدهیم! جلسه بعد همین اصرار را کردند، طرحی را ارئه کردند، بالاخره ما را مجاب کرد در یک اتاق کوچک 3×4 کتابخانۀ تخصصی وقف را با سه چهار کتاب راه بیندازیم و ایشان خودش مسئول این کتابخانه شد. کار پیشرفت به جایی رسید که ما دیدیم آن اتاق کوچک است؛ سالن بزرگی را تهیه کردیم و بعد بیش از یکصد مجلد که هرکدام شامل دهها رساله وقفی بود، از کشورهای مصر و اردن و جاهای دیگر تهیه شد، به عنوان گنجینۀ وقف و یک کتابخانۀ معظمی تشکیل شد. و باید عرض کنم که پایه گذار کتابخانۀ تخصصی وقف در ایران، مرحوم دکتر محسن جعفری مذهب است و این یادگار از ایشان ماند. جملۀ دیگری را هم عرض کنم و به عرایضم خاتمه بدهم، یکی از ویژگی های مهم ایشان صراحت لهجه بود، جلسه ای نبود که ایشان با ما دعوا نکنند و در هر جلسه آنچه که دلش میخواست، (حالا رفته خدا رحمتش کند) آنچه که دلش میخواست به من میگفت چون آخوند دیگری را گیر نمی آورد تا حرفهایش را به او بزند و من چون میدانستم که ایشان صداقت محض است، نیت پاکی دارد هیچ به دل نمیگرفتم. خدا را شاهد میگیرم گاهی بعضی از دوستان از ما تعریف میکردند ولی ایشان که انتقاد میکردند، انتقاد ایشان بر من بسیار گواراتر بود. بدون کینه، بدون این که نیت بدی داشته باشد، بدون این که عقده ای خالی کند.
«رو سینه را چون سینه ها هفت آب شوی از کینه ها وانگه شراب عشق را پیمانه شو، پیمانه شو»
ایشان ذره ای کینه در دل نداشت و صراحت لهجه و صداقت، آنچه که به او رسیده بود میگفت و ما هم گوش میدادیم گاهی میپذیرفتیم، گاهی نمیپذیرفتیم اما به دل نمیگرفتیم. و شرط تحقیق همین است که انسان صراحت لهجه داشته باشد و تعصب دست و پای فکر او را نبندد. ایام اربعین است به یاد او سلامی میکنیم به سالار شهیدان اباعبدالله الحسین اسلام علیک یا اباعبدالله، اسلام علیک یابن الرسولالله، اسلام علیک یا مولای و سیدی و رحمه الله و برکاته او محسن بود و خداوند والله یحب المحسنین، او محسن بود ان الله لا یضع الاجرالمحسنین قطعاً آثا او ماندگار خواهد بود و یادش در دلها.
شیخ الحکمایی سپس از دکتر نیستانی از دوستان قدیم دکتر جعفری مذهب درخواست کرد که خاطراتش بیان کند و در ادامه گفت چنان که دوستان مستحضرند به هر حال جناب جعفری مذهب را باید جامع الاطراف دانست یعنی در حوزه های مختلف دستی داشتند و تخصصی، از جمله این حوزه ها بحث سکه و سکه شناسی بود که در تخصص ویژه جناب نیستانی هم هست ولی نمیدانم صحبت ایشان ارتباطی با موضوع دارد یا خیر؟
در ادامه دکتر جواد نیستانی گفت: صحبتم را بیتی از غزل همشهری محسن آغاز میکنم، «حضرت سایه»
«دلم گرفته خدا را گرهگشایی کن
من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن»
خیلی سخت است بیش از 30 سال، دوستی را ظرف 10 دقیقه بخواهیم توصیف کنیم . اما امر فرمودند که در این زمان مشخص شده من مطالب خودن را بگویم، آغاز آشنایی من جناب جعفری مذهب، در گروه تاریخ دانشگاه تهران بود. من از گروه باستان شناسی به گروه تاریخ می آمدم برای این که دروس اختیارم را بخشی را در گروه تاریخ و بخش را در گروه فرهنگ و زبانهای باستانی میگذراندم. اولین موجه من با محسن در جلسۀ کلاس درس خانم دکتر بیانی و درس مغول بود و همان طور که جناب دکتر خسروی فرمودند بی پروا، آنچنان آماده و آگاه در مورد تاریخ مغول استاد را چالش گرفته بود که همان جلسه آغاز آشنایی ما همدیگر بود. – تو اهل کجایی؟ گفتم بابلی هستم مازندران – من هم گیلانی هستم. شروع کرد به گیلانی صحبت کردن و از همان روز دوستی ما شروع شد. ما با هم با برنامه گذاشتیم در ایام دانشجویی جمعه ها برویم تهران گردی بکنیم. در نتیجه میدان رسالت با هم قرار میگذاشتیم سوار اتوبوس میشدیم و تهران را میگشتیم، بخش بافت قدیم تهران را و من متعجب بودم از جعفری مذهب که این همه اطلاعات در مورد تهران دارد! در بناهای قدیمی تهران دارد. از مسیری که ما رد میشدیم برای بازار یا شمس العماره یا مسجد مروی اطلاعات دقیق تاریخی داشت. شاید دوستانی باشند در جلسه که بدانند ایشان چه قدر اطلاعات در مورد شطرنج داشت، قرار بود که با هم بازی شطرنج بکنیم در تمام مهره ها اطلاعات دقیق و تاریخی را به ما میداد. علمی وسیعی داشت، افق دانی وسیع اش انتظارات وسیع را هم بر او ایجاد میکرد و متأسفانه قدر و منزلتش در کارش و در محیط کارش شناخته نشد. من خاطره را خواهم گفت ولی اجازه بدهید این مطلب را بگویم این اواخر به ایشان زنگ زده بودند که من میخواهم پایان نامه و رساله به شما بدهم و در دانشگاه ما تدریس داشته باشی. بدون مکث گفت باشه ولی بدان که من حکم هیئت علمی ندارم و من متعجب ماندم آیا چنین فردی فاضل، دانشمند و ما نتوانیم در دانشگاه از او استفاده بکنیم. در تحقیقات تاریخی عقلگرای محض بود، بی چون و چرا و بی پروا. دوست بزرگوار و دانشمندم جناب آقای بهرامیان در این جلسه حضور دارند، شاید بخواهند به این بخش اشاره بکنند. دایرة المعارف بزرگ اسلامی روزی داشت خیلی ارزشمند بود، روز سه شنبه که مرحوم دکتر علامه زریاب خویی می آمد آنجا، یک روز من در بخش چمن و حیات دایرة المعارف بودم، آمدم به سمت کتابخانه دیدم دکتر زریاب و و آقای جعفری مذهب یا همدیگر دارند به سمت ورودی میروند و با هم بحثهای چالشی عجیب و غریب دارند که به قسمت پله ها که رسیدند دکتر زریاب گفت: حق با شماست حالا خیالت راحت شد؟ جعفری مذهب با یک خیال راحتی برگشت سمت من گفتم چیه؟ گفت هیچی ولش کن! بعد از آقای بهرامیان پرسیدم داستان چه بود؟ (خیلی با همدیگر بحثهای چالشی داشتند) گفت از دفتر در گروه تاریخ بحث بر این بود که آیا شیخ طوسی در حملۀ مغول و سقوط بغداد توسط هلاکو، آیا شیعیان هم همکاری داشتند یا نداشتند؟ و دکتر هم نمیخواست نظر قطعی و نهایی خودش را بگوید، یا پرهیز داشت ولی محسن آخرین تحقیق خود را آنجا ارائه کرد. به کمک ایشان بود که ما در دایرةالمعارف بخش سکه شناسی را راه اندازی کردیم البته فرجام نیکویی پیدا نکرد. من دو واحد نزد آقای شیخ الحکمایی درس سکه شناسی گذراندم، فقط در همین حد ولی سکه شناسی را از جعفری مذهب یاد گرفتم. چه مقدار اقتصاد دخیل است؟ نشانه شناسی و زیبایی شناسی در سکه ها دخیل است؟ اینها را ما نمیدانستیم در دایرةالمعارف هم اقبال زیادی به این کار صورت نگرفت و کار متوقف ماند. از اخلاقیات به شما بگویم میل به آموزش دادن بدون هیچ فضل و تظاهر و به دانایی و دانش، شما را مجبور میکرد یک کتابی را بخوانید و خلاصه را برای او بگویید و نقد سنجش شما را میسنجید و بی پروا مطالب خودش را میگفت. بخشندگی عجیب و غریبی داشت. یک سفر با استادان خودشان رفته بودند ترکیه، برای من هدیه 120 قطعه اسلاید هدیه آورد که هنوز هم دارم، هر سفری که ما جمعه ها به سمت تهرانگردی رفتیم، چیزی را پیدا میکرد سکه یا ظرفی، ما سکه میخریدیم برای این که بدانیم این سکه نادر هست، نو یافته هست که بتوان از آن مقاله تولید کرد یا نه؟ و بسیار هم در مطالعات سکه زبردست بود. من با اغلب مجموعه داران از طریق ایشان آشنا شدم، من اصلاً خودم کسی را نمیشناختم. و اواخر که ما مطالعات آزمایشگاهی در مورد سکه ها میکردیم، ایشان مثل بچه ها بال و پر درمی آورد که از آن نگاه سنتی سکه ما خارج شدیم و کارهای آزمایشگاهی در مورد سکه ها انجام میدهیم. ارتباطات وسیعی با مراکز علمی داشت، شهادت میدهم در مورد فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ایشان هم مشاوره مجانی میداد و هم کار میکرد و همکاری میکرد و سخنرانی درباره موضوعات مختلف علمی خودش داشت. صحبتم را تمام میکنم با بیتی از همشهری ایشان حضرت سایه:
لعلی چکیده از دل ما بود یاوه گشت (یاوه اینجا به معنای گم شد، از دست رفت)
خون میخوریم باز که بازش بپروریم
چه قدر زحمت باید زحمت در این مملکت، فرهنگ این مملکت، تا بتواند یک نمونه مانند جعفری مذهب تربیت بکند و تحویل جامعه دانشگاهی ما بدهد. روحش شاد من که هنوز باور نمیکنم محسن دیگر بین ما نیست اما خداوند به اعظم خانم، خانم هدایتی و دو دختر عزیزش صبر عنایت بکند و امیدوارم که این دو دختر بزرگوار مانند پدر پژوهشگر برجسته و ناب باشند و ما به وجود ایشان افتخار خواهیم کرد.
سپس دکتر سوسن اصیلی مطالبی را دربارۀ مقام علمی زنده یاد دکتر محسن جعفری مذهب بیان کرد: تشکر میکنم از آقای دکتر ایرانی که اجازه دادند من هم به عنوان یکی از دوستان خیلی قدیمی آقای دکتر جعفری مذهب صحبت بکنم. فروردین امسال بود هفتۀ اول بعد از تعطیلات نوروز، یک روز آقای دکتر جعفری مذهب ساعت 9:30 صبح آمدند کتابخانۀ مرکزی، در دانشکده ادبیات کلاس داشتند، نیم ساعتی که وقت داشتند شروع کردند با من و همکارانم صحبت کردند. ایده های جدید و کلی مسأله را در نیم ساعت مطرح کردند و رفتند. وقتی رفتند همکاران من حیران ماندند که (اولین بار بود پای صحبت ایشان می نشستند) این کی بود آمد و به این شکل رفت. دو هفته بعد ماجرای بیماری ایشان شروع شد که همه در جریان هستید و ایشان یک درس داشتند در گروه ایرانشناسی، اسناد و کتیبه ها که گروه از من خواست آن درس را من ادامه بدهم و امیدوار بودم زودتر حالشان خوب شود برگردند و کلاسشان را بگیرند که متأسفانه تا آخر ترم این اتفاق نیفتاد. و این آن درسی بوده که آقای شیخ الحکمایی قبلاً میدادند و به علت بیماریشان نتوانسته بودند بدهند و درس را داده بودند به آقای جعفری مذهب. حالا امیدوارم اگر دوباره ارائه شد خود آقای شیخ الحکمایی درس را مجدداً ادامه بدهند. روزهایی که میرفتم کلاس دانشکدۀ ادبیات، چون کلاس ایشان میرفتم یاد خاطراتمان میفتادم و سال 64 که رشتۀ تاریخ دانشگاه تهران قبول شده بودم و یکی از همکلاسیهای ما بود که از همان روزهای اول دائم استادها را چالش میکشید، سؤال میکرد، مسئله مطرح میکرد و یک پشتوانه علمی خیلی قوی داشت خیلی قویتر از ماها که دانش آموزهای هجده نوزده ساله بودیم و وارد دانشگاه شده بودیم و خیلی زود کلاسها را دستشان گرفتند و اسمشان آقای دکتر محسن جعفری مذهب بود. برای ما خیلی جالب کسی با این اسم طولانی و همۀ اطلاعات خیلی زود توجه خیلی از همکلاسهای ما به ایشان و برخوردهایی که در کلاس داشتند، صحبتهایی که میکردند جلب شد. دوره تحصیل ما تمام شد و ایشان با دوست خوب من خانم هدایتی ازدواج کردند، فکر میکنم بیشتر دوستان ایشان را بیرون از خانه میشناسند ولی من در 25 سالی که ایشان ازدواج کردند از نزدیک با هم ارتباط داشتیم، بارها و بارها با هم سفرهای خانوادگی داشتیم و چیزی که برای من خیلی جالب و بود خیلی در زندگیشان به چشم می آمد، عشق و علاقه ای بود که ایشان به خانواده اش داشت به همسر و دخترانش و نزدیکی خیلی زیادی که با آنها داشت و با آنها دوست بود و واقعاً همان طور که در بیرون از خانه، مرد علم بود در خانه مرد زندگی بود. میدانم این ضایعۀ خیلی بزرگی است، از روزی که ایشان بیمار شدند به هر حال چون در جریان مسائلشان بودیم، من می دیدم که خانم هدایتی سعی میکند خودش را قوی نشان بدهد، سعی میکند سر پا بیاستد، سعی میکند که وانمود اتفاق نیفتاده و حل میشود هم خودش هم دخترهای ایشان این تلاش را میکردند. ولی متأسفانه حل نشد امیدوارم بعد از این هم ایشان همان طور ادامه بدهد گرچه خیلی است، خانم هدایتی چند تا موضوع در ذهنشان هست و مسئله دارند بعد از درگذشت ایشان، امیدورام همه نهادها و دوستانی که در جاهای مختلف هستند، به ایشان کمک کنند تا به خواسته هایشان برسند اینها به من گفتند من خدمت شما عرض میکنم و خواهشم میکنم خانم هدایتی، عزاداری کافی است روح ایشان هم اصلاً چنین چیزی را نمی خواهد. شما باید تلاش کنید نام ایشان را بیشتر از این زنده نگه دارید. ایشان در نظر دارند یک جایزۀ دکتر محسن جعفری مذهب که از طرف خانواده و نهادهای فرهنگی کمک میکنند، در نظر بگیرند، انتشار مجموعه مقالاتی هست که دوستان در جاهای مختلف تلاش میکنند این کار را انجام بدهند و در پی آن هستند و خانم هدایتی به عنوان یک تحصیلکردۀ تاریخ به هر حال کسی است که خیلی خوب می تواند در این راه کمک بکند و خواهش میکنم با نظر ایشان و همراهی ایشان این کارها انجام شود. و آثار چاپ نشدۀ ایشان هست که باید روی آنها کار شود و آمادۀ چاپ شود و این که ایشان میخواهند مجموعه مقالاتی را سالانه به یاد ایشان منتشر بکنند. امیدوارم همه کسانی که دست اندرکار هستند کمک بکنند تا همسرشان و دخترانشان به این آرزویشان برسند و در آینده جامعه به این موارد تحقق ببخشد.
ادامۀ این نشست به خاطرات دکتر عبدالرسول خیراندیش اختصاص داشت.
وی صحبت هایش را با این ابیات آغاز کرد:
هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلرزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
من تشکر میکنم از جناب دکتر ایرانی که این مجلس همدلی را به یاد و نام نیکوی دکتر جعفری مذهب، عزیز سفر کرده ما گذاشتند. همکارانی که در این مرکز این چند ماهه عزیزی را از دست داند من هم به سهم خودم تسلیت عرض میکنم خصوصاً برادر عزیزم جناب دکتر ایرانی که هفتۀ پیش مادر گرامیشان را از دست دادند، فرصتی هست که من از جانب جمع تسلیتی خدمت ایشان داشته باشم. آشنایی من با دکتر جعفری مذهب، حدوداً اواخر دهۀ 60 بود یک بار در جمعی از استادان تاریخ یک سخنرانی بود ما هم تقریباً در آخر نشسته بودیم، دیدم پشت سر ماه هم همه ای هست که این طرف مجلس را کسی خیلی توجهی ندارد، همه دور یک آقایی جمع هستند و حواسشان به او است. برگشتم دیدم کتاب داستان آن کاهن بودایی که چنگیزخان به ایران دعوت کرده بود، در دستش است. من هم وارد بحث شدم تازه پایان نامه فوق لیسانسم را دفاع کرده بودم به هزار زحمت و بدبختی 60 منبع گیر آورده بودم این عدد را میگویم چون برای نتیجه گیری 10 دقیقه ای صحبتم مهم است. گرفتم و گفتم این کتاب چه طور میشود بلندش کرد و از شما دزدیدش از من گرفت و گفت این طوری! من هم از ایشان گرفتم و اینگونه خلاصه مقدمه آشنایی شد و به من اجازه داد یک کپی از آن بگیرم. آقای دکتر جعفری مذهب کتابشناس بود و من شهادت میدهم در توسعه منابع مطالعاتی ما دربارۀ مغول در ایران نقش اصلی را داشت، به طوری که چند سال بعد من در دانشگاه، دانشجوها با من پایان نامه میگذراندند، به سادگی 120 و 150 تا منبع دربارۀ مغول که کسی در پایان نامه استفاده میکرد عادی شد و ایشان سهم عمده ای داشت من میتوانم تک تک بگویم چه کتابی و چگونه ایشان آوردند در معرض دید همگان قرار داد. بخشش داشت، سخاوت داشت از این جهت علم و اطلاع داشت من در ادامه صحبتم دربارۀ نقش ایشان در توسعۀ مطالعات مغولی توضیح کوتاهی خواهم داد اما آشنایی ما گسترش پیدا کرد، با هم جر و بحث علمی هم خیلی داشتیم، بارها با هم قهر کردیم، صلح کردیم و از این کارها زیاد بوده و هم در قسمت کتابهای درسی کمک فوق العاده ای کرد به خصوص در بحث سکه شناسی که چنان که آقای نیستانی هم اشاره کرد ورود این بحث هم به آموزش و پرورش کار ایشان بود و کار خیری هم بودم حالا چرا و چگونه جای صحبتش نیست. در آن کتاب تاریخ شناسی که طراحی شد خانم اصیلی همکاری کرد، ، نقش خیلی عجیبی آن کتاب ایفا کرد در توسعۀ بحث تاریخ در مدارس. اما دربارۀ مطالعات مغولی، آنچه که ما از تاریخ مغول میدانیم مقداری منابع گذشته ما هست که در همان دوره ها فراهم آمده و بازتولیدش تا کتاب حبیب و سیر ادامه پیدا کرده به هر نحو شکلی، بعد از آن کار خاصی باز تولید نداریم ولی اروپایی ها از قرن هجدهم منابع مطالعات مغولیشان را توسعه دادند، سیلوستر دوساسی و دیگران، این توسعه منابع مغولی در اروپا همراه شد با قضاوتهای خاصی که یک قضاوت خاصی راجع به ویرانگری ضد تمدنی مغولها دارند. انقلاب مشروطه که شد، در کنار همۀ ایراد و انتقادی که به رژیم قاجار میشد، چون اینها در ابتدا امر ادعا میکردند که منشأ مغولی دارند، این دستاویز شد برای خیلی ها که با محکوم کردن مغول دولت قاجار را هم به عنوان عامل عقبماندگی ایران تا حدودی به هم ربط بدهند. بعد از چنین فضا و جریانی بود که عباس اقبال کتاب تاریخ مغولش را نوشت؛ آن هم خیلی متأثر از کتاب اوسون بود داخل کتابش هم اینها را نوشته است. این قضاوت خاصی را در دورۀ مغول برای ما در کتابهای درسی یا کتابهای کل تاریخی که در این دوره ها دربارۀ مغول نوشته شد، ایجاد کرد. دکتر محسن جعفری مذهب تسلیم این جریان نشد و از اولین کسانی بود که به نقد و نظر و در این قسمت پرداخت آن فرم کلی را خیلی کاری نداشت، نکات خاصی را در آن گرفت، پروراند و سخنی دیگر گفت. مقالات مختلفی در زمینۀ تاریخ مغول دارند، اگرچه که کوتاه است ولی رسا و گویاست. و نکته سنجی های دقیقی در این قسمت داشتند و کم کم این نکته سنجی ها را برد سمتی که ما یک مقداری دیدگاه های تاریخی را در رابطه با بسیاری از حوادث از جمله دورۀ مغول را وارد یک فاز جدیدی بکنیم. این آخرین قسمتی بود که من با ایشان در این قسمت سر و کار داشتم و بحث و گفتگوی مفصل و طولانی هم ما در این قسمت با همدیگر داشتیم. ایشان سهم خاصی در تغییر جهت منابع مطلاعاتی مغولی ما دارند و همین طور در توسعۀ منابع مغولی ما دارند و انشاالله که راه ایشان ادامه پیدا کند، راه و نام ایشان همیشه برقرار باشد و فرصتی است من مجدداً خدمت خانوادۀ محترم ایشان تسلیت عرض کنم، افسوس که ایشان رفتند و ما نتوانستیم ایشان را ببوسیم چون که به هیچ کس بوسه نمیداد.
سخنران بعدی مراسم دکتر رسول جعفریان بود که اینگونه آغاز کرد: الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد علی آله طیبین الطاهرین.
انشالله که خداوند روح این دوست عزیز ما را شاد بکند. بنده ارتباطم با جناب آقای جعفری مذهب خیلی گسترده نبود در بسیاری از نشستها رفیق بودیم و بسیاری از دیدارهایی که زمینه ای در این دیدارها و نشستها برگزار می شد، بیش از این نوشته های ایشان برای من جالب بود، نوشته های کوتاه اما بسیار عالمانه و دقیق و در مواردی که بعضی ها را به خاطر دارم و بسیاری را باید را نگاه بکنم و عرض بکنم، نوشته های ایشان راههای جدیدی را باز میکرد معلومات جدیدی را در اختیار میگذاشت و هر بار که در این جستجوها نکته ای از ایشان به چشم می آمد، بنده اطمینان داشتم حتماً یک متن تازه ای، نکته تازه ای و پژوهش نویی پشت سر آن هست. حتی در اوج این بیماری که فرصتی شد به همت دوست عزیزمان جناب آقای کاشانی، ساعتی را خدمت ایشان بودیم، یک آن از نوشته ها و پژوهشها، نکات تازه و به خصوص همین زمینه ای که جناب آقای خیراندیش اشاره کردند بحثهای مربوط به مغول و مسائل تازهای که در این دو سه سال توجه ایشان را جلب کرده بود و ارتباطی که صحبتش را میکرد و مرتب توصیه میکرد که زمینه اش بیشتر شود، رفت و آمد و حرفهای نویی که داشت خودداری نمیکرد یعنی تمام این مدت با همۀ مشکلی که بود یک آن و یک جملۀ خارج از فضای علم نبود. دیداری هم که من به خاطر دارم، به همین شکل بود و مخصوصاً ایده پردازی که دوستان اشاره کردند همان جسارت و شاید همین هم باعث میشد از او فاصله بگیرند کسانی در مجموعه خودش شاید یک مقداری غربت داشت و چند باری هم گلایه کرد که تغییراتی که در آنجا هست یا تصمیماتی که گرفته میشود، خیلی به توجهی نمی شود و این یکی از افسوس هایی است که باید برای ایشان و بسیاری عزیزان دیگر داشته باشیم که به تناسب شأنشان و فهمشان فارغ از اخلاق و منش و صداقت و پاکی آنها، آن طور که باید و شاید مورد توجه نیستند همین الان کنار بنده جناب آقای شیخ الحکمایی هستند که واقعاً در حق ایشان جفا صورت گرفته و به رغم این که دوستان ما دهها بار به میدان آمدند، تلاش کردند، فعالیت کردند ولی به اندازه عشر آن جایگاهی هم که ایشان از لحاظ علمی دارد در دانشگاه تهران به ایشان توجهی نشد. من این نکته را فقط در ادامه فرمایشات آقای دکتر خیراندیش عرض بکنم، ببینید دایرۀ پژوهش ما یک ارتباط مستقیمی دارد با دایره کتابشناسی ما و هم ذهنیت آدمها به صورت فردی و هم ذهنیت پژوهشی ما به صورت جمعی در گرو این است که چه قدر معلومات کتابی داشته باشیم. کار کردن در کتابخانه ها و افرادی که علاقمند به حوزه جستجو در کتابها هستند، زمینه ای را ایجاد میکند که اینها تقریباً اگر شرایط دیگر را هم داشته باشند، عمیق تر فکر بکنند، دانستن زبان یا زبانهای متعدد کمک میکند که افق های فکری بازتر باشد و توسعه پیدا کند و فعالیت مرحوم جعفری مذهب در کتابخانۀ ملی، که به نظر من علاقه خاصی هم داشت به همین جهت بود و همین هم زمینه میشد که جنبه های پژوهشی گر چه متفرق بود ولی معمولاً برای هر کسی که به یک حوزه ای که پرداخته بود آن مقاله یک جهت تازه ای را باز میکرد و تقریباً میتوان گفت یک حرف زائد در کارها نبود یعنی یک حرف تکرار، حرف شعاری دیده نمیشد اگر ده خط یا صد خط بود؛ از این جهت بسیار مهم بود. من حقیت دوست داشتم مورد مشابهی از این مدل را بگویم گرچه تکیه ام روی هم همان جنبه پژوهش است این روزها من اندکی برگشته بودم سراغ مرحوم میرزا عبدالله افندی و بخش چاپ نشده ریاضش که در واقع اهل سنت است و چندین شرح حال را زیر و رو کردم و فقط علاقه ام این بود که ببینم این چه تفاوتی با بقیه آدمهایی که در اطرافش هستند دارد. به مرحوم مجلسی خیلی احترام میگذارد ولی ما میدانیم فهم میرزا عبدالله از جهاتی خیلی عجیبتر و شگفتتر است و رمزش همین نکته هاست و آن بودن در کتابخانه است، بودن در خزانه موقوفه قسطنطنیه است، رفتنش به خانه تک تک افراد در بحرین است، سر زدن به کتابخانه های خصوصی تک تک افراد است و جای کتاب ارجاعاتی میدهد که حتی شما در یک مورد مشابه نمیتوانید در دوره صفوی نظیرش را ببینید و هر مطالعه ای سبب میشود که به مطلبی دسترسی پیدا کند و این را بچیند کنار مطالب دیگر و افق تازه ای را برای شما باز کند. به خصوص شرح حال ابوحنیفه را از این کتاب که حدود هفت صفحه بود استخراج کردم، مصادیقش را نگاه کردم، قضاوت هایی که تحت تأثیر این مصادیق دارد نگاه کردم، آن فشاری هم که از لحاظ فکری روی این آدم بوده نگاه کردم دیدم کارش باز کردن افقهای تازه است صرفاً به دلیل این که در سراسر اصفهان یا تبریز یا جاهای دیگر گشته و نسخه های فراوانی از آثای که منتسب به ابوحنیفه بوده این ها را دیده، به قدری این شگفت است که این آدم کاملاً متوجه هست که صوفیه نسبت به این چه طور فکر میکنند، مذاهب دیگر نسبت به این چه طور فکر میکنند و دسترسی او به نصوص سبب میشود که بتواند تحلیل هایش را اصلاح بکند و این را باید در مقابل افرادی گذاشت که تا آخر عمرشان دایرۀ معلوماتشان صد تا کتاب یا دویست تا کتاب است و هیچ علاقه ای، هیچ عشقی به این که متنوع کار بکنند نداشته باشند، این تعدد موضوعات مورد مطالعه مرحوم جعفری مذهب، به خاطر این است که به دنبال نصوص تازه، متون تازه، پژوهشهای نوین فرنگی ها یا روسها یا جز اینهای میگذشت و هر کدام اینها باعث میشد که یک گزارش، یک معرفی، یک مرور یا یک کار پژهشی داشته باشد و رمز این که اینجا هم این قدر تأکید میشود ایدههای جدید میدهد یا توصیههای مختلف به افراد میکند، کمک میکند به گسترش مطالعات در یک حوزه بخصوصی، همین دایرۀ آشنایی با کتاب است. شرمنده از این که در مجموعهای هستیم که نمیتواند به خوبی از این افراد استفاده بکند و زمینه را فراهم نمیکند و اغلب فرصت برای افرادی پدید می آید که به روشهای دیگری میتوانند به راحتی به جایگاه های علمی دسترسی پیدا کنند بدون این که شایستگی آن را داشته باشند. خوشحالیم که همین حجم مقالات مانده و امیدواریم که در قدم اول مجموعه مقالات خود ایشان که حاصل فکر و پژوهش خودش است، انشاالله منتشر شود که بهتر و راحتتر بتوانیم با افکار ایشان آشنا شویم و آن نقشی که باید در توسعه پژوهش داشته باشد انشاالله انتشار این نوشته ها ایفا بکند، خیلی ممنون از جناب ایرانی، آقای کاشانی و دوستان دیگری که حاضر بودند و دوست بسیار عزیز و نور چشمان، جناب آقای شیخ الحکمایی که امیدواریم هر کجا هستند سالم باشند و زمینه استفاده از ایشان برای ما بیشتر فراهم شود.
علی بهرامیان از دوستان زنده یاد محسن جعفری مذهب در ادامه گفت: اجازه میخواهم در آغاز خدمت خانوادۀ آن مرحوم تسلیت می گویم و عرض کنم که شما ما را در غم خودتان شریک بدانید، به هر حال شما همسری و پدری و برادری را از دست دادید و ما یک دوست دانشمند بزرگوار را.
من آقای جعفری مذهب را بیش از سی سال میشناختم و واسطۀ آشنایی ما هم دوست عزیزم آقای مهدی امینی بود که الان در کاناداست و از همان روزی اولی که ایشان را دیدم دو صفت را در او تشخیص دادم، غیر از صفات دیگر و آن دو صفت را ایشان تا لحاظات آخر تا آن زمانی که میشناختم کاملاً حفظ کرد. یکی حقیقت جویی بود و تمام لوازمی که باید این حقیقت جویی را داشته باشد به آن التزام داشت و دیگری ناقد بودن بود و این ناقد بودن و حقیقت جو بودن را به همه چیز تسری میداد.
من هر روز با ایشان ساعتها مشغول بودم همان طور که جناب آقای شیخ الحکمایی هم فرمودند، سابقۀ آشنایی من با مرحوم جعفری مذهب دست کم به حدود 20 سال پیش میرسد، سال 76 که به همت آقای دکتر خیراندیش بخش تاریخ جغرافیا در دایرة المعارف بزرگ اسلامی راه اندازی شد و یک حلقه ای از اساتید بزرگوار جمع شدند از جمله مرحوم جعفری مذهب و البته همیشه هم دکتر جعفری مذهب متفاوت بود. دوستان قبل از من نکاتی را اشاره فرمودند اینها همیشه در صحبتها و همه جلسات واقعاً تبلور داشت. آن صراحت لهجه و انتقاد صریحشان واقعاً به دل می نشست. خیلی از اوقات شاید به ظاهر تند بود ولی من به شخصه همیشه لذت میبردم و ندیدم کسی را تا این حد جرأت داشته باشد و با جسارت صحبت کند. به طور کلی راجع به خطاهای علمی نمیتوانست بگذرد و نمی توانست با خودش کنار بیاید، کم بیش اطلاع داریم که اگر نمیتوانست با نام خودش مطلبی بنویسد تلاش میکرد آن نقد علمی را به نام دیگری، نام مستعار منتشر کند، راجع به همین نام مستعار هم یکی دو تا مقاله نوشته بود و چاپ هم کرده بود. ولی راجع به مسائل علمی نمیتوانست کنار بیاید و این روحیه به نظر من خیلی جذاب بود، خیلی خوشم می آمد. من خاطره های زیادی از او دارم نمیخواهم اینجا وقت را بگیرم ولی به معنای واقعی میتوانم بگویم شخصیت بین رشته ای بود ما در حوزه مطالعات علوم انسانی شخصیت بین رشته ای کم داریم معمولاً در یک حوزه افراد تخصص دارند همان طور که همه حضار هم کم و بیش آشنایی دارند میدانیم در حوزه صنعت شناسی، در حوزۀ نسخۀ خطی، در حوزۀ مطالعات تاریخی، منبع شناسی، سکه شناسی در این حوزه ها تبحر داشت و تخصص داشت و نظر و ایده داشت، در تمام این حوزه ها مقاله هایی که منتشر کرد حرف جدیدی در آن بود نکته ای بود که شاید کمتر کسی، شاید نه و قطعاً کسی نمیتوانست به آن نکته توجه کند و ایشان آن نکته را متوجه میشد و هوشمندی قابل تحسینی داشت بلافاصله ثبت میکرد و در نشریاتی هم این نکات را ثبت میکرد که تخصصی بودند و یکی از هوشمندی های دکتر طبعتاً کار سختی هم هست. گاهی اوقان من مقاله هایی را از ایشان میدیدم که به ظاهر معرفی یک کتاب ولیکن از یک مقدمه یکی دو پاراگرافی هم برخوردار بود و آشکار بود همین مقدمه شاید هفته ها و ماهها زمان برده تا آماده شود ولی وقتی مقاله را میخواندی در یک صفحه چنان جامعیتی از مطلب به دست می آوری که شاید لازم بود برای آن ساعتها وقت بگذارید. همان طور که دوستان هم گفتند کوتاه مینوشت ولی نکته را مینوشت و آن نکته واقعاً ارزشمند بود امیدواریم که آثارش منتشر شود و همه بتوانند استفاده کنند. یکی از ویژگیهایی که من چند جا گفتم و دوست دارم اینجا هم بگویم، این بود که علیرغم این که منتقد بود، انتقادش را هم به صراحت بیان میکرد حتی اگر میشد به شکل دیگری هم منتشر میکرد و چاپ میکرد، ولی من هیچ وقت ندیدم راجع به شخصیت کسی حرف بزند، صرفاً و فقط و فقط به علم آن طرف اگر لازم بود می تاخت ولی هیچ وقت من ندیدم راجع به کسی صحبت کند. اگر آمادگی داشتم مطمئنم که خاطرات خیلی زیادی را میتوانستم یادداشت بکنم ولی الان حضور ذهن ندارم. خیلی تشکر میکنم از جناب ایرانی که این مراسم را برگزار کند انشاالله که روحشان شاد باشد و خداوند به خانوادۀ محترم ایشان هم صبر عنایت کند.
غلامرضا امیرخانی از همکاران دکتر جعفری مذهب هم در این نشست بیان کرد: یک بیت از سعدی هست که من معمولاً خیلی این بیت را دوست دارم و هر وقت عزیزی که بیشتر با او دمخور و محشور بودیم از بین ما میرود، من یاد این بیت میافتم و آن این هست که:
«گر به صد منزل فراقت افتد میان ما و دوست همچنانش در میان جان شیرین منزل است»
من دقیقاً 21 سال پیش در چنین روزهایی آقای جعفری مذهب را دیدم و در این 21 سال به خاطر این که هیچ وقت ارتباط همکاری و دوستی ما قطع نشد و مستمر بود از ایشان خیلی خاطرات خوبی دارم. الان که در راه فکر میکردم گفتم شاید آسان ترین راه و روش برای گفتنش، انتخاب اولین خاطره و آخرین خاطره باشد یعنی اولین دیدار من با ایشان و آخرین ملاقات.
سال 1375 بود که من در ساختمان قدیم کتابخانۀ ملی، ساختمان خیابان قوام السطلنه سابق رفتم و مشغول شدم. همان روزهای اول که جمعی از دوستان که میشناختیم با هم نشسته بودیم و صحبت میکردیم، دیدیم آقای دیگر هم هست و شروع کرد به صحبت، گفتم اسم شما؟ گفت: من جعفری مذهب هستم. همان جلسۀ اول یادم هست که صحبت کردیم و هیچ وقت یادم نمیرود اولین بحثی که ایشان مطرح کرد، راجع به سکه بود و شاید شروع صحبت هم از اینجا بود که ما یک چیزی هم داریم به نام پشیز، من نمیدانستم که میگویند فلان چیزی پشیزی نمیارزد یا میارزد، دقیقاً یک اصطلاح تاریخی به چه معناست و ارزشش کمتر از سکه هست یا به چه اطلاق میشود. صحبت کردیم و متوجه شدم ماشاالله ایشان چه قدر معلومات دارد در حوزه های مختلف تاریخی و مفصل صحبت کردیم من از همان روز احساس کردم که با ایشان دوستی صمیمانه ای داریم و مدتها در همان ساختمان با هم همکار بودیم. اتفاقی که افتاد و من تا حالا هیچ جا نگفتم ولی برای خودم همیشه این قضیه بود و این قدردانی را داشتم این بود که من آن زمان لیسانس کتابداری و اطلاع رسانی از دانشگاه تهران گرفته بودم، ان زمان ترم اول بود که در دانشگاه تهران، دانشکدۀ علوم تربیتی فوق لیسانس میخواندم و در اثر معاشرت با ایشان و هر روز با ایشان بودن این قدر ایشان نسبت به مسائل تاریخی مسلط بود و بزرگترین ویژگی و حسن ایشان، بحث عدم خست ایشان بود یعنی واقعاً ایشان در اطلاعات دادن هیچ خستی نداشت، هر چه میدانست با کمال سخاوتمندی در اختیار میگذاشت ما هم رشته مان کتابداری بود و این خیلی برای ما خوب بود چون میدانید کتابدار باید عشقش این باشد که اطلاعات را به آنهایی بدهد که طالب آن هستند و به همین دلیل است که در مکتب های کتابداری که شاید در حوزۀ علوم کتابداری در قرن بیستم، شاید دو مکتب اصلی داریم یکی مکاتب اصلی است در آمریکا یکی هم مکتب شرقی که خاستگاه آن هند است و بزرگترین کتابدار هند هم شخصیتی است به نام رانگاناتان که مدتهاست فوت کرده ولی خود آن بهره گیری از فلسفۀ هندی و ارزشهایی که در آنجا هست؛ میگوید کتابداری شغل مقدسی است چون که اطلاعات را به در سرای آنانی میبرند که از آن بی بهره اند و بحث مفصلی دارند پنج اصل اصلی را برای کتابداری برمیشمارد که یکی همین بحث رساندن اطلاعات به آن طالب و به آن کسی که دنبالش است. من واقعاً میدیدم ایشان خیلی طالب و هم مسلط است و هم این که نه صرفاً به حوزۀ تاریخ به حوزه های دیگر هم اشراف دارد و هیچ خستی هم ندارد حتی این اطلاعات را در اختیار مراجعه کنندگانی که آن زمان می آمدند به کتابخانۀ ملی، قرار میداد. به هر حال نتیجه این معاشرت ها که یک طرفه هم بود ما از ایشان چیز یاد میگرفتیم، این بود به رغم این که من رشته ام رشته کتابداری و اطلاع رسانی بود، به تدریج به این سمت رفتم که موضوع پایان نامه ارشدم را یک موضوع تاریخی انتخاب کنم یعنی یک چیز بین رشته ای که کلاً موضوع تاریخی شد و حتی صحبت با ایشان میکردم ایشان راهنمایی میکرد و بحث میکردیم و هیچ وقت یادم نمیرود که ایشان چه قدر با کمال صبر و حوصله هم هر نوع کمکی بود کرد و جاهای مختلف ما با هم رفتیم. من هیچ وقت یادم نمیرود برای اولین بار با ایشان رفتیم منزل مرحوم ایرج افشار، سال 76 و یا 77 بود. خدا رحمت کند ایرج افشار را من یک جایی فکر کنم یادداشت کردم و گفتم که در همان دیداری که خدمت ایشان داشتیم، ایشان کلی توانست روی موضوع پایان نامه من را راهنمایی بکند. خدمت دوست دیگر ایشان رفتیم آقای دکتر فرهانی منفرد، آن زمان یادم هست در فرهنگستان بودند، در همی خیابان بخارست و حتی رفتیم منزل یک شخصی به نام آقای رکن الدین همایون فرخ که بعد از مدتی فوت کرد که دوستان میشناسند کسی بود که قبل از انقلاب هم یک مسئولیتی داشت و کتابی داشت به نام کتاب و کتابخانه های شاهنشاهی در ایران، او آدم مطلعی بود. به هر حال یادم هست که چه قدر ایشان به من کمک کرد و به هر حال برای کسی که رشته اش تاریخ نبود این خیلی مهم و با ارزش بود. من عرض کردم در طول همه این سالها و بعد از آن به علت این که علاقمند بودم و بیشتر کار جدی در تاریخ میکردم و همین در دوره دکترا، بیشتر با هم صحبت و بحث میکردیم، در نشست هایی که ایشان پیشنهاد میداد، خودش به صورت خود جوش خیلی از مناسبتها را کشف میکرد از دل تقویم ها، مثلا؛ صد و پنجاهمین سال درگذشت بنیانگذار، یا تولد کسی که چاپ سنگی را اختراع کرد و در هیچ تقویمی هم این نیست ولی ایشان پیدا میکرد یا هشتصمدمین سال سه تا کشیشی که آمدند به ایران و … خلاصه واقعاً معتقدم که یک سری رویدادها را ایشان به تقویم فرهنگی ما افزود و این بسیار جای سپاس و قدردانی دارد. یک مدتی با مرحوم علی نقی منزوی در کمیتۀ خرید نسخه های خطی کتابخانۀ ملی، در خدمت ایشان بودیم و از آن جلسات من خیلی خاطره دارم و مسائل مختلف و جاهای ممختلف و بعضاً مسافرتهایی که با هم میرفتیم. ولی این اولین خاطره را گفتم خدمت شما و آخرین خاطره که شاید چند روز قبل از فوت ایشان بود وبا نفر از دوستان خدمت ایشان رسیدیم، در منزل شاید دو ساعتی بودیم و ایشان مریض حال بودند و کمابیش ما هم میدانستیم ایشان وضعیت مناسبی ندارند، خیلی حرف زدن هم برای ایشان راحت نبود و با همان حالت مریضی و بیماری که داشتند، این خاطره برای من جالب است که خانمشان و یکی از فرزندانشان هم بودند، ایشان یک بشقابی را روی دیوار نشان داد و گفت این بشقاب مال کره است من این را از کره آوردم و مفصل با همان حالش صحبت کرد. خانمش زحمت کشید بشقاب را آورد پشت بشقاب را نشان داد گفت ببینید این را در پشت بشقاب در زمینه بشقاب اطلاعات بود روی بشقاب تصویر بود. گفت این تصویر از این آثار ثبت شده حافظۀ جهانی است کشور کره است این طور تبلیغ میکنند و کلی صحبت کرد که این علامت چه هست و پشتش این را نوشته و مناسبت ثبت و نمونه های دیگری هم میگفت که به هر حال چه طور کشورهای دیگر، کشورهای که روی فرهنگشان سرمایه گذاری میکنند آثار فرهنگیشان را ثبت و ضبط میکنند و پرزنت میکنند. در همان دیدار آخر خیلی با شور و شوق صحبت میکرد و با همان علاقه و اشتیاقی که داشت، میگفت و خانمش هم گفت خودش هم تأکید کرد که من هر چه زودتر باید به کتابخانۀ ملی برگردم چون کلی کار هست و کلی برنامه دارم. از سرای ایرانشناسی میگفت که یک تنه خودش زحمت کشیده بود و راه اندازی کرده بود. به هر حال من فکر میکنم هم کتابخانۀ ملی به عنوان از دست دادن یک همکار خیلی خسارت بزرگی کرد هم جامعۀ تحقیق و فرهنگ به خصوص اهل تاریخ ما که امیدواریم کسان دیگری باشند با این رویکرد شاید ایشان خیلی از نظر کتاب و اینها کثیرالتألیف نبود، ایشان یادداشت و مقاله خیلی زیاد دارد در نشریات مختلف ولی واقعاً به نظر من حضور و وجودش بسیار مثمر ثمر بود، نمیتوان آمار گرفت ولی اگر از همان روزی (من قبل از آن را نمیگویم) در کتابخانۀ ملی به چه قدر افراد ایشان اطلاعرسانی کرده بود، اطلاعات در اختیارشان گذاشته بود، کتاب معرفی کرده بود، و حتی من فکر کنم اگر بخواهیم لیست خارجی ها را استخراج کنیم که از کشورهای مختلف می آمدند و با ایشان ارتباط داشتند. خیلی وقتها میدیدیم ایشان یک نشستی میگذارد به خاطر این که یک ایرانشناسی از مجارستان آمده، از ژاپن آمده فقط به صرف ارتباطی که با ایشان داشتند منجر میشد به یک نشست، به یک سخنرانی، بدون هیچ گونه هزینه ای برگزار میشد. خیلی درس آموز است که ایشان دنبال آن ارتقا و پیشرفتهای مرسوم نبود و من آخرین جمله ای که بگویم شاید حالا خبر خوبی هم باشد برای خانواده ایشان، ولی واقعاً خودم من هم از یک طرف خیلی هم ناراحت شدم ایشان دیروز بعد از سالها بالاخره حکم قطعی هیأت علمیاش آمد و این قدر درگیر کارهایی بودم شاید به خودشان اهمیت نمی دادند شاید خانواده هم در این قضیه اذیت شدند ولی واقعاً ایثار و فداکاری داشت که هیچ وقت دنبال کار خودش نبود و بعد از این همه سال که عضو هیئت علمی بود تازه دیروز بعد از این همه سال ایشان از حالت رسمی آزمایشی تبدیل شدند به رسمی قطعی و من واقعاً وقتی نامه ایشان را دیدم خیلی متأثر شدم که چرا این طور؟ ولی از آن طرف دانش ایشان را تحسین کردم که واقعاً همه به این قضیه معترف بودند و قبول داشتند من معتقدم همه اساتید تاریخ که با آنها برخورد داشتم قطعاً از معلومات ایشان استفاده کردند چون ایشان هم در حوزه تاریخ هم در حوزه های مرتبطی مثل سکه شناسی، عصر تاریخ اقلیتهای مذهبی، یادم هست سالها پیش ایشان یک بار برای من صحبت میکرد مفصل آنچه کلیسا و کلیسه که در کوچه پس کوچه های تهران بود ایشان در همه را میگفت مال کدام فرقه است و خیلی از حوزه های دیگر که ایشان کار کرده بود و زحمت کشیده بود امیدواریم که راه ایشان پر رهرو باشد و انشاالله که در حیات پس از زندگیشان دعای خیرشان شامل حال خانواده شان، همسرشان و به خصوص دو فرزند نازنین شان باشد.
ادامۀ دهندۀ جلسه جمشید کیانفر از دوستان دکتر محسن جعفری مذهب بود.
وی در سخنانی بیان داشت: اینجا خانۀ دوم من است و من باید زودتر میرسیدم، منتها از آنجایی که پذیرفتم امروز که پیر شدم ساعت را 15 تا 17 دیدم ولی فکر کردم 5 تا 7 است به همین دلیل عذرخواهی میکنم.
قطعاً دوستان در باب دکتر محسن جعفری مذهب سخنهای گفتند به حق و به جا که بخشهایی را من در اینجا شنیدم و هر چه هم بخواهیم کم گفتیم. آقای امیرخانی نکته ای را در آخر سخنرانیشان اشاره کردند؛ من میخواهم از همین جا به دو سه نکته بپردازم خیلی هم مصدع نمیشوم چون نه سخنورم نه خطیبم بنابراین کوتاه سخن را میگویم که تمام شود. آقای جعفری مذهب صرف نظر از اسامی مستعارش که نقد مینوشتند و موشکافانه و با آن نگاه تیزبینی که داشتند بسیار خوب میدیدند چیزی بالغ بر 200 مقاله دارند اما هیچ کدام اینها پژوهشی نیست چرا؟ چون در این نشریات وزارت علوم که مجوز به نام علمی پژهشی یا علمی ترویجی داده چاپ نشده، مقالات ایشان در «میراث جاودان» واقعاً جاودان هست که حتماً جناب خسروی اشاراتی به این مسأله کردند من میگذرم. یا در کتاب ما آن روزگاری که جناب دکتر خیراندیش سردبیر بودند و همکاری او همکاری تنگاتنگی داشت و در ماه حداقل یک مقاله به ما میخورد و اگر اغراق نکنیم یک مقاله هم با اسم مستعار. ولی هیچ کدام اینها با نگاه تیزبین و دقیق و موشکافانه ای که ایشان داشت در نشریات، در مقالاتش چاپ شده اما هیچ کدام اینها علمی پژوهشی نیست به همین دلیل هم بود که معضل رتبۀ ایشان و قطعی شدن آن که درگیر همین بحث مسأله علمی پژوهشی است که چرا ایشان مقالۀ علمی پژوهشی ندارد. به هر حال خیریتی هست حتماً که وزارت علوم بهتر از بنده و خیلی های دیگر تشخیص داده چنین عمل بکند و کارهای دیگر افراد را که بسیار هم دقیق و خوب است مورد ارزیابی قرار نمیدهد. دلیل اصلی آن هم این بود که دکتر جعفری مذهب معتقد بود آنچه که می اندیشد و حاصل تراوشات ذهنی خودش و ریخته قلمش است باید به چاپ برسد. بنابراین نه اعتقادی به این داوری ها داشت و نه تن به داوری ها میداد و مهمتر از آن اجازه نمیداد دانشجویی فصلی از پایان نامه را با وجودی که چندین پایاننامه را یا مشاور بوده، یا استاد راهنما بوده، فصلی از پایاننامه یک دانشجو به نام ایشان چاپ شود. در یکی از این نشریات که کارشان همین است تا او بتواند درجۀ رتبۀ علمیاش را بگیرد. در باب خصوصیات دیگرش من نمیگویم میخواهم بروم سراغ نگاه تیزبین دکتر جعفری مذهب، همۀ دوستان و عزیزانی که اینجا هستند تقریباً میدانند در سال 86 بر ما چه گذشت. دکتر جعفری مذهب یکی از آن افرادی بود که پا به پا و شانه به شانه همراه خانوادهاش با ما بودند. ما یک اقدامی کردیم و آن این که مزدک نامه منتشر میکردیم؛ ایشان در هر شماره سه چهار مطلب به من میداد که من یکی را انتخاب بکنم و به چاپ برسد. یکی از آن مقالاتی که ایشان به من داد و چاپ نشده، نگاه بسیار حیرتانگیزی دارد خیلی از ما سفرنامه ناصرخسرو را میشناسیم، بارها به آن مراجعه کردیم، خواندیم. اما دکتر جعفری مذهب میگفت کل محتوای سفرنامه یک طرف، نگاه معمارانه و باستان شناسانه ای که ناصرخسرو در این اثر دارد به یک طرف و به همین دلیل او معتقد بود که ناصرخسرو افزون دبیری، یک معمار و یک باستانشناس برجسته ایست. این مقاله ای که پیش من هست و به چاپ نرسیده؛ اینگونه شروع میشود:
«ناصرخسرو در آغاز سفرنامه مینویسد چنین گوید معین الدین ناصرخسرو قبادیانی مروزی، که من مردی دبیر پیشه ام و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی و کارهای دیوانی مشغول بودم مدتی در این شغل مباشرت نموده و در میان اقران شهرتی یافته بودم». همین نکته را دکتر جعفری مذهب گرفته و چنین ادامه میدهد: تأکید من بر دبیر پیشه بودن ناصرخسرو به ویژه تأکید بر ذکر آن از زبان خودش در آغاز سفرنامه آن است که گمان مورخان کنونی از شغل دبیری در هزار سال پیش، آن است که دبیر کارمند رسمی دولت بوده که کار ویژه او اشتغال در دیوان و دیوان رسائل و انشاء، انجام امور اداری، بایگانی نامه ها، فرامین و کارهایی شبیه به آن بوده و در کنار آن میتوانسته در خدمت دیوان استیفا و اشراف و قضا نیز باشد، یعنی از او همه گونه کاری برمی آمده به جز معماری و باستانشناسی، نگاری گری، حکاکی، سکاکی، مهرکنی و امثال این که موضوع نوشتۀ حاضر است. تأکید دارم که ناصرخسرو علاوه بر نشان دادن نشانه های دبیرپیشگی خود در نوشتن سفرنامه و دقت در جزئیات امور که گاه به خبرنگاری نزدیک میشده و ثبت برخی امور به ظاهر کم ارزش، نگاهی باستانشناسنانه و معمارانه نیز بر طرف اطراف خود داشته که او از هم زمانان بلکه بسیاری از آیندگان خود سرآمد کرده و توجه به آن موضوع این نوشته است. در سفرنامه او اشاراتی بی نظیری در این زمینه ها داریم که موضوع این نوشته است و در زیر مطالب مورد نظر خود را در متنی خواهم کشید. شروع میکند از قزوین، یعنی آن تکه را از قزوین که نگاه باستانشناسانه و معماری که ناصرخسرو دارد انتخاب میکند و برمیگزیند، و قزوین را شهری نیکو دیدم با روی حصیم و کنکره بر آن نهاده و بازارها خوب، الا آن که آب در وی اندک است و در کاریز و در زیر زمین. این خیلی راحت خصوصیات قزوین را، کشاورزی اش را، اوضاع اقتصادی آن را با این نگاه ناصرخسرو بیان میکند. این چیزی است که ما کمتر در موقع خواندن سفرنامه به ان توجه داریم. یا مثلاً وقتی به شهر تبریز میرسد، ضمن این که میگوید در چه تاریخی رسیدیم میگوید: بارهای عظیم بود از سنگ سفید، بر شده هر سنگی مقدار 500 من و به هر 50 گزی برجی عظیمی ساخته هم از این سنگ سفید که گفته شد و سر باره همه کنگره ها برنهاده چنان که گویی امروز استاد دست دست ازش بازداشته و این شهر را یک در است از سوی مغرب، و درگاهی عظیم برکشیده به طارقی سنگین، دری آهنین بیچوب در آنجا ترکیب کرده و مسجد آدینه ای دارد که اگر صفت آن کرده شود به تطویل انجامد. تقریباً این نگاه را دکتر جعفری مذهب از لا به لای نوشته های ناصرخسرو بیرون کشیده و در هر کدام از این شهرها وقایع شما حلب را میخوانید یا قیصریه را میخوانید یا شهرهای دیگر آمِد و دیاربکر و غیره مسیر رفت و برگشته بوده تمام این مسائل و و مباحث باستانشناسی را او استخراج کرده و تبدیل به یک مقاله کرده. من فقط خواستم اشاره بکنم به نگاه او در تحقیق و پژوهش که بسیار با اهمیت است. با توجه به ضیق وقت یک خبر را هم من اعلام کنم و سخن را به پایان برسانم. اشاره شد که ما مزدک نامه منتشر میکردیم، این خبر را با اجازه به اصطلاح سفارش رئیس پژوهشکده اسناد، اسناد کتابخانه ملی اینجا میگویم که آقای امیرخانی هم در جریان هستند. وقتی این ضایعه پیش امد برای ما و خانواده ما خیلی سخت بود. وقتی فراخوان مقاله و دل نوشته پژوهشکده اسناد را دیدم تصمیم گرفتیم مزدکنامه ای که معمولاً تیرماه منتشر میکردیم، نمیدانم چرا امسال تصمیم گرفتیم در 21 آبان منتشر کنیم به مناسبت زادروزش. در همان هفدهم هجدهم مهر دو سه روز بعد از درگذشت این عزیز ما، تصمیم گرفتیم که این مزدکنامه را تبدیل به «محسن نامه» بکنیم و به همین دلیل با پژوهشکده اسناد که فراخوان مقاله بود تماس گرفتیم، آنها هم خیلی با استقبال و خود آقای دکتر امیرخانی هم پشتیبانی کردند و امیدواریم برای هفته آینده این محسن نامه دربیاد که بار سنگینی بر دوش ما داشت این مرد بزرگوار.
بخش پایانی برنامه کلیپی بود از دکتر محسن جعفری مذهب که عمادالدین شیخ الحکمایی در این باره گفت: یکی از دوستان مرحوم جعفری مذهب آقای محمد مقدم است از فیلمسازان و مستندسازان است که ظاهراً صحبت مفصلی شده بود در باب این که به خاطر هزاران سال سفرنامه ناصرخسرو، در مورد ایشان مستندی ساخته شود و متأسفانه آن کار انجام نشد یا نمیدانم چه برنامه ای ادامه اش هست ولی آقای مقدم که مفصل صحبت کرده بودند با استاد جعفری مذهب کلیپی را خیلی کوتاه البته به این مناسبتها و به تعجیل ساخته شده قرار هست که فیلم مستندی هم در مورد ایشان بعداً با اطلاعات بیشتر و شکل جامعتری ارائه بشوند. پس با اعلام این که این آخرین بخش برنامه است و سپاس مجدد از حضور همه عزیزانی که زحمت کشیدند تشریف آوردند خانواده محترم، عرض تسلیت مجدد و تشکر مجدد از جناب ایرانی و برگزاری این مراسم در اینجا همه را به خدای بزرگ میسپاریم و آرزوی سلامت.
گزارش از سیده معصومه کلانکی