میراث مکتوب – دکتر مظفر بختیار، ایرانشناس، فارسیپژوه، مترجم و استاد ممتاز دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، عصر روز جمعه ۲۳ مرداد در سن ۷۲ سالگی درگذشت.
دکتر بختیار متولد ۱۳۲۲ در چهارمحال و بختیاری بود. او از معدود استادانی بود که تحقیقات بسیاری را در زمینۀ چین شناسی و فرهنگ های شرق دور انجام داده است و به مناسبت آثار و تحقیقاتش در زمینۀ چین شناسی در سال ۱۳۷۵ از دانشگاه پكن به دریافت عنوان «استاد ممتاز دانشگاه پكن» و منشور ویژه آن نائل آمد. وی چندین سال از سوی دانشگاه تهران در دانشگاه پكن و دانشگاه هانكوك سئول به تدریس و تحقیق اشتغال داشت.
برخی از آثار تألیفی وی عبارتند از: نی نامه، فرقه های صوفیه در چین، فرهنگ چینی به فارسی (به ویراستاری وی)، كتاب ایران، شكوه ایران، علف (ترجمه)، آداب فتوت (ترجمه)، مجموعه آثار رضا عباسی، حیاهٔ الطغرایی (به عربی) و…
یکی از آثار ارزشمند استاد بختیار در زمینۀ تحقیق متون، کتاب بررسی نامه نسخه های خطی اسلامی در چین به زبان انگلیسی است، برای تدوین این بررسی نامه حدود ششصد شهر و روستا در سرتاسر كشور چین در چهار سال از نزدیك بررسی شده است. ترجمه عربی بررسی نامه توسط دكتر علوجی استاد دانشگاه قاهره انتشار یافته و به چند زبان دیگر نیز در دست ترجمه است.
كتاب دیگری كه دکتر مظفر بختیار در شكل گیری آن نقش به سزایی داشته است شكوه ایران نام دارد. این كتاب در سه جلد منتشر شده است. شكوه ایران تألیف گروهی از هنرمندان و اهل قلم است كه عده ای از متخصصان هنر ایران هر كدام در رشته های خاص، فصل های مختلف این كتاب را نوشته اند. چنانچه مظفر بختیار در این باره می گوید: «حسب گرایش خودم مطالب و مقالات خوشنویسی را نوشتم. شكوه ایران كتاب بسیار ارجمندی شده است به دلیل این كه هنر و فرهنگ ایران را در یك نگاه معرفی می كند. البته این سه جلد كتاب كه در حدود شش هزار صفحه است، بیشتر به هنر ایران می پردازد. به هرحال كتاب موفقی شده است.»
این استاد فقید همچنین پیشگفتاری بر کتاب چین نامه تألیف ماتیو ریچی با مقدمه، تصحیح، توضیح و مقابله با ترجمه های کهن چینی، انگلیسی و ایتالیایی از لو جین (عضو فرهنگستان علوم اجتماعی چین) نگاشته است. این کتاب از سوی مرکز پژوهشی میراث مکتوب منتشر شده است.
آنچه در ادامه می خوانید پیشگفتار دکتر مظفر بختیار بر کتاب چین نامه است:
این کتاب چیننامه از متنهای ارزنده و در نوع خود یگانۀ زبان فارسی است، از چند نظر: به اعتبار مقام شامخ هنری مترجم آن محمد زمان که از نقّاشان بزرگ ومکتبگذار در تاریخ هنر ایران به شمار میآید، به لحاظ نمونهای شیوا از نثرنویسی فارسی آن هم از دورهای که بر حسب داوری های ناسنجیده و نادرست ناشی از عادت به پیروی و اکتفا به نقل و تکرار مشهورات و متداولات بدون بازنگری و کسب نظر شخصی به غلط و غفلت به دورۀ تنزل و انحطاط نثر فارسی نام برآورده، و سرانجام به لحاظ نمونهای از ترجمۀ مستقیم و بیواسطه از زبان لاتین به زبان فارسی در سه قرن و نیم پیش و افزون بر همۀ اینها به اعتبار متنی کهن در چینشناسی به زبان فارسی.
برخی از کسانی که شرح حال محمد زمان را نوشته اند در انتساب این اثر به محمد زمانِ نقاش تردید نموده محمد زمان نقاش و محمد زمان فرنگی خوان مترجم کتاب را دو شخصیت جداگانه انگاشتهاند. ممکن است در قدیم بر اثر محدودیت دامنۀ نامگذاری و نامگزینی و رواج و گردش نامهای بخصوص حتی تا چند پشت تطابق هویت در اشخاص پدید آید، اما آن وجوه مشترک، چنانکه ابنخلّکان (608 ـ 681) برای اثبات همین موضوع نمونهای از آن را در وفیات الأعیان نقل کرده ، در نسب و انتساب اشخاص است نه در اطلاق القاب و عنوانهای ناشی از ویژگیهای اکتسابی و فردی.
وجوه مشترک در شخصیت و هویت محمد زمان نقاش و محمد زمان فرنگیخوان به حدّی است که تصوّر دو محمد زمانِ همنام به نامی نارایج، همزمان با هم، هر دو زبان لاتیندان و فرنگستان دیده، هر دو اقامتجسته در هندوستان، هر دو در ارتباط صمیمانه با مبلّغان مسیحی با در نظر داشتن شرایط و امکانات وقت و استبعاد جمع این ویژگیهای خاص الخاص در دو نفر ناممکن است، بلکه محال.
علاوه بر قرائن عقلی سندی معتبر از همان عصر بر یکی بودن محمد زمان نقاش و محمد زمان فرنگیخوان دلالت تلویحی دارد: نیکولا مانوچی جهانگرد ونیزی ـ معروف به سیاح ماجراجو ـ که در اوائل سلطنت اورنگزیب (1068 ـ 1118) در شاه جهانآباد (دهلی) با محمد زمان نقاش دیدار داشته و شمهای از رویدادهای زندگی پرماجرای او را از زبان خود محمد زمان نقاش نقل کرده از علاقه او به گردآوری و مطالعۀ کتابهای لاتین همچنین از مطالب و شخصیتهایی یاد کرده که عیناً در مقدمۀ محمد زمان فرنگیخوان بر چیننامه هم آمده است و نشان میدهد محمد زمان در وجهۀ نویسندگی و ادبی خود که جنبۀ شاخص آن زباندانی و ترجمانی بوده به عنوان «فرنگیخوان» و در رابطه با مقام هنری و نگارگری خود «نقاش» خوانده میشده است و به احتمال زیاد در آن زمان مقام نویسندگی و «فرنگیخوانی» محمد زمان به سبب تفرّد در فن خود بیش از مقام هنری و نگارگری او آنهم در شیوهای نوآورد و نامأنوس که در معرفت هنری ادوار بعد وجه امتیاز نقاش گردید مورد اعتنا بوده است.
برخی از زندگینامهنویسان در مجاری احوال محمد زمان و رد انتساب کتاب چین نامه به او به زعم خود به تاریخ رقمهایی که به نام محمد زمان دیدهاند استناد جستهاند. سندیت تاریخ رقم و مفاد ترقیمه مستلزم تشخیص درست و کارشناسانه و اطمینان از اصالت اثر و رقم است وگرنه گمراهکننده خواهد بود. زیرا آثار هنری بویژه نقاشی و خوشنویسی بخصوص در دورۀ قاجار به سبب خریدارگیر بودن و رونق بازار بسیار جعل و مانندهنگاری و نظیرهسازی شده و جاعلان برحسب اطلاعات ناقص و کلی خود از روی حدس و گمان تاریخهای فرضی و نادرست بر رقمهای مجعول نهادهاند که با زمانهای واقعی بیش و کم فاصله و اختلاف دارد. به هر تقدیر تشخیص اصالت اثر هنری کار هر مدعی نیست. علاوه بر دانش و موهبت استعداد و ذوق فطری چشمآشنایی و ممارست بسیار در نگرش آثار گوناگون نوعی ـ به اصطلاح مشق نظر ـ میطلبد تا به شرط استعداد فرهنگ شناخت و ملکۀ بینش و اجتهاد احراز گردد.
و سرانجام دغدغۀ ذهنی انکارگران است در باورداشت و پذیرش ترجمۀ اثری چنین از زبانی غیر معهود توسط هنرمندی غیر حرفهای در کار نویسندگی و سخنپردازی.
البته برای آشنایان با سیرۀ هنروران قدیم ترجمه و نگارش چنین اثری توسط هنرمندی بزرگ دور از انتظار نیست. بیشترینۀ هنرمندان بزرگ پیشین از تربیت ذوقی و ادبی و قریحۀ سخنوری و سخنپردازی بهرۀ تمام داشتنند. چندانکه برخی از آنان نزد ارباب هنر هنرمند سخنور و نزد اهل ادب سخنور هنرمند به شمار آمدهاند. همچنانکه پرداختن به نگارگری و دستورزی در آن هم بنابر اعتقاد فرزانگان مایۀ تلطیف ذوق و بالندگی خلاقیتهای مستعد میگردید. به گفتۀ شاهطهماسب صفوی(930 ـ 984) که خود شهریاری هنرور و هنرشناس و هنرمندنواز بود:
و چون عادت پادشاه مغفور شاهطهماسب چنان بود که اولاد امراء و اعیان خود را در صغر سنّ به حرم خاصّ خود برده در سلک شاهزادگان اختصاص داده با مخادیم ذویالاحترام انتظام میداده در تربیت و رعایت دقیقهای نامرعی نمیگذاشت به تعلیم قرآن و خواندن احکام شرعیه و تقوی و طهارت تحریض کرده به مصاحبت مردمان دیندار ترغیب میفرمود و دایم ایشان را از اختلاط مردم مفسد کجطبع بدنفس فاسق مانع آمده خدمت علما و فضلا بدیشان تفویض مینمود. و چون به حد رشد و تمیز میرسیدند فنون سپاهگری و تیرانداختن و چوگان باختن و اسب تاختن و قوانین سلاحشوری و قاعدۀ انسانیت و آدمگری میآموخت و میگفت گاهی به صنعت نقاشی نیز مقید باشید که سلیقه را سرراست میکند.
میرزا غلامرضا اصفهانی (1246 ـ 1304ق) استاد بزرگ خوشنویس نمونۀ شاخص و بارزی است از جامعیّت و کمال استادان بزرگ قدیم در ساحت سخنوری و سخندانی و شعر و عرفان و آنچه در عصر ایشان فرزانگی و ادب قلمداد میشد.
بطور کلی محمد زمان به مطالعه و ترجمۀ آثار فرنگی در زمینههای گوناگون دلبستگی و اهتمام خاص داشت. در مقدمۀ تنها اثری که به غیر از چیننامه از او باقی مانده و نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ ملّی پاریس است به آثاری که از زبان لاتین به فارسی ترجمه کرده اشارۀ کلی دارد. این اثرِ باقیمانده متنی است پزشکی که محمد زمان آن را در سفر از «دارالسلطنۀ اصفهان» به هند به هنگام اقامت چند روزه در یکی از منازل راه از زبان لاتین به فارسی برگردانده است. نیکولا مانوچی هم از کتابهای متعدد فرنگی که محمد زمان برای مطالعات خود گردآورده بود سخن داشته است.
محمد زمان در موسیقی هم تبحّر داشته است. در مجموعهای از منشآت عصر صفوی نامهای است از ملا طغرا به محمد زمان که از مخاطب با عنوان محمد زمان فرنگی [خوان] ، معنیخوان و میرزا محمد زمان نام برده است. نویسندۀ نامه نسخۀ جامع الألحان عبدالقادر مراغهای را که از متون تخصصی و فنی موسیقی است برای مقابله به امانت خواسته است. ملا طغرا در عصر خود در هند به شاعری و قوت انشاء در بین همگنان شهرتی داشت. تاریخ دقیق وفات او معین نیست، همین قدر معلوم است که با میرزا محمد جلالالدین طباطبایی اردستانی (زنده 1062) مشهور به میرزا جلالا شاعر و نویسندۀ مشهور آن عصر که به هند مهاجرت کرده بود همعصر بوده است و مقام ادبی خود را از جلالا که در شعر و ادب مسلّم همگان بود برتر میپنداشته و با او به ستیزهگری برخاسته است. نامۀ ملاطغرا به محمد زمان به سبک نامهنگاری فارسینویسان هند در آن زمان آکنده از تکلّفات و صناعات گوناگون لفظی و معنوی و آوردن انواع کنایات و ایهامات و استعارات متناسب با فنون موسیقی و موسیقیدانی و تا حدی نقاشی است که اطلاق آنها به مقتضای حال و قرینۀ مقام و سنت تخاطب حاکی از دلسپاری و ذوق مخاطب به موسیقی و هنر است.
نکتۀ مهمی که از مفاد نامه برمیآید همزمانی محمد زمان فرنگیخوان با میرزا جلالا و ملا طغرا و معاصرت با دوران زندگی محمد زمان نقاش است. این مطلب با مقایسه با نوشتههای نیکولا مانوچی جهانگرد ایتالیایی که به آن اشاره شد نظر کسانی را که به علت قلّت تتبّع یا مصادره به مطلوب دوران زندگی محمد زمان را متفاوت انگاشته قائل به دو محمد زمان نقاش و فرنگیخوان گشتهاند ردّ و نفی مینماید.
در اعزام محمد زمان به فرنگستان برای مطالعه و فراگرفتن فنون نقاشی غربی و همزمان عزیمت هیأت مبلّغان مسیحی به ریاست ماتیو ریچی به چین که طبق معمول در ترکیب اعضای این هیأت چند نقاش هم برای تصویرگری از موضوعها و صحنههای توجهبرانگیز هیأت را همراهی مینمود تقدیری تاریخی در اخذ و اقتباس و تأثیرگذاری همزمان نگارگری غربی در هنر ایران و چین دربردارد. این تحولات مشابه و همزمان همچنان در سایر شئون فرهنگی و ادوار ادبی و هنری ایران و چین به صورتی شگفتآور روی نموده و حاکی از وحدت خرد جمعی و هماندیشی در تعقّل فرهنگی هر دو ملت در طی تاریخ است.
گونگ فانگ جِن تاریخنگار و متفکر چینی کتاب خرد درآمیخته با فرهنگها (جه جیانگ 1992) را به بررسی بخشی از همین تقدیر تاریخی در فرهنگ و آیینهای ایران و چین اختصاص داده به بحث و تفصیل دربارۀ آن پرداخته است.
حضور و عرض هنر چند نقاش ایتالیایی در هیأت ماتیو ریچی موجب آشنایی مستقیم هنردوستان و نقّاشان چین با شیوههای نگارگری غربی گردید. قلممایههای نوآورد فیگوراتیو و رنگبندی و رنگگزینی نگارگران غربی مخصوصاً شیوۀ اسبسازی جیوزپه کاستیلیونه (1688 ـ 1766 م.) مورد توجه کانگشی خاقان هنرور چین قرار گرفت و به کاستیلیونه عنوان و لقب چینی لانگ شینینگ داده شد که در تاریخ هنر چین به همین نام بلندآوازه گشته و چینینان او را به همین نام میشناسند. از آن پس تصویر اسبهای ایرانی با آن قوارۀ شکیل و نیرومند و ساقهای بلند استوار و پوزۀ باریک که در پیکرهها و نقاشیها و در توصیفات اسبنامههای ایرانی و چینی دیده میشود به تدریج در کنار اسبهای ابلقگون با اندام ستبر و یالهای افشان اسبان مکتب فلاندر قرار گرفت و این شیوۀ درآمیخته در قلم استادان بزرگ طبقات بعد چون چی بای شی، شوبِیهُنگ، وانگ شنگ لیه و خوانگجو در تجربۀ نسلها پیراسته شد و با غلبۀ عنصر چینی به کمال رسید.
چینیها مانند ایرانیان از دیرباز به اسب دلبستگی فراوان داشتند و اسبهای اصیل ایرانی که همۀ نمودها و جلوههای زیبایی و خوشنقشی اسب را در خود دارد به شهادت سفرنامهها و گزارشها کمال مطلوب و غایت اصالت اسب در نظر آنان بود. به سبب همین دلنمودگی نقش اسب از موضوعات رایج و مورد علاقه در نقاشی و پیکرهسازی چین به شمار میآمد. اما از آنجا که اسبهای نژاده و اصیل ایرانی در اقلیم چین پا نمیگیرد و نتاج و دوام نمیآورد اسبهای ممتاز از ایران به چین آورده میشد و تجارت اسب از راه خشکی و دریا از پیشههای پر رونق و سودآور بود و در انحصار مسلمانان ایرانی پرورشدهندگان اصلی اسب قرار داشت. به همین سبب سوداگرانِ اسب را با عنوان شغلی «ما» میخواندند که در زبان چینی به معنی اسب همچنین شخص مالفروش و دستاندرکار خرید و فروش و پرورش اسب در زبان چینی قدیم است. این عنوان سابق شغلی امروزه رایجترین و بیشترین نام خانوادگی در بین مسلمانان چین است و بر شغل نیاکانی آنان دلالت دارد.
ویراستار کتاب خانم دکترلوجین را پانزده سالی است که میشناسم. از هنگام تدریس چند ساله در دانشگاه پکن که لوجین دانشجوی کوشای رشتۀ زبان و ادبیات فارسی در دانشکدۀ خاورشناسی و زبانهای شرقی بود تا دورههای کارشناسی ارشد و دکتری که به دعوت دانشگاه تهران به عنوان دانشجوی ممتاز در دانشکدۀ ادبیات به تحصیلات تکمیلی پرداخت و در هر مرحله از خود استعداد و پشتکاری شایان نشان داد که نشانههای آن در ویرایش همین کتاب و یادداشتها و توضیحات افزوده بر آن نمایان و ستایش برانگیز است.
هنگامی که خانم لوجین دربارۀ موضوع رسالۀ دکتری خود با من به مشورت پرداخت بنا بر رویّۀ دانشگاهی خود که عقیده دارم دانشجویان غیرایرانی لازم است در تحقیقات موظّف خود به موضوعاتی کاربردی و بنیادی بپردازند که در پیشبرد مطالعات فرهنگی برای هر دو ملتِ متبوع و میزبان اولویت و ضرورت تام داشته باشد ویرایش و پژوهش چیننامه را تعیین نمودم و خوشوقتم که ایشان به شایستگی و سربلندی از عهدۀ این کار دشوار برآمدند.
کتاب با عنوان بر ساختۀ تاریخ چین نزدیک به صد و پنجاه سال پیش (1864 م.) توسط انجمن علمی کلکته که از نهادهای وابسته به کمپانی هند شرقی بوده به صورت حروفی در هندوستان به چاپ رسیده است. این چاپ به علت کمبودهایی که دارد به هیچ وجه حق این اثر ارزنده را ادا نمیکند. بیشتر کارگزاران مستعمراتی بریتانیا در هند به علت کارایی و موقعیت خاص زبان فارسی در آن سرزمین فارسیدان بودهاند و به تفنن بعضی از متنهای فارسی را به چاپ رسانیدهاند. در هر حال ارزش کار آنان را باید به مقیاس امکانات و شرایط زمان خودشان سنجید و همّت و خدمت خود ناخواستۀ آنان را در نشر متون زبان فارسی نادیده نگرفت.
سرانجام دربارۀ نام کتاب خاطر نشان میسازد که مترجم نام خاصی بر کتاب ننهاده بوده است. در چاپ نخست و در فهرستنامهها از آن با عنوان تاریخ چین نام برده شده است. در حالی که این کتاب ترجمهای است از بخشهای مربوط به مردمشناسی و آداب و رسوم وآیینهای چین از کتاب یادداشتها و خاطرات ماتیو ریچی و مطلبی دربارۀ تاریخ چین ندارد. ظاهراً علت اطلاق «تاریخ» بر چنین کتابی در نظر داشتن کاربرد قرن نوزدهمی تاریخ است در مفاهیم گستردهتر و از جمله دربرگیرنده مباحث مردمشناسی و فرهنگ جامعه که اینک از آن معانی مطلق بکلی افتاده است و در عرف خاص کاربردی مقیّد دارد. از اینرو نام و عنوان رسا و جامع چیننامه بر کتاب نهاده شد که با روش دیرین نامگذاری کتاب در زبان فارسی مطابقت دارد و هم متناسب با موضوع کتاب است و وافی به مقصود.
مظفر بختیار
دانشگاه تهران
مهرگان 1387