کد خبر:22519
پ
Neshast2049-hazeran-b

بزرگ است بهار و رواست كه بزرگ باشد

دكتر اصغر دادبه،‌ در نشستي با عنوان «رونمايي ارج نامه ملك الشعراء بهار»، گفت: بزرگ است بهار و رواست كه بزرگ باشد و هر روز هم بزرگتر خواهد شد.

ميراث مكتوب- دكتر اصغر دادبه،‌ در نشستي با عنوان «رونمايي ارج نامه ملك الشعراء بهار»، گفت: بزرگ است بهار و رواست كه بزرگ باشد و هر روز هم بزرگتر خواهد شد.
وي در چهل و نهمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب كه روز دوشنبه 8 آبانماه ماه 85 در تهران برگزار شد، افزود: اين ملك الشعراي بهار،‌ چونان بهار يگانه است، بي‌نظير و بدون مبالغه و از هر جهت كه بنگريم بهار،‌بهار است و بهار بي‌مانند است. از سياست كه كار ما نيست، يعني ما را سخن به مقايل و قائلات كجا و سخن سرّ مملكت به كجا. از اينكه بگذريم، حوزه‌هاي دانش‌پژوهي بهار را بر هر كدامش كه انگشت بگذاريم و منصفانه به داوري بنشينيم به واقع بي‌نظير است، شعر بهار بي‌نظير،  تحقيق بهار بي‌نظير، چه كسي مي‌تواند با اين ابعاد و با آن قدرت و با اين وضعيت بسرايد، چنان كه او سروده است؟ اگر تنها پيام ايران «به هوش باش كه ايران تو را پيام دهد….. تو را پيام به صد عّز احترام دهد»، تا آخر را بهار سروده بود، بي‌نظير بود و تمنايي كه بهار از همه‌ جوانان داشته است براي اينكه با همه‌ وجود جوانان  اداي دين بكنند نسبت به ميهن، نسبت به ايران كه همواره و هميشه اين دين نياز هست. يك بعدش، قطعاً بعد علمي است و از آن ميان بعد علمي، بعد تصحيح متون چون به رقم بعضي از حرف‌هاي بسيار بي‌معني و مخرب كه گاه مي‌شنويم برايش شده است كه متن به چه كار مي‌آيد؟ من سؤال را برعكس مي‌پرسم، اگر متن نباشد و ما بر اساس متن عمل نكنيم، بقيه‌ كارها اصلاً به چه كار مي‌آيد؟ همه‌ اين دانش‌هايي كه از سبك شناسي و نقد ادبي و تئوري ادبيات، اينها وقتي معنا دارد كه در متن اعمال بشود، والاّ اگر متن نباشد همه‌ اينها بي‌معني است. در هر حوزه‌اي كه در كار ملك انگشت بگذاريم، بي‌نظير است. اگر آن تقسيمي را كه كم و بيش رايج است و كم و بيش پذيرفته شده، مطرح كنيم كه مكتب علامه قزويني، مكتب دقت بوده،‌ مكتب مرحوم سعيد نفيسي، مكتب سرعت بوده و اين هم نه بدان معناست كه هيچ يك بر ديگري از جهتي ترجيح دارند، نياز روزگار بوده، نياز زمان بوده، هم سرعت و هم دقت و آن عزيزان به آيندگان آموختند كه چگونه بايد دقت كرد و چگونه بايد سرعت ورزيد. گمان من اين است كه ملك نمونه‌اي اعتدال بين هر دو جريان است،‌ سرعت و دقت. اين همه كار كه اين بزرگمرد، به واقع با روش علمي كرده كه آن روش علمي هنوز در آن روزگار چنان كه امروز مطرح است و جا افتاده، جا نيفتاده بود، اما او با تفرع و با درك و فهم خودش تمام اين حرف‌ها را مطرح كرده،‌ از اين مناظر به موضوع نگاه كنيم، يگانگي بهار را بي‌مانندي بهار روشن مي‌شود. من فقط يك بيت وام مي‌كنم از خود بهار و در مدح خودش مي‌خوانم،‌ آن بيتي كه او در مدح بزرگمرد يگانه‌ تاريخمان فردوسي سروده است. در آن قصيده:‌ «سخن بزرگ شود چون درست باشد و راست بزرگ شد از گفته‌ بزرگ رواست» و بهار به دليل گفته‌هاي بزرگ و سخنان ارجمند بهار شده و بزرگ شده و رواست كه چنين بشود و چنين خواهد شد و هر روز كه بگذرد مسئله روشن‌تر مي‌شود و جدي‌تر؛ كما اينكه در سالهاي گذشته سخن از بهار گفتن دشوار بود و آرام آرام خوشبختانه در درون و بيرون ايران، زمزمه‌ بهار آغاز شده و بيشتر و بيشتر و بيشتر هم خواهد شد.

دكتر دادبه در مورد فعاليت هاي ملك الشعراي بهار، گفت: رفت كه مدينه‌ فاضله‌اش را متحقق كند، بعد گرفتند زندانش كردند. بار دوم هم نزديك بود بكشندش،‌ برگشت آمد در مدرسه‌اش نشست گفت دنيا مثل ميدان ورزش است،‌ مردم مشغول افتادن به جان هم هستند، فيلسوفي كسي است كه بنشيند آن بالا تماشا كند، خوب نگاه كند و ياد گرفت كه بايد چيكار كند. بالاخره در دنيا هم اينجوريست،‌ مرحوم ملك هم به هر حال اين دوره‌ اختناق، اين دوره‌اي كه مجبور شد به آن شكل عمل بكند،‌ دوره‌ باز هم زايندگيش بود. بهار، هشتاد درصد تصحيح‌هايش  را بر اساس دريافتها و ذوق سليمش و اطلاعات گسترده‌ خودش، در ادب فارسي كرده است. در شاهنامه‌ با نسخه‌هايي كه بعد به دست آمدو الان هم در جريان هست، سازگاري دارد و نشان مي‌دهد كه اين ذوق سليم، يك طرف و آن اطلاعات گسترده و وسيع ديگر كار خودش را كرده و ضبط‌هاي ارجح و برتر را نتخاب كرده است. در مورد آثار بازمانده‌ بهار در حوزه‌ شاهنامه شناسي، از جهت فني هم واقعاً مطلب قابل توجه اي هست، حالا كيفيت كه جاي خود دارد. او فقط يك مقاله راجع به تصحيح ديوان حافظ مصخّر مرحوم علامه قزويني و دكتر غني نوشته و من مقاله‌ ديگري پيدا نكردم، البته كدام بزرگ است در زبان فارسي و كدام شاعر هست كه شيفته‌ حافظ نباشد و از حافظ وام نگرفته باشد:
بهار كه بود آيا كه دگر باره به شيراز رسم / بار ديگر به مراد دل خود باز رَسَم
بود آيا زري راه صفاهان گيرم / و زصفاهان به طرب خانه‌ي شيراز رَسَم
مرغك تازه پرم زير پرم گير به مهر / تا به فيض بال تو به پرواز رَسَم
اين غرل،ارادت بهار را به حافظ نشان مي‌دهد و اين بديهي است، اما آن چيزي كه الان در اختيار ماست يك مقاله است. بهار دست به شرح بيتي در آنجا نزده، مقاله هم كوتاه است، اما مي‌خواهم عرض كنم همان مقاله‌ كوتاه به دليل آن عظمتي كه از آن صحبت كرديم در مورد بهار خودش را نشان مي‌دهد. نخستين چاپ ديوان حافظ مسخّر علامه قزويني و دكتر غني را تقريباً 65-66 سال از آن مي‌گذرد و اين نسخه حالا به هر جهت و به هر دليل آن همه مورد حمله و بي‌مهري قرار گرفته، ولي در هر حال مبناي همه‌ كارها بوده، حتي آنهايي كه آن همه به او حمله كردند مبناي حمله‌شان باز خود همين نسخه بوده،‌ نسخه‌اي كه به جهات مختلف و با نام‌هاي مختلف معروفه چون در سال 827 يعني تنها 35 سال بعد از وفات حافظ كتابت شده، معروف است به نسخه‌ 827. قطعاً‌  نسخه‌ كهن تر هم داريم، مثل نسخه‌ 815 و بنا به ادعاي 806 كه يقين نيست، اما آنها خيلي محدودند، آن نسخه‌ 815 مرحوم استاد دكتر خانلري 150-100 غزل دارد، نسخه‌اي با اين خصوصيت كه 495 غزل داشته باشد و آن همه به زمان حافظ نزديك باشد، خب پديده‌اي است اين نسخه، كسي نمي‌گويد عيب ندارد، كسي نمي‌گويد كاستي ندارد، غزل‌هايي در اين نسخه نيست كه قطعاً از حافظ هست مثل:
مژده اي دل كه مسيحا نفسي مي‌آيد/ كه از انفاس خوشش بوي كسي مي‌آيد
غزلهايي هست كه تحقيقات حافظ شناسانه‌ بعد نشان مي‌دهد كه احتمال انتصابش به حافظ ضعيف است، مثل غزل:
 برو به كار خود اي واعظ اين چه فرياد است / مرافتاد دل از كف تو را چه افتادست
وي همچنين افزود: ولي بحث نسبيت و درصد؛ درصد اينگونه به اصطلاح كاستي‌ها يا افزوني‌هاي نابه جا،  بسيار كم هست و كسي هم نمي‌گويد ضبط‌هاي مرجوح در اين نسخه نيست. به عنوان يك معلم، معتقدم كه درصد ضبط‌هاي مرجوح اين نسخه هم خيلي كم است، به گونه‌اي كه با جرأت مي‌شود گفت يكي از 2 نسخه‌ برتر است و با احتياط نزديك به جرأت مي‌شود گفت كه حتي اگر مي‌خواهيم يك نسخه را انتخاب كنيم، مي‌شود گفت هنوز هم اين نسخه را ببينيد كه 60-65 سال از تصحيح آن مي‌گذرد. بهر حال اين نسخه به محض اينكه چاپ شد، مورد بحث و بررسي قرار گرفت، فقط در 3-2 شماره مفصل مرحوم دكتر خانلري در سال 1327 يا 28 راجع به اين نسخه بحث كرد و مرحوم علامه استاد فرزان از آن جهت پاسخ گفت، يعني به سود نسخه. بگذريم كه حالا استاد مرحوم دكتر خانلري همين انصاف را داشت كه در آخرين حركت‌هاي حافظ شناسانه‌اش كه خيلي از ضبط‌هايي را كه در آن زمان با آن به شدت مخالفت كرده بود، موافقت كند از نوع شيخ خام يا شيخ جام در بيت حافظ مريد جام مي است، اي صبا برو از بندگي برسان.

شيخ خام را يا شيخ جام را كه حتماً شيخ جام هست / مرحوم بهار راجع به 4 يا 5 بيت «شراب خانگي ترس محتسب خورده» «اي كبك خوش خرام كجا مي‌روي بايست و بيا كه رونق اين كارخانه كم نشود و مقطع غزل «سحر با باد مي‌گفتم حديث آرزومندي» راجع به اين 4 بيت نظر داده. در گرما گرم حمله‌اي كه به ضبط‌هاي اين نسخه از جمله در زمينه‌ اين 4 بيت انجام مي‌شده است. سه سال بعد مرحوم بهار اين مقاله را مي‌نويسد، يعني 62-63 ساله كه از نوشتن اين مقاله مي‌گذرد و راجع به بيت‌هايي كه حرف زده، ما امروز هيچ حرف ديگري نداريم، 62 يا 63 سال بعد، امروز تمام كساني كه در اين زمينه دارند كار مي‌كنند، معترفند كه ضبط همان است كه او برگزيده. در بين اين 4-3 تا با يكي – دو تا ضبط مخالفت كرده كه مخالفتش هم درست است. مثلاً در همان بيت «بيا كه رونق اين كارخانه كم نشود يا فصحت اين كارخانه كم نشود» خب طبيعي است كه رونق امروزي تر است، با گوش آشناتر و دلپذيرتر است از جهت زبان امروز ما،‌ اما بدون ترديد با توجه به نسخه‌هاي كهن و با توجه به شگردهاي ويژه‌اي كه حافظ در كار خودش به كار مي‌برده و قطعاً مثل يك مينياتوريست،  مثل يك كسي كه، ‌خاتم كاري كه هي انگولك كند دست مي‌زند به كار خودش و بازبيني مي‌كند و كلمه عوض مي‌كرده، مي‌شود امروز به جرأت گفت اگر رونق را در آنجا نهاده بوده بعد تبديل به فصحت كرده به دليل اينكه حداقلش آن موسيقي‌اي كه مورد نظر حافظ بوده: بيا كه فصحت اين كارخانه كم نشود به فسق همچو مني هرگز. حافظ چشم بر كسي كه در فصحت بوده با فسق، نمي‌پوشاند و دقيقاً بارها و بارها مي‌توانيم از ديوانش استخراج كنيم مواردي را كه حافظ ترجيح داده در حركتي كه مشخص شده، اين موسيقي ها را در نظر داشته و بهار اين را ترجيح داده، يعني در واقع بين رونق و فصحت،‌ به كوتاهي، اول يك اظهار نظري كرده كه درس روش شناسي هست و راجع به اشعار حافظ و تفاوتي كه بين نسخه‌ مصحح آقايان ميرزا محمد قزويني و دكتر قاسم غني و ساير نسخه‌هاي موجود هست، گفتگوي كلي نمي‌توان كرد. ببينيد اين اولين درس هست، كلي گويي روش ماست. يا خوب يا بد يا بالا يا پائين يا خدا يا شيطان. ببينيد حكم اول بهار نفي اين هست و روش، روش شناسي علم. به ما مي‌گويد كلي گويي نه، بررسي دقيق موارد مشخص، موارد جزئي و اين معني قابل بحث‌ها و جدالها و استقرائات و كنجكاوي‌هاي فراوان است. شكي نيست بعضي موارد مشكوك از زير دست كاتب گذشته يا در حين طبع، اغلاطي به وجود آمده و از غلط نامه نيز فوت شده و حق آن بود كه در حواشي همان نسخه، استادان محترم در اين ابعاد اظهارنظر مي‌فرمودند يا در پايان نسخه، تأليفاتي درباره‌ نسخه بدل ها علاوه مي‌نمودند كه خب آن وعده را آن بزرگواران داده‌اند و هرگز روزگار مجالشان نداده كه اين كار را بكنند. بعد وارد جزء جزء قضيه مي‌شود، باز بدون اينكه بيت معني بكند. اولين نظر ايشان راجع به اين بيتي هست كه هنوز هم محل بحث است. ظاهراً دو ضبط در آن زمان مطرح بوده كه حالا هم مطرح است‌.
دكتر دادبه گفت: بدون ترديد نسخه‌ آقاي قزويني درست هست، يعني شراب خانگي ترس محتسب خورده و قابل خدشه و تأمل نيست و جمله‌ ثاني مصراع اول صفت شراب خانگي است و بس لطف دارد.‌ ببينيد من تنها هنري كه توانستم بورزم اين لطف را پيدا كنم، ولي شك ندارم كه مرحوم بهار فقط يك لفظ نيست كه بر زبانش رفته و گفته بس لطف دارد.‌ اگر تشخيص دقيق و نهايي نمي‌داد با اين قاطعيت نمي گفت كه نسخه‌ ايشان قابل خدشه نيست و روايت معروفه شراب خانگي از بيم محتسب خوردن به كلي غلط و بي‌معني است و شراب خانگي از بيم محتسب خوردن نمي‌تواند در شعر مفعول فعل نوشيدن در مصراع ثاني قرار بگيرد و اين اشكال بر اهل زبان پوشيدني است. بيشتر از اين نگفته، اما بعد از 63 سال ما اگر حرف حسابي داشته باشيم، همين است كه اين ضبط درست است و حالا من معلم كه امروز در كلاس مي‌خواهم كار و كاسبي كنم و وجوه مختلف شعر حافظ را نشان بدهم، اين طوري مي‌فهمم آن لطفي كه بهار گفته اين است كه ما آن ضبط مرحوم علامه قزويني و دكتر غني را مي‌توانيم به 2 شكل در اين معني كنيم با وفاداري تام و تمام به الفاظ.
يك نكته‌ ديگري كه بسيار مهم است كه ما بعد از شصت سال به آن رسيديم و آن بازبيني‌هاي خود حافظ است كه در آغاز كار اشاره كرده، شما ببينيد و محاسبه كنيد اين 400-500 تا غزل از 73-72 سال زندگي حافظ كه اينها از 15-10 سالگي، 20 سالگي شعر مي‌گفتند، شما از 20 سالگي هم حساب كنيد، ‌وقتي ابن سينا مي‌گويد كه من 18 سالگي هر چه بود خوانده بودم تا 21 سالگي مرور كردم، از 21 سالگي به بعد حرفهاي خودمان را مي‌زدم،‌داستان معلوم و مسلم است. حافظ خيلي زودتر از اينها شروع كرده بوده، شما فرض كنيد 20 سال. 50 سال شغلش شعر و شاعي بوده، 500 تا مي‌شود سالي 10 تا يعني ماهي يكي هم كمتر مي‌شود، خب نمي‌شود كه اين قدر باشد، حالا نگاه سياسي كه بعضي كردند كه ريختند در خانه‌اش و بردند و اينها، سند تاريخي نداريم اينگونه باشد حافظ، اما يك چيز را قطعاً سند داريم،‌ دستكاري‌هايي كه خود حافظ در غزلش مي‌كرده، نتيجتاً اين دستكاري،اين كه اولين ناقد شعر خودش بوده و اين خيلي هنر است كه گفت همه كس را عقل خود به كمال نمايد يا فرزند خود به جمال،‌ بپذيريد كه فرزند زشتش،‌زشت است، بپذيرد كه نتيجه‌ كارش را كنار مي‌گذاشته و كم و زياد مي‌كرده، اين را بهار داشته است. دعوا سر مقطع غزل هست كه آيا اين است كه با خوارزميان كردند، تركان سمرقندي به شعر حافظ شيراز مي‌رقصند و مي‌نازند:
چون درست باشد و راست / كس ار بزرگ شد گفته‌ بزرگ رواست
و بزرگ است بهار و رواست كه بزرگ باشد و هر روز هم بزرگتر خواهد شد.

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612