«همایش ملی مبانی نظری و معرفتشناختی ایرانشناسی» یکشنبه ۲۵ آبانماه ۱۴۰۴ از سوی دانشکده ادبیات و علوم انسانی در تالار اقبال آشتیانی برگزار شد. این همایش در زمانی برگزار شد که هم «ایران» و هم «ایران شناسی» دوباره به مسألهای فکری و عمومی بدل شدهاند. از یک سو، انبوه متون تاریخی، ادبی، باستان شناختی و هنری، تصویری انباشته و در عین حال ناهمگون از ایران پیش روی ما گذاشته است؛ و از سوی دیگر، تحولات فکری و اجتماعی معاصر، پرسش از هویت ایرانی تداوم تاریخی «جهان ایرانی» و نسبت ما با جهان امروز را به صدر بحثها آورده است. در چنین فضایی، ایرانشناسی را نمیتوان صرفاً رشتهای تخصصی در حاشیه علوم انسانی دانست؛ خود ایرانشناسی به موضوع اندیشیدن تبدیل شده است: دانشی که باید مبانی نظری و دستگاه معرفتشناختی خویش را آگاهانه صورتبندی کند تا از سطح توصیفهای پراکنده فراتر رود و به نوعی خودآگاهی نظری درباره ایران یاری برساند.
ایرانشناسی کاوشی در ژرفترین لایههای روح ایرانی
در ابتدای همایش جواد اصغری، رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی با اشاره به اینکه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران به عنوان اصلیترین خانه اندیشه و فرهنگ این خاک، مفتخر است که اکنون میزبان گفتوگوهایی علمی و اندیشهورزانه شده است، گفت: ایرانشناسی، تنها مطالعه تاریخ و زبان و هنر این سرزمین کهن نیست، بلکه کاوشی در ژرفترین لایههای روح ایرانی و حقیقت فرهنگی تمدنی است که طی هزاران سال، مشعل اندیشه و معنویت را در گسترهای پهناور روشن نگاه داشته است و میتوان ردّ آن را از جزایر الفانتین آفریقا تا مرزهای چین در شرق دنبال کرد.
وی افزود: در روزگاری که جهانیشدن گاه تفاوتهای فرهنگی را در سایه میبرد، بازاندیشی در مفهوم ایران، به مثابه یک میراث زنده و پویا، بیش از هر زمان دیگر ضرورت دارد. این همایش، فرصتی است برای بازخوانی آن مبانی معرفتی و نظری که به ما یادآور میشود ایران نه تنها جغرافیا، که یک جهانبینی و شیوه بودن است؛ جهانبینیای که بر بنیاد گفتوگو، خرد، زیبایی و مدارا و مسامحه استوار است. همین مدارا بوده که قرنها مفهوم ایران و ایرانی بودن را در برابر هجوم یا ورود اقوام، ادیان و اندیشههای مختلف حفظ کرده و با هضم دیگری در خود، اسباب بالیدن خویش را فراهم آورده است.
ضرورت بازگشت به ایرانشناسی
سپس گودرز رشتیانی، دبیر علمی همایش ملی مبانی نظری و معرفتشناختی ایرانشناسی گفت: این همایش با هدف گشودن گفتوگویی منظم و روشمند درباره مبانی نظری و دستگاه معرفتشناختیِ ایرانشناسی برنامهریزی شد. فراخوان همایش در سطح ملی منتشر شد و با استقبالی چشمگیر، بیش از ۶۰ چکیده به دبیرخانه واصل گردید. پس از فرآیند داوری دقیق و مضاعف توسط کمیته علمی همایش – متشکل از استادان و پژوهشگران برجسته در حوزههای تاریخ، زبان و ادبیات فارسی، فلسفه، هنر، جغرافیای تاریخی و مطالعات میانرشتهای ۴۱ چکیده برای ارائه برگزیده شد.
گذار به «ایرانشناسی بهمثابه دانش»
وی افزود: مقالات این مجموعه بر چرخشی حیاتی تمرکز دارند: گذار از «مطالعات درباره ایران» به «تأمل در چیستی دانشِ ایرانشناسی». بخشی از این تأمل، ناگزیر به نسبت تاریخی ایرانشناسی با سنتهای شرقشناسی و مطالعات منطقهای بازمیگردد. رویکرد این مجموعه، بهرهگیری تحلیلی و انتقادی از این میراث است: نه نفی کلی، نه پذیرش بیچونوچرا؛ بلکه فهم چارچوبها و محدودیتها، و بازتعریف جایگاه پژوهشگر ایرانی در تولید دانش. محور اصلی این همایش «ایرانشناسیِ ایرانی» است؛ مفهومی که دعوت به جابهجایی نسبتها میکند: ایران فقط «موضوع مطالعه» نیست؛ فاعلِ شناسایی نیز هست. معنای این جابهجایی، بومیسازی سادهانگارانه یا دور شدن از دانش جهانی نیست.
ایران به عنوان یک مفهوم جامع در بردارنده مولفههایی پایدار
شهرام یوسفیفر، معاون پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی سخنران افتتاحیه همایش بود. وی در سخنانی گفت: سخن گفتن از دانایی در باب خود که در این مجلس با واکاوی بنیانهای شناخت ایران، به مثابه یک موضوع پیچیده و چند بعدی مطرح میشود سخنی است از جنس آگاهی به زمانه خود و به گذشته. همایش مبانی نظری و معرفتشناختی ایرانشناسی برخلاف همایشهای این حوزه در پی عرضه شماری از تحقیقات در باب ایران نیست بلکه به دنبال طرح بحثهایی در باب چیستی، چرایی و چگونگی شناخت ایران است. این پرسش که ایران چیست؟، ایرانشناس کیست؟، ایرانشناسی چیست؟ اینکه آیا در ایران ایرانشناسی ممکن است؟ و اگر هست چگونه؟ و گامی فراتر اینکه با چه چارچوبهای روشی و بینشی به سراغ پدیدهای به نام ایران میرویم؟ از این نظر که دانشکده ادبیات و علوم انسانی به عنوان نماد آموزش عالی باید کانون طرح پرسشهای خردمندانه و انتقادی در باب مباحث پایهای و عمیق پروز و اکنون ما باشد بایسته است در باب حوزه ایرانشناسی که تا کنون نه تنها بر مبانی نظری و روششناختی کارآمد برای شناخت ایران استوار نشده، بلکه بسیار مواقع در دامگه توصیفهای سطحی با رویکردهای شرقشناسانه کلاسیک گرفتار آمده است، طرح بحثهایی راهبردی و رهاییبخش صورت پذیرد.
وی افزود: ایران به عنوان یک مفهوم جامع در بردارنده مولفههایی پایدار است: گذشته و روایت تاریخی نام آن، دین اسلام و مذاهب، زبان، اخلاقیات و ادب، سیاست، اقتصاد. شناخت ایران مستلزم برخورداری از نگاه جامع و فراگیر به پدیده ایران و فراتر از آن دستیابی به نظریهای در باب ایران است. البته درک جامع پدیده ایرانیت با فهم جهان ایرانی ممکن میشود. چون گفتوگوهای بین رشتهای در باب ایران، به منظور خلق تصویری کامل و نام از این پدیده بسیار ضروری و فوری است و تا کنون از این مهم غفلت شده است این همایش فراخوانی است تا متخصصان رشتههای گوناگون در یک گردهمآیی علمی دیدگاههای انتقادی، آسیبشناسانه و در عین حال راهگشا و سازنده در این راستا طرح کنند. از این رهگذر به برخی از مسائل مبرم و حل ناشده توجه داده شود. از جمله اینکه مفهوم تمدن ایرانی و اسلامی به عنوان یک مفهوم یکپارچه و ایستا تلقی شود یا پدیدهای پویا و چند صدا.
یوسفیفر بیان کرد: ایران امروز چگونه میتواند از رهگذر بازخوانی انتقادی گذشته، برای وضعیت اکنون آگاهیهای سودمند ارائه کند و در طراحی افقهای امروز و پیشرو نقشآفرینی کند؟ برای رسیدن به این هدف چارچوب و ضوابط رشتهای علم ایرانشناسی ایرانی در دانشگاه ایران چگونه باید باشد؟ مواجهه با این سوالات و پاسخهای راهگشایانه که بر مبنای روش علمی حاصل میشود ما را در موقعیت تاسیس علم ایرانشناسی کارآمد برای شناخت عمیق و نقادانه از مسائل حوزههای دین فرهنگ، سیاست، اقتصاد و جامعه در ایران را بدست دهد. بدون تردید برای نیل به چنین علمی باید بر برخی محورهای اساسی باور داشت که دوران ایرانشناسی به مثابه موزهداری علمی پایان یافته است. آن دانش توان ورود به مسائل و پرسشهای پیچیده امروز را ندارد و از این رو ناگزیر باید به سوی پارادایمهای نوین در حوزه ایرانشناسی گذار کرد تا امکان شناخت، تعریف و تفسیر پدیده ایران ممکن شود.
بازتعریف جایگاه علم ایرانشناسی در نظام دانشگاهی ایران
وی افزود: ایرانشناسی ایرانی، یعنی ایرانشناسی از منظر ایرانیان و مسائل فراروی آنان فرصتهای اندکی برای بازخوانی آموزهها، روششناسی و دستاوردهای نظری خود پیدا کرده است. بیشترین دستاورد و نتایج کوششهای این جریان صرف پژوهش در جوانب زندگی ایرانیان در گذشته شده است و به شدت از پرداختن به ایران به عنوان یک مفهوم و ایرانیشناسی به عنوان یک علم در ایران غفلت شده است. ایران پدیدهای پویا تاریخی و زنده است. در هر زمان مفاهیم، مرزها و هویت آن با پرسشگریهای جدید مواجه بوده و هست. پرسش از ایرانیت امروز، مهمتر از ارائه پاسخهای دیروز به این گونه قضایا است. ایرانشناسی به عنوان دانشی پیشرو شفافسازی و نقد گفتمانهای جاری را دارد نه تداوم نا آگاهانه پاسخهای دیروز.
معاون پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی بیان کرد: حوزه ایرانشناسی، علمی فرارشتهای است. فهم ایران به صورت تکهتکه، نارسا و ناقص محصول قالب تنگ رشتهای است. برای نیل به چنین حوزه علمی که جامعگرایی در نگاه به ایران داشته باشد، باید در پی تدارک مبانی مفهومی، مرزبندی هویت رشتهای و حرفهای و تولید پارادایمهای راهبر که سیاست این علم را راهبری کند، دیده شود. ایرانشناسی باید نقادانه و خودآگاه باشد تا با نقادی گذشته امکان رسیدن به رهایی و نیز تدارک آگاهیها در باب موقعیت حال و آینده را میسر سازد. امید است این همایش آغازی باشد بر تعمیق و تسریع تلاشها برای باز تعریف چارچوبها و رویکردهای نظری و معرفتشناختی در باب ایرانشناسی با هدف عبور از پارادایمها و رویکردها سنتی و متاثر از جریان شرقشناسی و ایرانشناسی غیر ایرانی، به نحوی که به بازتعریف جایگاه علم ایرانشناسی در نظام دانشگاهی ایران و نظام دانش جهانی بیانجامد.
وی افزود: واکاوی و باز تعریف نظری مفهوم ایران از این نظر که باید محور و شیرازه طرحهای مربوط به سیاستگذاری علم و راهبری در حوزههای علوم انسانی و اجتماعی در دانشگاهها قرار گیرد. چنانچه شناخت و تفسیر میراث تمدنی ایرانی و اسلامی به مثابه یک منبع زنده حکمت و دانایی مد نظر واقع شود. همچنین بازتعریف رویکردها و محتواها در حوزه آموزش این دانش در دانشگاههای کشور به سوی رشتهای پویا با مبانی نظری اندیشیده شده و تولید شده بر مبنای سنتهای فکری ایرانی و اسلامی و در تعامل با دانش روز از اولویتها تحول و این حوزه است.
عبور از ایرانشناسی ایستا و موزهای به سوی ایرانشناسی آکادمیک
یوسفیفر بیان کرد: ایجاد فضاهای مناسب برای شکلگیری گفتوگوهای میان رشتهای با هدف طرح مباحث اساسی و انتقادی و مسئله محور در باب مسئله ایران تومان با تدوین چارچوبهای نظری در باب ایرانشناسی به منظور عبور از ایرانشناسی ایستا و موزهای به سوی ایرانشناسی آکادمیک و انتقادی به نحوی که تدارک تدوین نظریهای در باب ایران ممکن شود. تمییز مفهومی و روشی ایرانشناسی ایرانی به عنوان حوزهای علمی میتواند گذشته ایران و دانش تمدنی آن به مولفهای اثرگذار در آینده مشترک بشریت تبدیل کند.
وی افزود: برگزاری همایش مبانی معرفتشناختی ایرانشناسی در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، مبتنی بر نیازهایی است که فعالیتهای علمی جاری در گروههای دانشکده، وجود بخش فعال ایرانشناسی و نیز انتشار مجله ایرانشناسی در دانشکده ایجاب میکرد. افزون بر این دانش ایرانشناسی ایرانی از بدو تاسیس دانشگاه تهران در دانشکده ادبیات و علوم انسانی، در گروه تاریخ، زبان و ادبیات فارسی، باستانشناسی، فلسفه، علوم اجتماعی و جغرافیا و دیگر گروههای علمی به عنوان حوزههای آموزشی و پژوهشی فعال بوده است.
یوسفیفر گفت: بررسی مستندات نشان میدهد کوشش آگاهانه اندیشمندان ایرانی برای تکوین «ایرانشناسی ایرانی»، تلاشی آگاهانه و هدفمند برای ایجاد نظام دانشی مستقل، تقویت رویکرد ایرانمحور و نیز نهادینهسازی آن در قالب نظام دانشی چند رشتهای بوده است. با وجود نقدهایی که بر برخی دیدگاهها و رویکردهای آن تکاپوها وارد است، دستاوردهای جریان ایرانشناسی ایرانی گامی سنجیده و مؤثر در جهت شکلدهی سیاستگذاری علمی و تثبیت جایگاه ایرانشناسی در نظام دانشگاهی کشور به عنوان چارچوبی برای ساماندهی طرحهای توسعهای علوم انسانی و اجتماعی کشور بر اساس مفهوم ایران به شمار میآمد.
نشست اول: ضرورت ایرانشناسی ایرانی
نشست اول ضرورت ایرانشناسی ایرانی نام داشت و در این بخش اصغر دادبه، حسین مصباحیان، داریوش رحمانیان و سامان قاسمی فیروزآبادی سخنرانی کردند و گرداننده جلسه نیز بهزاد کریمی بود.
ایرانشناسی چیست؟
اصغر دادبه، استاد تمام بازنشسته فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی دانشگاه علامه طباطبایی درباره «ایرانشناسی چیست؟» سخن گفت. وی افزود: پرسش از چیستی ایرانشناسی، بهگونهای مشابه با پرسش از چیستی فلسفه، ما را با دو ساحت معنایی روبهرو میسازد: ساحت عام و ساحت خاص. همانگونه که فلسفه در معنای عام به مباحث کلی هستی، همچون علت و معلول و قوه و فعل، میپردازد و در معنای خاص به بحث از وجود مطلق و حقیقت الهی منتهی میشود، ایرانشناسی نیز در دو سطح معنا مییابد. ایرانشناسی در معنای عام، معرفتی چندوجهی است که از رهگذر علوم انسانی، طبیعی، هنری و زبانی به شناختی اجمالی اما دقیق از ایران دست مییابد. این شناخت میانرشتهای، بنیان نظری و مقدمات روششناختی را برای ایرانشناسی در معنای خاص فراهم میکند.
وی افزود: در معنای خاص، ایرانشناسی به مطالعهی «روح و جان ایران» میپردازد؛ مطالعهای که هدف آن نه صرف گردآوری دادهها، بلکه درک معنای فرهنگی، تاریخی و تمدنی ایران است. در این معنا، همانند فلسفهی بهمعنای اخص، همهی دادهها و روشها در خدمت موضوع واحدی قرار میگیرند: ایران بهمثابهی کلیت زندهی فرهنگی. چنین پژوهشی، در عین حال که بر روش علمی و رویکرد انتقادی استوار است، از عشقی آگاهانه و مسئولانه نسبت به موضوع خویش نیز نیرو میگیرد.
بیتوجهی به زبان فارسی در ایرانشناسی بهمنزله چشمپوشی از بنیاد هویت ملی
دادبه ادامه داد: وقتی ایران معشوق شد همه سخنهایی که در ادبیات و عرفان درباره معشوق میخوانیم به آن غیرت میورزیم و پای آن میایستیم. با این نگاه ایرانشناسی به معنی اخص معنا مییابد و یک ایرانی باید نگاهش چنین باشد. از وقتی فردوسی گفت «عجم زنده کردم بدین پارسی» من یک فرمول فلسفی دارم که فلاسفه میگویند اصل پدیدهها چیست میگویند آمیزهای از ماده و صورت و منظور از صورت فقط فرم نیست حقیقت هر چیزی است و ماده مبهم است و صورت که بر آن عارض شد تشخص پیدا میکند هویت ملی چنین است ماده و مبهم است آنچه باعث شد تشخص پیدا کند زبان ملی است. شما به تاریخ نگاه کنید هر کس و هر گروهی خواسته به کیان ایران کمک کند به زبان ملی حمله کرده و از طریق دین وارد شده است.
وی افزود: در این میان، زبان فارسی و ادبیات آن نقشی محوری دارد؛ زیرا هم حافظهی تاریخی ملت ایران است و هم صورتبخش هویت ملی او. بیتوجهی به زبان فارسی در ایرانشناسی بهمنزله چشمپوشی از بنیاد هویت ملی است. ایرانشناسی اصیل، تلاشی است عاشقانه و در عین حال روشمند، که پژوهنده را به شناختی ژرف از ایران، فرهنگ و تمدن آن میرساند و امکان تداوم تاریخی و فرهنگی ایران را در جهان معاصر نشان میدهد.
دادبه سخنانش را با سرودهای از ملکالشعرای بهار با نام «به هوش باش که ایران تو را پیام دهد» به پایان برد.
پروبلماتیک فلسفی یک معرفت
سپس حسین مصباحیان، آموزگار و پژوهشگر مستقل فلسفه درباره «پروبلماتیک فلسفی یک معرفت: از ایرانشناسی تا مطالعات چندرشتهای مسائل ایران» سخن گفت. وی ادامه داد: ایرانشناسی، در وضعیت کنونی خود، نه یک رشته علمی خودبنیاد، بلکه یک صورتبندی گفتمانی است که بهشکلی تاریخی از درون زمینههای شرقشناسی، ناسیونالیسم فرهنگی و روایتهای دولت-ملت برآمده است. ایرانشناسی، به دلیل همین خاستگاه، فاقد یک «پروبلماتیک» علمی منسجم است؛ یعنی فاقد آن چارچوب مفهومی و مسئلهمحوری است که شرط امکان هر معرفت علمی بهشمار میرود و به دانش اجازه میدهد تا موضوع مطالعه خود را بهصورت انتقادی سامان بخشد. استدلال اصلی این است که علم، در معنای فلسفی آن، تنها با یک گسست رادیکال از صورتبندی گفتمانی خود پدیدار میشود. ایرانشناسی، دقیقاً به دلیل ناتوانی در برساختن موضوع مستقل و دستیابی به استقلال نظری، هرگز این گسست معرفتشناختی را تجربه نکرده و در مرز میان دانش و گفتمانهای پیشینی متوقف مانده است. در غیاب چنین استقلالی، این حوزه بهطور گریزناپذیری به مجموعهای پراکنده از موضوعات تاریخی و فرهنگی فروکاسته شده که تنها وجه اشتراکشان، ارجاع به یک نام جغرافیایی است.
وی افزود: ساختگشایی رادیکال این رشته، گذار از «ایرانشناسی» ابژهمحور به «مطالعات چندرشتهای مسائل ایران» را پیشنهاد میکند؛ الگویی که ساختار آن نه بر اساس انباشت دادههای فرهنگی، بلکه بر پایه مسئلهمندی سامان یافته است. این دگرگونی، صرفاً یک بازآرایی آکادمیک نیست، بلکه پروژهای فلسفی برای یک تحول بنیادین است: گذار از «ایده ایران»، بهمثابه یک گذشته موزهای و ابژه تأمل، به «ایرانِ ایدهساز»، یعنی یک سوژه فعال و منبع تولید نظریههایی با قابلیت کاربرد همهشمول. چنین چرخشی، در نهایت، بهمثابه گامی ضروری در مبارزهای گستردهتر برای تحقق «عدالت معرفتی» عمل میکند، که در آن، بهرسمیت شناختهشدن راستین یک فرهنگ، نه از طریق تکرار میراث گذشته، بلکه از رهگذر مشارکت فعال در تولید معرفت جهانی بهدست میآید.
ایرانشناسی حلقه مفقوده شناخت ایران
سامان قاسمی فیروزآبادی، استادیار گروه ایرانشناسی دانشگاه میبد درباره «ایرانشناسی حلقه مفقوده شناخت ایران» سخن گفت. وی افزود: در شکلگیری معرفت، عملاً افراد جایی ندارند. هر فرد با تعلق یافتن به یک طبقه به شناخت درمیآید و ویژگیهای آن طبقه را نمود میدهد. ایران نیز به عنوان موضوع علم ایرانشناسی از این قاعده مستثنی نیست. اگر ایران را یک فرد فرهنگی یا سیاسی یا … بدانیم نمیتواند به فردیت خود موضوع شناخت قرار گیرد و ناگزیر به عنوان جزئی از جهان شرق یا جزئی از خاور میانه یا جزئی از جهان اسلام متعلَّق شناخت میشود و ویژگیهای آن طبقه به او نسبت مییابد. این طبقهبندی از یک سو منجر به بروز شناخت میشود و از سوی دیگر به ویژه در علوم انسانی که طبقهبندیها به میزان قابل توجهی اعتباری است، شناخت را مخدوش میکند. به ویژه دربارهی ایران که ویژگیهای متمایزکنندهی قابل توجهی نسبت به سایر اعضای تمام گروههای مذکور دارد، تعلقش به این گروهها منجر به تفاسیر نادرستی از ویژگیهای او شده است.
وی بیان کرد: اگر مطابق آنچه دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب ایران و تنهاییش مینویسد بپذیریم که این قدر ویژگیهای شاخص ایران متعدد است که آن را نمیتوان به عنوان جزئی از هیچیک از گروههای تمدنی طبقهبندی کرد، ناگزیر باید آن را به عنوان یک کلیت متشخص فرهنگی موضوع شناخت قرار داد. مشکلی که پیش میآید اعتبارسنجی گزارههای حاصل از این شناخت است که چون خودارجاع میشوند میتوانند همواره درست باشند. در این پژوهش سعی میشود ضرورت ایرانشناسی به عنوان یک رشتهی مستقل تبیین شود و مسألهی روششناختی معرفت خودارجاع ایرانشناسی پاسخ یابد.
ایرانشناسی ایرانی، رشته یا رشتهنما؟
داریوش رحمانیان، دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران درباره «ایرانشناسی ایرانی، رشته یا رشتهنما؟» سخن گفت. وی گفت: هر رشته علمی بر سه پایه یا ستون استوار است: موضوع، روش، آماج. چیستی و چگونگی و چرایی هر رشتهی علمی را برپایه این سه مولفه میتوان سنجید. ایرانشناسی به مثابه یک رشته دانشگاهی پس از آغاز به کار بنیاد ایرانشناسی در برخی مراکز دانشگاهی ایران شروع به فعالیت کرده است و در زمان حال نیز بر تعداد دانشگاههایی که این رشته را دایر کردهاند اضافه شده است.
وی بیان کرد: به رغم گسترش کمی و کیفی آن در دانشگاهها و افزایش دانشجو و استاد، این رشته اساساً در همان سه مولفه بنیادین برای رشته علمی بودن مشکل دارد و هنوز در این زمینه رشتهای علمی نشده است. بنابراین باید گفت آنچه که به عنوان رشته ایرانشناسی در ایران میشناسیم در هر سه قلمرو یادشده ایراد و خلل دارد. این رشته پایههای استواری از نظر قلمرو موضوعی، روش و آماج ندارد. آنچه که اکنون به این عنوان در بنیادها و نهادهای آموزشی و پژوهشی ایران میبینیم نه یک رشته که یک رشتهنما است. رشتهنمایی به زعم من درهمریخته و آشفته است که شاید در ظاهر وجود داشته باشد، اما در باطن نسبتی با یک رشته علمی ندارد.
آناهید خزیر
منبع: ایبنا







