کد خبر:8685
پ
nategh_homa_0

یاردیرین آدمیت (تاریخ نگارِ جزء نگر)

یاردیرین آدمیت (تاریخ نگارِ جزء نگر) – به یاد دکترهماناطق ( اورمیه 1313- پاریس 11 دی 1394 )

میراث مکتوب – نوشتاری که در ادامه می خوانید به قلم فرهاد طاهری در بخش «یاد درگذشتگان» نخستین شمارۀ نشریۀ ایرانشهر امروز (سال اول، شمارۀ اول: فروردین، اردیبهشت، خرداد 1395) منتشر شده است.

نخستین باردکترهماناطق را دردوران دانشجویی ام دیدم ؛البته نه خودش را بلکه فقط نامش را ،آن هم درکنارنام «فریدون آدمیت» ونوشته برعطف افکاراجتماعی وسیاسی واقتصادی درآثارمنتشرنشدۀ دوران قاجار. باآثارواندیشه های دکترفریدون آدمیت وباعمق تحقیقات بسیار عالمانه و آراء بدیع او نیزتاحدی آشنابودم وهمین مجالست شخصی گمنام در نظرم ، با دانشمندی چون فریدون آدمیت ،آن هم درنوع همکاری تألیف کتابی درزمینۀ قاجار، بی تردید موجب جهش بارقه ای درذهن می شد وطبعا نتیجه اش هم کنجکاوی واشتیاق برای دیدارودرک محضرچنین استادی بود  !اشتیاقی که باید بگویم چندان طولی نکشید به یأس مبدل شد وگویی آب سردی رویم ریختند . دکترهماناطق ، آن زمان ، سالها بود درغربت غرب می زیست وبرای دانشجویی چون من هم بی گفت وگو حاصل شد که اورانمی توانم ببینم . تأسف بارترآن بود فریدون آدمیت  هم که درهمان ایام در تهران زندگی می کرد برایم دست نیافتنی بود وتاروزی هم که زیست همچنان دست نیافتنی ماند وهیچ گاه نیزموفق نشدم باب آشنایی رابااو بگشایم وهمواره بادرهای بستۀ دیداروگفت وگوبااو مواجه شدم . ناکامی دردیداربااین دودانشمند وپژوهشگرگرانقدرعرصۀ قاجارکاوی ( آدمیت و یاردیرین آدمیت ) حسرتی است که همیشه به دل دارم .

اولین کتابی که ازهماناطق خواندم ، ازماست که برماست بود.  خود عنوان «ازماست که برماست» که تعبیری برگرفته از شعرناصرخسرو است و درورای این تعبیرکنایی، می شد تاحدی به محتوایی کتاب پی برد شاید دومین وسوسه گرپرانگیزه ام درجلب توجه به کتاب بود . ( اولین انگیزه بی شک همان احترامی بود که برای یارویاوردکترآدمیت درتحقیقات علمی قائل بودم ) . کتاب را انتشارات آگاه در1354 منتشرکرده بود ودرذیل عنوان اصلی «مجموعۀ مقالات» به چشم می آمد . دیدن کلمۀ «مقاله» ناخودآگاه برایم تداعی گر ِنوع نوشته های رایجی بود که همواره درهمه جا جلوی چشم بود : درانواع مجلات گرفته تا یادنامه ها وارج نامه هایی که به «کوشش » ها ودربزرگداشت وسوک داشت مشاهیرادب وتاریخ وفرهنگ منتشرمی شد ( گمان می کنم هنوزهم همچنان با شدت و قوت منتشرمی شود ) . تصور غالبی که من تا آن روزاز مقولۀ « مقاله های » رایج پرشمار درانواع نشریات ومجلات داشتم ( ازمعدود استثناها که بگذرم ) عمدتا نوشته هایی بود که نویسندگانش بی آنکه خود درپی روشن کردن ابهام مسئله  ای بوده یا ازسردغدغه ای درمنابع تحقیق ، جست وجویی کرده باشند یااصولا ، اصل «موضوع » مقاله برایشان موضوعیت داشته باشد صرفا خواسته بودند تا صفحاتی از بعضی نشریات و مجلات  را ( به دلایلی که جای پرداختنش اینجا نیست ) به نوشتۀ خود اختصاص بدهند.  ویژگی متداولی که درنوع ادبی مقاله نویسی ، دربیشتر مقالات منتشرشدۀ روزگارمان مشهود است از ابهام در«موضوع » خودمقاله برای نویسندۀ آن آغازمی شود تا بیراهه روی های نفس گیرنویسندۀ  مقاله درحین جمع آوری منابع تحقیق  (که چه بسا هیچ ربط منطقی هم با موضوع مقالۀ او ندارد ) وگسیختگی مفاهیم و آشفتگی ذهنی وزبانی درمتن مقاله  ادامه پیدا می کند . به سخنی دیگر ، درچنین مقالاتی ، نویسنده اش ، هیچ تصور روشنی نه از موضوع مقالۀ خود  داشته ، نه یافتن جواب پرسش مقدربنیادین درمقاله  (  که  قاعدتا  چهارستون مقاله باید  برآن استوار و قوام بخش   پیکرۀ مقاله باشد)   اورا به کند وکاو  برانگیخته ونه منابع ومراجع تحقیق خود را به درستی شناخته است. همۀ مراحل مقاله نویسی ازطرح وانتخاب موضوع گرفته ( که اغلب به پیشنهاد و اشتهای این وآن است ) تا شیوۀ تحقیق وجمع آوری مواد ونوشتن متن ، وابسته به انواع حالات روحی وذهنی نویسنده وعلل فرامتنی ، اقتضائات متن و زمان و حجم ، ودرمواقعی هم منوط به بعضی اتفاقات پیش بینی نشده است !!!دقیقا مانند مسافری که باراول قدم به شهری می گذارد ودرحین دیدارها ومشاهدات ِخود آگانه (و چه بسا هم بیشتر اتفاقی )  به ترسیم تصویری از آن شهردرذهن خود دست می زند . ( آنچه گفتم حاصل تجربۀ چندین ساله ام درحرفه ای بوده است که به ناچار با انواع مقاله دردوران معاصر بسیار سروکارداشته ام ) . اینکه نتیجۀ چنین تحقیقاتی چه مشکلی را حل می کند ؟ یا اینکه اصولا آیا می توان چنین نوشته هایی را به معنی علمی « مقاله » نامید ؟ ودیگر اینکه چقدر نیرو وزمان محقق نماهای این کشور ، بی حاصل صرف چنین نوشته هایی بی سر و ته ای  می شود واز طرفی هم دراین تولید انبوه «مقاله» و رونق گرفتن «صنعت مقاله سازی» به کجاها رسیده ایم ؟فعلاکاری بدان ندارم. اما نویسندۀ مقالات ِ ازماست که برماست، دربادی امر بخوبی نشان می داد که خلاف آمدآن  شیوۀ مرسوم نگارش مقالات را پیشه خود کرده است . اولین نکته ای که درهریک از مقالات آن کتاب ، ذهن خواننده را درگیرخود می کرد ،احساس درگیری تمام عیار خود نویسنده با موضوع هریک از مقالات بود . این دغذغۀ ذهنی نویسنده درخصوص «موضوع» می توان گفت از دوجا نشئت می گرفت : یا  نویسندۀ مقاله به کنه موضوعی پی برده ودربارۀ چند وچون آن ، به نکته ای مهم رسیده ودرسراسرمقاله کوشیده بود تا تمام استنباط ها واستنتاجات تحقیقی خود را که درنهایت به روشن شدن وابهام زدایی می انجامید باخوانندگان درمیان گذارد .یا اینکه هدف اصلی نگارش مقاله ، اصلاح تصور نادرست فراگیردرباب شخصیت یا حادثه ای تاریخی  یا خدشه وارد کردن در عقیدۀ متقنِ گروهی از محققان یا شاید هم عامه مردمی است که ازسربعضی بی تجربگی یا کم کاوی اسناد ومنابع یا براثرندانسته ها ودهان بینی های خود ، حکم به درستی چنان «عقیده و تصوری » داده بودند .

نکتۀ دوم دربارۀ ازماست که برماست ، روش تحقیق درفراهم آوردن منابع ، پرداخت ودرنهایت طرزتدوین پیکرۀ مقالات کتاب است . شیوۀ دکتر ناطق درپژوهش مطالعات تاریخی ( که جلوه ای ازآن در ازماست که برماست مشهود است وهمچین اصولا دیگر آثار هماناطق نیز  همین رنگ وبوی را دارد ) «تاریخ نویسی جزء نگرانه» است . یا به تعبیر او که در مصاحبه ای خیلی صریح به شیوۀ خود در این خصوص اذعان کرده « رفتن از جزئیات به کلیات » است . البته با لحاظ کردن این نکته «که سرشت تاریخ برپایۀ اسناد است . پس تاریخ دانستن است ازبرای دانستن همانند هرعلم دیگر . اما کارِ هرتاریخ نگاربه تنهایی ناتمام است وهمواره با کمبود اسناد روبروست ….»( «گفت وگو با دکترهماناطق »، بخارا ، شماره 110 ، بهمن واسفند 1394، ص 454. البته باید متذکرشد دراین شیوه هما ناطق خود را مدیون و وامدار دکتر فریدون آدمیت واورا بانهایت تواضع استاد خود می داند.)   بنابراین ، دکترهماناطق را باید ازاین منظر «تاریخ نگار جزء نگر » دانست که در آثارش به نوعی تمرکز «ذهنیت تاریخی گریی و تاریخ نگری» درجزئیات «تک موضوعات تأمل انگیز»  حاکم بوده که درنهایت به شیوۀ «تاریخ پژوهی موضوع نگاری» او منجرشده است .  به زبان تمثیل او حوادث تاریخ را چون فرش گستردۀ ریزبافتی می دید که برای  پی بردن به ظرایف هنری آن ، تمامی دقت و کنجکاوی خود را وقف بعضی «گره » های آن می کرد .همین تمرکز تمام وکمال بربعضی«گره» های تاریخی هم  شایدمهمترین دلیلِ غفلت اوازدیگر «تاروپود » زمینه های تاریخ باشد که به بعضی قضاوت ها واظهارنظرهایی از او ختم می شد که دردیدۀ دیگران گاه «تعصب ویک سونگری وجانبداری » درنظر می آمد.(شاید بتوان انتقادات دیگران را از هما ناطق در بعضی  مواضع منتقدانه وگاه بدبینانۀ او درقبال سلسلۀ قاجار یا حملات صریح و کنایه وارش به بعضی معاصران خود،ازجمله   ابراهیم صفایی  و…سراغ گرفت.   )   البته ، به نظرم چون اصولا تاریخ پژوهی عمدتا مبتنی است برنوع ذهنیت وزمینه های شکل گیری شخصیت تاریخ نگار ، گزینش و تحلیل فردی منابع ونیزاقتضائات پدیدۀ زمان ( اینکه تاریخ نگاردرچه دوره ای زندگی می کند )  وهمۀ اینها به نوعی ازعدم قطعیت برخوردارند پس نمی توان هیچ تاریخ نگاری را یافت که از ارتکاب «خطا» ( وهمۀ مصادیق آن اعم از تعصب و غرض ورزی گرفته تا بعضی ملاحظه کاری …) تماما برکنارباشد . باهمه آنچه گذشت ، میراث فکری ، شیوۀ تحقیق ، وآثاردکترهماناطق  را درزمینۀ قاجارپژوهی همواره باید قدرشناخت و به روح بلند او  ادای احترام کرد . ایران با درگذشت هما ناطق ، بی تردید  محقق وتاریخ نگارطرازاولی را در عرصۀ مطالعات قاجار پژوهی ازدست داد .

مروری برزندگی و آثار هماناطق

هما ناطق در 1313خورشیدی درخانواده ای فرهیخته که رگ وریشۀ «فرهنگ » و«آزادی »خواهی داشتند در اورمیه به دنیا آمد. پدرش ، مهندس ناصح ناطق، به حرفه، مهندس راه وساختمان اما به واقع، دلدادۀ فرهنگ ایران وعاشق زبان وشعرفارسی بود . کسی است که بااهدای شماری از نسخه های گرانبهای متون ادب فارسی وکتابهای چاپی ( ازجمله آثارکسروی وفریدون آدمیت ) دربنیان گذاری کتابخانۀ مؤسسۀ مطالعات ایران شناسی دردانشگاه سوربن جدید بسیار کوشید . پدرناصح ، میرزا جواد ، از آزادی خواهان جنبش مشروطه در آذربایجان ومادر بزرگ ناصح ، رخشنده، از زرتشتیان معلم بود . هما ناطق تحصیلا ابتدایی را در مدرسه فیروزکوهی ومتوسطه را دردبیرستان انوشیروان دادگر ِاورمیه وسپس دردبیرستان ِنوربخش تهران سپری کرد. در 1333بااخذ بورس تحصیلی ازدولت فرانسه به پاریس رفت و دوره های لیسانس و فوق لیسانس ودکتری خودرا دررشتۀ تاریخ  وبانوشتن رساله ای در«احوال وتفکر سید جمال الدین اسدآبادی» در 1345  (به راهنمایی مارسل کلمب)   دردانشگاه سوربن گذراند .( هماناطق زبان فرانسوی را از دوران کودکی نزد پدرش ، که فرانسوی دان متبحری بود ، به خوبی آموخته بود و درفرانسه نیزگویا نخست می خواست  دررشتۀ ادبیات فرانسوی ادامه تحصیل دهد ). رسالۀ دکتری او باکمک هزینۀ مرکزملی تحقیقات علمی فرانسه وبامقدمه ای از ماکسیم رودنسون در1346 منتشرشد . درهمین دوران بود که با همکاری ژیلبرلازار به ترجمه نمونه هایی از شعرمعاصرایران  ( ازنیما، سپهری ، شاملو ، سایه ، فروغ فرخزاد ،…)  به زبان فرانسوی وانتشارآن دست زد . در اوایل 1347 به ایران برگشت وبه استخدام مؤسسۀ مطالعات اقتصادی درآمد . در1348 به پیشنهاد سیدحسین نصر ( رئیس وقت دانشکده ادبیات دانشگاه تهران )  در گروه تاریخ استخدام شد وتا 1359  درآن گروه،  تدریس تاریخ اجتماعی ایران دردوره قاجار وتدریس تاریخ عثمانی را به عهده داشت . هماناطق همچنین در 1352 یک سالی را به عنوان فرصت مطالعاتی در بخش تحقیقات خاورمیانه دانشگاه پرینستون  آمریکا به تحقیق وتدریس گذراند .  درآذر1359 به فرانسه مهاجرت کرد ودر1363 به پیشنهاد ژیلبرلازار و شارل هانری دوفوشکور به استخدام دانشگاه سوربن جدید درآمد  وباسمت استاد تمام وقت درمؤسسۀ پژوهش های ایرانی دانشگاه سوربن تدریس جنبش های فکری ومذهبی سدۀ نوزدهم ، متون تاریخی ، قرائت نسخه های خطی وبایگانی ها ، وزبان فارسی را عهده دارشد .  او همچنین در سال ۲۰۰۴ بانوی برگزیدۀ پانزدهمین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایران شد.

آثارمنتشرشدۀ او

ازماست که برماست ، 1354؛ افکاراجتماعی وسیاسی واقتصادی درآثارمنتشرنشدۀ دوران قاجار،( باهمکاری فریدون آدمیت ) ، 1356؛ چهرۀ استعمارگر، چهرۀ استعمارزده ( نوشتۀ آلبرممی ، ترجمۀ هماناطق) ، 1349؛روزنامۀ قانون ، 1355؛ آخرین روزهای لطفعلیخان زند ( نوشته سرهارفورد جونز، ترجمه هماناطق وجان گرنی ) ،1356؛مصیبت وبا وبلای حکومت ، 1358؛کارنامه وزمانه میرزاکرمانی ، 1363؛ایران درراهیابی فرهنگی ، 1367؛میرزا آقاخان کرمانی ( نامه های تبعید ) به همکاری محمدفیروز، 1368؛بازرگانان ( درداد وستدبابانک شاهی و رژی تنباکو) ، 1371؛ کارنامۀ فرهنگی فرنگی درایران ، 1375؛ دربزم حافظ خوشخوان ، 1383

آثارناتمام ومنتشرنشدۀ او

قتل گریبایدوف ( براساس مجموعۀ اسناد دانشگاه پرینستون ) ؛ مجموعه نامه های فارسی عباس میرزا نایب السلطنه  ( براساس آرشیو وزارت امورخارجه انگلستان واسناد کتابخانۀ مجلس سنا ) ؛ باکو در 1905 ، تبریزدر1906( براساس آرشیو وزارت امورخارجه وآرشیو ملی فرانسه )؛ نامه هایی از سید جمال الدین ونامه هایی از میرزا کرمانی ( براساس آرشیو حاج امین الضرب ) ؛ قحطی درنیمۀ سدۀ نوزدهم درایران ؛ خاطرات  میرزا جواد ناطق تبریزی ؛ روحانیت از پراکندگی تا قدرت.

 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612