میراث مکتوب – دربارۀ نويسنده جهان دانش شايد بيش از هر کس ديگری مرحوم دانش پژوه در تحقيقات و مقدمه های متعددی که بر کتابهای مختلف نوشته سخن رانده است.
جهان دانش کتابی است در هيئت و برخی زمينه های وابسته بدان (و نه احکام نجوم)که خود ترجمه فارسی اثر ديگری از همان نويسنده است که از ميان رفته اما نامش را می دانيم که الکفاية في علم الهيئة بوده است. اين الکفاية في علم الهيئة غير از کفاية التعليم في صناعة التنجيم است که آن هم اثری است به زبان فارسی اما نه صرفاً در هيئت که بل بخشی از آن در احکام نجوم هم هست و البته تأليف معاصر نويسنده جهان دانش؛ شخصيتی به نام ابو المحامد ظهير الحقّ و الدين محمد بن مسعود بن محمد بن الزکي الأديب الغزنوي که نامش در تتمة صوان الحکمة (ص 151) و جاهای ديگر هست و عموماً او را به غلط با نويسنده جهان دانش يکی می پنداشته اند. همينک به خوبی روشن است که آن دو يکی نيستند و تنها معاصر هم بوده اند. از دلائلی که برای اين امر می توان اقامه کرد و کسی تاکنون بدان توجه نداشته آن است که نويسنده کفاية التعليم به گزارش ابن فندق بيهقي، نويسنده کتابی بوده به نام احياء الحقّ در فلسفه که بنابر گفته همو نويسنده در آن شيوه فلسفی متفاوتی از آنچه در سنت ارسطو و ابن سينا شناخته است برگزيده بوده است و اين همه با آنچه ما از نوشته های فلسفی نويسنده جهان دانش می شناسيم کاملاً مغاير است.
در تحقيقات دانش پژوه و بسياری ديگر درباره نويسنده جهان دانش نکاتی هست که بايد از نو مورد بررسی قرار گيرد: درست است که نام او «محمد بن مسعود المسعودي» است اما هيچ معلوم نيست لقبش شرف الدين باشد و اين مطلب در نسخه های معتمد آثارش ديده نمی شود (مقايسه کنيد با نقل آقا بزرگ در الذريعه، 5/299 از يک نسخه خطی جهان دانش که گويا لقب شرف الدين در متن نسخه ذکر شده بوده). متأسفانه شرح حالی از او هم در دست نيست و معلوم نيست اصلاً ساکن کجا بوده است؟ تنها می دانيم که تا پس از سال 550 ق زنده بوده است. او به احتمالی هنگام تأليف کتاب جهان دانش ساکن تبريز بوده است، چرا که در جهان دانش خود (ص 164) از سمت قبله آن بحث می کند و ثاثياً تنها هنگام نام بردن از اين شهر می نويسد: “حما الله تعالی عن الآفات أرضه”. اما به احتمال خيلی زياد اصلاً سمرقندی است و بيشتر عمر را در آنجا سپری کرده بوده است؛ به ويژه اينکه مشخصاً بحثش در سمت قبله معطوف به تعيين سمت قبله سمرقند است(ص 167). دست کم در يکی از نسخه های خطی جهان دانش هم نام او در خطبه کتاب، به صورت “محمد بن مسعود المسعودي السمرقندي” آمده است (نقل شده در: حسن زاده آملي، دروس هيئت، 1/ 203). دانش پژوه و به تبع او عده ای به غلط او را مروزي خوانده اند و گويا در اين زمينه وی را با محمد بن عبد الملک بن مسعود المسعودي المروزي، فقيه شافعي و از اصحاب ابو بکر قفّال مروزي خلط کرده اند که مدتها پيش از او می زيسته است (و شايد سبق قلمی باشد و خلطی با مسعودی مروزی، شاعر پارسی گو). مذهبش را دقيقاً نمی دانيم چه بوده است؟ اما احتمال زياد هست که با توجه به سکونتش در سمرقند بر مذهب حنفي بوده است. برخی سعی کرده اند برای اين احتمال قرائن ديگری هم بيابند: اينکه او را استاد رضي الدين نيسابوري، فقيه و جدلی و “خلاف” نگار دانشمند حنفي مذهب در فلسفه قلمداد کرده اند و همچنين اينکه او ساکن بخارا بوده و بخارایيان حنفی مذهبند. اما البته نه او استاد رضي الدين نيسابوري است و نه ساکن بخارا بوده است. علت اين خطا را بعد از اين توضيح خواهيم داد. او را نويسنده چند کتاب ديگر هم دانسته اند؛ علاوه بر دو کتاب جهان دانش و الکفاية في علم الهيئة. نويسنده جهان دانش به فلسفه و علوم وابسته دلبسته بوده است: او صاحب کتابی با عنوان آثار علوي است که دانش پژوه آن را به چاپ رسانده است. اين اثر بی ترديد از اوست؛ چرا که در آن به صراحت از جهان دانش خود ياد می کند (ص 69). او شرحی هم بر خطبه غرّای ابن سينا دارد که از آن چندين نسخه خطی (دست کم چهار نسخه) موجود است و نويسنده اين سطور عزم تصحيح و انتشار آن دارد. او در اين کتاب به صراحت از ديگر تأليفش يعنی الکفاية في علم الهيئة ياد می کند (تحتِ عنوان: الکفاية في علم هيئة العالم). وی نويسنده يک متن در مسائل فلسفی و طبيعی به زبان فارسی هم هست که نسخه ای از آن در کتابخانه آية الله گلپايگانی در قم موجود است و ما پيشتر در اين سايت در ضمن معرفی کتاب المباحث والشکوک آن را معرفی کرديم. در اين کتاب نويسنده آشکارا به کتاب جهان دانش خود ارجاع می دهد (فی المثل، نک: ص 35 نسخه عکسی که در اختيار من است). در هر دوی اين آثار، نويسنده ما به فلسفه ابن سينا دلبسته و معتقد است و همان خطّ را دنبال می کند؛ گرچه می کوشد تفسيری از برخی مباحث فلسفی ارائه دهد که با ديدگاههای اهل کلام منافاتی روشن نداشته باشد (در اين باره بعد از اين در همين سلسله مقالات به تفصيل بحث خواهيم کرد). او گاه بر اين امر چندان تأکيد دارد که فی المثل در بحث رؤيت باری تعالی در شرح الخطبة الغراء ابن سينا نقلی همراه با ستايش از ابو حامد غزالي می کند و با نظر وی در تأييد رؤيت باری تعالی همراه است و خواننده را به کتاب الإقتصاد في الاعتقاد او در اين زمينه ارجاع می دهد. گرچه مطلقاً نمی توان مسعودیِ نويسندده جهان دانش را بسان يک متکلم و دانشمند اهل کلام فرض کرد و به همين دليل سخن گفتن از اينکه او دقيقاً اشعری مذهب بوده و يا ماتريدی با پيش زمينه ای که از او می شناسيم چندان هماهنگ نيست. اين تنها نشان می دهد که مسعودي همانند بسياری ديگر از متکلمان و اهل فلسفه سنّی مذهب خراسان آن زمان تحت تأثير عميق ابو حامد غزالي بوده است؛ يعنی شخصيتي که رويکرد او پيش زمينه کلامی اشعری را که در آن باليده بود پشت سر گذاشت و با تأثير پذيری از فلسفه ابن سينا و نيز رويکردهای صوفيانه که در احياء علوم الدين خود به ميراث گذاشت عملاً مکتب کلامی جديدی بنياد نهاد که می توانست برای بسياری در خراسان آن روزگار پر جذبه باشد؛ دانشمندانی که به مکتبهای سنتی متکلمان وابسته نبودند و در عين حال که همچون غزالي ناقد فلسفه بودند اما دلبسته مطالعه علوم فلسفی هم بودند. به هر حال حتی دلبستگان به فلسفه هم در آن دوران خراسان تحت تأثير غزالي بودند و برخی حتی آشنايی شان را با منطق و فلسفه هم مديون وی بودند. در اين ميان برخی مانند مسعودي ما ظاهراً چندان به نقد فلسفه ابن سينا، همچون ميراثی از غزالي دلبستگی نداشته اما با تأکيداتی که در کتابهای فلسفيش ديده می شود معلوم است که سعی بليغی داشته تا آنجا که ممکن است فلسفه را در هماهنگی با تعليمات متکلمان و آموزه های اهل کلام عرضه کند و اين همه متأثر است از ميراثی که غزالي در اين زمينه بر جای نهاد. به هر حال کاملاً روشن است که او تحصيلات فلسفی داشته و در همان سنت ابن سينا است. جالب است بدانيم که او در آثارش همواره از ابن سينا به “فاضل ترين متأخران” و با ستايشی تمام ياد می کند (نک: جهان دانش، ص 27؛ آثار علوی، ص 75؛ متن فلسفی کتابخانه آية الله گلپايگانی، ص 47 نسخه عکسی؛ و نيز در سرتاسر شرح الخطبة الغرّاء).
به نظر ما بسيار محتمل است که اين او و نه مسعودي ديگری که بعد از اين نامش را خواهيم آورد بوده که شاگرد مخصوص (غلام) ابن سهلان ساوي قلمداد می شده است. توضيح اينکه ما از يک مسعودي اطلاع داريم که از او به “غلام ابن سهلان” ياد شده است؛ يعنی شاگرد مخصوص ابن سهلان ساوي، منطقی دان و فيلسوف معروف نيمه اول سده ششم قمری خراسان. به نظر ما مقصود از اين مسعودي، همين مسعودیِ نويسنده جهان دانش است. منبع اين اطلاع از اين قرار است (نک: صفدي، الوافي بالوفيات، 12/170 تا 171): “الحسن بن معالي بن مسعود بن الحسين بن الباقلاني أبو علي النحوي الحلي. قدم بغداد في صباه وقرأ بها المذهب والكلام على الشيخ يوسف بن إسماعيل اللامغاني الحنفي … وقرأ الحكمة على المسعودي غلام عمر بن سهلان الساوي صاحب البصائر والأدب على أبي الحسن بن بانويه وأبي البقاء العكبري … وغيره ولازم الاشتغال والتحصيل إلى أن برع في هذه العلوم وصار مشارا إليه فيها معتمدا … وانتقل آخر عمره إلى مذهب الشافعي وانتهت إليه رياسة النحو مولده سنة ثمان وستين وخمسمائة وتوفي سنة سبع وثلاثين وستمائة”.
با اين حساب معلوم می شود که نويسنده جهان دانش، دانش فلسفی خود را مديون ابن سهلان ساوي بوده است. بعداً دلائل اين امر را بيشتر بر می رسيم. اگر تنها به نحوه تعبير صفدي توجه شود به احتمال زياد می شود نتيجه گرفت که مسعودي بخشی از عمرش را در بغداد به سر برده، محتملاً اواخر عمر را؛ و آنجا بوده که ابو علي الحسن بن معالي بن مسعود الباقلاني النحوي الحلي نزد او حکمت آموخته بوده است. اگر ابن الباقلاني در کودکی به بغداد آمده باشد، چنانکه عبارت صفدي گواه آن است از آنجا که متولد سال 568 ق بوده بنابراين شايد بتوان گفت که مسعودي تا حدود 585 ق دست کم زنده بوده و شايد در بغداد درگذشته است. اينها همه خود قرائنی است که مقصود از مسعودي به عنوان “غلام” ابن سهلان همين مسعودي ماست و نه آن ديگر مسعودي که بعد از اين او را معرفی می کنيم. علاوه بر اينکه بعداً خواهيم ديد که آن ديگر مسعودي نبايستی نزد ابن سهلان شاگردی کرده باشد. تازه اگر تحصيلات ابن الباقلاني نزد او به سنين پيش از 582 ق مربوط باشد و آن هم در بغداد در آن صورت اين مسئله با اين واقعيت که آن ديگر مسعودي چنانکه خواهيم ديد در اين سال در بخارا سکنی داشته و مرجع اهل علم بوده سازگار نمی افتد و خود باز قرينه ای است قوی بر عدم اتحاد اين دو مسعودي.
به نويسنده جهان دانش، دانش پژوه و تعدادی از ديگر نويسندگان، کتابی در فقه هم نسبت داده اند به نام الهادي في الفروع و آن را مستند کرده اند به کتاب کشف الظنون (نک: 2/2026). در اينجا حاجي خليفه تنها از شرف الدين مسعودي حنفي ياد می کند و مشخص نمی کند که اصلاً مقصود از او کيست؟ منتهی بلافاصله از کتابی با همين عنوان از شخص ديگری ياد می کند به نام قطب الدين أبو المعالي مسعود بن محمد بن مسعود النيسابوري (د. 578 ق)، فقيه شافعي مذهب و ساکن دمشق و بنابراين احتمال دارد که در اينجا خلطی صورت گرفته باشد. به هر حال نويسنده جهان دانش ظاهراً فقيه نبوده و اگر چنين کتابی حقيقتاً تأليف مسعودي باشد بايد آن را از آن ديگر مسعودي فرض کنيم که از او اندکی بعد سخن خواهيم گفت. به هر حال در طبقات حنفيان از هيچ کدام از دو مسعودي مورد گفتگو در اين مقاله يادی نشده است و من نقلی تاکنون از اين دو مسعودي در آثار فقه حنفی و يا غير حنفي نديده ام؛ گرچه از يک مسعودي ديگری در کتابهای فقه حنفی نقل می شود که کتابی داشته با عنوان شرح تلخيص الجامع الکبير.
به نويسنده جهان دانش، کتابهای ديگری هم نسبت داده اند که همه بر اثر يک خلط آشکار است ميان او و دانشمندی که بايد او را معاصر جوانتر او دانست و احتمالاً يک دهه ای پس از نويسنده جهان دانش درگذشته است: اين نويسنده “شرف الدين محمد بن مسعود بن محمد المسعودي البخاري” است که معاصر پيرتر فخر رازي بوده و او با اين مسعودي در بخارا ملاقات کرده و با او مجالسی در مناظره های علمی داشته است که متن آنها در مناظرات فخر رازي (مناظرات ماوراء النهر) ثبت شده است. اين دانشمند هم البته مروزی نبوده و انتساب او به مرو در منابع مطمئن تأييد نشده است. تنها از احوالش می دانيم که ساکن بخارا بوده است. سال مرگش را نمی دانيم اما در سال 582 ق فخر رازي با او ملاقات داشته است. او البته پيش از تأليف المناظرات فخر الدين رازي درگذشته بوده است؛ شايد هم مدتها قبل از تأليف المناظرات، چرا که در سفر دوم فخر رازي به بخارا و بعد از چند سال اقامت در سمرقند، فخر رازي ديگر از ديدار با او سخنی نمی آورد و تنها از تکرار ديدارش با شاگرد نامدار شرف الدين مسعودي، يعنی رضي الدين نيشابوري ياد می کند (نک: متن مناظرات، ص 54 به بعد). البته اين احتمال هم هست که در آن زمان شرف الدين مسعودي بخارا را به قصد جای ديگری ترک کرده بوده است که اين البته بعيد می نمايد (شايد بغداد؟ اگر هر دو مسعودي را يکی فرض کنيم).
شرف الدين مسعودي هم مانند محمد بن مسعود المسعودي نويسنده جهان دانش، می بايست حنفی مذهب بوده باشد. فخر رازي در متن مناظرات خود برخلاف آنچه در موردی ديگر انجام داده ( زمانی که از يکی از شاگردان رضي الدين نيسابوري سخن به ميان می آورد؛ نک: مناظرات، ص 24)، آنگاه که از شرف الدين مسعودي به عنوان استاد رضي الدين نيسابوري ياد می کند اشاره ای به اختلاف مذهب آن دو نمی کند؛ به نحوی که بگويد شرف الدين شافعي مذهب بود در حالی که شاگردش حنفی مذهب. وانگهی اگر او شافعي مذهب بود محتملاً فخر رازي با او در مناظراتش مهربانتر بود؛ به ويژه اگر اختلافات حنفيان و شافعيان را در آن دوران در نظر آوريم. وی بيش از آنکه يک فيلسوف و يا مانند نويسنده جهان دانش دانشمندی با علائق فلسفی باشد که در هيئت و آثار علوی چیزی نگارد، فقيه، متکلم (برای عنوان شدن او تنها با عنوان يک متکلم، بايد به اشاره معاصرش افضل الدين غيلاني در حدوث العالم، ص 11 اشاره کرد)، اصولی، جدلی (علم الخلاف) و حتی علاقمند به دانش حديث بوده است (در مورد دلبستگی او به دانش حديث فی المثل بايد گفت که کسانی مانند ابو طالب مروزي، نسّابه معروف و نويسنده کتاب الفخري في انساب الطالبيين که متولد سال 572 ق بوده بر محضر “الامام شرف الدين محمد بن مسعود المسعودي” حديث خوانده بوده است؛ نک: ياقوت حموي، معجم الأدباء، 2/652 تا 653)؛ به طوری که از متن مناظراتش با فخر رازي اين موارد کاملاً روشن است. البته او به فلسفه هم دلبستگی داشته و فخر رازي هم بدين نکته توجه می دهد و می گويد که رضي الدين نيسابوري نزد او فلسفه می آموخت (نک: مناظرات، ص 31 و 34)؛ اما بيشتر از آن به منطق گويا علاقه داشته و ظاهراً آثاری در منطق دارد؛ چنانکه پس از اين بيشتر در اين باره خواهيم گفت (پيشتر در مقاله “مباحثات دو حکيم”؛ نک: همين تارنمای “بررسيهای تاريخی” به اين موضوع پرداختيم). البته درباره انتساب آن آثار منطقی به شرف الدين مسعودي که در آن مقاله از آنها سخن رانديم با قطعيت کامل نمی شود سخن گفت؛ کما اينکه بدین امر در همان مقاله تذکر داديم. شرف الدين مسعودي به هر حال بيش از آنکه به فلسفه ابن سینا معتقد باشد ظاهراً دلبسته به منطق سينوی بوده (برخلاف افضل الدين غيلاني که منتقد آثار منطقی ابن سيناست؛ نک: غيلاني، حدوث العالم، ص 11؛ نيز: همان مقاله پيشگفته ما در همین تارنما) و چنانکه خواهيم ديد بسيار متأثر از ابو حامد غزالي است و اين رويکردش به فلسفه و منطق سينوي هم تحت تأثير او بوده است. در شماری از آن آثار منطقی، شرف الدين ظاهراً با افضل الدين غيلاني، فيلسوف و دانشمند سمرقندی معاصرش مباحثاتی داشته است. در اين مباحثات خصم شرف الدين که چنانکه گفتيم گويا افضل الدين غيلاني است شاگرد عمر ابن سهلان ساوي خوانده می شود و پيداست که خود شرف الدين که از او به “افضل العالم” هم تعبير می شود و غيلاني برای او کمال احترام را قائل است نزد ابن سهلان تحصيل نکرده بوده است (نک: مقاله پيشگفته نويسنده اين سطور). بنابراين آن مسعودي که در منابع از او به عنوان “غلام ابن سهلان” ياد می شود و پيشتر بدان اشاره کرديم نبايد شرف الدين مسعودي باشد و می بايست مسعودیِ نويسنده جهان دانش منظور نظر باشد. وانگهی چنانکه خواهيم ديد شرف الدين مسعودي در کتابش المباحث والشکوک ستايشگر و تحت تأثير ابوالبرکات بغدادي است که خود ناقد ابن سينا بوده و برخی از انتقاداتش را ابن سهلان ساوي به نوبه خود پاسخ داده است؛ در کتابی به نام نهج التقديس که در سالهای اخير به چاپ رسيده است؛ بنابراين بسيار بعيد است که اين مسعودي را “غلام ابن سهلان” بخوانند؛ در حالی که مشی او در فلسفه با ابن سهلان متفاوت بوده است.
شرف الدين مسعودي، نويسنده المباحث والشکوک در عين حال رياضيدان هم بوده و رساله ای به نام الجبر والمقابله بدو منسوب است (نک: کشف الظنون، 1/857؛ نيز نک: فهرست دنا، 2/ 479) و نوآوريهايی در اين زمينه دارد که مورد توجه رياضيدانان بعدی قرار گرفته است. او احتمالاً همانند معاصرش افضل الدين غيلاني از نقطه نظر برخی مباحث مورد نياز در فقه ابتدا به رياضيات دلبستگی پيدا کرده و بعد در آن به تحقيق پرداخته بوده است (نک: مقاله ما در همين تارنما درباره متنی درباره رياضيات از افضل الدين غيلاني که آن را در کتابخانه لايپزيک يافتم). علاوه بر اين، شرف الدين برخلاف معاصر پيرترش نويسنده جهان دانش ظاهراً صرفاً به احکام نجوم و نه هيئت دلبستگی دارد و در اين زمينه کتابی دارد به نام مجمع الأحکام که خوشبختانه به چاپ رسيده است. اين کتاب چنانکه محقق آن در مقدمه تحقيق گزارش کرده به تاريخ 557 ق نوشته شده است. اين کتاب که درباره احکام نجومی است به زبان فارسی است. سبک فارسی نويسی مؤلف آن کاملاً متفاوت با نثر فارسی مسعوديِ نويسنده جهان دانش به نظر می رسد که چنانکه گفتيم چندين کتاب فارسی دارد. مقايسه ای ميان متن فارسی جهان دانش با مجمع الأحکام و آثار علوي کاملاً مؤيد نظر ماست در تمايز ميان اين دو شخصيت. البته در کتاب مجمع الأحکام به جهان دانش چندين بار ارجاع داده شده است (نک: ص 74، 81، 89، 99)؛ اما جالب است بدانيم که برخلاف مشی نويسنده جهان دانش که در آثارش به نوشته های ديگر خود به صراحت ارجاع می دهد، نويسنده مجمع الأحکام که همان شرف الدين مسعودي بخاري است آنگاه که به جهان دانش (و البته تنها به اين کتاب از مسعودي سمرقندی و نه ديگر آثار مرتبط او) ارجاع می دهد ارجاعش به صورت تأليفی از خود نيست و تنها اشاره می کند که در آن کتاب ذکر فلان و بهمان مطلب آمده است. بنابراين نمی توان از وجود چنين ارجاعاتی به کتاب جهان دانش استدلال کرد که نويسنده مجمع الأحکام و جهان دانش يکی است. محتملاً جهان دانش خيلی زود از شهرتی برخوردار شده بوده و بنابراين شرف الدين مسعودي می توانسته از آن در کتابش بهره گيرد. اينکه کتاب مجمع الأحکام تأليف شرف الدين مسعودي است البته تنها از اين معلوم می شود که نامش به همين صورت ” محمد بن مسعود المسعودي البخاري” در آغاز نسخه های کتاب توسط کاتبان ذکر شده است. دليلی برای رد اين انتساب نداريم، به ويژه اينکه از مناظرات فخر رازي با او به خوبی روشن است که وی دلبستگی زيادی به احکام نجوم و طالع بينی داشته است؛ يعنی موضوع کتاب مجمع الأحکام. بنابراين جايی برای اين نمی ماند که ذکر نسبت بخاری را در آغاز کتاب از الحاقات کاتبانی بدانيم که اين دو مسعودي را يکی می پنداشته و کتاب نويسنده جهان دانش را به مسعودي نويسنده المباحث والشکوک نسبت داده اند. به نظر ما مجمع الأحکام و متن آن خود گواه خوبی است بر رد انتساب آن به نويسنده جهان دانش.
شرف الدين مسعودي از نقطه نظر يک متکلم آشنا به فلسفه سينوی به اشارات ابن سينا پرداخته و کتابی دارد به نام المباحث والشکوک که اخيراً به صورت چاپ نسخه برگردان در ايران منتشر شد و البته از آن نسخه های ديگری هم هست و نويسنده اين سطور قصد دارد آن را به صورت تحليلی تصحيح و منتشر کند. همه کسانی که درباره نويسنده المباحث والشکوک سخن رانده اند با قطعيت ابراز داشته اند که هموست که نويسنده جهان دانش است و بنابراين احوالات اين دو را با هم خلط کرده اند. در حالی که نويسنده جهان دانش، يعنی “محمد بن مسعود المسعودي” (از سمرقند) را ظاهراً تنها بايستی معاصر پيرتر “شرف الدين محمد بن مسعود المسعودي البخاري” بدانيم. در سند فلسفی فخر رازي که او را شاگرد شرف الدين مسعودي خوانده اند و بعداً تفصيلاً خواهيم گفت که اين مسئله مورد تأييد نيست، شرف الدين مسعودي هم شاگرد عمر خيّام فرض شده است که آن هم درست نيست و با واقعيتهای تاريخی که از هر دوی آنها می شناسيم سازگاری ندارد (برای اين سند، نک: الوافي بالوفيات، 2/101). نوعِ تعابير فخر رازي درباره شرف الدين مسعودي در المناظرات و نيز در جوابات المسعودي خود (نک: مقدمه نويسنده اين سطور بر تصحيح متن جوابات المسعودي، در دست آماده سازی) نه تنها هيچ نشانی از شاگردی فخر رازي نزد مسعودي ندارد بلکه خلاف آن را نشان می دهد. از ديگر سو مسعودي نيز نمی تواند شاگرد خيّام بوده باشد؛ چه در زمان مرگ خيّام او به احتمال بسيار زياد هنوز متولد نشده بوده است. گرايشات ضد سينوی وی در المباحث والشکوک نيز چنين چيزی را نشان نمی دهد که او شاگرد کسی همچون خيّام باشد؛ فيلسوفی که وفادار به سنت سينوي بوده است. محمد بن مسعود المسعودي، نويسنده جهان دانش بی ترديد پيرتر از نويسنده المباحث والشکوک بوده است؛ فی المثل بايد اشاره کرد که نويسنده جهان دانش نسخه ای از کتاب شرح خطبة الغرّاء خود را گويا به تاج الدين محمد بن عبدالکريم شهرستاني، نويسنده نامدار الملل والنحل که از ديگر سو می دانيم با ابن سهلان ساوي، استاد مسعودي ارتباطی وثيق و مکاتبات داشته، اهداء کرده بوده است (اين نسخه همينک در کتابخانه غرويه نجف اشرف نگهداری می شود؛ با تاريخ کتابت 707 ق؛ نک: آقا بزرگ طهراني، الذريعة، 13/ 223. بايد اين نسخه را از نزديک ديد و درباره آن داوری کرد. آنچه مسلم است اين است که آغاز نسخه های ازهريه و ترکيه و مجلس شورای اين کتاب با يکديگر اختلاف دارد). اگر اين مسئله درست باشد پس بنابراين او پيش از سال 548 ق، يعنی سال مرگ شهرستاني آن مقدار پايه و شهرت در دانش داشته که کتابی هم وزن شرح خطبه غرّای ابن سينا را به نگارش درآورد و به شهرستاني اهداء کند. از آن سو، نويسنده المباحث والشکوک چنانکه گفتيم معاصر پيرتر فخر رازي بوده است (محمد عوفي، نويسنده لباب الألباب در کودکی او را در بخارا ديده بوده است؛ نک: لباب الألباب، 2/ 163). شرف الدين در المباحث والشکوک آنجا که از ابوالبرکات بغدادي (د. حدود نيمه سده ششم قمری)ياد می کند، عبارت او نشانه ای واضح در اينکه وی کتابش را در زمان حيات ابو البرکات می نويسد در بر ندارد (نک: برگ 11 الف؛ ص 20؛ گرچه می گويد “افضل زماننا” اما شاید پوشیده نباشد که اين تعبير لزوماً به معنی تدوين کتاب در زمان حيات شخص مورد اشاره نيست؛ اين نظر مخالف نظر همکارم ايمن شحاده است که در مقاله خود درباره “از غزالی تا فخر رازي” تفسيری متفاوت از اين عبارت دارد). وانگهی فخر رازي که جوابات خود را بر شکوک مسعودي نبايد چندان با فاصله ای زمانی از زمان تأليف اصل کتاب نوشته باشد و تعبيرش در مقدمه کتاب مؤيد اين نظر است، اين کتاب را پس از نهاية العقول خود نگاشته (و در آن بدان ارجاع می دهد) و بنابراين به شکل تقريبی بايد آن را در دهه 570 ق حدوداً و در زمان آغاز اقبالش به نوشتن آثاری فلسفی نوشته باشد (فخر رازي به هر حال جوابات خود را بر مسعودي پيش از ملاقات با او در 582 ق در بخارا نوشته بوده است. در مقدمه جوابات، فخر رازي احترام قابل توجهی برای مسعودي قائل است اما ظاهراً سالها بعد نظرش نسبت به او تا اندازه زيادی تغيير کرده بود، به طوری که در مناظرات خود با مسعودي حرمت وی را نگاه نمی دارد. فخر رازي البته اشاره ای در متن مناظرات به کتاب المباحث والشکوک مسعودي و يا جوابات خود نمی کند [در حالی که فی المثل در يادکرد گفتگويش با افضل الدين غيلاني به حدوث العالم او اشاره می کند، نک: المناظرات، ص 59 تا 60]؛ اما معلوم است که نظر منفی او مربوط به بعد از زمان تأليف جوابات است [نک: مقدمه ما بر تصحيح جوابات فخر رازي که در دست آماده سازی است]. در آنجا نشان داده ايم که در واقع فخر رازي آشنايی اش با فلسفه ابن سينا و شيوه انتقاديش را بر اشارات ابن سينا تا اندازه زيادی متأثر از مسعودي و المباحث والشکوک است و در همان فضا هم البته جوابات را می نويسد اما به تدريج با آشنایی بيشتر با فلسفه که با تأليف المباحث المشرقية وارد مرحله جديدی شد، نظرش نسبت به مسعودي تغيير کرده است). بنابراين کتاب المباحث والشکوک محتملاً اندکی پيش از اين تاريخ، شايد نيمه دهه شصت سده ششم نوشته شده باشد (با اين حساب حدود تخمينی سال تأليف کتاب حدوث العالم افضل الدين غيلاني هم که در آن از کتاب شرف الدين مسعودي به تصريح ياد می کند روشن می شود؛ نک: حدوث العالم، ص 111؛ چنانکه در مقاله “مباحثات دو حکيم” گفته ايم بسيار محتمل است که حدوث العالم پيش از تاريخ مفاوضات افضل الدين و شرف الدين که در آن مقاله معرفی کرده ايم نوشته شده باشد و چون نسخه مشتمل بر آن مفاوضات تاريخ 570 ق دارد، بنابراين محتملاً کتاب حدوث العالم بسيار زود بعد از زمان تأليف المباحث والشکوک مسعودي و شايد با الهام گيری از آن به عنوان يک ضرورت برای رد ابن سينا نوشته شده است. افضل الدين معاصر شرف الدين بوده و با وجود احترامی فوق العاده که برای او در نظر دارد[نيز نک: حدوث العالم، ص 11]، شايد از او سن و سالش کمتر هم نبوده است. در مورد زمان تولد افضل الدين غيلاني شايد اعتماد به تاريخ 521 ق به عنوان سال تحصيل او در مرو که در نسخه های موجود حدوث العالم ديده می شود [نک: حدوث العالم، ص 10] قابل مناقشه باشد؛ در غير اين صورت بايد عمری طولانی برای شرف الدين مسعودي قائل شد؛ به ويژه اگر او را بزرگسالتر از افضل الدين بدانيم. از ديگر سو بايد اضافه کرد که با توجه به آنچه گفتيم تاريخ آن مفاوضات هم تقريباً همزمان است با تاريخ کتابت نسخه مشتمل بر آن که گويا برای خود افضل الدين نوشته شده بوده است؛ در سال 570 ق).
شرف الدين مسعودي چنانکه خواهيم ديد راه غزالي را در ردّ فلسفه ابن سينا می پيموده است. او شيفته غزالي است. وی تا بدانجا به غزالي دلبسته بوده که با وجود به احتمال زیاد حنفی بودن اما با اهدافی آموزشی دو گزيده يکی مختصر تر از ديگری از الوسيط او در فقه شافعي فراهم کرده است که نسخه تحرير کوچکتر آن در کتابخانه خديويه موجود است (نک: فهرست خديويه، 3/ 278؛ البته بايد ديد که اين انتساب تا چه اندازه درست است و خطای فهرستنگار نيست). برخلاف نويسنده جهان دانش که چنانکه گفتيم ستايشگر ابن سينا و شارح آرای اوست (به ويژه در دو کتاب شرح خطبه و نيز متن فارسی موجود در کتابخانه آية الله گلپايگانی)، نويسنده المباحث والشکوک ناقد ابن سيناست. بسيار بعيد است که فرض کنيم مسعودیِ کتابهايی چون جهان دانش و آثار علوی همان مسعودي نويسنده المباحث والشکوک است. بدين ترتيب که او در آثاری چون جهان دانش و آثار علوي و مهمتر از آن در دو کتاب فلسفی شرح خطبه غراء و کتاب فلسفی فارسی پيشگفته مدافع ابن سينا و پيروی او باشد و آنگاه در المباحث والشکوک تا اين اندازه ناقد او. اين نوع تفاوت نگرش را به احتمال خيلی زياد نمی توان به تفاوت نگرش او در طیّ زمان منسوب کرد. ما در دنباله اين مقالات نشان خواهيم ديد که دقيقاً در مسئله های معينی ميان نظر منقول و مورد دفاع در آثار فلسفی پيشگفته (متن فارسی کتابخانه آية الله گلپايگانی و شرح خطبه غرّاء) با نظرات مورد توجه در المباحث والشکوک اختلاف نظر عميق هست. آيا می توان پذيرفت که او تا اين اندازه تحول فکری و آن هم در طی يکی دو دهه پيدا کرده است؟
با همه نکاتی که گفتيم با اين همه يک مشکل باقی می ماند: در جوابات المسعودي، فخر رازي يکجا مطلبی را به نقل از شرف الدين مسعودي نقل می کند و اشاره می کند به “خطب” او (…ولهذا زعم في خطبه أنّ الأرض إنّما جعلت ملوّنة ليستقرّ عليه الضوء ..). شايد نظر فخر رازي در اينجا حقيقتاً به شرح خطبة الغرّايی باشد که پيشتر نامش به عنوان تأليفی از نويسنده جهان دانش آمد؛ به ويژه اينکه در همين کتاب ما با نظری مشابه روبرو می شويم (نک، اين عبارت: “وأمّا الأرض فهي کثيفة ذات لون أغبر ولو کانت شفّافة مثل النار والهواء لما وقف عليها الضوء الذي يفيض من الشمس کما لا يقف علی النار والهواء …”). اگر فی الواقع چنين باشد بنابراين معلوم می شود دست کم از نظر فخر رازي نويسنده شرح خطبة الغرّاء که بنابر تحقيق ما می بايست غير از نويسنده المباحث والشکوک باشد و معتقديم که ما دو محمد بن مسعود المسعودي داشته ايم، همان نويسنده المباحث والشکوک است. اگر فخر رازي خود اشتباه نکرده باشد و آن دو را به خطا يکی ندانسته باشد و اگر مشابهت اين دو مطلب در دو کتاب کاملاً اتفاقی نباشد (و تعبير “خطبه” حقيقتاً اشاره به شرح الخطة الغرّاء داشته باشد) در آن صورت همه آنچه در اين مقاله در رابطه با تمايز اين دو شخصيت گفته ايم بايد بی اعتبار قلمداد شود. در آن صورت است که بايد چاره ای برای ناسازگاريهایی يافت که در اين مقاله بدانها اشارت رفت.
اين بحث دنباله دارد…
حسن انصاری
- منبع: حلقه کاتبان