میراث مکتوب- هشتصد و سی و یکمین شب از شبهای مجلۀ شهیر بخارا به اهتمام جناب آقای علی دهباشی در یادبود زندهیاد دکتر قاسم غنی رحمت الله علیه (۱۲۷۲-۱۳۳۱ هجری شمسی) و رونمایی از دیوان حافظ سنۀ ۸۰۱ هجری قمری به تصحیح سهیل قاسمی در عصر سهشنبه ۱۶ اردیبهشت ماه جلالی در محل باغ موزۀ نگارستان دانشگاه تهران برگزار گردید. در این نشست آقایان سید صادق سجّادی، اصغر دادبه، علی دهباشی، فریدون مجلسی، سهیل قاسمی و نگارندۀ حقیر این سطور، سعید کافی انارکی، به سخنرانی در خصوص احوال زندگانی و سوابق علمی، فرهنگی و سیاسی مرحوم غنی پرداختند.
نظر به اهمیّت برخی نکات بدیع و مغفول مانده از زندگانی زندهیاد قاسم غنی، از آنجائیکه به دلیل ضیق وقت در سخنرانی خویش قادر به شرح و بسط جامع مطالب مورد نظر خویش نبودم، در این مقام با نقل عرایض شفاهی به تفصیل بیشتر به برخی ناگفتهها از این رجل بزرگ تاریخ معاصر ایران می پردازم.
زنده یاد دکترقاسم غنی [بیهقّی] علیه الرحمة و المغفرة، حکیم، طبیب، ادیب، مترجم، مورّخ و دیپلمات برجسته و جامع الاطراف معاصر بود که در حذاقت و فراستی آمیخته با شرافت، از نادرهکارانِ دوران در علم و دانش به شمار می آمد. مردی آراسته به جمیع فضایل معرفتی و اخلاقی که عمر با برکت خود را صرف خدمات بی شائبه به فرهنگ و هویّت ملّی ایران و اعتلای علم و دانش و سلامت هم میهنان خویش کرد و الحق و الانصاف می توان نام او را همتراز با سایر بزرگان برخاسته از خراسان بزرگ در طول تاریخ، مانند ابوالفضل بیهقّی، عمر خیّام نیشابوری، خواجه نصیرالدین طوسی، خواجه عطاملک و خواجه شمس الدین محمّد جوینی و غیره طبقه بندی کرد.
بیت:
دولت جاوید یافت هرکه نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
او همانند سایر اسلاف بزرگِ خراسانیِ دانشمندش از قرابت با دربار برای ترویج و توسعۀ علم و فرهنگ به نیکی بهره جست و بجای آنکه امکانات دولتی و روابط مؤثر با کانون قدرت سیاسی را برای خودش به فرصتی بهر تصاحب ثروت و جاه و جلال و منصب تبدیل کند، از موقعیّت های نسبتاَ والای سیاسی خویش برای خدمت به عرصۀ علم و فرهنگ بهرۀ وافر برد و با اشتیاق ذاتی که به توسعۀ دانش و فرهنگ داشت، سر منشأ تولیدات ماندگار علمی و ادبی برای ایران شد.
او در سنۀ ۱۲۷۲ در دیار سربدارنِ بیهق، یعنی سبزوار متولّد شد. پدرش میرزا عبدالغنی از سادات شهیر عربشاهی مردی گرانمایه بود و آنطور که خود در خاطراتش بیان کرده است، پدر با آنکه بسیار ثروتمند نبود و دارایی هایش فقط کفاف ادارۀ امور خانه و مخارج خانواده را داشت با پرداخت جایزه نقدی بابت حفظ کردن اشعار سعدی، از برای هر بیت به او پول می پرداخت. حفظ همین اشعار و آشنایی عمیق او با مشاهیر فرهنگ و ادب پارسی در عنفوان کودکی موجب سبز شدن بذر فضیلت و معرفت در شخصِیّت قاسم غنی شد. او در مجلّد نخست از کتاب خاطراتش آورده است که وقتی حدوداً ده ساله بود با مرحوم پدرش به مجلسی واقع در خانۀ یکی از دوستان پدر می رود. مرحوم میرزا محمّدعلی صدرالاشرف سبزواری در آن مجلس برای تشویق وی در حضور حضّار می گوید که «قاسم» خوب درس می خواند و اشعار خوبی از بر دارد و سپس از وی می خواهد که از اشعاری که در سینه دارد را برای ایشان بخواند. قاسم نیز با شور و اشتیاق، شروع به خواندن اشعار و قطعاتی از سعدی در آن جمع می نماید. همۀ حاضران که از حافظۀ این کودک در عجب مانده بودند به او تحسین و بارک الله می گویند.
دکتر غنی به سیاق قرون گذشته، تحصیلات پایۀ خود را با گلستان سعدی و نصّاب الصبیان و غیره آغاز کرد و هرچند در دوازده سالگی، پدر فاضل او بدرود حیات گفت، باز قاسم در مدرسۀ حاج ملا هادی سبزواری به جهد و کوشش برای علم آموزی ادامه داد و در نوجوانی اش که مصادف با آوان توفیق انقلابیون بود به جنبش مشروطه علاقه و اشتیاق فراوان داشت. پس از پیروزی انقلاب مشروطه با دایی خود از خراسان به تهران مهاجرت می کند و در «مدرسۀ تربیت» به روش جدید به تحصیل می پردازد. پس از چندی به دارالفنون میرود و پس از یادگیری زبان فرانسه، از آنجائیکه در خود اشتیاق وافری به علم آموزی در سیاق مدرن مییابد برای تحصیل پزشکی از ایران هجرت می کند و به مدرسۀ طب فرانسوی بیروت می رود. پس از چندی به دلیل جنگ اوّل جهانی این مدرسۀ فرانسوی تعطیل می شود و او مجبور می گردد برای ادامۀ تحصیل طبابت در دانشگاه آمریکایی بیروت، انگلیسی را نیز بیاموزد. قاسم در حالی که زبان عربی را نیز خوب می دانست در سال ۱۲۹۹ از آن دانشگاه آمریکایی فارغ الحصیل شد و برای طبابت به سبزوار بازگشت. پس از چندی کار در بیهق و مشهد در سنۀ ۱۳۰۲ برای دورۀ تخصّص بیهوشی به فرانسه می رود و با پایان تحصیلات تخصّصی در سال ۱۳۰۷ به ایران بازمی گردد. او پس از اخذ مدرک تخصّص به طبابت در موطن خویش می پردازد و در ۱۳۱۲ پس از آنکه از مشهد برای عضویّت در مجلس شورای ملّی کاندید می شود، توفیق فیروزی در انتخابات مربوطه را می یابد و پای به عرصۀ سیاست می گذارد. چهار دوره نمایندگی در مجلس شورای ملّی، وزارت بهداری، وزارت فرهنگ، سفیر کبیر ایران در قاهره و استانبول و عضویّت در هیأت دیپلماتیک ایران در کنفرانس تاریخی سانفرانسیکو در سال ۱۹۴۵ که منجر به تشکیل سازمان ملل متّحد گردید از مشاغل سیاسی عالیۀ وی می باشد. در عین حال، دانش والا و نبوغ مشهود او در حوزههای گوناگون معرفتی، موجب شد که در سال ۱۳۱۷ به دستور رضا شاه به عنوان معلّم خصوصی ولیعهد، محمّدرضا پهلوی منصوب شود. قرابت و نزدیکی وی با دربار تا بدنجا است که در همین سال در قالب هیأتی دیپلماتیک به سرپرستی محمود جم، برای خاستگاری «فوزیه» دختر ملک فؤاد اول به قاهره رفت و در جریان ازدواج وی با ولیعهد ایران و بعدها در طلاق ایشان در سال ۱۳۲۴، نقشی فعّال داشت. از آثار و تألیفات او علاوه بر یادداشتهای روزانه و زندگی نامۀ خودنگار وی، می توان به ترجمۀ سه اثر شهیر فرانسوی به نامهای، تائیس ،عصیان فرشتگان و بریان پزی ملکۀ سبا از آناتول فرانس نویسنده و فیلسوف فرانسوی، تصحیح شهیر دیوان حافظ با همکاری علّامه قزوینی، تصحیح رباعیّات خیّام به همیاری محمّد علی فروغی، تصحیح انتقادی تاریخ بیهقی به همیاری علی اکبر فیّاض، شرح احوال و افکار ابن سینا، بحثی در سیاست و مقالات متعدّد با موضوعات گوناگون سیاسی، ادبی و پزشکی در نشریات شهیر روزگار وی نظیر مجلۀ یادگار اشاره کرد.
امّا پس از این مقدمّۀ موجز به بیان نکات، حکایات و احوالتی بسیار مهم و بعضاً ناگفته از زندگانی وی می پردازیم.
یکی از انتقاداتی که برخی صاحبنظران به او وارد کرده اند، همانا قرابت و نزدیکی او به دربار رژیم پهلوی است. امّا امعان نظر در رویکردهای سیاسی دکتر غنی که در مکاتبات، مراسلات و نوشته های موجود از ایشان به سهولت قابل تشخیص است؛ آزادی خواهی، مشروطه طلبی، اعتقاد به مردم سالاری، حکومت ملّی، تحزّب گرایی، انتخابات و اخلاق سیاسی است۱. او از دوستان خیرخواه مرحوم دکتر محمّد مصدّق است و در نامۀ مهمّی که در ۵ فروردین ۱۳۳۰ در پاسخ به نامۀ متقدّم تبریک سال نوی دکتر مصدّق به ایشان نوشته است، در کمال صمیمیّت و صدق، ضمن اظهار نارضایتی عمیق از وضع نامطلوب اجتماعی ایران و جهان، دکتر مصدّق را شخصی عاقل، مخلص، وطن خواه، عاقل، خالص، باحزم، با احتّیاط و فهمیده توصیف می کند و به مصدّق توصیه می نماید که زمام امور و رهبری کشور را در دوران پس از ملّی شدن صنعت نفت، خود شخصاً بر عهده بگیرد. او در این نامۀ مهم؛ آرزوی سر و سامّان یافتن بیسامّانی و بی نوایی کشور ایران در سال جدید را با مصدّق در میان مینهد و با اشاره به اوضاع مملکت می گوید:«ظهر الفساد فی البر و البحر. مسئول همۀ بی نوائی ها یک عده مردم خود مملکت ما هستند.
بیت:
چو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را
دنیا دنیای ترتّب علل و معلولات است. مقدّمات غلط منجر به نتایج غلط می شوند. کسی که فیالمثل تخم کدو بکارد انتظار درخت شفتالو نمیتواند داشته باشد. حضرتعالی بهترین مثال هستید بر اینکه نیّت پاک منتج چه نتایج عظیمه می شود». سپس دکتر غنی به لزوم یک انقلاب آرام و تحوّل بطئی در ایران به وجهی که زمام امور از دست خارج نشود و دولت قهّار شمالی (اتحاد جماهیر شوروی) ازآن فایده نبرد اشاره می نماید و با درک خطر روسیۀ تحت رهبری استالین و منافع او در ایران به مصدّق هشدار می دهد که باید مراقب باشیم تا خودمان در سیلاب حوادث گرفتار نشویم۲.
امعان نظر در مجلّدات یادداشتها، کتاب خاطرات ایشان و سایر نامه ها و مقالات مطبوعه از وی، روشنگر آن است که دکتر قاسم غنی، با وجود نزدیکی و همکاری با کانون قدرت سیاسی و دربار شاهان پهلوی، هرگز طرفدار استبداد و همسو با شاهان ناقض قانون اساسی مشروطه نبوده و به شیوۀ رایج رجال آن روزگار هیچگاه مجیز گویی برای آنان نکرده است. او از دوستان دکتر محمّد مصدّق و همسو با جریان ضد استعماری و ملّی در آغاز دهۀ ۳۰ است و با درایت و تجربت سیاسی خویش، ضمن درک خطر عینی نفوذ و سؤ استفادۀ دولتهای خارجی از جریان تحوّلات ملّی ایران، رجال سیاسی شهیری چون مصدّق، حسین علا را به حزم اندیشی، پرهیز از خشونت و تعجیل در جهت یک استحالۀ نرم سیاسی دموکراتیک در ساختارهای حاکمیّتی پند میدهد. نباید از نظر دور داشت که دکتر غنی در فروردین ماه ۱۳۳۱ و پیش از توفیق کودتای انگلیسی-آمریکایی ۲۸ امرداد، بدرود حیات گفته است. پس او در روزگار پسا کودتا، که در واقع دوران نقض کامل قانون اساسی مشروطه و استبداد محمّدرضا شاه است، از سمت یا مقام سیاسی برخوردار نبوده و در جریان موفّقِ حرکت ضد مشروطۀ دربار هیچ مشارکتی نداشته است. لذا بنا بر مراتب مذکور، داعیۀ کسانی که دکتر قاسم غنی را به حمایت از دیکتاتوری شاه و پشتیبانی از خودکامگی او محکوم می نمایند، کاملاً مردود است زیرا او پیش از کودتای تباه فوق الذّکر، درگذشته است و در عهد حیات نیز همواره مروّج و مبلّغ تعالیم سیاسی مبتنی بر مردم سالاری و دموکراسی بود.
به ضرس قاطع میتوان دعوی کرد که او «آخرین دبیر» راستین تاریخ ایران است. یعنی دکتر قاسم غنی در انتهای سلسلۀ ای از دبیران مؤثر بر تاریخ و فرهنگ و تمدّن تاریخی و ادبی ماست که از بوزرجمهر تا برزویۀ طبیب، خواجه ابوالفضل بیهقی، خواجه عطاملک جوینی، خواجه نصیرالدین طوسی، شیخ بهایی، شهاب الدین عبدالله مروارید و قائم مقام فراهانی و غیره در حلقه های منوّر آن می درخشند. او مانند دبیران سلف و نامدارش، از فرصت قرابت با کانون قدرت، نه از بهر منافع و مطامع شخصی بلکه برای اعتلای نام و مقام کشورش، با ذکاوت تیز بینی بهره جست و به غنای فرهنگ، ادب و آگاهیهای عمومی مردم ایران خدمات بسیار کرد. او به همراه دوست صمیمی اش علّامه محمّد قزوینی، از نخستین کسانی است که پس از قرنها با تصحیح علمی و انتقادی دیوان حافظ و نگارش یادداشتهایی در حواشی دیوان این شاعر نامدار به همراه تقریر کتاب تاریخ عهد حافظ (بحث در آثار، احوال و افکار و تاریخ ولایت فارس و مضافات در قرن هشتم) از کتاب حافظ، خرافه زدایی کرد و اشعار الحاقی و تفاسیر دور از منطق صوفیانه و خراباتی را از دفتر شعر این شاعر نامدار تا حدّ توان برچید و در یک رویکرد علمی و اثبات پذیرِ «عینی-تاریخی» واژه به واژه از دفتر اشعار حافظ را در یک کتاب ناتمام معنا کرد۳. هنوز دستنوشته های مشوّش کتاب ناتمام «فرهنگ دیوان حافظ» او که به واسطه فرود دست بیرحم اجل بر عمر با برکت وی عقیم مانده درکتابخانۀ فرهنگستان زبان و ادب پارسی محفوظ است و اگر او عمر بلندتری می یافت، بی گمان آثار ارزشمند و ماندگار بیشتری را برای ما به یادگار برجای می گذاشت. او در طب نیز، صاحب کرسی تاریخ و علم الاخلاق در دانشگاه تهران است و در معرفة النفس (روانشناسی) از منظر فلسفۀ غرب و ایران کتابی دارد که مجموع درسگفتارهای وی در دانشکدۀ معقول و منقول (الهیات) دانشگاه تهران بوده است.
سید محمّد علی جمال زاده از دوستان نزدیک دکتر غنی که با وی مکاتبات و مراسلات بسیار نیز داشته است در شرح حال وی می گوید: «این مرد عزیز بلاشک مرد نازنینی بود که از علم و معرفت و نکتهسنجی و زیبا شناسی و درویشصفتی باطنی نصیب وافی داشت و الحق جا دارد بگوییم که به تمام معنی آدم خوب و حتّی مرد خدا بود و کسانی که از موهبت دوستی و مصاحبت او برخوردار بودند، قدر چنین نعمتی را میدانستند و همنشینی با چنین موجود با فیضی را مغتنم میشمردند. راقم این سطور اولینبار در سال ۱۹۲۳ میلادی، یعنی چند سالی پس از پایان نخستین جنگ جهانی از نعمت حضور دکترمان در شهر برلن که محل انتشار روزنامۀ «کاوه» بود برخوردار گردید. ملاقات در همان ادارۀ روزنامۀ «کاوه» دست داد. مرحوم تقیزاده هم که در همانجا سکونت داشت با دو سه تن دیگر از ایرانیان باذوق و معرفت خودمان در آن مجلس حضور داشت. دکتر غنی از ایران آمده بود و برایمان خبرهای تازه آورده بود و با آن زبان شیرین و جذّابی که داشت حضّار را در همان نخستین مجلس، مجذوب و مفتون ساخت. قیافه و چشمهایش زنده و خندان و صحبت و گفتارش دلپسند بود و شنونده را مطلوب و خوشآیند میآمد. پس از آن مجلس اول، باز در همان اطاق پذیرایی ادارۀ روزنامۀ «کاوه» چندمرتبۀ دیگر محفلمان انعقاد یافت و بار دگر با صحبتهای گرم و گیرای خود یاران را سرگرم و مفتون ساخت و همین آشنایی ساده و زودگذر اساس و پایۀ دوستی دور و دراز استوار میان آن مرد خوب و به قول فرنگیها به تماممعنی انترسان (intéressant) و این حقیر خام و از همهجا کمخبر گردید.
سپس جمال زاده، خاطراتی از خودش و دکتر غنی را بیان می کند و به نقلقولهای بسیار مهمّی از وی که عمیقاً قابل تأمل هستند می پردازد. جمال زاده میگوید« باز به خاطر دارم که از وقایع مدّت اقامت خود در پاریس و تکمیل اطّلاعات و تجربیّات طبّی خود در بیمارستان آن شهر برایمان شرحی حکایت فرمود و از آن جمله گفت، روزی مریضی را آورده بودند که تب شدیدی داشت و بستری بود و ما جوانانی که به تازگی دورۀ تحصیلات طبّی خود را به پایان رسانیده بودیم چنانکه مرسوم است با عنوان آسیستان (assistant)به دنبال سر طبیب بیمارستان که دارای شهرت بسزا بود به عیادتش رفتیم. معلوم شد از الجزیره او را به پاریس آوردهاند و استاد سر طبیب ما پس از معایناتی تشخیص مرض را داد و گفت دچار مالاریا شده است. دکتر غنی فرمود که من جسارت ورزیده، جلو رفتم و به عرض رسانیدم که نباید مالاریا باشد. سَر طبیب نگاه تند و پر از سرزنشی به من انداخت و به راه خود ادامه داد. ولی فردای همان روز مرا به اطاق دفتر خود خواند و گفت من دیروز از حرف تو و مداخلۀ جسورانۀ تو زیاد خوشم نیامد ولی پس از تجزیۀ خون و امتحانات دیگر، مریضی که خیال کرده بودم گرفتار مالاریا شده است معلوم گردید که در اشتباه بودهام و تو حق میداشتهای و این خود مایۀ تعجّب من گردیده است و اینک از تو میپرسم که تو از کجا دانستی که آن مریض مبتلا به مالاریا نیست. دکتر غنی گفت به او گفتم من پس از پایان تحصیلاتم به وطنم ایران برگشتم و در زادگاهم یعنی شهر سبزوار در مطب خود مشغول کار طبابت شدم و تقریباً میتوانم بگویم که چند صد و بلکه چند هزار مریضهای مالاریایی میداشتهام و هرگز ندیده بودم که لب آدم مالاریایی تبخال داشته باشد. دیروز دیدم لب بیماری که در خدمت شما به عیادتش رفتیم تبخال داشت و همین سابقۀ مشاهداتم در سبزوار موجب این جسارت گردید. استاد پزشک خیلی تعجب کرد و فرمود الحق درست گفتهاند که اساس علم طب بر تجربه است و همین کشف امروز هم دلیل تازهای است در این نظر».
جمال زاده ادامه می دهد؛ «دکتر غنی طبیعت جوانان را داشت و به معاشرت و نشستوبرخاست جوانان (ویژه با جنس جوانانی که فرنگیهای بیخبر، آنها را«جنس ضعیف»میخوانند) رغبت خاصی ابراز میداشت، مع هذا عیب و نقص جوانها در نظرش بزرگتر و وخیمتر از معایب سالخوردگان بود و الحق که این نوع داوری را انصاف و معرفت هم تصدیق میکنند. گوش بدهید ببینیم حتّی دربارۀ کارمندان و اعضای سفارت خودش چه نوشته است: ((فساد در رگ و پوست و استخوان جوانان این دوره رسوخ یافته. همه لق و شل و ول و بی پرَنسیب و کثیف و مادّی و بیحیا و وقیح هستند و هرقدر بخواهید افاده و توقّع و خودخواهی و خودپسندی دارند. در تمام وزارت خارجه شاید بیش از بیست نفر آدمی که سرش به کلاهش بیارزد نتوان یافت. یکدسته لوطی بیسروپای بیشرف دزد خائن، قاچاقچی، شهوتران، قمارباز، بی حیا لیسانسیه شده و ورق پارهای به هر کثافتکاری بوده بدست آوردهاند و خود را به یک نفر دزد بیشرف و بیهمهچیز در خارج (به نام وکیل، وزیر، مدیر، روزنامهنویس یا هر پدرسوخته دیگری) بسته پول و وقت دولت را هدر میدهند. رشوه میدهند، تهدید میکنند و از هیچچیز روگردان نیستند. همهچیز برای آنها مشروع و پسندیده و بجاست و از همه بدتر بیسوادی و جهل غریب که همه را فراگرفته. دروغ حال عادی آنهاست و همهچیزشان دروغ است. خاک بسر این مملکت و این تشکیلات. آن دستۀ روشن و زرنگ و به اصطلاح دیپلمات آنها اطلاعاتشان عبارت از آشنایی به لباسهای مختلف، مشروبات مختلف، مبادلۀ کارت، بریج، و پوکر بازی و خم و راست شدنهای دروغی است و بس. ملّتی شدهایم همه چیزمان دروغ، دین، پرستش خدا، نماز، روزه، حجّ، زکات، حزب، سیاست، عقیده، علم، رفتوآمد، سلام و علیک، ازدواج، اتّصال، مدرسه، همه و همه آغشته به دروغ و ریا و تظاهر شده. همهچیز این مردم حتّی عشق و معاشقه و محبّتشان که قاعدۀ این یکی میبایستی راست باشد و حکایت از احساس کند، درست که سِیر میکنم همهاش دروغ است. به دروغ عاشق میشود، به دروغ آه میکشد، به دروغ غزل میخواند. دروغگویی به همان علّتهایی که گفته شد دیگر عادت فطری و ملکه شده، حتّی گاهی بدون هیچ سبب و علّتی دروغ میگوید. سنش را دروغ میگوید، نسب و نژادش را دروغ میگوید، در سیاست، در تجارت، در کسب و کار، در علم و هنر، در ورزش، در بازی، در قمار، در تفریح، در سلاموعلیک، در تعارف همهچیز دروغ میگوید. از همۀ اینها گذشته در زبان لاتینی (که بر من مجهول است) در کتاب خواندهام کلامی که از قدیم باقی مانده است بدین صورت Omnis homo mendax یعنی«هر انسانی دروغگوست» و باید تصدیق نمود که دروغ عموماً بیجهتی نیست و علّت آن بیشتر از احتّیاج است و وای به مردمی که اکثریّت آنها حتّی به حوایج زندگی نیازمند باشند».
پیش تر گفتیم که منتقدانی، تقرّب دکتر قاسم غنی به دربار شاهان پهلوی را نکوهش کرده اند امّا امعان نظر در دیدگاه او نسبت به آسیب شناسی عمیق فرهنگی ایرانیان در مقالت جمال زاده، اثبات کنندۀ آن است که غنی هرگز از نقض قوانین اساسی مشروطه و استبداد پیشروندۀ حکومت وقت راضی نبود و خاطری مکدّر از فرهنگ تاریخی خودکامگی داشت. جمال زاده به نقل از دکتر غنی آورده است؛ « مورّخین و سیّاحان و کسانی که با گذشته و تاریخ ما آشنایی دارند (و چه بسا تاریخ ما را به مراتب از خودمان بهتر میدانند و بهتر سنجیده و میسنجند) متفقّ القول هستند که در این آب و خاکی که ایران نام دارد عموماً حکومت و سلطنت و اقتدار(مانند خیلی از جاهای دیگر دنیا) به تیغۀ شمشیر بسته بوده است و تا از کشته پشتهها به وجود نمیآمده و آبادیها با خاک یکسان نمیشده و جوی خون راه نمیافتاده، صاحب زور و بازو که عموماً و بلکه بدون استثناء مرد قلچماق بیرحم و بیانصافی از رؤسای ایل و عشیرهای بوده است، بر تاج و تخت کیان دست نمییافته است و همینکه حدود و حیطۀ اقتدار و اختیارش از تعدادی چادر و خیمه تجاوز میکرده است و شعرا و گویندگان و ارباب لسان و بیان اقمار ثناگوی ظلّ اللّهی و خداوندگاری او میشدند و او را خاقان دو عالم و سلطان برّ و بحر و وارث تاج و تخت کیان و مالک رقاب امم و حکمران بیبدیل هفتاقلیم میخواندند و گرگ و برّه را از پرتو وجود بیمثالش انیس و مونس و برادر خواندۀ یکدیگر میساختند و جهان و ما فی الجهان را در مقابل مرکبش به زانو درمیآوردند تا بر رکاب مبارکش بوسه بدهند. چنین وجودی خود را مالک مطلق همه کس و همهچیز میدانست و تعدّی و اجحاف و تجاوز را حقّ حقّه خود میپنداشت و کار به جایی میرسید که توانگران خود را بصورت گدایان و حتّی دانشمندان به لباس دیوانگان درمیآوردند و گوشهگیری را پیشۀ خود میساختند و میکوشیدند حتّی المقدور بینام و نشان زندگی پر ادبار را به پایان برسانند. به همین ملاحظه است که پیشوایان معنوی، ما را آنهمه از تقرّب به سلاطین و بزرگان و امرا و سران لشکری و کشوری ترساندهاند و کار بجایی کشید که در مثنویِ مولّای روم میخوانیم:
از برای مصلحت، مرد حکیم
دُمّ خر را بوسه زد، خواندش کریم۴».
جمال زاده ادامه می دهد؛ «آنچه دکتر غنی در اینباره یادداشت کرده است از روی صفای باطن کامل، قلمی گردیده است و ممکن است که در بسته مورد قبول تمام هموطنانش نباشد و لابد همچنین خواهد بود در آنچه دربارۀ خود ما ایرانیان نوشته است و در این دنیا کدام گفته و نوشتهای است که تمام افراد ناس، چشمبسته بپذیرند و به زعم خود انگشت عیبجویی بر آن ننهند؟. پس باید به دکتر غنی حق داد که با چنان لحن تلخی از وضع و روزگار وطن و هموطنانش سخن رانده است و ضمناً خودمان هم باید کمکم دستگیرمان بشود که بقول اوحدی:
آنکه عیب تو گفت یار تو اوست
وان که پوشیده داشت مار تو اوست
و بقول سعدی:
ستایشسرایان نه یار تو اند
ملامتکنان دوستدار تو اند۵»
در اینجا باید خاطر نشان کرد که البته دکتر غنی، همیشه منتقد ایرانیان نیست و اگر به آسیب شناسی فرهنگی ابنای زمان خودش می پردازد باز در مواضعی دیگر از هوش و ذکاوت فطری ایرانیان در برابر اذهان ساده اندیش سایر مردم غرب از جمله آمریکا سخن می گوید.
دکتر غنی در یادداشت های روزنگار خود به تاریخ سه شنبه ۲۴ ژولای ۱۹۴۵ مطابق با دوّم خرداد ۱۳۲۴ وقتی به عنوان یکی از اعضای بلند پایۀ هیأت دیپلماتیک ایران در کنفرانس سانفرانسیکو برای تصویب منشور سازمان ملل متّحد در آمریکا حضور دارد، می نویسد: «ملّت آمریکا همانطور که تاریخ ندارد و خیلی جوان است از حیث رشد فکری هم حکم اطفال را دارد. مطبوعات و خواندنی های آنها خیلی سطحی است. غیر از کتاب و مطبوعات فنّی یا تجاری که راجع به کار است یا راجع به علم یا فنّ خاصّی است، دیگر سنخ مطبوعات و ادبیّات رایج در سایر ملل، شایع نیست. غالباً رمانهای پلیسی که باب اطفال است و از جنس همان، سینماها خوراک روحی اشخاص است و اگر کتابی می خوانند همین است. امروز در دندانساز همین را سیر می کردم که کار خود را خوب می داند و مثل ماشین روغن خوردۀ منظّمی کار می کند. دختر زیردست او هم مثل برۀ دست آموزی است که در ۲۷ سالگی حکم دختر ۱۲ ساله ای را دارد. اینها کار ماشینی را خوب می دانند. وقتی اینها را با فرد فرد ایرانیان مقایسه می کنم، فرد فرد ایرانیان قابلتر و باهوشترند و غیره». در روزنگار جمعه ۲۷ ژولای همان سال باز می گوید؛ «در همان موقع که (مردم آمریکا) تحت تأثیر غریزه اند بدون هیچ اندیشه و دغدغۀ فکری تا همه جا ممکن است بروند. نه متّکی به اصول اخلاقی و مسئولیّت وجدانی و نه پایبندی به عادات اصول اجتماعی. شعر و تغزّل بسیار در این ناحیه کم است. نه شعر می خوانند و نه شعر می فهمند. در واقع تغزّل و شعر هم امری عملّی است. فلان دختر قشنگ خود حکم غزل زیبایی را دارد و نفس عمل او یک نوع غزل سرایی است. دیگر حاجتی نیست که تصوّر و تخیّل قائم مقام حقیقت و واقع گردد۶.
به هر روی در کلیّات کتاب خاطرات دکتر قاسم غنی که نخستین بار بین سالهای ۱۹۸۰ الی ۱۹۸۴ در دوازده جلد در لندن به زینت طبع آراسته گردید و بعدها در ایران نیز توسط ناشران گوناگون چاپ شد، می بینیم که این مرد همواره با نگاهی تیزبین و هوشیار، در داخل و خارج از کشور، همواره در حال تحقیق و تتبّع در امور انسانی و فرهنگی و اجتماعی مختلف بوده است. به کیفیّت توسعۀ ملل مختلف توجّه داشته و از عقبماندگیهای ایران خاصّه در دوران پسا مشروطه تا روزگار پایان جنگ جهانی دوم عمیقاً بر خاطر خویش حس ملالت و یأس دارد. او به سبک یک جامعه شناس، نه با هدف تحقیر کشور و تمدّن ملّی خود، بلکه با قصد بیداری حاکمان و مردم، به آسیب شناسی اجتماعی و سیاسی ایران آن روزگار می پردازد.
در فروردین ۱۳۲۴ هنگامی که کابینۀ نخست وزیر وقت، مرتضی قلی بیات (سهام السلطان) در آستانۀ سقوط بود، محمّدرضا شاه به این فکر میافتد که دکتر قاسم غنی را به نخست وزیری و تشکیل کابینه مأمور نماید. امّا غنی که به شدّت از روند امور جاری کشور مأیوس است و هرگز در پی منافع شخصی و قدرت طلبی نیست، پس از دو ساعت و نیم رایزنی با وزیر دربار وقت، یعنی حسین علا، به وی توضیح می دهد که قادر به قبول این مسئولیّت خطیر نیست. امّا شاه باز هم متقاعد نمی شود و دوباره علا را مأمور می کند تا برای راضی کردن دکتر غنی با او مذاکرات بیشتری نماید. وزیر دربار به منزل دکتر غنی میرود و اینبار پس از سه ساعت گفتگو، النهایه غنی، علا را متقاعد می کند که به شاه بگوید، مصلحت در صرفنظر کردن از نخست وزیری وی است۷. این حکایت بیانگر آن است که دکتر غنی هرگز عطش قدرت نداشت و همیشه مردی مدبّر، میهن پرست و مسئول در مقابل تاریخ و ملّت خویش بود تا جایی که در دوران نابسامّانیهای عمیق اجتماعی و سیاسی جهان و ایران در دوران بعد از جنگ دوّم جهانی، از سمت شهیر نخست وزیری ایران، اعراض می کند و بعدها وقتی همین وزیر دربار، یعنی حسین علا در۱۳۲۹وزیر خارجه و سپس نخست وزیر ایران میشود، در مراسلاتی که با وی دارد و امروز تحت کتابچه ای با عنوان «بحثی در سیاست» در دسترس است (بنگرید به پانویس شمارۀ ۱) به او تعلیم و تلقین مردم سالاری و کیفیّات علمی اجتناب از استبداد می دهد.
او آزاد مردی، صاحبدیوان و حکیم بود که همواره از مصاحبت با دانشمندان و حکیمان و ادبیان شهیر روزگارش بهره برده است. در داخل یا خارج از مملکت، همیشه در جستجوی آن بود تا فرصتی بیابد و در ضیافتی با بزرگان و اکابر دهر دیدار و گفتگو داشته باشد. وقتی در سیمای زنگانی او نیک بنگریم وی را یک محقّق و پژوهشگر میدانی و همیشه در تحقیق خواهیم دید که دفتر روزنگارِ مشاهداتش را مثل ابوالفضل بیهقی همواره در دست داشت و به تشریح وقایع سیاسی و تاریخی و فرهنگی روزمرۀ زندگی در عصر خویش و آسیب شناسی اجتماعی آن می پرداخت. دوستی و رفاقت او با علّامه محمّد قزوینی بسیار عمیق بود و پس از رحلت قزوینی، غنی در غمی شگرف در رثای او قلم زد. در سال ۱۳۲۰ نخستین تصحیح علمی و انتقادی از دیوان حافظ را با همکاری علامه قزوینی به چاپ رساند که هنوز با وجود دهها تصحیح دیگر، به اذعان قاطبۀ حافظ پژوهان و این حقیر؛ بالنسبه یکی از بهترین و معتبرترین دواوین چاپی حافظ به شمار می آید. رفاقت و صمیمیّت بین غنی و قزوینی تابدانجا است که پس از مرگ قزوینی در سال خرداد ۱۳۲۸ زمانی که دکتر غنی در مقام سفیر کبیر ایران در استانبول مشغول به خدمت بود، نامه ای خطاب به عباسقلی گلشائیان وزیر وقت دارایی می نویسد و از آنجا که همسر و فرزند علامه قزوینی پس از رحلت این دانشمند معظّم در فقر و فاقه به سر میبردند طیّ مرقومهای از وی چنین می خواهد: «فوت مرحوم مغفور علامۀ بزرگ محمّد قزوینی، یک نوع مصیبت ملّی و عزای عمومی است که هر ایرانی به دیگری باید از این غم ملّی تسلیّت بگوید. بنده به نوبت خود حضور حضرتعالی که اضافه بر سهیم بودن در سوانح ملّی یک نوع ارتباط روحی و سنخیّت فطری با آن بزرگ داشتید، تسلیّت عرض میکنم و بعد استدعا میکنم توجّه مخصوصی بفرمایید که مستمری به طور ثابت برای همسر و فرزند آن مرحوم از طرف مجلس شورای ملّی تصویب شود که باقیماندگان این مرد بزرگ مرفّه باشند و این از پُر ثواب ترین کارهایی است که انجام خواهید فرمود .مرحوم قزوینی از علمای جهانی و در عرض علمای طراز اول همۀ ادوار تاریخ اسلام محسوب بود. درخت با ثمر بود و اضافه بر این که در آسمان علم و ادب، آفتاب درخشان بود در عالم تهذیب نفس و صفای باطن و مکارم انسانی و فضائل عالیه از همت و شهامت و رأفت و پاکی ضمیر و مناعت طبع و عظمت روح و وفا و صفا و ظرافت در سخن و حسن مصاحبت و جودت قریحه و لطف ذوق و تسلّط بر نفس و دیگر خصال انسانی، آیتی بود۸».
پر واضح است که دکتر غنی در مقام سفیر در حین مأموریّت دیپلماتیک، چنین وظیفه ای ندارد که برای تأمین معاش همسر و فرزند علّامه قزوینی اقدامی کند. امّا توصیفات وی از احوالات و مقامّات علّامه قزوینی در مواضع متعدّد و حس مسئولیّت او نسبت به خانوادۀ علّامه، خود بیانگر مقام اخلاقی و انسانی دکتر قاسم غنی است.
از توجّه به بخش هایی از خاطرات و یادداشتهای روزنگار دکتر غنی که تاکنون به چاپ رسیده اند، شرح خلاصۀ برخی از مهمترین ملاقات های وی با بزرگان علم و دانش ایران و جهان برای شناخت بیشتر از شخصیّت والای این مرد در اینجا لازم به نظر می رسد.
در دوشنبه ۷ ژانویه ۱۹۶۴ به دعوت «جمعیّت آسیا و قارۀ آفریقا» که با حضور پرل باک برندۀ جایزه ادبیاّت نوبل و پرفسور شرق شناس مجارستانی دکتر ولایه، ضیافتی در محل هتل آمباسادور در نیویورک برگزار می شود. غنی در خاطراتش از این نشست می گوید: «سفیر ایران در آمریکا در نطق خود به من حسن عقیده کرد و در خاتمه گفت نام فلانی (قاسم غنی) یعنی موزع ثروت، ولی ثروت علم و فلسفه و اطلاع و امثال این الفاظ. بعد پروفسور ولایه شرح مشبعی از من صحبت کرد و مبالغهها گفته شد از جمله اینکه فلانی؛ یکی از متخصّصین فلسفه و علوم اسلامی و از بزرگترین آشنایان مبحث عرفان است و مصنّف کتب نفیسه است که از وظایف مهم علم آمریکا است که کتب او را ترجمه کند و امثال اینها که واقعاً چون هیچکدام در باره من صدق نمیکند خجل بودم. آنگاه من صحبتی کردم»۹.
به هر روی، مقام والای علمی و کم نظیر دکتر قاسم غنی را می توان در بررسی آثار و احوال او به سهولت کشف کرد. همچنانکه در صدر این مقالت مورد اشارت واقع شد، باز هم تأکید می شود که او بی گمان یکی از آخرین دبیران تأثیرگذار و حکیم در عرصۀ سیاست و فرهنگ ایران است که از قرابت خود با دربار، نه بهر منافع و مصالح شخصی که برای تعالی علم و فرهنگ و تمدّن ایران در روزگار نابسامّان پسا مشروطه بهره جست و منشأ خدمات و آثار ماندگار فرهنگی برای ایران شد.
کوربختانه به دلایل نامعلوم که البته حدس آن چندان مشکل نیست، بخشی از دستنوشته های بسیار مهم و تاریخی دکتر قاسم غنی در خانۀ وی در تهران، پس از آنکه ایشان در فروردین ۱۳۳۱ در آمریکا در اثر بیماری رحلت کرد، مفقود می شود. اهمیّت یادداشتهای خصوصی دکتر غنی به قدری زیاد بود که مرحوم حسین فاطمی وزیر خارجۀ دکتر مصدّق، که از دستنوشته های دکتر غنی با خبر بوده است، در همان گیر و دار مبارزات مصدّق و شاه، به منزل دکتر غنی که در اختیار اقوام وی بوده است می رود و تلویحاً حاضر می شود که برای دریافت آنها مبلغ ۲۵۰هزار تومان فی المجلس پرداخت کند و آنرا در مجلۀ «باختر امروز» چاپ کند. امّا چون کسی اجازۀ این کار را نداشت حسین فاطمی، توفیق نیافت. یعنی گفته شد که خاطرات در اینجا نیست و نشان داده نشد۱۰.
باز در منابعی بیان شده است که اوراق دستنوس مفقودۀ دکتر غنی توسط بستگان وی به شاه داده شده است و شاه پس از خواندن آنها پرسیده است که آیا اینها را کس دیگری نیز دیده است؟. جواب داده اند، خیر، چون نام اعلی حضرت در آن زیاد بود به کسی نشان داده نشد۱۱.
زندهیاد محمّد ابراهیم پاریزی در مقدّمه ای که بر یکی از کتب خاطرات دکتر غنی نگاشته است صراحتاً اشعار می دارد که یادداشت های دکتر غنی مثل گوشت قربانی هر تکه اش دست کسی افتاد و همین رساله ای که ملاحظه می فرمائید سهم ما کرمانی ها بود که آقای محمّد علی صوتی در موسسۀ کاوش به چاپ آن اقدام کرده اند.
صرف نظر از کتاب فوق، دوازده جلد از خاطرات و یادداشتهای دکتر غنی به اهتمام فرزندش سیروس در دهۀ ۸۰ میلادی در لندن به چاپ رسید و بعدها در ایران از دهۀ ۶۰ تا ۹۰ ناشران مختلف آن را مجدداً به چاپ رساندند. امّا پوشیده نخواهد بود که اوراق گمگشتۀ دستنویس دکتر غنی که حسب گزارش فوق، شهید حسین فاطمی، آمادگی پرداخت مبلغی گزاف برای داشتن آنها را داشته است؛ در بر دارندۀ اطّلاعات و اخبار بدیع تاریخی، سیاسی و فرهنگی بوده که شخص شاه و حکومت سابق چاپ آنرا به مصلحت ندیده است. محمّد ابراهیم باستانی پاریزی حدس می زند با عنایت به آنکه دکتر غنی در جریان ازدواج و طلاق فوزیه، شخصاً دخیل در امور و مستخضر از جمیع احوال بوده است و جای پای زنان ذینفوذ و عاری از اخلاقی چون اشرف پهلوی در طلاق شاه و حوادث تاریخی مربوطه را به نیکی می دانسته، ممکن است در بخشی از آن یادداشتها، به مواردی از این دست پرداخته باشد۱۳.
در عین حال، برخی شنیده ها حکایت از آن دارند که دکتر غنی تحقیقات جامع و گمگشتهای در خصوص نقش انگلستان در پیدایش و حمایت از بابیّت و بهائیّت در ایران عصر قاجار داشته اند و دکتر غنی قبل از رحلت در محافلی نقل کرده اند که با اسناد تاریخی که به دست آورده اند، روابط میرزا مهدی کاشی، مشتهر به «وزیر همایون» با لندن را در حمایت از استبداد صغیر محمّدعلی شاه و نقش پدر وی؛ فرخ خان امین الدوله عامل انعقاد معاهدۀ ۱۸۵۷ پاریس که منجر به جدایی هرات از ایران شد و سایر خیانت هایی که اشخاص منتسب به بهائیت به امر روس و انگلیس به ایران و مشروطه کردهاند را کشف و ثبت نموده است۱۴. متأسفانه این اوراق تاریخی گرانقدر، امروز در دسترس ما نیست و کسی نمی داند آن دفاتری که بعد از فوت غنی به محمّد رضا شاه سپرده شد، آیا معدوم است یا همچنان به صورت مغفول مانده، جایی در اختیار کسی است ؟
می دانیم که قاسم خان غنی بعنوان یک مورّخ در جستجوی اسناد مرتبط با تاریخ پیش و پس از مشروطه بوده است و امروز بخشی از نوشته های و اسنادی که توسّط وی گردآوری شده است در کتابخانۀ دانشگاه ییل آمریکا محفوظ است.
مجموعۀ اسناد دکتر قاسم غنی، در دانشگاه ييل در مرکز اسناد و دستنوشته های کتابخانۀ استرلينگ این دانشگاه مضبوط است و مرکز مذکور حافظ اسنادی ارزشمند از دوران قاجار )۱۷۸۵-۱۹۲۵مسیحی( به زبان فارسی است که دکتر غنی گردآورندۀ آنها بوده است. بيشتر اين اسناد در باب عملکرد حکومت قاجار در نيمۀ دوّم قرن نوزدهم میلادی است امّا حسب گزارش وبگاه دانشگاه مذکور، بخشی از آنها نيز در باب روابط ايران با ساير کشورهای خاورميانه و اروپا می باشد. سالها قبل، فرزند دکتر غنی به واسطۀ دکتر فيروز کاظم زاده این اسناد را به دانشگاه ییل می فروشد. کمی پس از آن گویا آقای کاظم کاظم زاده، فهرستی مفصل بر اين آنها نوشته است .اين مجموعه دربردارندۀ بيش از هزار سند است. مکاتبات اداری حکاّم و دولتمردان قاجار، يادداشت های روزانه ای مهم مثل آنها که ناصرالدين شاه از صدراعظم خويش، امير کبير دريافت میکرد و غیره در محفظۀ این اسناد موجود است. همچنین نامه های خصوصی نخست وزير، دکتر محمّد مصدّق، در آغاز ورود سياست نيز بخشی از اوراق اين مجموعه می باشد. به همین ترتیب، اسنادی از انقلابیون و دگرانديشان سياسی همزمان يا پيش از انقلاب مشروطه، حسب گزارش مندرج در وبگاه کتابخانۀ مذکور در این اسناد وجود دارند، امّا هنوز تحقيق چندانی بر مجموعۀ دکتر غنی در این کتابخانه صورت نگرفته است۱۴.
آنچه در این نوشتار از مطمح نظر شریف مخاطبان گذشت در وهلۀ نخست هدفی جز بزرگداشت مقام شامخ علمی-فرهنگی زنده یاد دکتر قاسم غنی نداشت. در وهلۀ دوّم برجسته نمودن خدمات و تحقیقات دکتر غنی، ما را بر این رسالت خطیر رهنمون خواهد داشت تا نسبت به تحقیق و تتبّع بیشتر در احوال و آثار وی بکوشیم و خاصّه برای کشف دفاتر و اوراق و اسناد گمگشتۀ او قدمی در امتداد راه میهن دوستی وی برداریم.
دکتر قاسم غنی امروز در قطعۀ شمارۀ 46686305 آرامستان وودلان کالیفرنیا۱۵به دور از خاک مام میهن در تربت غرب مدفون است و امید آن می رود که روزی به اهتمام ایرانیان بتوان بقایای پیکر این دبیر غریب ایران را به زادگاهش در بیهق خراسان منتقل نمود. در پایان این نوشتار؛ شرح یکی از مهمترین ملاقات های وی که همانا با آلبرت انیشتن، فیزیکدان بزرگ آلمانی بوده است را به نقل یادداشتهای شخصی وی با کمی تلخیص منعکس می نمایم.
«دوشنبه ۳۱ دسامبر ۱۹۴۵ مطابق دهم دی ۱۳۳۴ هجری شمسی مطابق ۲۵ محرم ۱۳۹۵ هجری قمری. صبح ساعت شش حرکت نموده که ساعت هشت به طرف پرینستون بروم زیرا امروز ساعت ۵/۳۰ بعد از ظهر وعده ملاقات با دکتر آلبرت اینشتین معروف، واضع فرضیه نسبیّت و تئوریهای اتومیک که منجر به کشف بمب اتوميك شد.
چند روز قبل که پروفسور ارنست هرتسفلد به واشنگتن آمده و در سفارت او را به ناهار دعوت کرده بودند من هم دعوت داشتم، در آنجا معارفه به عمل آمد. این مرد یکی از متبحرترین اشخاص دنیا است در تاریخ و آثار قدیمۀ قبل از اسلام ایران، سالها در تخت جمشید و مشهد مرغاب و همدان و غیره کار کرده، کتابهای مهم نوشته، خطوط سانسکریت و پهلوی می داند، فرانسه و انگلیسی می داند، عربی و فارسی می داند. حالا در پرینستون پروفسور است ولی چون سن او شصت و شش است امسال متقاعد (بازنشسته) شده است. مرد متین با محبّت دانشمندی است. از ایشان خواهش کرده بودم که ترتیبی بدهند که دوباره مرا ببیند و قرار شد فردا برای چای به سفارت بروم. اتفاقاً پروفسور ولايه که مرد مجارستانی مستشرقی است هم آمد. آن روز موقع خداحافظی که هرتسفلد به پرینستون برمی گشت، گفتم میل دارم دکتر آلبرت اینشتین معروف را ملاقات کنم. گفت من ترتيب ملاقات را می دهم. بطور مزاح گفتم به اینشتین بگو يك نفر ایرانی خاطر خواه داری که نه با تئوری «نسبی» تو کاری دارد نه با تئوریهای اتم و کشف بمب اتميك و نه به وزن نور، فقط به عنوان اینکه تو نیوتون قرن حاضری و از اساتید علم، میل دارد تو را زیارت کند. گفت همینطور پیغام را خواهم رساند. خلاصه در تاریخ ۱۶ دسامبر پروفسور ارنست هرتسفلد کاغذی به فرانسه نوشته بود به این مضمون؛ با اینشتین مذاکره کردم، می گوید او کمال خوشوقتی را به دیدن شما خواهد داشت و انتخاب روز را کاملاً به شما وا می گذارد تا آخر دسامبر جز ۲۷ دسامبر و یا هفته اول ژانویه. خبر بدهید و بعد نقشه حرکت را شرح داده در خاتمه می گوید که ملاقات شما در واشنگتن تأثیر زیادی در من داشته و همیشه مایل بدیدن شما هستم .من روز آخر سال فرنگی را انتخاب کردم و نوشتم که اگرمانعی نیست. امروز روز سرد بارانی است حرکت کردم ساعت هفت و نیم آقای سفیر افغانستان اتومبیل فرستاده بود که مرا به ستاسیون ببرد. به محض ورود هرتسفلد را با اتومبیلی منتظر دیدم به خانه او رفتیم راجع به و مشهد مادر سلیمان ، مشهد مرغاب صحبت کرد و بنای مجاور آن و یقین به اینکه قبرهایی در سنگ هست و نیز لوحه های طلا یا نقره یا فلز دیگر معتقد بود که بنای مجاور معروف به کعبه زرتشت احتمال قوی دارد قبر زرتشت باشد، و گفت این را مثل سر می گوید که مسبوق باشم که وقتی جمعیت آثار ملّی اقدام به حفر کند. بعد دکتر پائولی که اصلاً اطریشی و تربیت شده سوییس و پروفسور در سوییس بوده و همین امسال در فيزيك جايزه نوبل گرفته قانونی در فيزيك كشف كرده به نام قانون پائولی وارد شد. این دکتر چهل سال ندارد، شاید ۳۶ یا ۳۷ سال حالا در پرینستون پروفسور مطالعات عالی است. بسیار مرد خاضع و متواضعی است. صحبت مرا از هرتسفلد شنیده بود و خواسته بود مرا ملاقات کند زیرا به تاریخ علم مخصوصاً نئوپلاطونیسم شوقی دارد. مقداری صحبت کردیم قریب یکساعت از فلسفه اشراق اسلام و افلاطونیان جدید و اوریه پرسید. خیلی صحبت شد. بعد ساعت سه و نیم وارد خانه اینشتین شدیم خانه کوچکی دارد دارای دو طبقه، خانمی به سنّ قریب چهل سال که منشی و پرستار او است در را باز کرد و به سالونی برد و بعد آمد که بیائید بالا اطاق خلوت و کتابخانه اینشتین، رفتیم. از پله های كوچك كه بالا رفتیم در باز شد و پیرمرد بسیار نورانی و پاکیزه ای یعنی اینشتین پیدا شد. به قول ملای رومی :
پیری کاملّی پر مایه ای
آفتابی در میان سایه ای
مردی متوسط القامه چهار شانه با سبیل کلفت سفید، ریش تراشیده و موهای سفید به شکل آرتیستها قدری بلند و ژولیده جلیقه پشمی کبودی در بر داشت با تبسم پدرانه بسیار ملّیحی استقبال کرد و به گرمی دست داد و نشاند. اطاق محقّر کوچکی بود با قریب دویست جلد کتاب در دو قفسه و مقداری اوراق و نُت و یادداشت در دو قفسه دیگر میز تحریر محقّری با مقداری کاغذ روی آن و در وسط هم میز کهنۀ دیگری با يك قدح بلوری توتون و چپق . نشست و نشستیم و خیلی اظهار محبّت کرد از پروفسور هرتسفلد در راه پرسیدم با اینشتین چه زبان حرف بزنم فرانسه با انگلیسی؟ گفت من نمی دانم فرانسه می داند یا انگلیزی حرف میزند و البته زبان او آلمانی است. به این مناسبت پروفسور هرتسفلد به او گفت دکتر غنی می پرسید که با شما انگلیزی حرف بزند یا فرانسه؟ گفت انگلیزی بهتر است. بعد گفت من هيچ يك را خوب نمیدانم فقط اجبار مرا وادار کرد که انگلیزی حرف بزنم گفتم شما کارهای لازم تر داشته اید برای شما تحصیل زبان اتلاف وقت گرانبها است. گفت برای همه چنین است، اتلاف وقت است زیرا دماغ و فکر انسان محدود و وقتش هم محدود است دیگر فرصت اتلاف وقت برای زبان ندارد مسائل علمی ترجمه اش به یک زبان که انسان بداند آسان است. البته شعر و ادب موضوع دیگری است آنها قابل ترجمه نیستند و به ترجمه در نمی آیند و در ترجمه لطف خود را کم می کنند ولی علم را آسان می توان ترجمه کرد. گفتم بلی من خیال می کردم فرانسه حرف می زنید زیرا در ترجمه حیات آناتول فرانس می خواندم که در برلن در ۱۹۲۱ از شما ملاقات کرد و مقداری با هم صحبت کردید. گفت بلی فرانسه آن وقت روان تر حرف می زدم و مترجمی در بین نبود آناتول فرانس هم زبان دیگر نمی دانست . بعد گفت برای نویسنده زبان خارجی مضر است زیرا لطف زبان مادری او را مشوّب می سازد، مخصوصاً نویسنده نباید زبان خارجی بداند. گفتم شنیدم فرانس به شما گفته بود که امروز درست که حساب می کنم گوته را بزرگترین متفکرین می شمارم؟. گفت بلی خوب یادم هست این را گفت و خیلی گوته را دوست داشت. بعد شرحی از فرانس صحبت کرد گفت وقتی من او را دیدم خیلی پیر بود. بعد گفت همه چیز را خوب می دانست مرد بزرگی بود بسیار مرد بزرگی بود.
از مسئله دوران خون و عقاید قدما پرسید. من عقائد بقراط و محدودیت اطلاعات تشریحی او را و وسعت اطلاعات جالینوس را که در مکتب اسکندریه تحصیل تشریح کرده بود و در اسکندریه تشریح شایع و رایج بوده صحبت کردم گفت اطبای مسلم و ایرانی تجارب هم داشته اند؟. گفتم بلی مخصوصاً رازی از الکل و اسید سولفوريك و تجارب مریضخانه ها و کلینیکی او صحبت شد که او را «مجرّب» لقب داده اند. از جمله گفتم که این تجربه بیشتر در عالم طب بوده سایر علوم بیشتر نظری و حتّی نظری صرف بوده است. از فيزيك ابوعلی که همان فيزيك ارسطو است صحبت شد. با آنکه من خیلی میل داشتم که هر چه بیشتر جواب پرسش های مرا بدهد تا به اینجا اینطور واقع شد که هی او سوال میکرد. خیلی هم لذت می برد و پیشتر رفیق و شکفته شد. اینجا از متد قدما صحبت کردم که بقراط می گفت طبیب باید دو بال داشته باشد یکی بال تجربه و مطالعه و دیگری بال نظر و تعقّل تا بتواند بپرد با يك بال نمی توان طیران کرد عقل و منطق باید معدل و راهبر تجربه باشد و تجربه مؤید تعقل. خیلی این اصل را پسندید و از متد «استنتاج» و «استقراء» صحبت شد گفت امروز زیاد به «پوزیتیویسم» اهمیت می دهند و منحصر به تجربه می کنند. بعد گفت این افراط است. مسائلی هست که به تجربه در نمی آید و راه وصول به آن حقایق غیر از تجربه است گفتم پس شما متد علمی آمریکائیها را خراب می شمارید؟. خندید و گفت بلی خوب دریافتید و درست اشاره کردید. علم مكانيك شده و فقط به منظور «عمل» در آمده. گفتم و فایده؟. گفت بلی که همان عمل است. بعد از «پراگماتیسم» ويليام جمس و فلسفه عملّی آمریکا حرف زده شد. خیلی خندید و گفت اگر از آمریکائی بپرسی چنگال چیست؟. جواب میدهد چیزی است که خوردن را تسهیل می کند در حالیکه چنگال غیر از این است و طور دیگر باید تعریف شود.
مواظب بودم، در مسائل به حدّ کلّی قضیه و نقطه حساس را اشاره می کرد و مستقیم و درست انگشت را روی قضیه می گذاشت که علامت عالم پخته است.
گفتم شما آراء فلسفۀ خاصی که مؤسس بر فيزيك و مباحث خودتان باشد نوشته اید؟. گفت نه به این مناسبت گفتم هانری پوانکاره عالم فرانسوی کتبی نوشت برای اینکه نظرهای خود را در دسترس عامه بگذارد و همه از نظرهای او استفاده ببرند، من کتب او را خوانده ام اسم پوانکاره را که بردم شکفته شد، گفت مرد بسیار بزرگی بود نظیر نداشت و چون گفتم که کتابهای «علم و فرض و ارزش علم» را برای عوام نوشت گفت شما آن دو کتاب را برای عوام می دانید؟. کتاب خواص است مخصوصاً کتاب خیلی خوب او «علم و فرض» است. بعد گفت ولی پوانکاره خیلی «پوزی تیویست بود. در اینجا تأملّی کرد و گفت « پوزی تیویسم » به معنائی که من می گویم. گفتم بلی ملتفت شدم مقصود این است که تنها راه وصول به حقیقت را «تجربه» می داند. با تبسم پدرانه و خیلی شکفتگی از استشهاد من خوشش آمد. بعد گفت بلی تجربه را تنها و تنها راه وصول به « حقیقت می شمرد گفت تجربه تنها راه وصول به حقایقی است که ممکن است تسلیم آن شویم نه اینکه ماورای تجربه حقیقی نیست بسیاری از حقایق به تجربه در نمی آیند. عقل ما، قلب ما ، به آن نمی رسد. دوباره پرسیدم که کتابی ننوشته اید؟ گفت نه. گفتم چند روز قبل در مجله ای مقاله ای از شما خواندم راجع به بمب اتوميك . من دوبار مقاله شما را به دقت خواندم، شما در آنجا دولت جهانی پیشنهاد می کنید خواستم قدری توضیح بدهید مقصود شما چیست؟. توضیح داد که می گویم سه دولت نمره اول آمریکا و روسیه و انگليس يك قسم مؤسسه قضائی و حکومتی دائر کنند برای حل مشکلات. گفتم این را عملّی میدانید؟ گفت من آنجا گفته ام اگر نکنید منجر به جنگ میشود و این جنگ غیر از جنگهای پیش است. خرابی آن خیلی بیش از تصور است. از اینجا صحبت به حوادث دنیا و جنگ و صلح و حقوق بشر و اقسام حکومتها افتاد دمکراسی را بهترین حکومت ها می دانست که صدمه اش کمتر است. ضمناً از دمکراسی هم نقادی كرد كه يك فرد عادی با يك نفر آدم متوسط با يك نفر متنفذ را که نفوذش از راه تولید با ثروت یا پارتی بازی است انتخاب می کنند بعد گفت با این حال بهتر است زیرا اگر ما حکومت اریستوکراسی (به معنای طبقه ممتاز جامعه در علم یا شئون دیگر) برقرار کنیم طولی نمی کشد فساد در آریستوکراسی رخنه پیدا می کند و بعد معلوم نیست چه بشود. اولیگارشی همین مفاسد را دارد باز دموکراسی کم ضررتر است. بعد از بدی اوضاع و احوال حاضر و خطر جنگ و کذب و نفاق و ریای شایع و بی معنی بودن کلمات و غیره و غیره صحبت شد. از یونان صحبت کرد که چون اختلافات خود را در بین خود نتوانستند حل کنند منقرض شدند. اگر اختلافات را حل نکنند قریباً خیلی زود به جنگ خواهد کشید.صحبت از ایران و آب و هوای آن شد گفت تهران هوای آن خشك است، گفتم بلی ارتفاع تهران این است و خشک است. گفت چه قدر این هوا برای من خوب است دلم میخواهد در ایران باشم گفتم همۀ ایرانیان مقدم شما را گرامی خواهند شمرد. شرقی و مخصوصاً ایرانی شما را با تجلیل دوست خواهند داشت و سعادتی خواهد بود. ضمناً آسمان صاف قشنگ خوبی هم داریم که متناسب خواهد بود به تفکرات علمی شما. خیلی خندید و خوشش می آمد. دو ساعت و نیم تمام در محضر این مرد بزرگ بودم. انگلیسی را با لهجۀ آلمانی ولی روان و خوب و عالمانه حرف میزند منتهی آهسته، بسیار ساده و بی پیرایه و خاضع امّا با ابهت يك نفر پیشوا و استاد که طبیعی او است. سر و صورت او بسیار بسیار قشنگ است. پیشانی باز، چشمان فریبنده و قیافهٔ جذاب و بزرگ منش. بعد گفتم من نفیس ترین وقتها را گرفته ام برای من مایۀ کمال لذت و خوشی است که شما را زیارت کردم و امیدوارم در آینده هم موفق شوم و چون گفتم که وقت عزیز شما را گرفتم گفت ابداً چنین نگوئید، خیلی خیلی من لذت بردم باز هم بیائید و من از ملاقات شما مسرور می شوم . موقع حرکت دست داد و در را باز کرد و دنبال ما روان شد. هر چه اصرار کردم که بین هوای داخل اطاق و راهرو اختلاف است خوب است تشریف نیاورید گفت نه باید راه نشان بدهم گفتم راه واضح است. گفت نه باید با شما بیایم آمد و در راه رو باز صحبت ایران و هوا کرد و خیلی از ملاقات اظهار مسرت کرد دوباره با کمال محبت دست داد و در حیاط را باز کرد و تا ما دور شدیم در باز بود و تواضع می کرد. در طی صحبت واقعاً متذکر بودم که سعادتی است که دقائقی همدم یکی از اکابر علم بشر که در صف اول علمای جميع ادوار قرار دارد واقعم و خدا را شکر می کردم، همنشینی مقبلان چون کیمیا است. همان دیدن این ارواح مكرم سعادتی است که باید به فال نيك گرفت و توشه حیات شمرد. این مرد بزرگ واضع تئوری نسبیت» و «بُعد چهارم » و « مجدد هندسة اقليدس » و« تعیین کننده وزن نور » و« عقیده به اینکه هر چه هست انرژی است» واضع نظریه جدید ذره و اتم ، انرژی اتم و غیره که او را همصف و گاهی مقدّم بر کپلرها و گالیله ها و نیوتن ها و لاپلاس ها قرار داده در سادگی زندگی و فروتنی، حکم یکی از آحاد عادی ناس را دارد. ساعت شش با اتومبیل هرتسفلد به ستاسیون (Station) آمده حرکت کردم و ساعت یازده و نیم به واشنگتن رسیدم. روز بسیار بسیار خوش و مبارك و فراموش نشدنی بود۱۶.
سخن از خیر تو گفتیم درین مجلس انس
مدّعی گفت کزان دولت بیدار مگوی
………
۱-قاسم غنی- بحثی در سیاست- نامۀ مرحوم غنی به حسین علا، وزیر خارجه ایران دراردیبهشت ۱۳۲۹- انشارات مجلۀ یغما- طهران- ۱۳۳۴
۲-سیروس غنی-سید حسن امین- نامه های دکتر قاسم غنی- صفحه ۳۸۰- به دکتر محمّد مصدّق- انتشارات وحید- تهران – ۱۳۶۸
۳-اسماعیل صارمی- یادداشتهای دکتر قاسم غنی در حواشی دیوان حافظ-انتشارات محمد علی علمی- چاپ دوم-تهران ۱۳۶۶
لازم به ذکر است که دستنویس هایی ناقص و نامنظّم از دکتر قاسم غنی با عنوان «فرهنگ دیوان حافظ» در سال ۱۳۷۴خورشیدی به اهتمام فرزند وی سیروس به کتابخانۀ فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی رسیده است. دست بی رحم اجل به استاد غنی این مجال را نداده است تا این یادداشتهای ارزشمند را به فرجام رسانند و نگارندۀ این سطور در صورت مهیّا شدن مقدّمات طبع، عزم در چاپ اوراق این کتاب ناتمام را دارد.
۴-سید محمّد علی جمال زاده-دمی چند با شادروان دکتر قاسم غنی- مجلۀ ایران نامه-بخش اول- تابستان ۱۳۶۲-آغاز آشنایی صفحۀ۶۲۷ الی ۶۴۸
۵-همان-بخش سوم -پاییز ۱۳۶۲-دلسوختگی و شکوۀ دکتر غنی- صفحه ۱۷۸الی ۲۰۲
۶- حسین نمینی- یادداشتهای دکترقاسم غنی- جلد دوم- صفحات ۶۰ الی ۶۶- انتشارات فرزان- تابستان ۱۳۶۲- تهران
۷-همان-صفحۀ ۱۷
۸-قاسم غنی- نامه هایی چاپ نشده از غنی به اهتمام حسن امین-نشریۀ حافظ- صفحۀ ۱۴-شمارۀ ۱۰۵- شهریور ۱۳۹۲-تهران
۹-حسین نمینی- همان- صفحۀ ۱۶۸
۱۰-محمد علی صوتی- منابع تاریخ معاصر ایران – مجلد ۱- خاطرات دکتر قاسم غنی- مقدّمه از محمد ابراهیم باستانی پاریزی- انتشارات کاوش- چاپ اول- تهران- ۱۳۶۱- گزارش اوراق گمگشته و تلاش حسین فاطمی برای به دست آوردن آنها را را مرحوم باستانی پاریزی در صفحۀ ۲۹ دیباچه بیان کرده اند.
۱۱-همان- از قول محمّد ابراهیم باستانی پاریزی- صفحۀ ۳۰
۱۲-همان
۱۳-دربارۀ تحقیقات دکتر غنی دربارۀ معاهدۀ پاریس ۱۸۵۷ و جدایی هرات از ایران، نگارندۀ این سطور، از لسان مبارک دوست و استاد نامدارم، مرحوم زنده یاد دکتر داود هرمیداس باوند رحمت الله علیه در آوان دهۀ ۹۰ خورشیدی شنیدم که در نقل قولی از مرحوم فریدون آدمیّت؛ بیان داشتند که آقای آدمیّت در آوان حضور در وزارت خارجه، اسناد دکتر غنی در خصوص ارتباط فرخ خان امین الدولۀ غفاری با لندن و ارتباط بعدی فرزندش میرزا مهدی کاشی با انگلستان را در دیده است و رساله ای مفقوده در پیدایش بهائیت با نقش بریتانیا و عوامل آن در ایران دارد.
۱۴- بخشی از مجموعۀ اسناد دکتر قاسم غنی در وبگاه دانشگاه ییل ایالات متحدۀ آمریکا در لینک ذیل در دسترس می باشد:
https://ghani.macmillan.yale.edu
بر اساس اعلام کتابخانۀ دانشگاه ییل، هنوز تحقیق جامع و کاملّی روی این اسناد به انجام نرسیده است و انجام تحقیقات مقتضی در خصوص این اسناد توسط پژوهشگران ایرانی ضرورت دارد.
۱۵- اطلاعات موجود از محل دفن ایشان به شرح ذیل است:
woodlawn memorial park.Colma, San Mateo County, California, USA-NO,46686305
گویا نوۀ ایشان به نام مرحوم علی غنی که در سال ۲۰۰۴ فوت کرده اند در مرقد دکتر غنی متعاقباً مدفون شده است.
۱۶-حسین نمینی- همان- صفحۀ ۱۵۶
سعید کافی انارکی- ساربان
منبع: مجله صبح روشن