میراث مکتوب – به یاد استاد غلامحسین صدری افشار که صبح 28 فروردین بدرود حیات گفت.
شروع آشنایی من با نام جناب صدریافشار به زمستان سال ۱۳۸۶ برمیگردد، زمانی که تصمیم گرفتم در رشتۀ تاریخ علم تحصیل کنم و پس از کمی جستجو کتاب مقدمهای بر تاریخ علم نوشتۀ جورج سارتن، ترجمۀ غلامحسین صدریافشار، را در کتابخانه یافتم. از آن زمان همواره ایشان را به سبب اهتمام تامی که در کار ترجمۀ این اثر جامع ورزیدهاند در ذهن میستودم. وقتی تحصیل دانشگاهی در این رشته را شروع کردم با آثار بیشتری از ایشان آشنا شدم، و کمی بعد دریافتم نه تنها از پیشروان ترجمۀ آثار تاریخ علم در ایران بهشمار میروند، بلکه در زمرۀ پیشکسوتان فرهنگنویسی هم هستند. این آشناییِ دورادور از طریق آثارشان ادامه داشت تا اینکه در هفدهم فروردین سال ۱۳۹۲ به پایمردی و همراهی جناب دکتر محمد باقری، پژوهشگر تاریخ نجوم و ریاضیات، به منزل و محل کار ایشان رفتم. برای من که تازه به ویراستاری نیز علاقهمند شده بودم، این دیدار البته مغتنم بود. دیدار با مردی خودساخته، آراسته به متانت کهنسالی و بهغایت مهربان، چنان که بیمهریها و نشیب و فرازهای زندگیشان (با آن داستان عجیب که در زندگینامۀ خود نگاشتشان آوردهاند) آرامش درون را از ایشان نربوده بود. در سالهای اخیر، به بهانههای مختلف خدمت ایشان میرسیدم و از همسخنی با ایشان طرفها میبستم. خوشبختانه این آشنایی تا واپسین روزهای زندگی سراسر تلاششان ادامه یافت و آخرین همنشینیام با ایشان، دوباره به لطف دکتر باقری، در فروردین ۱۳۹۷ در طول سفری سه – چهار روزه به فهرج کرمان بود. کنجکاوی و نشاط ذهن جناب صدریافشار، در عین آرامششان همواره در نظرم قابل تقدیر بود و میکوشیدم از همکلامی با ایشان تا حد امکان بهره برم. در نخستین ساعاتی که همسفر شدیم، گفتند چند روز پیش از سفر، هشتاد و سومین سالگرد تولدشان را جشن گرفتهاند و به همین مناسبت یک رباعی سرودهاند. بعد، رباعی را برایم خواندند:
هشتاد و سه سال رفت با بیم و امید
هر روز دلم از غم و رنجی لرزید
با این همه ذرهای ندارم تردید
هست از پس هر شام سیه صبح سپید
روزی از ایشان پرسیدم: «هیچ وقت قصد ترک ایران نکردید؟» پاسخشان این بود: «خیر، به دلیل دلبستگی به زبان فارسی».
روانشان شاد!
پویان رضوانی
1397/29/1